سال دوّم هجرت بود، لشگر هزار نفری دشمن، مجهّز به اسلحه برای جنگ با مسلمانان آمده بودند، پیامبر(ص) همراه 313 نفر برای جلوگیری از دشمن به سرزمین بدر رفتند، جنگ سختی بین سپاه اسلام و سپاه کفر درگرفت و سرانجام سپاه اسلام پیروز شد.
از شنیدنیهای عجیب اینکه در آن شبی که روز آن جنگ واقع شد، سپاه اسلام در یک طرف «قلیب» (چاه آب) بودند و سپاه کفر در طرف دیگر، آب مسلمانان تمام شد، پیامبر(ص) به مسلمانان فرمود:
«چه کسی میرود، از آن چاه (قلیب) آب بیاورد؟ (با توجّه به اینکه آبه آوردن از آن چاه، در برابر تیراندازان دشمن، بسیار خطرناک بود) همهی مسلمانان در برابر سخن پیامبر(ص) سکوت کردند، علی(ع) به پیش آمد و گفت:
«ای رسول خدا من آمادهام. مشکی برداشته و سوی چاه حرکت کرد، مشک را در میان چاه دراز کرد وقتی که پر از آب شد، آن را بیرون کشید، هماندم باد تندی وزید و مشک به زمین افتاد آب آن ریخت. علی(ع) بدون ترس و هراس برای بار دوّم مشک را به درون چاه دراز کرد و پر از آب نمود و بیرون کشید، باز باد تندی وزید و آب مشک ریخت، و این حادثه سه بار تکرار شد، علی(ع) برای چهارمین بار، مشک را پر از آب کرد سپس آن را به حضور پیامبر(ص) آورد و ماجرا را به عرض پیامبر(ص) رسانید.
پیامبر(ص) فرمود: «بدان! باد نخست، از جانب جبرئیل بود که با هزار فرشته نزد تو آمدند و بر تو سلام کردند، باد دوّم از ناحیهی میکائیل بود که با هزار فرشته نزد تو آمدند و بر تو سلام کردند، و باد سوّم از جانب اسرافیل بود که با هزار فرشته نزد تو آمدند و بر تو سلام کردند»[۱].
در حقیقت، سلام فرشتگان، همان تشکّر و قدرشناسی فرشتگان از فداکاری و جرئت و جانبازی علی(ع) بود که آنچنان در خطرناکترین موارد، حماسه میآفرید.
پینوشت
[۱]. اعلام الوری، ص ۱۹۲.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد محمدی اشتهاردی