بخش سوّم؛ دروازههایی به جهان دیگر| ۴
رستاخیز در درون شماست
این دادگاه که قاضى و گواه و مجرى احکامش یکى است و در درون جان همهی ماست نمونهی زندهاى از دادگاه رستاخیز است.
امروز معمولاً هنگامى که مىخواهند ساختمان، یا کارخانهاى بسازند قبلاً نمونهی بسیار کوچکى از آن را که داراى تمام مشخصات آن ساختمان عظیم و کارخانهی غول پیکر است درست مىکنند تا الگویى براى کار آنها باشد و آن را «ماکت» مىنامند.
«انسان» این اعجوبهی جهان آفرینش نیز ماکت بسیار کوچک و فشردهاى از آن است با این تفاوت که این ماکت را بعدا از همهی آنها ساختهاند، چون سازندهی آن همچون سازندگان انسانى که علمشان محدود است براى حل اشتباهات خود آن را نساخته است. اصولاً «کوچکى» و «بزرگى» براى ما که محدودیم مفهوم دارد، اما براى آن کس که علم و قدرتش بىانتهاست هر دو یکسانند.
در این ماکت عجیب جهان خلقت، از همه چیز به دقت نمونه بردارى شده، ازآن همه رازها، نیروها، اسرار، شگفتیها، انگیزهها، خورشیدها، ستارگان، حیوانات با خلق و خوىشان، فرشتگان و روحانیتشان، همه چیز و همه چیز در این جهان کوچک و پرغوغا هست.
و زیباترین و رساترین تعبیر همان است که در شعر منسوب به پیشواى آزادگان امیرمؤمنان على(ع) دیده مىشود:
«آیا گمان مىکنى ذرهی کوچکى هستى؟ نه.
جهان بزرگى در تو، در هم پیچیده شده است!»
امروز در کتابخانههاى بزرگ دنیا براى اینکه مشکل محل اشغال کتاب حل شود، طرحى براى استفاده از میکروفیلم به وجود آمده است که با استفاده از فیلمهاى بسیار بسیار کوچک، کتابخانهی بزرگى را مىتوان مثلاً در جعبهاى جاى داد و در موقع لزوم فیلمها را با ذره بینهاى مخصوصى بزرگ مىکنند و مىخوانند.
گویا این انسان هم مجموعهی میکروفیلمى است از کتابخانهی بزرگ آفرینش، و همین یک افتخار، او را بس است.
این همانندى جالب، میان کوچک و بزرگ جهان، با پیشرفت روز افزون علم، روشنتر مىشود و نمونههاى کوچکترى از آن را در موجودات دیگر جهان نیز مىبینیم.
ساختمان حیرت انگیز «اتم» ماکتى است از منظومهی عظیم شمسى با همان سیارات و همان گردش سرسام آور و منظومهی شمسى به نوبهی خود ماکتى است براى ساختمان کهکشانها، و همچنین ساختمان یک سلول که با ذره بین باید به تماشاى زیبائیهاى آن پرداخت، ماکتى است از ساختمان یک درخت، یک حیوان و یک انسان.
بذر کوچک گلها، و سلول زندهاى که در کنار هر هستهاى نهفته است، و نطفهی کوچکى که در کنار زردهی تخم مرغ آویزان است هر یک نمونهی ظریف و زیبائی از یک شاخه گل، یا یک درخت بزرگ میوه، یا یک مرغ دل انگیز است و تمام آنچه در آنها وجود دارد در اینها نیز بطور سر بسته دیده مىشود، و باید هم چنین باشد، مگر عالم هستى یک واحد به هم پیوسته نیست؟
این همانندى میان جهان کوچک (انسان) و جهان بزرگ گاهى سبب مىشود که از آنچه در آن عالم بزرگ است به مشابه آن در انسان توجه کنیم و گاهى به عکس، از آنچه در انسان وجود دارد پى به مشابه آن در «عالم کبیر» ببریم. (این را به خاطر داشته باشید).
***
در درون وجود انسان دادگاه کوچکى است که امروز آن را «وجدان» و فلاسفه آن را «عقل عملى» و در لسان قرآن «نفس لوامه» یا «نفس» نامیده شده است و عربها به آن «ضمیر» مىگویند، و به راستى دادگاه عجیبى است که دادگاههاى دنیاى ما با آن همه عرض و طول و زرق و برق و یال کوپالش در برابر آن چیز مسخرهاى است.
دادگاهی است که «قاضى» و «شاهد» و «مجرى احکام» و «تماشاچى» در آن، همه یکى است، همان نیروى مرموزى که نام «وجدان» به آن دادهایم.
این دادگاه بر خلاف دادگاههاى پر سر و صدائى که گاهى یک محاکمهاش پانزده سال! طول مىکشد نیاز به وقت ندارد، یک ساعت، یک دقیقه و گاهى یک لحظه، همه چیز در آن تمام است.
اثری از دادگاههاى استیناف و تجدید نظر، و دیوانهاى عالى و عالیتر که همگى نشانهی عدم اعتماد به کار دادگاههاى قبلى است، در آن دیده نمىشود، و حکمش فقط یک مرحله دارد، زیرا در اینجا اعتماد حکومت مى کند، اعتماد.
انحرافهایی که در کار قضات در دادگاههاى رسمى روى مىدهد مانند: ترس از مقامات بالاتر، و چرخاندن شاهین ترازوى عدالت به آن سمت! و یا توصیههایى که همچون طوفان به این کفّهها میوزد و این کفّههاى ظریف را که با اندک نسیمى مىلرزند و کج مىشوند به هم مىزند!
و با حق و حسابهائى که با استفاده از بسته بودن چشم فرشتهی عدالت - که اگر چشمش هم باز بود نمىدید چون مجسمهی فرشته است نه فرشته - گرفته مىشود... هیچ یک از اینها در دادگاه و محکمهی وجدان مطرح نیست و صاحبان زر و زور، و توصیه و پارتى به حریم آن نمىتوانند راه یابند که این یک نیروى الهى است و مافوق جهان طبیعت.
تنها عیبى که این دادگاه دارد این است که چون معصوم نیست و علم و دانش آن هر چه باشد حدودى دارد، گاهى ممکن است از پاکى و صفاى آن سوءاستفاده کرد و آن را فریب داد و حقى را در نظر او ناحق یا به عکس ناحقى را حق جلوه داد.
و به همین دلیل مىگوئیم وجدان به تنهایى نمىتواند جانشین مذهب شود ولى باز با مقایسه به انحرافاتى که در دادگاههاى رسمى بشرى روى مىدهد انحراف آن شاید از یک در هزار هم کمتر است.
***
این محکمه، هم کیفر به مجرمان مىدهد، هم پاداش به وظیفه شناسان. بر خلاف محاکم رسمى که اگر من صد سال هم سر سوزنى از مرز قانون تجاوز نکنم و یک نقطهی سیاه در تمام پروندهی عمر من نباشد یک «آفرین کاغذى» یا حرفى هم به من نمىگوید و اصولاً محکمهاى براى رسیدگى به کار خوب ندارد و تنها کارش رسیدگى به کارهاى بد است.
کیفر آن هم هیچ شباهتى با کیفرهاى عادى ندارد چنان از درون مىسوزاند و شلاق مىزند که گاهى دنیا با تمام وسعتش براى انسان تنگ مىشود، تنگتر از یک سلول زندان وحشتناک.
گاهی که گناه انسان بسیار بزرگ است آنچنان شکنجه و فشار به انسان مىدهد که سر از جنون و دیوانگى در مىآورد، و گاه فشار عذاب آن به حدى است که انسان ترجیح مىدهد اعدام شود و از عذابى که شعلهی آتش آن به اندازه کوههاست ولى کسى آن را نمىبیند نجات یابد.
پاداش آن هم همین قدر پر شکوه و نشاط انگیز و وصف ناکردنى است که ما آن را «آرامش وجدان» مىنامیم، چون لغت دیگرى براى آن نداریم.
میگویند: یکى از عوامل توسعهی بیماریهاى روانى در عصر ما گسترش گناه در اجتماعات امروز است، گناهکاران از هر چه خود را برهانند از فشار و شکنجهی وجدان نمىتوانند خود را رهایى بخشند و همین مجازاتهاى وجدان است که به صورت بیماریهاى مختلف روانى خودنمایى مىکند.
بسیاری از شخصیتهاى معروف سیاسى را مىشناسیم که به هنگامى که پست خود سقوط کردند در مدت بسیار کوتاهى همچون بادکنکى که سوزن به آن بزنند، تمام قواى خود را از دست دادند و در برابر مرگ زانو زدند.
شاید یکى از عوامل مهم آن این باشد که به هنگامى که در مصدر کار بودند وقت آن را که صداى وجدان خود را - در برابر کارهاى خلافى که داشتند - بشنوند نداشتند، اما به هنگامى که سر و صداها فرو نشست محاکمات وجدان پى در پى شروع شد و ضربات سنگین مجازاتش آنها را در هم کوبید.
این بود گوشهی کوچکى از فعالیتهاى این دادگاه عجیب که نام آن وجدان است.
***
آیا مىتوان باور کرد در این ماکت کوچک انسان چنین دادگاه مرموزى با چنان دستگاهى باشد، اما در دل این جهان بزرگ دادگاه و رستاخیزى عظیم براى رسیدگى به کارهاى ما - اعم از نیک و بد - نباشد.
آیا وجود این دادگاه به ما بیدار باش نمىدهد که در باطن این جهان، در عمق این عالم بزرگ، دادگاهى عظیم به وسعت این عالم به عظمت آفریدگار آن، خالى از هرگونه محدودیت و نارسائى هست که سرانجام همه باید در آنها حضور یابند و پروندههاى اعمال همه، حتى اعمالى که به کلى از نظر ما محو و فراموش شده اما بایگانى عظیم این جهان که هیچ چیز در آن نابود نمىشود آن را حفظ کرده، در آن محکمه مطرح گردد و آتشى سوزندهتر و عمیقتر و وحشتناکتر از آتش مجازات وجدان، و پاداشى شورانگیزتر از پاداش نشاطانگیز وجدان در برابر اعمال هرکس، قرار داده شود؟ مسلماً نمونهی این دادگاه در عالم بزرگ هم هست و آن را مىتوان وجدان عالم نام نهاد.
***
شاید به خاطر همین است که در کتاب بزرگ آسمانى ما هنگامى که سخن از قیامت و رستاخیز عظیم به میان آمده در کنار آن و دوش به دوش آن محکمهی وجدان مطرح شده است: «لا اُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیمَةِ * وَ لا اُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوّامَةِ* اَیَحْسَبُ اْلاِنْسانُ اَلَّنْ نَجْمَعَ عِظامَهُ * بَلى قَادِرِینَ عَلَى اَنْ نُسَوِّیَ بَنانَهُ؛ به روز رستاخیز سوگند، و به وجدان بیدار سرزنش کننده قسم، آیا انسان چنین مىپندارد که استخوانهاى پراکنده او را جمع آورى نمىکنیم، (نه چنین نیست) ما قادریم که حتى انگشتان او را (و حتى خطوطش را که معرف هر شخص است همچون روز نخست) بسازیم».[1]
در این آیات این دو دادگاه در کنار هم نشستهاند.
***
خودآزمایی
1- «وجدان» در لسان قرآن چه نامیده شده است؟
2- چرا وجدان به تنهایى نمىتواند جانشین مذهب شود؟
3- به چه دلیل در کتاب بزرگ آسمانى ما هنگامى که سخن از قیامت و رستاخیز عظیم به میان آمده در کنار آن و دوش به دوش آن محکمهی وجدان مطرح شده است؟
پینوشت
[1]. سورهی قیامت (۷۵) آیهی ۱ تا ۴.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی