چند نمونه از گفتار و رفتار پیامبر (ص)| ۲
برای تکمیل این بخش به داستانهای زیر توجّه کنید:
برکت دوازده درهم!
شخصی ۱۲ درهم به پیامبر(ص) داد، پیامبر(ص) آن دوازده درهم را به علی(ع) داد و فرمود: «با این پول برای من پیراهنی خریداری کن تا بپوشم».
على(ع) به بازار رفت و پیراهنی به دوازده درهم خرید و نزد پیامبر(ص) آورد، پیامبر(ص) به آن پیراهن نگاه کرد (گویی گرانبها بود) فرمود: «این پیراهن را دوست ندارم، ببر بلکه فروشنده، معامله را فسخ کند»، علی(ع) نزد فروشنده رفت و ماجرا را گفت، فروشنده با کمال میل معامله را فسخ کرد و دوازده درهم را به علی(ع) داد، على(ع) آن پولها را نزد پیامبر(ص) آورد، پیامبر(ص) همراه علی(ع) به سوی بازار برای خریداری پیراهن حرکت کردند، در مسیر راه نگاه پیامبر(ص) به کنیزی افتاد که نشسته و گریه میکند، علّت را پرسید، او گفت: «صاحب من چهار درهم برای خریداری متاعی به من داده، آن را گم کردهام، از اینرو نمیتوانم با دست خالی به خانهام باز گردم»، رسول خدا(ص) چهار درهم از آن دوازده درهم را به او داد، سپس همراه علی(ع) به بازار رفت و با چهار درهم دیگر، یک پیراهن خرید و پوشید و شکر خداوند را بجا آورد و هنگام مراجعت در مسیر راه مرد فقیری را دید که برهنه است و تقاضای لباس میکند، پیامبر(ص) پیراهن خود را از تن درآورد و به تن او پوشانید سپس به بازار بازگشت و با چهار درهم باقیمانده، پیراهنی خرید و پوشید و شکر خداوند را بجا آورد، و آنگاه به سوی خانه روانه شد، در مسیر راه همان کنیز را دید که نشسته و گریه میکند، علّت را پرسید، او گفت: «رفتن من به خانه دیر شد، میترسم سرپرستم مرا بزند».
پیامبر(ص) به او فرمود: «جلوتر حرکت کن و مرا به خانهات راهنمایی نما» کنیز حرکت کرد و خانه خود را به پیامبر(ص) نشان داد، پیامبر(ص) به کنار در آمد و فرمود:
«السَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَهْلَ الدّارِ:
سلام بر شما ای اهل خانه!».
جوابي نشنيد، بار دوّم سلام کرد، باز جوابی نشنید، بار سوّم سلام کرد، اینبار جواب شنید: «سلام و رحمت و برکات خدا بر تو ای رسول خدا!»
پیامبر(ص) فرمود: «چرا جواب سلام مرا نخستین بار ندادید؟»
اهل خانه گفتند: «دوست داشتیم که صدای (دلانگیز) تو را بیشتر بشنويم».
پیامبر(ص) فرمود: «این کنیز دیر آمده، او را بازخواست نکنید».
اهل خانه گفتند: «به برکت قدم شما، او را آزاد کردیم».
پیامبر(ص) فرمود: «پولی را با برکتتر از این دوازده درهم ندیدم دو برهنه را پوشانید و یک برده را آزاد ساخت!!»[1].
خندهی دلانگیز پیامبر(ص)
روزی یک نفر عرب بیابانی نزد پیامبر(ص) آمد، روپوش آن حضرت را گرفت و محکم کشید، بهطوری که حاشیهی آن روپوش، گردن پیامبر(ص) را خراشید، سپس گفت: «ای محمّد! از آن مال خدا که در نزد تو وجود دارد، دستور بده به من بدهند».
پیامبر(ص) در حالی که خنده بر لب داشت به او نگریست و دستور داد او را از آن مال بهرهمند سازند[2].
دعای همیشگی پیامبر(ص)
ابو ایّوب میگوید: هر وقت پشت سر پیامبر(ص) نماز خواندم، بعد از نماز این دعا را میخواند:
«اَللّهُمَّ اغْفِرْلِی خَطائِی ذُنُوبِی کُلَّها، اَللّهُمَّ اَنْعِمْنِی وَ اَحْیِنِي، وَ ارْزُقْنِی وَ اهْدِنِي لِصالِحِ الْاَعْمالِ وَالْاَخْلاقِ، فَاِنَّهُ لایَهْدِى لِصالِحِها اِلاّ اَنْتَ، وَلا يَصْرِفُ عَنْ سَیّئِها اِلاّ اَنْتَ:
خدایا! همهی خطاها و گناهانم را بیامرز، خدایا! به من نعمت ببخش، و مرا زنده بدار و به من روزی بده و مرا برای کارهای شایسته و اخلاق نیک هدایت کن، چراکه جز تو کسی هدایت به کارهای شایسته نکند و جز تو کسی انسان را از کارهای بد باز ندارد»[3].
به این ترتیب، شیوهی دعا کردن را که بیشتر مربوط به پاکی و کمالات معنوی است به ما آموخت.
سرزنش بلال به خاطر لغزش اخلاقی
جنگ خیبر یکی از جنگهای عصر پیامبر(ص) بین سپاه اسلام و یهودیان بود که در سال هفتم هجرت در سرزمین خیبر (۱۲۰ کیلومتری شمال مدينه) رخ داد که با پیروزی سپاه اسلام پایان یافت و جمعی از یهودیان به اسارت سپاه اسلام درآمدند، یکی از اسیران، «صفیّه» دختر «حَیِّبن اَخْطَب» (دانشمند سرشناس یهود) بود.
بلال حبشی یار نزدیک پیامبر(ص) صفیّه را همراه یک بانوی دیگر به اسارت گرفت و آنها را به حضور رسول خدا(ص) آورد ولی هنگام آوردن آنها رعایت اصول اخلاق اسلامی نکرد و آنها را از کنار جنازهی کشته شدگان یهود حرکت داد، صفیّه وقتی که بدنهای پاره پاره یهودیان را دید بسیار ناراحت شد و صورتش را خراشید و خاک بر سر خود ریخت و بلند بلند گریه کرد، هنگامی که بلال آنها را نزد پیامبر(ص) آورد پیامبر از صفیّه پرسید: «چرا صورتت را خراشیدهای و اینگونه خاکآلود و افسرده هستی؟!».
صفیّه ماجرای عبورش از کنار جنازهها را بیان کرد.
رسول اکرم(ص) از رفتار غیر اسلامی بلال در مورد یک زن اسیر، ناراحت شد و به بلال فرمود:
«اَنَزَعَتْ مِنْکَ الرَّحْمَةُ یا بِلال....
ای بلال! آیا مهر و محبّت و عاطفه از وجود تو رخت بربسته که آنها را در کنار کشتهشدگان عبور میدهی؟ چرا بیرحمی کردی؟»[4].
به این ترتیب بلال حبشی با آنهمه مقامی که در پیشگاه پیامبر(ص) داشت در این مورد که خطا کرده بود، مورد سرزنش پیامبر(ص) قرار گرفت و پیامبر(ص) این درس بزرگ انسانیّت را به همهی رزمندگان آموخت که با اسیران جنگی بر اساس محبّت اسلامی برخورد کنند.
***
پروردگارا! ما را از پیروان راستین پیامبر اسلام (ص) و امّتی شایسته برای او قرار بده، و باران دستورهای نورانی او را بر دلهای ما بباران، و سعادت دنیا و آخرت ما را در پرتو آموزشهای آن حضرت، تأمین فرما!
(پایان)
خودآزمایی
1- پیامبر(ص) با 12 درهمی که قرض کرده بود چه کارهایی انجام دادند؟
2- دعای همیشگی پیامبر(ص) بعد از نماز چه بود؟
3- پیامبر(ص) به چه دلیل بلال حبشی را در جنگ خیبر سرزنش کرد؟
پینوشتها
[1]- خصال صدوق، ج ۲، ص ۸۶و ۸۷ – بحار، ج ۱۶، ص ۲۱۴.
[2]- بحار، ج ۱۶، ص ۲۳۰.
[3]- اعیانالشیعه، ج ۶، ص ۲۸۷.
[4]- سیره ابن هشام، ج ۳، ص ۳۵۰ و ۳۵۱.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد محمدی اشتهاردی