تجلّی توحید در نظام امامت| ۲
در تفسیر علی بن ابراهیم قمی، از امام صادق(ع) روایت شده است که در تفسیر ﴿وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً﴾[1] فرمود:
«لا یَتَّخِذُ مَعَ وِلایَةِ آلِ مُحَمَّد (ص) وِلایَةَ غَیْرِهِمْ، وَ وِلایَتُهُمُ الْعَمَلُ الصّالِحُ، مَنْ أَشْرَکَ بِعِبادَةِ رَبِّهِ فَقْدَ أَشْرَکَ بِوِلایَتِنا وَ کَفَرَ بِها وَ جَحَدَ أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ (ع) حَقَّهُ وَ وِلایَتَهُ»[2]
«با ولایت آل محمّد(ص) ولایت غیر ایشان را نگیرد و ولایت ایشان عمل صالح است؛ کسی که شرک ورزد به عبادت پروردگارش، پس به تحقیق شرک ورزیده است به ولایت ما و به آن کافر شده و جاحد و منکر حقّ و ولایت امیرالمؤمنین(ع) شده است».
از آنچه در این گفتار بیان شد، معلوم گردید که امامت نیز مثل نبوت از اموری است که به نصب و جعل الهی میباشد و نصب آن فقط حقّ خداست که برحسب حکمت و دلایل عقلیه محکم مثل قاعدهی لطف لازم است.
خلاصه مطلب این است که تصرّف در امور عامّه و رتق و فتق امور و حلّ و فصل کارها و اعمال ولایت بر خلق الله، اگرچه یک نفر هم باشد، تصرف در سلطنت الهی و ملک خدایی است که باید به اذن خدا باشد؛ چنانکه بر حسب آیات قرآن مجید و احادیث متواتر که از طریق شیعه و سنی روایت شده است، در امّت این برنامه انجام شده و نظام امامت توسط حضرت رسول اکرم(ص) به مردم ابلاغ شده و"اولیالامر" که تا روز قیامت عهدهدار این منصبند و دوازده نفرند، به امّت معرفی شدهاند.[3]
بنابراین صحّت روش و برنامهای که شیعه در نصب امام معتقد است، برای کسی که به توحید ایمان دارد، نیاز به دلیل ندارد؛ زیرا در مشروعیت امامت و ولایت به اذن خدا و نصب الهی، جای هیچ گونه تردیدی نیست. فقط سؤالی که پیش میآید، این است که:
اوّلاً: اذن خدا وجود دارد یا نه؟
ثانیاً: چه افراد و شخصیّتهایی مورد این عنایت الهی شدهاند؟
پاسخ سؤال اوّل از بیانات گذشته معلوم شد، با توجّه به اینکه مجوّز شرعی برای مداخلات خودسرانه و غیرمستند به خدا در بین نیست؛ و با توجّه به اینکه مسئله نظام و برنامهی ادارهی امور و زمامداری امری نیست که قابل تعطیل و بینظم و ترتیب باشد؛ و نیز باتوجّه به اینکه وجود برنامه پشتوانهدار و مشروع و مستند به خدا در آنچه که مقصود از آفرینش بشر است، دخالت عمده دارد، حتماً از جانب خدا نظام اکمل و اتمّ پیشنهاد و تعیین شده است و امکان ندارد در دینی مثل اسلام که حتی از بیان مستحبّات و مکروهات در موارد جزئی کوتاهی نشده، نسبت به چنین امر بزرگی با نقش و اثری که در اجرای احکام و حفظ مصالح عباد و رعایت حال مستضعفان و محرومان و سیر خلق به سوی خدا دارد، کوتاهی شود.
حاشا و کلاّ! از صاحب شریعت با آن همه عنایت که به تربیت بندگان خود دارد و از هدایتهای تشریعی و تکوینی در هر قسمت دریغ نفرموده، در چنین امری آنها را از رحمانیت و رحیمیت و ربّانیت و فیاضیت خود محروم فرماید.
حاشا و کلاّ! چگونه ممکن است پیغمبر در چنین امر بزرگی که در تمام شئون امتّش دخالت دارد، برنامه و دستور جامعی نداده و امت را حیران و سرگردان گذارده باشد، و با این حال بفرماید:
«قَدْ تَرَکْتُکُمْ عَلَی الْبَیْضآءِ لَیْلُها کَنَهارِها لا یُزِیغُ بَعْدِی عَنْها إِلّا هالِکٌ»[4]
«شما را ترک کردم در راهی روشن و واضح که شبش مانند روز آن است؛ از آن منحرف نمیگردد مگر هلاکشونده».
از این حدیث میفهمیم که ارشادات و تعالیم پیغمبر اکرم(ص) همهی تاریکیها و تحیّرها را از میان برده است و اگر امری مثل امر خلافت و امامت را مهمل گذارده بود، این حدیث شریف نامفهوم بود؛ بلکه اگر امر امامت غیرمشخص و بیبرنامه مانده بود، با آن تأکیدی که شخص رسول خدا(ص) در معرفت امام فرموده است، آیه کریمهی:
﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی﴾[5]
«امروز دین شما را برای شما کامل کرده و نعمتم را بر شما تمام نمودم».
شأن نزول پیدا نمیکرد.
و امّا پاسخ سؤال دوم این است که: از احادیث کثیره متواتره استفاده میشود که تبلیغ این موضوع از آغاز بعثت و سال سوم و هنگام نزول آیهی شریفهی:
﴿وَ أَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الأَقْرَبِینَ﴾[6]
«خویشاوندان نزدیکت را بیم ده».
تا بیماری رسول خدا(ص) و ارتحال آن حضرت به رفیق اعلی، در مناسبتها و فرصتهای متعدد انجام شده و نظام رهبری مردم پس از رسول خدا(ص) مشخص و معین گردید.[7]
علاوه بر اینکه هر شخص منصف، اگر به کتابهای تاریخ و تفسیر و حدیث و کلام و فِرق مسلمین و اسرار افتراق آنها مراجعه نماید، تصدیق میکند که هیچیک از نظاماتی که بعد از پیغمبر(ص) عهده دار امور مسلمین شدند، این خصیصه را که شرعیت آنها را بتوان به وحی و تنصیص رسول خدا(ص) مستند دانست، نداشتند؛ هرچند بعد از وقوع، دیگران خواستند برای مشروعیت آن دلایلی بسازند، این تلاشها جایگیر نشد که حتی در مثل زمان ما - که جهان اسلام به ضررهای جدا بودن دین از سیاست پی برده و آمادهی این میشود که دین را در همهی نواحی زندگی سیاسی و اجتماعی و اخلاقی و اقتصادی و فرهنگی و غیر اینها حکومت دهد - افرادی چون "عبدالکریم خطیب" که از نویسندگان معروف اهل سنّت و صاحب آثار و تألیفات متعدد است، در ضمن بررسیهای خود راجع به خلافت و امامت، نظامهای گوناگونی را که در عالم اسلام به وسیلهی افراد و مکتبهای معارض با اهل بیت پیغمبر(ص) حکومت یافت، بررسی کرده و دلایل شرعی بودن آنها را تحت دقت و مطالعه قرار داده و به این نتیجه میرسد که برای مسئلهی امامت و خلافت، در اسلام طرح و پیشنهادی نیست و به خود مردم واگذار شده و در این مسئله دین از سیاست جداست![8] و درواقع نظر میدهد؛ رژیمهایی که بر امور مسلمین در طول چهارده قرن مستولی شده و از این به بعد روی کار بیایند، باید به واسطهی خود مردم انتخاب شوند.
نظر دیگر اهل سنّت این است که: هرکس مسلّط شد و زمام امور را به دست گرفت، باید از او اطاعت کرد،[9] که در حقیقت نظر به شرایط و صفات حاکم و عدالت و فسق او نیست؛ بلکه اوامری که در کتاب و سنّت راجع به اطاعت از والی و حاکم وارد شده است، نظر به مطلق حکّام دارد[10] و این نظر مطابق است با روشی که تقریباً در طول چهارده قرن بر مسلمین حکومت داشت.
ما در این مقاله، در مقام بررسی نظرات و ردّ آنها نیستیم؛ فقط این نکته را تذکّر میدهیم که مسئلهی فقدان دلیل قانع کننده بر صحّت و مشروعیت نظاماتی که بعد از رسول خدا(ص) روی کار آمدند، امثال عبدالکریم خطیب را بر این داشته که بگویند: اصلاً اسلام در موضوع نظام و رهبری امور عامّه و سیاست جامعه پیشنهاد و نقشهای ندارد و این خود مردم هستند که باید این موضوع را حل نمایند.
اینک از آقای عبدالکریم خطیب سؤال میشود که: این مردم که باید این مشکل را حل نمایند، کیستند و برنامه و نظام مداخله مردم در این کار را چگونه و چه کسی باید معین نماید؟ و آیا با اینکه در اسلام حکومت واحد است و حکومتهای متعدد مبنای اسلامی ندارد، با جمعیت حدود هزار میلیون نفوس، چگونه باید رهبر این نظام معین شود؟ آیا حکومتهای کنونی و تجزیهای که در عالم اسلام است، چگونه قابل توجیه است؟ و آیا معرفت امام وقت که بر حسب روایات شیعه[11] و سنّی[12] واجب است، چگونه امکانپذیر است؟ و کدام یک از این دهها حاکم و امیر و شاه و رئیس جمهور، امام میباشند؟ و در این عصر، چه کسی را باید به عنوان امام و ولی امر شناخت؟ و نسبت به گذشته کدام یک از افرادی که بر امور مسلمین سلطه پیدا کردند، مردمی بودند؟ و اگر خلیفهای خلیفه بعد از خود را تعیین کرد، بر چه اساسی است؟ و شورای شش نفری و بالاخره وضعی که تا انقراض عثمانیها برقرار بود، کجایش مردمی بود؟ و پرسشهای دیگر از این رقم.
بدیهی است جواب قانع کنندهای نخواهید شنید. تنها نظامی که میتواند به این پرسشها و پرسشهای مشابه پاسخگو باشد، نظام امامت است.
واگر کسی بگوید: صحیح است که مشروعیت جزء جوهر و هویّت نظام امامت است؛ امّا آنان که به این اصل نگرویدهاند، جواز حکومت بر اساس نظامهای گوناگون دیگر را با «أصالة الإباحه» ثابت کرده و میگویند: اگر ما در جواز دخالت در امور ولایتی و مربوط به جهات عامه و مصالح عمومی شک داشته باشیم، با این اصل، اباحه آن ثابت میشود. همچنین در سایر ولایتها، اگر فقیه یا ولی صغیر یا هر صاحب سلطه و قدرتی در جواز بعض تصرّفات و مداخلات شک نمود، با أصالة الإباحه، مباح بودن آن ثابت میشود.
جواب گفته میشود که: «أصالة الإباحه» در موضوعات مربوط به خود مکلّف، مثل استعمال دخانیات یا خوردن گوشت فلان حیوان در صورتی که تذکیه آن محرز باشد یا پوشیدن فلان لباس، حاکم است؛ امّا جواز اموری که مربوط به دیگران و امر ونهی و مداخله در کارهای آنهاست و متضمّن الزام به انجام کار یا ترک کاری باشد، با «اصالة الاباحه» ثابت نمیشود؛ بلکه در اینگونه امور به دلایل متعدّد، "أصالة الحظر"؛ یعنی ممنوعیت مداخله اجرا میشود. علاوه بر اینکه، آثار وضعیهی این مداخلات نیز به مقتضای اصل، بر آن مترتّب نخواهد شد و بالاخره با این بیان، مشروعیت نظام ثابت نمیشود و وجوب اطاعت دیگران از آن ثابت نخواهد شد.
و خلاصه کلام این است که، یگانه نظام توحیدی که بر حسب آیات و احادیث معتبر، مستند به خداوند یگانه است، نظام امامت است که "مجعول من الله" و از جانب خدا برقرار شده و تا قیام قیامت متصل و مستمر خواهد بود.
خودآزمایی
1- چرا صحّت روش و برنامهای که شیعه در نصب امام معتقد است، برای کسی که به توحید ایمان دارد، نیاز به دلیل ندارد؟
2- آیا اذن خدا وجود دارد؟ شرح دهید
3- چه افراد و شخصیّتهایی از طرف خداوند متعال به عنوان امام و خلیفه معرفی شدهاند؟
پینوشتها
1 کهف، ۱۱۰.
2 قمی، تفسیر، ج ۲، ص ۴۷.
3 صدوق، کمالالدین و تمامالنعمه، ص۲۵۸؛ طبرسی، الاحتجاج، ج۷، ص۸۷؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۳۶، ص۲۵۰، ۳۱۶.
4 طبرانی، المعجمالکبیر، ج۱۸، ص۲۴۷؛ سیدرضی، المجازاتالنبویه، ص۴۴۲.
5 مائده، ۳.
6 شعراء، ۲۱۴.
7 ابن طاووس، الیقین، ص۸۹ - ۵۲۵؛ علامه حلی، کشفالیقین، ص۲۵۴ - ۲۸۸؛ برای تفصیل مطلب رجوع کنید به: مرعشی نجفی، شرح احقاقالحق.
8 رجوع کنید به: خطیب، الخلافة و الامامة، ص۱۱۹ - ۴۶۵.
9 فراء، الاحکامالسلطانیه، ص۲۸ - ۲۹؛ بهوتی، کشاف اتضاع، ج۶، ص۲۰۲ - ۲۰۳.
10 ماوردی، الاحکامالسلطانیه، ص۵.
11 کلینی، الکافی، ج۱، ص۳۷۶ - ۳۷۷؛ ابنبابویه، الامامة و التبصره، ص۱۰؛ نعمانی، الغیبه، ص۱۲۹؛ صدوق، کمالالدین و تمامالنعمه، ص۴۰۹.
12 فخررازی، المسائلالخمسون فی اصول الدین، ص۷۱، مسألة الخامسة و الاربعون.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی