معنی قسط
راغب اصفهانی در مفردات میگوید:
«الْقِسْطُ هُوَ النَّصِیبُ بِالْعَدْلِ»؛[1]
«قسط، نصیب و سهمگذاری با عدالت است».
در لسانالعرب[2] و تاجالعروس[3] آمده است: قسط، عدل و حصه و نصیب است. و گفته شده است: اِقساط (به کسر همزه) فقط عدل در قسمت است.
در حدیث آمده است:
«إِذا حَکَمُوا عَدَلُوا، وَإِذا قَسَّمُوا قَسَطُوا»؛[4]
«وقتی حکم برانند عدالت کنند، و زمانیکه قسمت کنند به عدالت قسمت نمایند و به عدل و انصاف نصیب و حصه بدهند».
ابوهلال عسکری در الفروقاللغویه میگوید: فرق بین نصیب و قسط این است که نصیب بر آنچه کمتر و زیادتر از استحقاق باشد، اطلاق میشود؛ ولی قسط حصهای است که به عدل و استحقاق معین شده است و گفته میشود:
«قَسَطَ الْقَوْمُ الشَّیْءَ بَیْنَهُمْ، إِذا قَسَّمُوهُ عَلَی الْقِسْطِ»؛[5]
«مردم چیزی را در میان خود قسط کردند، یعنی: زمانیکه آن را بین خود به قسط و مساوات تقسیم کردند».
و جایز است که گفته شود: قسط اسم است از برای عدل در قسمت و گفته شده است: قسط آن نصیبی است که شخص استحقاق آن را دارد و به آن نیازمند است.
قسط در قرآن مجید
در قرآن مجید، ماده «ق س ط» مکرر آمده است؛ ازجمله در آیه:
﴿لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَأَنزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَالْمِیزانَ لِیَقُومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ﴾؛[6]
مفاد آیه این است: فرستادن پیامبران با دلایل و نشانیها و نازل کردن کتاب و میزان، برای برپایی و قیام مردم به قسط و عدل است. اگرچه ظاهر این است که از قسط، معنای عام و عدل کلی و مطلق اراده شده است؛ ولی در آوردن کلمه قسط بهجای عدل، شاید این عنایت باشد که خواننده و شنونده به نصیب به عدل و حق و نظم اقتصادی، و اهمّیت مداخله آن در قیام اجتماع به عدل متوجّه گردد.
ضمناً به این نکته هم باید توجّه داشت که مکتب انبیا در اعصاری که تعادل مالی و اقتصادی در برقراری جامعه به عدل مؤثر شناخته نمیشد، آن را پیشنهاد کرده و هدف فرستادن پیامبران و وحی و تعالیم و برنامه و کتاب بر آنان، نظم مالی و اقتصادی را نیز متضمن میباشد.
چون عدل مطلق، بدون تعادل مالی و نظم اقتصادی محکم و برنامه صحیح در تولید و توزیع حاصل نخواهد شد.
در آیه دیگر میفرماید:
﴿قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ﴾؛[7]
«بگو پروردگار من فرمان به قسط داده است».
که از این آیه نیز یا معنای عدل عام و مطلق مراد است، یا خصوص تقسیم و توزیع به نصیب حق و عدل.
و از جمله این آیه است:
﴿شَهِدَ اللهُ أَنَّهُ لآ إِلهَ إِلاّ هُوَ وَالْمَلآئِکَةُ وَأُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ﴾؛[8]
در این آیه نیز ظاهر این است که از قیام خدا به قسط، همین اراده شده است که همه چیز را طبق حکمت، به نصیب معین و به مقداری که لازم باشد، آفریده است:
نموده خلق، هر چیزی که باید / جهان آراسته، آنسان که شاید
چنان داده نگارش این جهان را / که بِه، هرگز نیابد زان، گمان را
از او عالم شده آنسان منظم / که نه در آن زیاد و نه در آن کم[9]
و در آیاتی دیگر مانند:
﴿وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلاّ تُقْسِطُوا فِی الْیَتامی...﴾؛[10]
«و اگر میترسید که مبادا درباره یتیمان مراعات عدل و داد نکنید...».
و آیه:
﴿وَ أَقِیمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ﴾؛[11]
«و هر چیز را به ترازوی عدل و انصاف بسنجید».
محتمل است که عدل در امور مادی و مالی و قابلتوزیع و تقسیم، اراده شده باشد، چنانکه در مثل آیه:
﴿کُونُوا قَوّامِینَ للهِ شُهَداءَ بِالْقِسْطِ﴾؛[12]
«در راه خدا پایدار و استوار بوده و گواه عدالت و درستی باشید».
و آیه:
﴿ذلِکُمْ أَقْسَطُ عِندَ اللهِ﴾؛[13]
«اینها درستتر و محکمتر است نزد خدا».
و آیه:
﴿وَإِنْ حَکَمْتَ فَاحْکُم بَیْنَهُم بِالْقِسْطِ﴾؛[14]
«و اگر حکم کردی بین آنها به عدالت حکم کن».
ظاهر این است که عدل در حکم اراده شده است.
قسط در نهجالبلاغه
در نهجالبلاغه نیز قسط به همین معنای تقسیم به عدل و استحقاق طبق نظام آمده است.
مانند اینکه در وصف آفرینش طاووس در خطبه ۱۶۵ میفرماید:
«وَقَلَّ صِبْغٌ إِلاّ وَقَدْ أَخَذَ مِنْهُ بِقِسْطٍ»؛[15]
«و کمتر رنگی میتوان یافت که طاووس سهمی از آن را نداشته باشد».
و در خطبه ۱۸۵ در وصف حضرت باریتعالی میفرماید:
«وَقامَ بِالْقِسْطِ فِی خَلْقِهِ وَعَدَلَ عَلَیْهِمْ فِی حُکْمِهِ»؛[16]
«خدا میان مخلوقاتش به قسط و داد رفتار کرد (هرچیز را با عدل و حصّهی متعادل و موافق با نظام آفرید) و در حکم خود با عدل و داد بر آنها حکم فرمود».
ابعاد متعدد عدل
باید توجّه داشت: بسیاری از مردم در تعریف عدل و اطلاق لفظ عادل مسامحه مینمایند و نظامی را که رهبر سیاسی و کسی که اداره امور را در آن نظام در اختیار دارد، به اغراض شخصی و منافع خود و کسان خود حکومت نکند و قانونی را که هست و به دست دارد در حقّ همگان یکسان اجرا نماید، عادل میگویند. خواه مردم آن قانون را به حقّ و علم و فهم قبول کرده باشند، یا از راه جهل و اشتباه یا تحمیل پذیرفته باشند.
مثلاً انوشیروان را دادگر و نظام او را عادل میگویند، با اینکه نظامی که انوشیروان براساس آن حکومت داشت، نظام استضعاف و استعباد و استبداد و کثیفترین نظام طبقاتی بود و این انوشیروان بود که حکومت را حقّ خود میدانست و آن را مثل اموالی که از قباد - پدرش - ارث برده بود، حقّ خود میدانست و خاندان و افراد دیگر را از آن محروم میشمرد.
این حاکم و حکومت بود که آن نظام ناهنجار غیرعادلانه را حفظ میکرد و تبعیضاتی را که بود، اجرا مینمود.[17]
داستان تهیشدن خزانه و نیاز انوشیروان به پول برای جنگ با روم و پیشنهاد مرد کفشفروش به پرداخت پول مورد نیاز در برابر رفع تبعیض و لغو محرومیت فرزندش از تحصیل علم، که فردوسی نیز آن را در شاهنامه آورده است، یکی از ادله فساد آن نظام است.
وقتی پیشنهاد کفشفروش را به شاه رساندند، قبول نکرد. و چنانکه در شاهنامه است، گفت:
برو همچنان باز گردان شتر / مبادا کزو سیم خواهیم و دُر
چو بازارگانبچه، گردد دبیر / هنرمند و بادانش و یادگیر
چون فرزند ما بر نشیند بهتخت / دبیری ببایدش پیروزبخت
هنر ناید از مرد موزهفروش / بدین کار دیگر تو با من مکوش[18]
بدیهی است عامه و عوام، اگر چنین حاکمی را عادل و دادگر بدانند، عُقلا و روشنفکران این نظام و کسی را که حافظ این نظام غیرانسانی و تبعیضگر است، دادگر نمیخوانند و مجری قانون انحصار علم به طبقه خاص و شاهزادگان و لشکریان را ظالم و ستمکار میگویند.
چنانکه «یان اسمیت» - رهبر رژیم نژادپرست آفریقایی - که مجری قوانین حکومت «رودزیا» است، ظالم است و حکومتهایی که طرفدار و حامی او هستند، ستمکارند. همچنین حاکم نظام کمونیستی و رژیم سرمایهداری، چون هر دو رژیم از جهاتی با کرامت و آزادی و شرافت انسان و حقیقت و واقعیت و فطرت مخالف است، ستمگرند.
چنانکه حاکمی که با زور و قدرت شخصی حکومت را بهدست گرفت و خود را بر مردم تحمیل کرد، اگرچه در رتقوفتق و حلّوفصل امور براساس عدل و قسط حکومت کند، ظالم است.
بنابراین، اینگونه عدلهای عامیانه و عوامپسند را نباید عدل شمرد، هرچند بهگونهای و به نسبت ظلم مطلق آن را عدل گویند و هرچند یکی از ابعاد عدل را واجد باشد.
خودآزمایی
1- ابوهلال عسکری فرق بین نصیب و قسط را چه بیان کرده است؟
2- شاید بیان کلمه قسط بهجای عدل در آیه «لَقَدْأَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَأَنزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَالْمِیزانَ لِیَقُومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ» چه عنایتی داشته باشد؟
3- در نهجالبلاغه قسط به چه معنایی آمده است؟
پینوشتها
1 راغب اصفهانی، مفردات، ص۴۰۳.
2 ابن منظور، لسانالعرب، ج۷، ص۳۷۷.
3 زبیدی، تاجالعروس، ج۱۰، ص۳۷۸ - ۳۷۹.
4 طبرانی، المعجمالاوسط، ج۳، ص۸۳؛ همو، المعجمالصغیر، ج۱، ص۸۰.
5 عسکری، الفروقاللغویه، ص۵۴۱.
6 حدید، ۲۵.
7 اعراف، ۲۹.
8 آل عمران، ۱۸.
9 اشعار از گنجینه گهر مرحوم مغفور آیتالله آقای آخوند ملا محمّدجواد صافی (ره) والد نگارنده است.
10 نساء، ۳.
11 الرحمن، ۹.
12 مائده، ۸.
13 بقره، ۲۸۲.
14 مائده، ۴۲.
15 نهجالبلاغه، خطبه ۱۶۵ (ج۲، ص۷۴).
16 نهجالبلاغه، خطبه ۱۸۵ (ج۲، ص۱۱۵).
17 مخفی نماند: حدیثی به این لفظ «ولدت فی زمن الملک العادل» (ابنشهر آشوب، مناقب آل ابیطالب، ج۱، ص۱۴۹؛ محدث قمی، سفینةالبحار، ج۶، ص۱۷۵)؛ به پیغمبر (ص) نسبت دادهاند که اعتبار آن ثابت نیست و محققان و اهل فن آن را از اخبار موضوعه (جعلی) شمردهاند. (فتنی هندی، تذکرةالموضوعات، ص۸۸؛ عجلونی، کشفالخفاء، ج۲، ص۳۴۰ - ۳۴۱) و قرائن و شواهد هم ضعف آن را تأیید مینماید که در اینجا مجال شرح و بیان آن نیست.
18 فردوسی، شاهنامه، ج۲، ص۱۵۹۲.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی