حدیثی دیگر در معرّفی جانشینان پیغمبر اكرم(ص)
این هم بیانی دیگر از رسول خدا(ص) که میفرماید:
(مَنْ سَرَّهُ اَنْ یحْیی حَیاتِی وَ یمُوتَ مَماتِی وَ یَسْکُنَ جَنَّةَ عَدْنٍ الَّتی غَرَسَها رَبِّی فَلْیوالِ عَلِیاً مِنْ بَعْدِی وَلْیَقْتَدِ بِاَهْلِ بَیْتِیَ بِالْاَئِمَّةِ مِنْ بَعْدِی)؛
«هر كه را خوش آید كه زنده باشد آن گونه كه من زندهام و بمیرد آنگونه كه من میمیرم و پس از مرگ در بهشت جاودان كه خدای من آن را به وجود آورده است مسكن گزیند، باید علی را پس از من به ولایت بپذیرد و به اهل بیت من كه امامان بعد از من هستند، اقتدا نماید».
(فَاِنَّهُمْ عِتْرَتِی خُلِقُوا مِنْ طِینَتِی وَ رُزِقُوا فَهْمِی وَ عِلْمِی)؛
زیرا آنها [علی و فرزندان او] عترت منند و از سرشت من آفریده شدهاند و از فهم و علم من برخوردار گشتهاند. آنگاه فرمود:
(فَوَیلٌ لِلْمُكَذِّبِینَ بِفَضْلِهِمْ مِنْ اُمَّتِی اَلْقاطِعِینَ فِیهِمْ صِلَتِی لا اَنالَهُمُ اللهُ شَفاعَتِی)؛[1]
«وای به حال كسانی از امّت من كه فضل آنها را تكذیب كنند و پیوند مرا دربارهی آنها قطع كنند. خدا منكران فضل آنها را به شفاعت من نائل نگرداند».
مسألهی غیبت امام زمان(عج) و آمادگی شیعیان
امّا مسألهی غیبت امام دوازدهم(عج) باید توجّه داشت كه از جمله مسائل اعتقادی مربوط به آنحضرت، مسألهی غیبت آن بزرگوار است كه همدوش با مسألهی ولادت و امامت آن امام بزرگ در لسان احادیث آمده است.
طایفهی شیعهی امامیّه همچنان كه با ادلّهی متقنه؛ اعتقاد قطعی به ولادت و امامت دوازدهمین امام خود دارد، بر اساس همان ادلّه، اعتقاد قطعی به لزوم غیبت طولانی آنحضرت دارد؛ آن هم غیبتی كه جز خدا كسی خبر از مدّت آن ندارد و به همین جهت رسول اکرم(ص) و ائمّهی اطهار(ع) برای اینکه پیشاپیش افکار مردم را آمادهی تحمّل كنند كه وقتی جریان غیبت پیش آمد و مدّت غیبت طول كشید؛ اضطرابی در دلها پیدا نشود و شکّ و شبهه و تردید در امر امامت در اذهان مردم به وجود نیاید، از صد سال و صدوپنجاه سال و بلكه از دویست سال پیش از ولادت دوازدهمین امام(ع) سخن از غیبت طولانی آن حضرت به میان آورده و گوشزد شیعیان مینمودند و راویان و محدّثان عالیقدر شیعه به دستور امامانشان(ع) اخبار راجع به غیبت را در اصول مدوّنهی خود ضبط میكردند كه امروز آن اخبار و احادیث فراوان در دسترس ما قرار گرفته است.
آن بزرگواران میخواستند از این راه آمادگی قبلی و سابقهی ذهنی در شیعیان به وجود بیاورند و آنها را آگاه سازند از این كه موضوع غیبت طولانی به تقدیر الهی در برنامهی زندگی امام دوازدهم(ع) تنظیم شده است و باید تا مدّت بسیار طولانی آن امام بزرگ از نظرها پنهان باشد؛ تا روزی كه خدا مقدّر كرده است ظاهر شود.
سبب تألیف كتاب كمالالدّین و تمامالنّعمه
مرحوم شیخ صدوق(رضوان الله علیه) كه تا اواخر قرن چهارم هجری حیات داشته است، در مقدّمهی كتاب كمالالدّین و تمامالنّعمه نوشته است: علّت تألیف این كتاب آن بود كه دیدم جمعی از مسلمین دربارهی طول غیبت امام مهدی(عج) به شبهه افتادهاند. مخصوصاً جریان ملاقاتش را با یكی از اهل علم و فضل در نیشابور نقل میكند كه:
دیدم آن مرد فاضل هم بر اثر تشكیك مردی فیلسوف، به شبهه افتاده است. در مقام رفع شبهه از ذهن او و سایر مردم برآمده و دلها را با نقل روایات معصومین(ع) آرامش بخشیدم و در همان ایّام شبی با حال پریشان خوابیدم و در خواب خودم را در مكّه و در حال طواف بیت دیدم كه در شوط هفتم مقابل حجرالاسود آمده و استلام* و تقبیل* حجر نمودم. در همان حال چشمم به باب كعبه افتاد. شخص بزرگواری را مقابل باب ایستاده دیدم و مُلْهَمْ شدم که او حضرت امام مهدی(ع) است. جلو رفتم و سلام کردم. به من فرمودند:
(لِمَ لاتُصَنِّفُ کِتاباً فِی الْغَیْبَةِ حَتّی یَکْفِیَ ما قَدْ هَمَّکَ؟)؛
«چرا كتابی در موضوع غیبت نمینویسی تا پریشانی خاطرت را برطرف سازد»؟
گفتم: مولای من در این باب مطالبی نوشتهام. فرمود:
(لَیْسَ مِنْ سعبِیلِ ذلِکَ)؛
«آن از این قبیل نیست».
اینك از تو میخواهم كتابی بنویسی و غیبتهایی را كه انبیا(ع) داشتهاند، در آن بیاوری. از خواب بیدار شدم و تا سحر به گریه و ناله و زاری پرداختم و صبح قلم برداشتم و امتثالاً للامر* نوشتن این كتاب را آغاز كردم.
منظور این كه ملاحظه میفرمایید: مرحوم شیخ صدوق كه در اواخر قرن چهارم هجری بوده است، آن موقع شاید بیش از هشتاد سال از عمر شریف و غیبت امام(ع) نگذشته بوده؛ معالوصف آنگونه شکّ و شبهه و تردید در اذهان مردم به خاطر طول غیبت به وجود آمده بوده است؛ پس واویلا اگر آن حال شکّ و تردید در اذهان ادامه میداشت، تا به امروز كه قرن پانزدهم است و بیش از ١١٥٠ سال از غیبت میگذرد؛ چه وضعی پیش میآمد و چه اضطراب شومی در افكار و قلوب ایجاد میشد؟! نه تنها غیبتش بلكه ولادت و زنده بودنش نیز زیر سؤال میرفت و اصلاً نام مقدّس امام(ع) از زبانها میافتاد و یاد شریفش از خاطرها میرفت و در نتیجه چه انحراف و ضلالت و محرومیّت از سعادتی دامنگیر ما مردم میشد!
ولی بحمدالله ائمّهی اطهار(ع) از این پیامد هلاك انگیز پیشگیری كرده و موضوع طول غیبت را با جدّ تمام به شیعیان اعلام نموده و محدّثان و راویان احادیث را وادار به ضبط اخبار راجع به غیبت نمودند و حالت آمادگی عمیقی در شیعه برای تحمّل دوران طولانی غیبت حضرت حجّت(ع) ایجاد كردند؛ به طوری كه امروز ما پس از گذشت چهارده قرن از آغاز غیبت، هیچگونه شکّ و تردیدی در امامت امام بزرگوارمان و در حیات و سلامت وجود اقدسش نداریم و با یقین و ایمان كامل و با قلبی مطمئن و آرام به ولادت بامیمنتش معتقدیم؛ به حیات و زنده بودنش معتقدیم؛ به غایب بودن و طول غیبت پر از حكمت و مصلحتش معتقدیم؛ شب و روز با حضرتش راز و نیاز و عرض توسّل داریم؛ به هنگام پیشامد مشكلات در زندگی به پناه ولایت و لطف و عنایتش میرویم و با اظهار عجز تمام، فریاد (اَلمُسْتَغاثُ بِکَ یا مَوْلانا یا صاحِبَالزَّمان) از عمق جان به سمع مباركش میرسانیم و متقابلاً دست مهر و نوازشش را بر سر خویش احساس میكنیم و از بلیّات و گرفتاریها نجات مییابیم.
آری؛ این ایمان و این اطمینان و آرامش قلبی كه ما در این زمان داریم و آیندگان نیز خواهند داشت؛ همه از بركت بیانات حضرات معصومین(ع) و زحمات علما و رُوات و محدّثین عالیقدر شیعه نصیب ما شده است كه اخبار غیبت را ضبط كرده به دست ما رساندهاند.
(جَزاهُمُ الله عَنّا و عَنْ جَمیعِ الْمُؤمنین خَیْرَ الْجَزاء)؛
مشابهت داستان حضرت مهدی(عج) با داستان حضرت یوسف(ع)
در حدیث دیگری از حضرت امام صادق(ع) رسیده است كه فرمودند: حضرت یوسف(ع) سلطان مصر بود و فاصله از مصر تا كنعان كه پدرش حضرت یعقوب در آنجا زندگی میكرد، بیش از هجده روز راه نبود و كاملاً برایش ممكن بود كه پدر را نزد خود بیاورد و او را از غصّه و غم برهاند؛ ولی نكرد و پدر در فراق پسر آن قدر نالید و گریست كه به فرمودهی قرآن:
﴿...وَ ابْیَضَّتْ عَیْناهُ مِنَ الْحُزْنِ...﴾؛[2]
«...هر دو چشمش از شدّت حزن نابینا شد...».
برادرها هم دو سفر - یا بیشتر - به مصر آمدند و یوسف(ع) را ملاقات كردند و او آنها را شناخت امّا خود را به آنها هم معرّفی نكرد! چرا چنین كرد؟ چون مأذون از جانب خدا نبود. خدا صحنهی امتحانی عجیبی برای آن پدر و پسر به وجود آورده بود و میخواست دوران امتحان با تمام دشواریهایش به پایان برسد. وقتی به پایان رسید، دستور معرّفی صادر شد و یوسف خود را به برادرها معرّفی كرد و گفت: من یوسفم، برادر شما!
سپس حضرت امام صادق(ع) فرمود: داستان مهدی(عج) نیز در زمان غیبتش همانند داستان حضرت یوسف است و از مردم فاصلهای ندارد!
(یسیرُ فِی اَسْواقِهِمْ وَ یطَأ بُسُطَهُمْ وَ هُمْ لا یعْرِفُونَهُ)؛[3]
در میان بازارهای مردم گردش میكند؛ وارد خانههایشان شده و روی فرشهایشان قدم میگذارد ولی مردم او را نمیشناسند!! و او هم مأذون در معرّفی خودش نمیباشد، تا دوران امتحانی غیبت به پایان برسد و او به اذن خدا خود را معرّفی كرده بگوید:
(اَنَا بَقیَّةُ اللهِ)؛
«من ذخیرهی خدا [از اولیایش] هستم».
شرفیابی مرحوم محقّق اردبیلی(رض) به محضر مقدّس امام عصر(ع)
البتّه نیك بختانی كه در زمان غیبت مورد لطف و عنایت خاصّ حضرتش قرار میگیرند و توفیق تشرّف به زیارتش نصیبشان میگردد، در هر زمانی بوده و هستند امّا باید توجّه داشت كه مدّعیان كاذب هم در هر زمینهای فراوانند و نباید فریب آنها را خورد و به دامشان افتاد. حال از جمله بزرگانی كه این سعادت نصیبشان شده است، عالم بزرگوار عظیمالشّان، مرحوم محقّق اردبیلی(رض) است كه علاوه بر مقام شامخ علمیاش، در زهد و ورع و تقوی زبانزد در میان خاصّ و عام است.
از شاگردشان مرحوم میرعلّام نقل شده كه: من شبی در صحن مطهّر امام امیرالمؤمنین(ع) مشغول گردش بودم. پاسی از شب گذشته بود. دیدم كسی از در صحن وارد شده و رو به سمت حرم میرود. قدری جلوتر رفتم. متوجّه شدم كه او استادم محقّق اردبیلی است امّا او متوجّه من نشد. من با فاصله از دنبالش رفتم كه ببینم این موقع شب كجا میرود؟! در حرم بسته بود امّا به محض اینكه او مقابل حرم رسید، در باز شد و او وارد حرم شد! من بیرون ایستادم كه ببینم چه میكند. در پرتو نور ضعیف شمعهای حرم دیدم مقابل ضریح ایستاده و مثل اینكه با كسی حرف میزند! همهمه را میشنیدم ولی كلمات برایم مفهوم نمیشد. پس از مدّتی از حرم بیرون آمد و در بسته شد و او به سمت در خروجی صحن رفت. من هم دنبالش رفتم. از صحن و از شهر هم خارج شد و به سمت كوفه حركت كرد و من هم دنبالش؛ ولی مراقب بودم كه متوجّه من نشود. داخل مسجد كوفه شد و به سمت محرابی كه محل ضربت خوردن امام امیرالمؤمنین است(ع) رفت و آنجا توقّف كرد. من هم با فاصله ایستادم. متوجّه شدم با كسی حرف میزند. من باز صدا را میشنیدم ولی كلمات را تشخیص نمیدادم. پس از مدّتی از مسجد بیرون آمد و به سمت نجف حركت كرد. من هم دنبالش آمدم تا رسیدیم به مسجد حنّانه كه بین راه كوفه است.
آنجا كه رسیدیم؛ من سرفه عارضم شد. او كه صدای سرفه را شنید؛ ایستاد و برگشت و نگاه كرد و مرا شناخت و گفت: تو میرعلاّمی؟! گفتم: بله. گفت: تو اینجا چه میكنی؟! گفتم: واقع مطلب اینكه من از اوّل كه شما وارد صحن مطهّر شدهاید تا اینجا با شما بودهام. حالا شما را به حقّ صاحب این قبر مقدّس (حضرت امیر(ع)) قسم میدهم كه بفرمایید جریان كار شما چه بود؟!
فرمود: میگویم به شرط اینكه تا زندهام به كسی نگویی! من هم متعهّد شدم كه به كسی نگویم. بعد فرمود: من در مسائل علمی مطالعه میكردم؛ مسألهای برایم مشكل شد. پیش خود گفتم: ما در جوار بابالعلم هستیم، چرا حلّ مشكل را از خودشان نخواهم؟ با این فكر از جا برخاستم و رو به حرم شریف رفتم. چنانكه دیدی در حرم باز شد و داخل شدم و از خدا خواستم از جانب امام عنایتی شود. دیدم صدا از قبر مطهّر بلند شد و به من فرمود: برو مسجد كوفه. الآن مهدی ما آنجاست، امام زمان شما اوست. از او حلّ مشكل خود را بخواه. من هم طبق امر از حرم خارج شدم و به مسجد كوفه آمدم و در محراب شهادت به زیارت مولایم مشرّف شده، جواب مسألهام را گرفتم و اینك به نجف برمیگردم.[4]
آری؛ این سعادتمندان، افراد نادری بودهاند و مطالعهی حالاتشان موجب تحكیم اساس عقیده و ایمان شیعیان است. كتاب "النّجمالثّاقب" تألیف مرحوم محدّث نوری(رض) در این زمینه نوشته شده و حالات جمعی از این سعادتمندان كه در زمان غیبت، تشرّف به زیارت آنحضرت نصیبشان شده است، در آن كتاب گردآوری شده است.
خودآزمایی
1- به چه دلیل رسول اکرم(ص) و ائمّهی اطهار(ع) از صدوپنجاه و بلكه از دویست سال پیش از ولادت دوازدهمین امام(ع)، سخن از غیبت طولانی آنحضرت به میان آوردهاند؟
2- سبب تألیف كتابهای كمالالدّین و تمامالنّعمه چیست؟
3- مشابهت داستان حضرت مهدی(عج) با داستان حضرت یوسف(ع) را شرح دهید.
پینوشتها
1 شرح نهجالبلاغهی ابنابیالحدید، جلد ٩، صفحهی ١٧٠ و روضةالواعظین فتّال نیشابوری، صفحهی ١٢٣، با تفاوتی اندك.
* استلام: دست مالیدن.
* تقبیل: بوسیدن.
* امتثال امر: فرمانبرداری کردن.
2 سورهی یوسف، آیهی ۸۴.
3 منتخبالاثر، صفحهی ۲۵۵، حدیث ۴.
4 بحارالانوار، جلد ۵۲، صفحهی ۱۷۴.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی