ریشههای معاد در اعماق فطرت| ۱
الهامات فطرى به ما مىگویند: مرگ پایان زندگى نیست، این الهامات منحصر به ما نمىباشد، تمام اقوام حتى انسانهاى نخستین که قبل از تاریخ مىزیستهاند به گواهى مدارک موجود به طرز جالبى به آن ایمان داشتهاند.
میگویند: پیوسته از اعماق آسمانها، از درون کهکشانها، امواج مرموزى - شبیه امواج رادیویى - پخش مىشود که روى دستگاههاى گیرنده قوى اثر مىگذارد.
هیچ کس نمىداند این امواج از کجا مخابره مىشود و سرچشمهی اصلى آن از کجاست؟ آیا تمدنهائى به مراتب پیشرفتهتر از تمدن زمینیان در ماوراى منظومهی شمسى ما وجود دارد که صاحبان آنها به وسیلهی این امواج پیامهایى به جهانیان مخابره مىکنند؟ و یا سرچشمهی دیگرى دارد؟ نمىدانیم.
عجیبتر اینکه از اعماق وجود ما، از درون جان ما، نیز پیامهاى مرموزى مرتباً به ما مىرسد که سرچشمهی آن نیز ناشناخته است و به ناچار نام «فطرت» یا «نهاد» بر آن مىگذاریم، همین قدر مىدانیم الهامات مختلفى به ما مىشود، بر سر دوراهیها خطوط اصلى را به ما نشان مىدهند، و این الهامات به طرز مرموزى از درون ما مىجوشد.
مثلاً: یک حادثهی ناگهانى در نزدیک ما یا در دورترین نقطهی جهان رخ مىدهد، همین نیروى مرموز درونى؛ ما را به دنبال کسب خبر مىفرستد و بدون اینکه خودمان بدانیم چرا و به چه علت این همه اشتیاق به دیدن و شنیدن ماجراى حادثهاى که معلوم نیست ارتباطى به ما داشته باشد داریم نیروهاى خود را در این راه به کار مىاندازیم و تا نفهمیم چه بوده آرام نمىگیریم.
این حالت از نخستین لحظات عمر همراه ماست و تا آخر عمر هم از ما جدا نمىشود. بعد مىبینیم نام آن را «حسّ کنجکاوى» گذاردهاند و مىگویند جزء فطرت و نهاد آدمى است.
نظیر این غرایز و الهامات فطرى فراوان است، ولى هیچ کس نمىتواند توضیح بیشترى دربارهی سرچشمهی این الهامات فطرى در اختیار ما بگذارد، اما به هر حال در اصل وجود آنها و نفش آنها در راهنمائى تکوینى ما تردیدى نیست.
***
ایمان به زندگى پس از مرگ از جلمهی همین «الهامات فطرى» است:
شواهد تاریخى فراوانى در دست داریم که بشر در طول تاریخ خود بلکه در دوران قبل از تاریخ نیز به زندگى پس از مرگ ایمان راسخ داشته و آثار مختلفى که از انسانهاى پیشین به یادگار مانده و چگونگى ساختمان قبرهاى آنان و اشیایى که همراه مردگان به خاک مىسپردند - چنان که مشروحاً توضیح آن خواهد آمد - همه گواه بر این موضوع است که انسان مسألهی زندگى پس از مرگ را طبق یک الهام درونى دریافته.
زیرا باور نمىتوان کرد مسألهاى فطرى نباشد و بتواند با این استحکام، خود را در تمام طول تاریخ و پیش از آن تا دورترین زمانهایى که امروز شعاع کم رنگى از آن در ذهن و فکر ما تابیده است حفظ کند.
اینگونه مسائل ریشه دار که هرگز از بشر جدا نمىشود حتماً یک هستهی غریزى و فطرى دارند و به همین دلیل، همیشگى و جاودانى خواهند بود.
«ساموئیل کُنیگ» جامعه شناس معروف، تصریح مىکند که:
«اسلاف انسان امروزى - که آثار آنها در حفریات به دست آمده - یعنى «نئاندرتالها» داراى مذهب بودهاند، به دلیل اینکه مردههاى خود را به وضع مخصوصى به خاک مىسپردند و ابزار کارشان را کنارشان مىنهادند و بدین طریق عقیدهی خود را به وجود دنیاى دیگر به ثبوت مىرساندند».[1]
میدانیم انسانهاى نئاندرتال دهها هزار سال قبل مىزیستهاند، به هنگامى که هنوز نه خط اختراع شده بود و نه تاریخ بشر آغاز گشته بود.
درست است که در زندگى پس از مرگ - هر چه باشد - ابزار زندگى فعلى به کار نمىآید، اما منظور این است که این اعمال گواه بر ایمان اسلاف انسان امروزى به زندگى پس از مرگ است.
نخستین خط ابتدایى پا به مرحله وجود مىگذارد و انسان مىتواند شرح سرگذشت خود را براى آیندگان در دل تاریخ بنویسد و ثبت نماید، در اینجا از همه پیشگامتر مردم مصر هستند که به گفتهی مورخ معروف «آلبرماله»: «در میان تواریخى که از ملل دنیا در دست داریم تاریخ ملت مصر از همه قدیمیتر مىباشد، زیرا وقایعى را ذکر مىکند که در زمانى دورتر از پنج هزار سال پیش واقع شده است».[2]
تاریخ کهن مصر نشان مىدهد که مردم آن سامان عقیدهی محکمى به زندگى پس از مرگ داشته و براى آن تشریفات زیادى قائل بودهاند، گرچه آن را - مانند بسیارى از اقوام دیگر - با خرافاتى آمیخته بودند.
مورخ نامبرده در اینجا بحث جالبى دارد که نقل آن از جهاتى مفید است، او مىنویسد: «مردم مصر بر این عقده بودند که روح مرده از قبر مفارقت کرده و در محضر خداوند بزرگ «آزیریس» حضور مىیابد. هنگامى که او را به محضر «احکم الحاکمین» آزیریس رهبرى مىنمایند قلب او را در میزان حقیقت مىسنجند، روحى که از حساب پاک بیرون آید، رهسپار مزرعه (و باغى) مىشود که حد برکتش در تصور نگنجد... .
در کنار اموات نامهاى مىگذاشتند که در سفر به آن دنیا راهنماى آنها باشد این نامه عجیب و جالب جملههایى را در برداشت که مرده باید در محضر خداوند بزرگ (آزیریس) بگوید تا ذمهاش برىء گردد و پاک شود به این ترتیب:
بزرگی به تو مىبرازد اى خداوند عالى مقام و اى خداوند راستى و عدالت!
من در برابر مردم پیرامون تقلب نگشتهام... .
هیچ بیوه زنى را نیازردهام.
در محکمهاى دروغ نگفتهام.
به نیرنگ و تزویر آلوده نشدهام.
به کارگر بیش از آنچه بتواند در یک روز انجام دهد تحمیل نکردهام.
در انجام وظیفه تکاهل نورزیدهام. گرد تنبلى نگشتهام.
هتک احترام مقدسات را روا نداشتهام.
از بندهاى نزد آقایش سعایت نکردهام.
نان کسى را نبریدهام.
کسى را گریه نینداختهام.
آدم نکشتهام.
نوارها و آذوقهی اموات را ندزدیدهام.[3]
زمین کسى را غصب نکردهام... .
شیر از دهان اطفال شیرخوار نگرفتهام.
هیچ نهرى را قطع نکردهام.
من پاکم، پاک... .
ای قضات! امروز که روز حساب است این مرحوم را به خود راه دهید که گرد گناهى نگشته دروغ نگفته. بدى نمىداند چیست، در زندگى و معاش جانب حق و انصاف را فرو نگذارده، اعمال او مورد توجه مردم و موجب خشنودى خدایان (فرشتگان) بوده، او گرسنگان را پوشانیده، در راه خدا قربان کرده و به اموات غذا رسانیده، دهانش پاک است و هر دو دستش نیز پاک...».
«آلبرماله» پس از نقل این سخن مىگوید: «از این عبارات به خوبى روشن مىشود که مردم مصر معاصى کبیره و حسنات و مستحبات را چگونه تشخیص مىدادهاند».[4]
مسلم است منظور آنها از این «بیلان زندگى» صحنه سازى و فورمالیته کارى امروز ما نبوده، زیرا بعید به نظر مىرسد که آدمهاى آن روز این راهها را کشف کرده بودند که مثلاً انسان مىتواند چنین بیلانى را ارائه دهد بدون اینکه کوچکترین حرف درستى در آن باشد و روشن است که اگر انسانى بیلان عملش این باشد چه آدم خوبى خواهد بود و توجه به زندگى پس از مرگ چه اثر تربیتى عمیقى روى او گذارده است.
به هر حال تاریخ به ما مىگوید که در تمدنهاى کهن دیگر که مقارن تمدن مصر یا پس از آن به وجود آمدند مانند تمدن کلدانیان، آشوریان، یونانیان و ایرانیان، مذهب بطور کلى و اعتقاد به زندگى پس از مرگ بخصوص موقعیّت خاصى داشته است.
توجه به این موضوع در مذاهب بزرگ جهان نیز کاملاً آشکار است و نیازى به توضیح ندارد و در آینده نمونههایى از آن را خواهیم دید.
در اینجا توجه شما را به نکتهی قابل توجهى که دانشمند معروف اسلامى نویسندهی کتاب «روحالدین الاسلامى» از مجلّهی «ریدرزد ایجست» نوامبر 1975 از «نورمان فن سنت بیل» نقل مىکند جلب مىکنیم، او مىگوید: «حقیقت این است که شور غریزى به وجود جهان دیگر پس از مرگ یکى از محکمترین دلایل این مسئله است زیرا هر گاه خدا مىخواهد انسان را به حقیقتى قانع سازد، ریشهی آن را در سرزمین غرائز و فطرت او غرس مىکند.
عقیده به زندگى جاویدان در سراى دیگر یک نوع احساس عمومى در درون وجود همهی انسانهاست، بطورى که نمىتوان با نظر حقارت به آن نگریست. مسلماً چیزى که ما با این سرعت به سوى آن مىرویم عکسالعمل یک ریشهی اساسى است که در درون وجود ما دارد.
ما به اینگونه حقایق از طریق دلائل مادى ایمان نمىآوریم بلکه از طریق الهام و درک درونى است. همیشه الهام به تنهایى عامل مهمى براى درک حقایق محسوب مىشود و همانطور که «برگسون» مىگوید:
«هنگامى که دانشمندان به یک واقعیت علمى که نیازمند به اثبات است مىرسند ناگهان با برقى از الهام، حقیقت را درک مىکنند».[5]
و عقیده به زندگى بعد از مرگ از همین الهامات فطرى است.
***
خودآزمایی
1- بشر از چه زمانی به زندگى پس از مرگ ایمان راسخ داشته است؟
2- عقده مردم مصر درباره زندگی پس از مرگ را بیان کنید.
3- به حقایقی از قبیل جهان پس از مرگ، از چه طریقی ایمان مىآوریم؟
خودآزمایی
[1]. جامعه شناسى ساموئیل کنیگ، جلد اول، صفحهی 291.
[2]. تاریخ آلبرماله، تاریخ ملل شرق، جلد اول، صفحهی 15.
[3]. گویا مردم مصر مىپنداشتند که مردگان پس از بازگشت به این جهان نیاز به اثاث البیت و غذا دارند، لذا یک دست اثاثیه و مقدارى غذا با آنها دفن مىکردند. منظور از نوار نیز ظاهراً همان نوارهاى مومیائى است که بر اندام مردگان مىپیچیدند.
[4]. آلبرماله، تاریخ ملل شرق و یونان، جلد اول، صفحهی 47 و 48.
[5]. روحالدین الاسلامى، صفحهی 116.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی