کد مطلب: ۴۰۴۳
تعداد بازدید: ۷۷۵
تاریخ انتشار : ۱۶ آبان ۱۳۹۹ - ۱۰:۰۵
داستان‌هایی از حضرت علی(ع)| ۸
همه‌ی حاضران سکوت کردند، جز علی(ع) که گفت: «از خانه بیرون آمدم و یک دینار پول داشتم و می‌خواستم با آن، آرد بخرم، در راه با مقداد ملاقات کردم، نشانه گرسنگی را از چهره‌ی او دیدم، آن دینار را به او دادم».

صبح بود، جمعیت بسیاری از مسلمانان به حضور پیامبر(ص) آمدند، مجلس پر از جمعیّت شد. پیامبر(ص) به جمعیت رو کرد و فرمود: «چه کسی از شما امروز برای کسب خشنودی خدا مالی را انفاق نموده است؟».

همه‌ی حاضران سکوت کردند، جز علی(ع) که گفت: «از خانه بیرون آمدم و یک دینار پول داشتم و می‌خواستم با آن، آرد بخرم، در راه با مقداد ملاقات کردم، نشانه گرسنگی را از چهره‌ی او دیدم، آن دینار را به او دادم».

پیامبر(ص) فرمود: «رحمت خدا بر تو باد».

در این میان، شخصی از مجلس برخاست و گفت: «من امروز بیشتر از علی(ع) انفاق کردم، زیرا یک زن و شوهر قصد سفر داشتند، و توشه سفر نداشتند، من هزار درهم به آنها دادم، و به این ترتیب وسیله مسافرت آنها را فراهم نمودم».

پیامبر(ص) سکوت کرد و چیزی نگفت.

بعضی از حاضران گفتند: ای رسول خدا چرا در مورد علی(ع) گفتی؛ «رحمت خدا بر تو باد» ولی به این شخص که انفاق بیشتر نموده چیزی نفرمودی؟

پیامبر(ص) فرمود: آیا ندیده‌اید که خدمتگزار پادشاهی هدیه‌ی ناچیزی نزد او می‌برد، و او به آن خدمتگزار احترام بسیار می‌کند، او را در جایگاه ارجمندی می‌نشاند، ولی اگر خدمتگزار دیگری هدیه نفیسی برای او بیاورد، چندان به او احترام نمی‌کند؟

گفتند: آری دیده‌ایم.

فرمود: همچنین است انفاق علی(ع) که یک دینار را فقط برای خدا به خاطر تأمین نیاز مؤمنی داد، ولی آن شخص دیگر مال خود را به عنوان رقابت و سرکوبی برادر رسول خدا(ص) یعنی علی(ع) داد، و نیتش برتری جوئی بر علی(ع) بود خداوند عمل او را پوچ کرد و مایه‌ی سنگینی گناه او قرار داد، آگاه باشید اگر او با این نیّت به اندازه‌ی بین زمین تا عرش، طلا و گوهر انفاق کند، به همین خاطر از رحمت خداوند دورتر می‌شود و به غضب خدا نزدیکتر می‌گردد...»[1]

 

پی‌نوشت‌ها

 

[1]. تفسیر امام حسن عسکری(ع)، ص ۳۰.

 

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد محمدی اشتهاردی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: