کد مطلب: ۳۹۹۷
تعداد بازدید: ۵۳۶۹
تاریخ انتشار : ۲۸ مهر ۱۳۹۹ - ۱۲:۰۰
نقطه‌های آغاز در اخلاق عملی| ۴۸
غبطه آرزوى داشتن نعمت است بدون آن كه زوال آن را از صاحب نعمت آرزو داشته باشند. به ديگر سخن، اهل غبطه هنگامى كه نعمت و فضيلتى را در ديگران مشاهده می‌کنند، می‌گويند اى كاش ما هم از اين نعمت برخوردار بوديم و در راه تحصيل آن كوشش می‌کنند ولى هيچگاه آرزوى زوال نعمت از ديگران نكرده و در صدد رفع آن برنمی‌آيند.

پرهیز از محرّمات (دوری از گناه و معصیّت)| ۳۵


 حسد

 
يكى ديگر از محرّمات (كه خود نيز يكى از انگيزه‌هاى غيبت به شمار می‌رود) حسد است. شخص حسود به مقتضاى حسادتى كه دارد همواره درصدد عيب‌جويى و تحقير محسود است و از اين راه حس خودخواهى خويش را اشباع می‌کند.
كسى كه با اين انگيزه (حسد) غيبت می‌کند گرفتار سه عذاب می‌شود:
عذاب روحى در اثر حسادت، عذابى به خاطر گناه حسادت و عذابى ديگر از جهت گناه غيبت.
بنابراين، حسود در دنيا و آخرت خاسر و زيانكار است، چون غرض او از غيبت كردن از ميان بردن طرف مقابل است اما در واقع خود را نابود می‌کند.
گر چه مقصود از ذكر حسد در اين فصل بيان يكى از علل غيبت است اما، حال كه ذكر حسد به ميان آمد، مناسب است توضيح مختصرى در باره آن بدهيم.
 


تعريف حسد
 


راغب اصفهانى می‌گويد:
الحَسدُ تَمنَّى زِوال نِعمَة من مُستَحَق لَهَا وَ رُبمَا كَانَ مَعَ ذلِكَ سَعَى فِي زِوالِها، وَ رُوىَ: «المُؤمِنُ يَغبِطُ وَ المُنافِقُ يَحسَدُ».[1]
حسد آرزوى زوال نعمت از كسى است كه سزاوار داشتن آن نعمت است و شخص حسود علاوه بر آرزوى قلبى چه بسا كوشش در زوال آن نعمت می‌کند.
در روايت آمده است كه «مؤمن اهل غبطه است و منافق حسد می‌ورزد».
غبطه آرزوى داشتن نعمت است بدون آن كه زوال آن را از صاحب نعمت آرزو داشته باشند. به ديگر سخن، اهل غبطه هنگامى كه نعمت و فضيلتى را در ديگران مشاهده می‌کنند، می‌گويند اى كاش ما هم از اين نعمت برخوردار بوديم و در راه تحصيل آن كوشش می‌کنند ولى هيچگاه آرزوى زوال نعمت از ديگران نكرده و در صدد رفع آن برنمی‌آيند. به اين جهت فرموده‌اند مؤمن غبطه می‌خورد و منافق حسادت می‌ورزد.
حال براى اين كه با مفهوم حسد و قبح و زشتى آن بيشتر آشنا شويم به نقل برخى از آيات و روايات مى‏پردازيم.
 


حسد در آيات قرآن‏
 


«اَمْ يَحْسُدُونَ النّاسَ عَلى‏ ما آتيهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ اتَيْنا الَ ابراهيمَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ اتَيْناهُمْ مُلْكاً عَظيماً.[2]
آيا يهود حسد می‌ورزند نسبت به مردم [: به پيامبر و خانه‌اش و يا به مسلمين‏] از اينكه خداوند آنان را از فضل خويش برخوردار كرده است؟ به تحقيق ما به آل إبراهيم كتاب و حكمت داديم و به آنها حكومت و سلطنت عظيمى عطا كرديم.»
«وَدَّ كَثيرٌ مِنْ اَهْلِ الْكِتابِ لَوْ يَرُدُّونَكُمْ مِنْ بَعْدِ ايمانِكُمْ كُفّاراً حَسَداً مِنْ عِنْدِ اَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ ....[3]
بسيارى از اهل كتاب از روى حسد [كه در وجود آنها ريشه دوانده است‏] دوست دارند شما را بعد از اسلام و ايمان به حال كفر بازگردانند پس از آن كه حق كاملاً براى آنها روشن شده است ....»
«وَ لَا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلى‏ بَعْضٍ لِلرِّجالِ نَصيبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصيبٌ مِمَّا اكْتَسَبْنَ وَ اسْئَلوُا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ انَّ اللَّهَ كانَ بِكُلِّ شَىْ‏ءٍ عَليماً.[4]
برتری‌ها و مزيّت‌هايى را كه خداوند بعضى از شما را بر بعضى ديگر ارزانى داشته آرزو مكنيد زيرا هر كس نتيجه سعى و كوشش خويش را مالك است. از براى مردان است بهره‌اى از آنچه كسب كرده‌اند و از براى زنان است بهره‌اى از آنچه كسب كرده‌اند. از فضل خدا بخواهيد كه خداوند به هر چيز دانا است.»
گر چه اين آيات در مقام نكوهش حاسدان است اما ضمنا مفهوم حسد را نيز روشن می‌كند كه آرزوى زوال نعمت و فضل الهى است كه به بنده يا بندگانش ارزانى داشته در برابر غبطه كه آرزوى داشتن آن نعمت‌ها است نه زوال آن از ديگران. به همين جهت همان قدر كه حسد ناپسند است غبطه پسنديده و مطلوب است. در نكوهش حسد از نظر قرآن همين بس كه خداى متعال می‌فرمايد: اى رسول ما بگو:
«... وَ مِنْ شَرِّ حاسِدٍ اذا حَسَدَ.[5]
به خدا پناه می‌برم از شرّ حسود بدخواه آنگاه كه حسد ورزد.»
 


حسد در روايات‏
 


در احاديث معصومين عليهم السلام خصوصياتى براى حسد آمده كه نمونه‌هايى از آن را در ذيل خواهيد خواند.
حسد از ريشه‏هاى كفر:
امام صادق(ع) فرمود:
«اُصُولُ الكُفرِ ثَلاثَةٌ: الحِرصُ وَ الاِستِكبارُ وَ الحَسَدُ.[6]
ريشه‌هاى كفر سه چيز است: حرص، تكبّر و حسد.»
سپس در باره حسد فرمود:
«وَ أمَّا الحَسدُ فَابنَا آدَمَ حَيثُ قَتَلَ أحَدُهُما صَاحِبَهُ.[7]
اما حسد در داستان دو پسر آدم [هابيل و قابيل‏] است آنگاه كه يكى ديگرى را كشت.»
مرحوم مجلسى می‌فرمايد:
«وَ كَأنَّ المُرادَ بِاُصُولِ الكُفرِ مَا يَصيرُ سَبَباً لِلكُفرِ اِحياناً لَا دائماً وَ لِلكُفرِ اَيضاً مَعانٍ كَثيرَةٍ.[8]
گويا مقصود از ريشه‌هاى كفر گناهانى است كه گاهى موجب كفر می‌شود نه هميشه، و كفر معانى و مصاديق فراوانى دارد.[9]
امام صادق(ع) در ضمن حديثى فرمود:
«الحَسَدُ أصلُهُ مِن عَمَى القَلبِ وَ الجُحُودِ لِفَضلِ اللّهِ تَعَالَى وَ هُمَا جَناحانِ لِلكُفرِ وَ بِالحَسدِ وَقَعَ ابنُ آدمَ فِي حَسرَةِ الاَبَدِ وَ هَلَكَ مَهلَكاً لَا يَنجُوا مِنهُ أبَداً.[10]
حسد از تاريكى قلب و از انكار نعمت‌هاى خدا نسبت به افراد سرچشمه می‌گيرد و اين دو [تاريكى قلب و ايراد به اين كه چرا خدا به مردم نعمت داده است‏] دو بال كفر هستند.»
به سبب حسد بود كه فرزند آدم براى هميشه در حسرت باقى ماند و به هلاكتى افتاد كه هرگز از آن رهايى نخواهد يافت. مولوى گويد:
ور حسد گيرد تو را در ره گلو
در حسد ابليس را باشد غلو
كاو ز آدم ننگ دارد از حسد
با سعادت جنگ دارد از حسد
عقبه زين صعب‌تر در راه نيست‏
اى خنك آن كش حسد همراه نيست‏
اين جسد خانه حسد آمد بدان‏
كز حسد آلوده باشد خاندان‏
چون كنى بر بى حسد مكر و حسد
ز آن حسد دل را سياهی‌ها رسد
خاك شو مردان حق را زير پا
خاك بر سر كن حسد را همچو ما[11]
 

خودآزمایی
 


1- كسى كه با انگيزه حسد غيبت می‌کند گرفتار چه عذاب‌هایی می‌شود؟
2- تفاوت غبطه و حسادت را شرح دهید.
3- حسد از چه سرچشمه می‌گيرد؟
 

پی‌نوشت‌ها


[1] . مفردات راغب، مادّه« حسد».
[2] . نساء- 54.
[3] . بقره- 109.
[4] . نساء- 32.
[5] . فلق- 5.
[6] . اصول كافى، ج 2- ص 289، حديث 1، امالى صدوق، ص 341، حديث 7.
[7] . اصول كافى، ج 2- ص 289، حديث 1، امالى صدوق، ص 341، حديث 7.
[8] . مرآة العقول، ج 10- ص 73.
[9]. مرحوم مجلسى در تفسير اين حديث دو احتمال می‌دهد:
الف. مقصود از اصول كفر گناهانى است كه گاهى موجب كفر می‌شود (يعنى به صورت اقتضا در ايجاد كفر مؤثر است نه آنكه علت تامّه كفر باشد).
ب. بر فرض آن كه مقصود از اصول كفر علل تامه كفر باشد بايد دانست كه كفر داراى درجات و مصاديق فراوان است كه بالاترين آنها كفر در برابر ايمان و اسلام است. بنابراين، امكان دارد گناهانى مانند تكبّر و حسد و حرص علت به وجود آمدن مصاديق نازله كفر باشد نه مصاديق كامله آن. توضيح كلام علامه مجلسى نسبت به احتمال اول آن است كه: تأثير اين سه گناه (حرص، استكبار و حسد) براى تحقق كفر به صورت اقتضا است نه عليّت تامه، يعنى اين صفات رذيله زمينه براى حدوث كفر است كه اگر با عوامل ديگرى جمع شود سرانجامش كفر خواهد بود، ولى اگر عوامل ديگر ضميمه نشود تأثير اين صفات در بوته اقتضا باقى می‌ماند مانند آتش كه زير خاكستر هميشه آماده التهاب است و با يك جرقه ملتهب می‌شود. در نتيجه، محصّل كلام مجلسى اين است كه اگر بخواهيم در باره كفر از نظر روانى و اخلاقى ريشه‌یابى كنيم خواهيم يافت آنان كه آگاهانه كافر شده‌اند اين سه صفت از عوامل اصلى كفر آنها است، يعنى هيچ كافرى بدون تأثير اين صفات كافر نمی‌شود. اما اينكه هر كس داراى اين صفات باشد كافر است، نه اين طور نيست، ممكن است كسى اين صفات را داشته باشد ولى به مرحله كفر نرسيده باشد.
و اما توضيح احتمال دوم آن است كه كفر در لسان قرآن و احاديث داراى معانى متعدد و درجات متفاوتى است و در همه جا كفر به معناى كفر در برابر اسلام نيست.
مرحوم كلينى در كتاب اصول كافى (ج 2- صص 389 و 390) از امام صادق عليه السلام حديثى دارد كه خلاصه آن از نظرتان می‌گذرد:
كفر در كتاب خدا بر پنج وجه است: كفر جحود كه خود بر دو وجه است: يكى آنكه بدون دليل‏ ربوبيت خدا را انكار كنى مانند دهريه و ملاحده كه همه چيز را از طبيعت می‌دانند و در اين مورد دليل قانع كننده‌اى ندارند، دوم انكار آگاهانه و مغرضانه، چنانكه فرمود:
وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها انْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوّاً ... (نمل- 14).
آيات خدا را از روى ظلم و تكبّر انكار كردند و حال آنكه در دل به آن يقين داشتند ....
سوم كفر عملى، چهارم كفر برائة، پنجم كفر نعمت.
كفر نعمت آن است كه نسبت به آن ناسپاسى كنى و آن را در غير موضع خود به مصرف برسانى.
خداوند می‌فرمايد:
لَئنْ شَكَرْتُمْ لَأزيدَنَّكُمْ وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ انَّ عَذابي لَشَديدٌ (إبراهيم- 7).
اگر سپاسگزار باشيد [نعمت خود را] بر شما خواهم افزود و چنانچه نسبت به آن كفر بورزيد. [و ناسپاسى كنيد] عذاب من شديد است.
و اما كفر عملى آن است كه احكام خدا را عملا زير پا بگذارى و به آن بى اعتنايى كنى. خداوند به يهوديان می‌فرمايد:
أ فَتُؤمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتابِ وَ تَكْفُرُونُ بِبَعضٍ ... (بقره- 85).
به قسمتى از كتاب خدا [: تورات‏] ايمان می‌آوريد و نسبت به قسمت ديگر كفر می‌ورزيد؟ ...
و بديهى است كه كفر با ايمان جمع نمی‌شود، پس ايمان و كفر در اين آيه كفر و ايمان عملى است و شايد حديث امام صادق عليه السلام كه فرمود: «ان تارك الصّلوة كافر يعنى من غير علّة» (وسائل الشيعه، ج 3- ص 29) يعنى «به راستى تارك نماز كافر است در صورتى كه ترك نماز بدون عذر شرعى باشد» نيز ناظر به همين معنى باشد نه اينكه از نظر اعتقاد كافر باشد، چون يكى از اركان عملى اسلام را ترك كرده است، كه امام باقر عليه السلام فرمود: «بنى الاسلام على خمس على الصلوة و الزكوة و الصوم و الحج و الولاية و لم يناد بشى كما نودى بالولاية» (اصول كافى، ج 2- ص 15) يعنى همان طورى كه اصول اعتقادى اسلام و ايمان پنج چيز است اصول عملى اسلام نيز پنج چيز است: نماز، زكات، روزه، حج، ولايت، و هيچ كدام از آنها به اندازه ولايت داراى اهميت نيست.
بنابراين، همان گونه كه انكار اصول اعتقادى موجب كفر اعتقادى است بى اعتنايى و ترك اصول عملى نيز موجب كفر عملى است.
و اما كفر برائة آن است كه انسان نسبت به كسى اظهار برائت و بيزارى كند مانند اين آيه شريفه:
إنّى كَفَرْتُ بِما اشْرَكْتُمُونِ مِنْ قَبلُ ... (إبراهيم- 22).
شيطان روز قيامت به پيروانش می‌گويد من بيزارم از آنچه شما به من نسبت می‌داديد [كه فكر مى‏كرديد من در امور عالم و اعمال شما مؤثر هستم‏] ...
با نگرش به اين توضيح، مرحوم مجلسى می‌فرمايد: با توجه به اينكه كفر در لسان شريعت داراى معانى و مصاديق فراوان است، بنابراين، آنچه در حديث اصول كفر آمده می‌تواند منطبق با معانى‏ ديگر كفر از قبيل كفر نعمت يا كفر عملى باشد، نه كفر جحود.
در نتيجه، مفهوم حديث آن است كه حسد موجب بعضى از درجات كفر است نه اين كه حسود به وسيله حسد از دين اسلام خارج می‌شود و در زمره كفّار قرار می‌گيرد بلكه مقصود آن است كه انسان به وسيله حسد از نظر اخلاق و عمل در رديف كفّار قرار می‌گيرد نه از نظر اعتقادى و حقوقى، چون مسلمان است و از اين نظر با او مانند ساير مسلمانان بايد رفتار كرد.
(1) مستدرك الوسائل، ج 2- ص 327، باب 55.
(2) مثنوى معنوى، دفتر اول، ص 23.
(3) اصول كافى، ج 2- ص 306، بحار الانوار، چاپ بيروت، ج 70- ص 244.
(4) نهج البلاغه صبحى صالح، خطبه 86.
[10] . مستدرك الوسائل، ج 2- ص 327، باب 55.
[11] . مثنوى معنوى، دفتر اول، ص 23.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله محمدرضا مهدوی کنی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: