تجلّی توحید در نظام امامت| ۱
امامت و رهبری نیز در ابعاد متعدّدی که دارد، شعاع و شعبهی عقیدهی توحید است و به آن استناد دارد و چنانکه از آیهی:
﴿إِنّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ إِماماً﴾[1]
«وقتی خداوند ابراهیم را امتحان کرد، فرمود: من تو را امام و پیشوای مردم قرار دادم».
و نیز آیهی:
﴿یا داوُدُ إِنّا جَعَلْناکَ خَلِیفَةً فِی الاْرْضِ﴾[2]
«ای داوود همانا ما تو را در زمین، مقام خلافت دادیم».
استفاده میشود، امامت با تمام ابعاد عمیق و ارزندهای که دارد، که از جمله آن خلافت و جانشینی در ارض (زمین) و زمامداری و مدیریت امور عامّه و حکومت کردن بین مردم است، فقط از سوی خدا و به نصب و تعیین اوست، و کسی با خدا در آن حقّ مشارکت ندارد؛[3] و اصالت توحیدی امامت از اینجا معلوم میشود که بر حسب عقیده توحید، حکومت و ولایت و مالکیت حقیقیه مطلقه، مختص به خداست و حق و حقیقت این صفات فقط برای او ثابت است که:
«هُوَ الْوَلیُّ وَ هُوَ الْحاکِمُ، وَ هُوَ السُّلْطانُ وَ هُوَ الْمالِکُ وَ ألا لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ وَ یَفْعَلُ ما یَشاءُ وَ یَحْکُمُ ما یُریدُ».
و هیچکس در عرض خدا، حتی بر نفس خود، نه سلطنت و ولایت تکوینی دارد، و نه ولایت تشریعی؛ تا چه رسد به اینکه بر دیگری ولایت یا حکومت داشته باشد، یا مالک امر او باشد. بنابراین، هر حکومتی که از جانب خدا و به اذن او نباشد، طاغوت و مداخله در کار خدا و حکومت خداست و هرگونه پذیرش و فرمانبری از آن، پذیرش از فرمان طاغوت و حرکت در جهت مخالف دعوت انبیاست که در قرآن در مثل این آیه بیان شده است:
﴿وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِی کُلِّ أُمَّة رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ﴾[4]
نظر به اینکه مفهوم طاغوت، چون اعم است شامل فرمانروایان مستبد و حکومتهای غیر شرعی و طغیانگر نیز میباشد.
همچنین، هر ولایتی باید از جانب خدا و مستند به خدا باشد، حتی ولایت پدر بر فرزند صغیرش و ولایت شخص بر نفس و مال خودش و ولایت فقیه در عصر غیبت امام عصر(عج)[5] و ولایت پیغمبر(ص) و امام(ع) همه باید از جانب خدا باشد و هر ولایتی از جانب او نباشد، هیچ اعتبار و اصالتی ندارد و اگر خدا پدر را بر فرزند صغیرش ولایت نداده بود، ولایت بر او نداشت و اگر شخص را بر خود و مالش ولایت نداده بود یا مالکیت او را بر آنچه حیازت کرده یا زمینی که آن را احیا و آباد کرده یا به هر سببی از اسباب تملّک مالک شده، مقرر نفرموده بود، ادعای مالکیت او، ادعای مالکیت در ملک خدا بدون اذن او بود.[6]
البته این ولایتهای شرعی از هر نوعش که باشد، بیمصلحت نیست و ریشه فطری دارد و تشریع بر طبق فطرت واقع شده است، امّا همین امور فطری هم بدون امضای خداوند متعال در عالم تشریع معتبر نیست.
بنابراین چون حکومت و ولایت اختصاص به خدا دارد، غیر از خدا، دیگری نمیتواند در آن مداخله کند، مگر به اذن او در حدود تشریع و دستور او. بدیهی است که این ولایت و حکومت و مالکیّت که برای بعضی بندگان به اذن خدا اعتبار میشود، اعتباری و قراردادی بوده و حقیقی نیست، لذا به عزل و اسباب دیگر، قابل زوال و انتقال است.
این ولایت از نوع ولایت و حکومت الهیه نیست، چون حکومت و ولایت خدا حقیقی و خود به خود و دائم و ابدی است و مقتضای ارتباط و تعلق مخلوق به خالق، حکومت و ولایت و مالکیت حقیقی خالق است. مخلوق، هویتش مملوکیت و نیازمندی و فرمانپذیری و عنایتخواهی است. نه مملوکیت بنده و تحت ولایت خدا بودن او قابل این است که از او سلب شود، چون ذات او، هویتش و واقعیتش همین است و نه مالکیت و حکومت و ولایت خدا بر بندگانش قابل سلب و اعطا و انتزاع است.
بنابر آنچه گفته شد، نظام امامت و خلافت و ولایت باید از جانب خدا و انفاذ و اجرای ولایت و حکومت خدا باشد، تا حکومت، شرعی و اطاعت از اوامرش واجب باشد و به این ترتیب است که هرگاه از جانب حضرت ولی امر(عج) یا هر یک از مجتهدین جامعالشرایط که در عصر غیبت نیابت عامّه دارند حکمی صادر گردد و مخالفت آن شود، در حکم استخفاف به حکم خدا و ردّ بر امام(ع) خواهد بود، با این تفاوت که در فرمان علما و فقها به حکم:
«لا طاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فی مَعْصِیَةِ الْخالِقِ»[7]
«برای هیچ فردی، در معصیت خدا، اطاعت از فرد دیگر نیست».
اگر حکم به معصیت باشد، اطاعت فرمان به معصیت، موضوع پیدا نمیکند و حدیث شریف «لا طاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فی مَعْصِیَةِ الْخالِقِ» به اطاعت از پیغمبر و امام نظر دارند.
بر عکس آنانکه میگویند نظام حکومت باید از پایین به بالا باشد و اساس و قاعدهی آن را شوراهای روستایی میشمارند، یا پایینیها باید تابع تصمیم و نظرات بالاییها باشند و شورای وزارتخانهها بر شوراهای استانها و استانها بر شهرها، و شهرها بر بخشها و روستاها حاکم باشند، یا اینکه یک نفر مثل نظامات استبدادی به نام شاه و امیر و پیشوا و خان در بالا بنشیند، و هرچه هوس میکند فرمان دهد و خود را بر مردم تحمیل نماید. هیچ یک از اینها نیست.
نظام اسلام که همان نظام امامت و حکومت شرعی است، نه حکومت از پایین به بالاست،[8] و نه فرمانروایی از بالا به پایین است، بلکه نظام خداست که همه در آن، مجری احکام خدا میشوند و حکومت و امارت چنان که امیرالمؤمنین(ع) در پاسخ ابن عباس فرمود، وسیلهی اقامهی حقّ و دفع باطل است و اگر از این حدّ و این شعار که اقامهی حقّ و دفع باطل است، خارج باشد، نه حکومت شرعی است و نه اطاعت از آن واجب است.
در این نظام همهی متصدیان امور در اجرای احکام خدا مسئولند و هیچ مادونی از مافوق، در تخلّف از قانون و قانون شکنی و معصیت خدا نباید اطاعت کند و هیچ مقامی حتی شخص خلیفه نمیتواند از مردم توقعی غیر از عمل به احکام الهی و اطاعت از قانون داشته باشد.
در این نظام برای به دست آوردن مقامات، چنان که در نظامهای دیگر انجام میشود، بین اشخاص مسابقه و مزاحمت نیست و اگر کسی برای کسب علوّ و برتری شخصی یا گروهی، بخواهد مقامی را به دست آورد، صلاحیّت آن مقام را ندارد.
در این نظام، مقام، تعهد و تکلیفآور است و هرچه مقام انسان حسّاستر و حدود قلمرو آن وسیعتر باشد، مسئولیت و تکلیفش بیشتر میشود، و ارزش صاحب هر مقامی به میزان خلوص نیت، و حسن معاملهای است که در عمل داشته باشد. بسا که یک رفتگر برای حسننیّت و خلوصی که در کار خود دارد و مراقبتی که برای خدا در انجام وظیفه نشان میدهد، از حاکم شهر و والی استان شریفتر و در درگاه خدا عزیزتر باشد.
در این نظام همانطور که «عدی بن حاتم» در وصف امیرالمؤمنین(ع) به معاویه گفت:
«لا یَخافُ الْقَوِیُّ ظُلْمَهُ وَلا یَیْأسُ الضَّعِیفُ مِنْ عَدْلِهِ»[9]
قوی و ضعیف هر دو در امان بودند؛ هیچ نیرومندی از ستم علی(ع) نمیترسید؛ چون میدانست هرگاه بخواهد او (قوی که خلاف کرده) را کیفر و مجازات کند، از حدّ قانون تجاوز نمینماید و از سر خشم و احساسات و به هوای نفس و کینهی شخصی، او را بیش از حدّ قانون کیفر نمیدهد. ضعیف نیز از عدل او مأیوس نمیگردید؛ چون میدانست اگر تمام اقویا و زورمندان در یک صف بایستند و یک نفر ضعیف در صف دیگر، علی(ع) در کنار ضعیف میایستد و از او حمایت میکند. او حاکم و زمامداری است که هرگز حقّ ضعیف را وا نمیگذارد و از احقاق حقّ او صرفنظر نمیکند، چنانکه علی(ع) فرمود:
«الذَّلِیلُ عِنْدِی عَزِیزٌ حَتَّی آخُذَ الْحَقَّ لَهُ وَ الْقَوِیُّ عِنْدِی ضَعِیفٌ حَتَّی آخُذَ الْحَقَّ مِنْهُ»[10]
«ذلیل پیش من عزیز است تا اینکه حقّ را (از ظالم) برایش بگیرم، و قوی پیش من ضعیف است تا اینکه حقّ (ضعیفها) را از او بگیرم».
و بالاخره این نظام امامت است که تبلور عقیدهی توحید در آن ظاهر میشود و جامعهی بیامتیاز توحیدی،[11] و امت واحد و دین واحد و قانون واحد و حکومت واحد و جهانی و همیشه نو و مترقّی اسلام را تحقق میبخشد، چنانکه از بعضی روایات در تفسیر آیهی کریمه:
﴿فَمَن کانَ یَرْجُوا لِقآءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلا صالِحاً وَلا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً﴾[12]
«پس هرکس به لقای پروردگارش امیدوار است، باید نیکوکار شده و هرگز در پرستش خدا احدی را با او شریک نگرداند».
استفاده میشود، شرک نورزیدن به عبادت خدا این است که: نظام دیگری را غیر از نظام امامت که نظام الهی است، نپذیرد و برای ائمّه(ع) که این ولایت را دارند، شریک قرار ندهد.
از جمله در تفسیر عیّاشی از امام صادق(ع) روایت شده است که دربارهی این آیه از آن حضرت سؤال شد، فرمود:
«اَلْعَمَلُ الصّالِحُ، الْمَعْرِفَةُ بِالاْئِمَّةِ، وَلا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً، التَّسْلِیمُ لِعَلِیِّ (ع)، لا یُشْرِکُ مَعَهُ فِی الْخِلافَةِ مَنْ لَیْسَ ذلِکَ لَهُ وَ لا هُوَ مِنْ أَهْلِهِ»[13]
«عمل صالح، معرفت ائمّه است و این که در عبادت پروردگارش هیچ کس را شریک نکند، تسلیم علی(ع) بودن است، یعنی کسی را که خلافت برای او نیست و اهل آن نمیباشد، با او (علی(ع)) شریک قرار ندهد».
خودآزمایی
1- اصالت توحیدی امامت از کجا معلوم میشود؟
2- نظام اسلام که همان نظام امامت و حکومت شرعی است، چگونه نظامی است؟
3- شرک نورزیدن به عبادت خدا، به چه مفهومی است؟
پینوشتها
1 بقره، ۱۲۴.
2 سوره ص، ۲۶.
3 در بیان این مطلب، رجوع شود به تعلیقه ۱.
4 ترجمهی آیه در اوّل گفتار اوّل ص ۱۲ گذشت. نحل، ۳۶.
5 ولایت فقیه در عصر غیبت برای فقیه، مثل ولایت پدر بر فرزند صغیرش نیست که بالاصاله جعل شده و عصر حضور و غیبت در آن تفاوت نداشته باشد، بلکه ولایت فقیه بنا بر بعض مبانی، آنان که قائل به آن در عصر غیبت میباشند، نظیر اذنها و ولایتهایی است که از جانب امام، در عصر حضور، به اشخاص معین داده میشد، با این تفاوت که در عصر غیبت به طور عام، و به کسانی که معنون به عنوان فقیه و عارف به حلال و حرام شرع باشند، عطا شده است. بنابراین ولایت جدّ پدری و پدر بر فرزند صغیر، قابل عزل و تغییر نیست، به خلاف ولایت و نیابت خاصّ که هر وقت امام بخواهد، شخص منصوب را معزول و دیگری را به جای او نصب مینماید، و به خلاف ولایت عامّه فقها که در هنگام ظهور و حضور خود به خود منتفی میشود.
6 رجوع کنید به تعلیقه ۲.
7 صدوق، الخصال، ص۱۳۹، ۵۶۷، ۶۰۸؛ طبرسی، مکارمالاخلاق، ص۴۲۰.
8 قابل توجّه است، آنانکه این روشهای حکومت را برای فریب تودهها، مطرح میکنند و با بوق و کرنا آن را تبلیغ مینمایند، هرگز به تودههای روستایی و مستضعف اجازه نمیدهند که جز در خطی که بالاها، به اصطلاح رهبران حزب، تعیین مینمایند، شورایی تشکیل دهند و مثل یک انسان آزاد و حیوان زبانبسته، نظری اظهار نمایند. اگر در شکل ظاهر از شورای روستایی به شورای بخش و شهر و استان و کشور میرسند، درواقع از بالا به پایین است و دیکتاتوری «پرولتاریا» به مراتب از دیکتاتوریهای استبدادی قرون وسطی بدتر، و از جهت کوبیدن کرامت و شرف و حقوق و آزادی انسان خطرناکتر است. سالهاست و بلکه متجاوز از نیم قرن است، که محرومان و مستضعفان جهان و ملل به اصطلاح عقبمانده را با الفاظی مثل دموکراسی و حکومت مردم بر مردم و حقوق بشر، و صلح و همزیستی مسالمتآمیز، و مبارزه با استثمار و عدالت اجتماعی و آزادی عقیده و نظام به اصطلاح شورایی فریب داده و هریک از دو ابرستمگر شرق و غرب، تحت یکی از این عناوین، استعمار و استکبار خود را در مناطق مختلف توجیه کرده، دنیا را غارت نموده، مردم محروم و شرافت و حقوق انسانی آنها را در مثل فلسطین و قدس عزیز، افغانستان و لهستان و اریتره و فیلیپین و عراق و سودان و اردن و غیره فدای مطامع پلید و توسعهطلبیهای خود مینمایند.
9 محدث قمی، الکنی و الالقاب، ج ۲، ص ۱۱۶.
10 نهجالبلاغه، خطبهی ۳۷ (ج ۱، ص ۸۹).
11 رجوع شود به تعلیقهی ۳.
12 کهف، ۱۱۰.
13 عیاشی، تفسیر، ج ۲، ص ۳۵۳.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی