ریشههای معاد در اعماق فطرت| ۲
پیمودن بیراههها!
با اینکه الهامات فطرى، انسان را در کشف معماى زندگى پس از مرگ کمک مىکنند، اگر درست رهبرى نشوند سر از خرافات عجیب و غریب در مىآوردند. چگونه در افریقا و مکزیک، دلقکها و کاهنها، دختران زیبا را همراه پادشاهان به خاک مىسپردند!
تقریباً شش هزار سال پیش دنیا چهره دیگرى داشت که با امروز بسیار متفاوت بود.
از این همه ابزارهاى گوناگون فلزى اثرى نبود، و انسان تنها با سنگ و چوب و استخوان و پوست حیوانات سر و کار داشت و چه مشکل است تنها با این وسایل زندگى کردن.
ولی با این حال دنیا از امروز بسیار آرامتر بود، نه صداى ماشینهاى غول پیکر و نه غوغاى انفجار بمبها و نه غرش هواپیماهاى مافوق صوت از هیچ یک خبرى نبود، زندگى - همچون مرگ- بىنهایت ساده و بدون تشریفات بود!
به درستى نمىدانیم انسان آن روز چه احساسى از زندگى و مرگ داشته، اگر نوشتن را مىدانست شاید گوشهاى از احساسات خود را براى فرزندان کنجکاو امروز خویش به یادگار گذارده بود، اما متأسفانه هنوز خط اختراع نشده بود و این کار صورت نگرفت.
اما غارها و اعماق زمین گنجینههاى گرانبهایى از آثار زندگى انسانهاى آن روز را براى امروز در خود حفظ کردند و همان طور که در بحث گذشته اشاره کردیم این آثار - و مخصوصاً چگونگى قبرهائى که از آنها به یادگار مانده - نشان مىدهد آنها عقیده به زندگى پس از مرگ داشتند و به همین دلیل ابزار کار مردگان را با آنها به خاک مىسپردند به خیال اینکه پس از بازگشت به زندگى مورد استفادهی آنها قرار خواهد گرفت.
اعتقاد انسان به رستاخیز، پس از ورود او به «عصر تاریخ» (پیدایش خط و کشف فلزّات) جاى هیچ گونه ابهامى نیست، و در پیشانى تاریخ اقوام و ملل ثبت شده است.
و همهی اینها - چنانکه گفتیم - از آمیخته بودن این عقیده با فطرت و سرشت آدمى خبر مىدهد.
انحراف از فطرت و سرگردانی در بیراههها!
«الهامات فطرى» همواره به صورت یک انگیزهی ناخودآگاه و خودکار، انسان را به دنبال مسائل مختلفى که مورد نیاز روح و جسم اوست مىفرستند واگر این الهامات فطرى نبودند، و بنا بود همه چیز را ما با آزمایش و تجربه و نیروى عقل کشف کنیم، کار بر ما بسیار مشکل مىشد.
هماهنگی این دو دستگاه (الهامات فطرى و اکتشافات عقلى و تجربى) سبب شده است که انسان با این سرعت در مسیر تمدن و تکامل پیشروى کند.
اما نباید فراموش کرد که نتیجهگیرى صحیح از این الهامات فطرى همواره بستگى به طرز فکر و محتویات ذهنى انسان دارد، یعنى اگر افرادى از نظر تفکر و علم ضعیف و ناتوان باشند الهامات فطرى آنها به صورت منحط و ناقص و گاهى واژگونه خودنمائى مىکند.
به عبارت دیگر: الهامات فطرى باید همواره با آب علم و دانش آبیارى شوند تا محصول زنده و ارزندهاى داشته باشند در غیر این صورت آمیخته با انواع خرافات و موهومات خواهند شد و گاه ممکن است نتیجهی معکوس بدهند.
مثال روشنى براى این موضوع مىتوان زد: «غریزهی جنسى» یک نوع الهام طبیعى و فطرى براى «حفظ نسل» است و انسان را براى ابقاى نسل خود بسیج مىکند، ولى اگر با افکار پست و اخلاق منحط آمیخته شد، سر از فحشا بیرون مىآورد که نابود کنندهی نسل است، یعنى درست در جهت عکس مقصود به جریان مىافتد.
از سوى دیگر، همهی اقوام جهان براى اینکه هرج و مرج جنسى نسل آنها را متزلزل نسازد و نظام اجتماعى را به هم نریزد، مقرراتى براى پیمان زناشوئى قائل شدهاند، اما گاه اینگونه مقررات و نظامات بر اثر کوته فکرى و نادانى، آنچنان پیچیده و سنگین مىگردد که افراد را به ترک ازدواج و یا تن در دادن به فحشا دعوت مىنماید که هر دو به زیان حفظ نسل خواهد بود.
بنابراین رهبرى غلط غریزهی جنسى نتیجهی معکوس براى حفظ نسل مىدهد.
در نیازهاى روحى، و الهامات مربوط به آن، نیز مسأله همین طور است. مثلاً انسان - طبق یک الهام فطرى - در جستجوى آفریدگار جهان هستى است ولى گاهى افکار کوتاه و جهل و نادانى او را در چنگال «تشبیه و قیاس» گرفتار مىسازد، زیرا این عادت همیشگى کوته فکران است که خود را محور همه چیز قرار مىدهند و همه چیز را با خود قیاس و تشبیه مىکنند.
به دنبال این تشبیه و قیاس کار به جایى مىرسد که همه چیز را جز «خداى حقیقى» مىپرستند و به گفتهی مورخ مشهور «ویل دورانت» تقریباً مىتوان گفت: «هر حیوانى از سوسک مصرى گرفته تا فیل هندى روزى در یک گوشه از زمین به عنوان خدا مورد پرستش بوده است»![1]
و عجیبتر اینکه مسافراتى که از ژاپن امروز مىآیند به ما مىگویند با چشم خود بتخانههایى را دیدهاند که بتهاى کوچک و بزرگى به شکل «آلات تناسلى مرد و زن»! در آنها وجود داشته و جمعى آن را تقدیس مىکردهاند!
در مسألهی معاد و رستاخیز که الهام فطرى به یارى انسان شتافته، و راه را براى توجه عقلانى به جهان پس از مرگ براى او هموار نمودهاند نیز همین اشکال پیش آمده، زیرا عبور پرتو این الهام فطرى از شیشههاى کج و معوج افکار مردم کوته بین سبب انحرافات و کج رویهاى فراوانى شده و قیافهی این مسأله را دگرگون ساخته است.
در حقیقت همان «تشبیه و قیاسها» سبب شده است که بشر در مسألهی رستاخیز گرفتار خرافات عجیب و غریب و باورنکردنى گردد، و به گمان اینکه زندگى آن جهان، از هر نظر عین زندگى این جهان است، باید تمام وسایل و لوازم و اسباب مورد نیازش را از اینجا همراه او بفرستد.
خرافات مضحک و اسفانگیز!
این طرز فکر خرافى در طول تاریخ موجب اعمال اسف انگیز و احیاناً خنده آورى شده است.
مثلاً در میان مردم «کنگو» معمول بوده که به هنگام مرگ سران قبایل، دوازده دختر زیبا زنده زنده با او دفن مىکردند تا ملال از خاطر عاطر او در آن جهان، بزدایند.
و یا اینکه بعضى اهالى «مکزیک» دلقک (به اصطلاح هنر پیشهی کمدین) رئیس قبیله را همراه او به خاک مىسپردند که از تکدّر خاطر وى در آن دنیا جلوگیرى کند.
و گاهى یک کاهن را زنده زنده با بزرگان خود دفن مىکردند تا مشاور مذهبى و روحانى او در سراى دیگر گردد![2]
در میان پارهاى از اقوام رسم بوده که لباسهاى مردگان را با آنها دفن نکنند بلکه به درختى (به جاى رخت آویز) بیاویزند تا مردگان پس از زندگى فوراً آن را بپوشند و از برهنگى ناراحت نشوند!
مومیایی کردن مردگان در مصر قدیم، فلسفهاى جز استفاده از آن بدن پس از بازگشت روح نداشته است.
مومیایی کردن براى جلوگیرى از فساد و پوسیدگى بدن مرده بوده، به این ترتیب که بدن مرده را با مواد شیمیائى مخصوصى خشک مىکردند و پس از آنکه جسد کاملاً خشک مىشد آن را با چندین لایه نوارهاى کتانى آغشته به صمغهاى مخصوص مىپوشانیدند و چند صد متر کتان براى این کار لازم بود. سپس آنها را در تابوتهاى مخصوصى گذاشته و گاهى آن را در چندین تابوت دیگر جاى مىدادند و روى تابوت بزرگ آخر، نقشهاى جالبى ترسیم مىکردند.
مومیایی کردن یک جسد گاهى هفتاد روز وقت لازم داشت!
مومیایی، مخصوص کشور مصر نبود، ولى مصریان در این کار مهارت زیادى داشتند بطورى که امروز در بسیارى از موزههاى جهان مومیایىهاى مصرى وجود دارد و این مومیایىها به همان صورتى هستند که قرنها پیش بودهاند و گذشت قرون و اعصار در آن اجساد اثرى نگذاشته است.[3]
مردم مصر دیوار مقبرهها را از تصویرهائى که شرح حال دقیقى از گزارش روزانهی شخص مرده و خدمتکاران و شغل و تفریح او در دنیا بود مىپوشانیدند. مثلاً در یک گوشهی تصویر، کارکنان او نان مىپختند و یا آبجو و شراب به سبو مىریختند. و در جاى دیگر خدمتکاران، بز یا گاو مىکشتند و یا از رودخانه ماهى مىگرفتند، در جاى دیگر گاوها را مىدوشیدند و آشپزى مىکردند.[4]
گویا به این ترتیب مىخواستهاند با تجدید خاطرات گذشته، ارواح مردگان را شاد نگهدارند!
اینها همه نشان مىدهد که پیروان عقاید مزبور چنین مىپنداشتند که انتقال به جهان دیگر همانند مسافرتهاى این دنیاست که باید مشمول تمام کیفیات و مقررات این زندگى باشد.
در حقیقت این موضوع درست به آن مىماند که کودکى در رحم مادر آگاهى از لزوم مسافرت به خارج رحم پیدا کند و براى اینکه پس از آمدن به این دنیا از گرسنگى نمیرد مقدارى از خون درون رحم را که با آن تغذیه مىکند همراه خود بیاورد، آیا این طرز فکر صحیح است!
ولی به هر حال، وجود اینگونه خرافات و انحرافات دلیلى جز آمیخته شدن الهام فطرى با جهل و نادانى ندارد و در عین حال یک واقعیت در لابه لاى همهی آنها نهفته است و آن اینکه بشر طبق یک الهام درونى به رستاخیز ایمان داشته اگر چه با افکار کوتاه خود گاهى شکل خرافى به آن بخشیده است.
خودآزمایی
1- چه چیزی نشان مىدهد که انسانهای اولیه به زندگى پس از مرگ عقیده داشتند؟
2- چه عواملی سبب شده است که بشر در مسألهی رستاخیز گرفتار خرافات گردد؟
3- طرز فکر خرافى درباره جهان پس از مرگ، در طول تاریخ چه چیزی را موجب شده است؟
پینوشتها
[1]. تاریخ دویل دورانت، جلد اول، صفحهی 93.
[2]. دایرةالمعارف قرن بیستم، ج اول، صفحهی 39.
[3]. فرهنگنامه، جلد 14، صفحهی 1393.
[4]. آلبر ماله، تاریخ ملل شرق، جلد اول، صفحهی 46.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی