عایشه، یکی از همسران پیامبر(ص) میگوید: در میان مردم هیچکس را ندیدم که شباهتش به پیامبر(ص) مانند فاطمه(س) باشد، هنگامی که فاطمه(س) به حضور پیامبر(ص) میآمد، پیامبر(ص) با آغوشی باز از او استقبال میکرد و دستهای فاطمه(س) را میبوسید، و در مجلس خود مینشاند، و هرگاه پیامبر(ص) بر فاطمه(س) وارد میشد، فاطمه(س) برمیخاست و دستهای پیامبر(ص) را میبوسید.
در آن هنگام که پیامبر(ص) در بستر رحلت آرمیده بود، پیامبر(ص) او را نزدیک خود خواند، و به طور خصوصی و آهسته با او سخن گفت، این بار دیدم فاطمه(س) خندید. با خود گفتم: این نیز یکی از برتریهای فاطمه(س) بر دیگران است که هنگامی که گریه میکرد، خندید، علّت را از فاطمه(س) پرسیدم، فرمود: «در این صورت اسرار را فاش ساختهام» (و فاش کردن اسرار ناپسند است).
پس از آنکه رسول خدا(ص) از دنیا رفت، به فاطمه(س) عرض کردم: علّت گریه و سپس خندهی تو در آن روز چه بود؟
در پاسخ فرمود: آن روز، پیامبر(ص) نخست به من خبر داد که از دنیا میرود، گریه کردم، سپس به من فرمود: تو نخستین کسی هستی که از اهل بیتم به من میپیوندی، شاد شدم و خندیدم.[۱]
پینوشت
[۱]. بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۲۵.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد محمدی اشتهاردی