کد مطلب: ۳۹۷۷
تعداد بازدید: ۹۶۱
تاریخ انتشار : ۱۶ مهر ۱۳۹۹ - ۱۲:۱۳
داستان‌های شنیدنی از پیامبر اسلام(ص)| ۵
پیامبر(ص) به پستان گوسفند دست کشید و دعا کرد که خداوند آن را پر از شیر کند، ناگهان شیر از پستان آن گوسفند جاری شد، به طوری که پیامبر(ص) و همه‌ی خانواده اُمّ معبد، از آن خوردند و سیر شدند، سپس پیامبر(ص) از آن شیر دوشید و ظرفها را پر کرد...
هنگامی که پیامبر(ص) ناگزیر شد و از مکّه به سوی مدینه، هجرت کرد، در مسیر راه، به چادری از چادرنشینان که صاحبش «اُمّ معبد خزاعی» بود رسید، خواست از او مقداری گوشت یا شیر خریداری کند، ولی بر اثر خشکسالی نه گوشتی بود نه شیری.
پیامبر(ص) به یک گوسفند نگاه کرد، و از اُمّ معبد اجازه خواست تا از شیر آن، بهره‌مند شود.
اُمّ معبد، اجازه داد و گفت: اگر آن گوسفند شیر می‌داشت، هم ما از آن بهره مند می‌شدیم و هم شما، ولی متأسّفانه شیر ندارد.
پیامبر(ص) به پستان گوسفند دست کشید و دعا کرد که خداوند آن را پر از شیر کند، ناگهان شیر از پستان آن گوسفند جاری شد، به طوری که پیامبر(ص) و همه‌ی خانواده اُمّ معبد، از آن خوردند و سیر شدند، سپس پیامبر(ص) از آن شیر دوشید و ظرفها را پر کرد، و به این ترتیب، از پیامبر(ص) یک معجزه آشکار، در آنجا سرزد سپس آن حضرت، از آنجا رفت ابو معبد (شوهر اُمّ معبد) از بیابان آمد، در ظرفها شیر فراوان دید، بسیار تعجب کرد و پرسید: این همه شیر از کجا آمده؟ با توجه به اینکه حتّی یک قطره شیر برای پسرانش وجود نداشت.
اُمّ معبد گفت: مردی شریف و مبارک و بلند مقام و زیبا چهره از اینجا عبور کرد. و این برکات از او است.
ابو معبد گفت: این مرد، حتماً بزرگترین مرد قریش است، و سوگند یاد کرد که اگر او را ببیند، به او ایمان بیاورد، و از پیروان نزدیک او گردد[1].
 

پی‌نوشت


[1]. کحل البصر، چاپ بیروت، ص ۷۸.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد محمدی اشتهاردی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: