فصل دوّم؛ امامت
امامت، یعنى همان اوج معناى مطلوب ادارهی جامعه، درمقابل انواع و اقسام مدیریتهاى جامعه كه از ضعفهای انسانی، از نخوت[1] و فزونطلبى انسانى سرچشمه میگیرد. اسلام، شیوه و نسخهی امامت را به بشریت ارائه میکند؛ یعنى اینكه یک انسانی، هم دلش سرشار و لبریز باشد از فیضِ هدایت الهى، هم معارف دین را بشناسد و بفهمد ـ یعنى راه را درست تشخیص بدهد ـ هم داراى قدرت عملكرد باشد ـ كه «یا یحیی خُذِ الكِتابَ بِقُوَّةٍ»[2] ـ با قوّت عمل کند، جان خود او و درخواست او و زندگى شخصى خود او برایش حائز اهمیت نباشد؛ اما جان انسانها، زندگی انسانها، سعادت انسانها براى او همهچیز باشد؛ كه امیرالمؤمنین در كمتر از پنج سال حكومت خود، این را در عمل نشان داد و شما ببینید كه مدت كوتاهِ كمتر از پنج سالِ حكومت امیرالمؤمنین، در طول قرنها همچنان میدرخشد و باقى مانده است بهعنوان یک نمونهی الگو؛ بهعنوان چیزی که بشریت آن را هرگز فراموش نخواهد کرد. این نتیجهی درس غدیر و واقعهی غدیر و معنا و تفسیر واقعهی غدیر است. 12/12/1380
واژهی امامت ـ كه در اصل به معنای مطلق پیشوایی است ـ در فرهنگ اسلامی بیشتر بر مصداق خاصی از آن اطلاق میگردد و آن، پیشوایی و رهبری در شئون اجتماعی است؛ چه فكری و چه سیاسی. در هرجا از قرآن كه مشتقات واژهی امامت ـ مانند امام و ائمه ـ بهكار رفته، ناظر به همین معنای خاص، یعنی پیشوایی امت است. پیشوایی فكری، پیشوایی سیاسی و یا هر دو. پس از رحلت پیامبر و انشعاب فكری و سیاسی مسلمانان كه به چند فرقه شدنِ پیروان اسلام انجامید، از آنجا كه نكتهی اصلی اختلاف را مسئلهی رهبری سیاسی امت تشكیل میداده، واژهی امامت و امام، سرنوشت ویژهای پیدا كرد، بیش از هر معنای دیگری در مفهوم «رهبری سیاسی» بهکار رفت و کمکم معانی دیگر تحتالشعاع این معنی قرار گرفت؛ بهطوری كه وقتی در قرن دوم هجری مكاتب کلامی اسلام یکی پس از دیگری بهوجود آمد و گرایشهای گوناگون اسلامی را بهصورت ایدئولوژیها و مكتبهای مرزبندیشده و مشخص درآورد، یکی از مسائل مهم همهی این مكتبها را مسئلهی «امامت» تشكیل میداد كه به معنای رهبری سیاسی بود. در این مسئله، معمولاً از شرایط و خصوصیات امام ـ یعنی حاكم و زمامدار جامعه ـ سخن میرفت و هر گروه را در اینباره عقیده و سخنی بود.
در مكتب تشیع نیز ـ كه ازنظر پیروانش اصلیترین جریان فكری اسلام است ـ امامت به همین معنا گرفته میشد و نظریهی آن مكتب دربارهی امام، بدینگونه خلاصه میگشت كه امام و زمامدار سیاسی جامعهی اسلامی باید از سوی خدا معین و بهوسیلهی پیامبر معرفی شده باشد، و باید رهبر فكری و مفسر قرآن و آگاه از همهی رموز و دقایق دین باشد، و باید پاك و معصوم و مُبرا از هر عیب و نقیصهی خَلقی و خُلقی و سببی باشد، و باید از دودمانی پاك و پاكدامن تولد یافته باشد، و باید و باید. و بدینگونه، امامت كه در عرف مسلمانان قرن اول و دوم به معنای رهبری سیاسی بود، در عرف خاص شیعیان، به جز رهبری سیاسی، رهبری فكری و اخلاقی را نیز در مفهوم خود فراگرفت.
هنگامیكه شیعه كسی را بهعنوان امام میشناخت، نهتنها ادارهی امور اجتماعی، كه راهنمایی و ارشاد فكری و آموزش دینی و تصفیه و تزكیهی اخلاقی را نیز از او انتظار میبُرد؛ و اگر این وظایف از او ساخته نمیبود، او را بهعنوان «امام به حق» نمیشناخت و به حُسن ادارهی سیاسی و قدرتنمایی نظامی و سلحشوری و كشورگشایی ـ كه در نظر دیگران، معیارهای بَسندهای[3] بهشمار میآمد ـ قناعت نمیورزید.
بنا بر تلقی شیعه از مفهوم امامت، امام یک جامعه، همان قدرت فائقهای[4] است كه حركت جمعی و منش فردی افراد آن جامعه را توجیه و رهبری میكند و در آنِواحد، هم آموزگار دین و اخلاق، و هم فرمانروای زندگی و تلاش آنهاست. با این بیان، پیامبر نیز امام است؛ چه آنكه رهبری فكری و سیاسی جامعهای که خود شالودهریزی کرده، بهدست اوست. و پس از پیامبر نیز امت را به امامی نیاز هست تا بتواند جانشین (خلیفه) وی و متحمل بار مسئولیتهای او ـ و از آن جمله رهبری سیاسی ـ باشد. و شیعه معتقد است كه این جانشینی، طبق تصریح پیامبر، از آنِ علیبنابیطالب و سپس متعلق به امامان معصوم آن خاندان است. (برای تفصیل و استدلال باید رجوع شود به کتب مربوطه)
این نكته گفتنی است كه آمیختگی سه مفهوم «رهبری سیاسی»، «آموزش دینی» و «تهذیب روحی» در خلافت و حكومت اسلام ـ که امامت و حکومت اسلام را دارای سه جنبه و سه بعُد قرار داده است؛ چنانکه بعضی از متفکران برجستهی این زمان بهدرستی بیان کردهاند ـ ناشی از آن است كه اسلام در اصل، این سه جنبه را از یکدیگر تفکیك نكرده و به عنوانِ برنامهای از این سه جهت، بر انسان عرضه شده است. پس پیشوایی امت نیز بهمعنای پیشوایی در این سه جهت است و شیعه به دلیل همین گستردگی معنای امامت است كه عقیده دارد امام باید از طرف خدا تعیین شود.
نتیجه آنكه برخلافِ نظر سطحینگر كسانی كه «امامت» را چیزی در قبال «خلافت» و «حكومت» پنداشته و آن را صرفاً یک منصب معنوی و روحی و فكری شمردهاند، امام در فرهنگ تشیع «رهبر امت» است؛ هم در امور دنیایی و نظم و نسق زندگی مردم و ادارهی سیاسی و اجتماعی جامعه (رئیس دولت) و هم در تعلیم و ارشاد معنوی و روحی و گرهگشایی از مشکلات فكری و تبیین ایدئولوژی اسلام (ایدئولوگ).
این مطلب واضح، چندان از ذهن بیشتر معتقدان امامت بیگانه است كه ذكر چند نمونه از صدها مدرك قرآنی و حدیثی آن، زاید به نظر نمیرسد:
در كتاب «الحجّة» كافی حدیث مبسوطی از حضرت علیبنموسیالرضا(ع) در شناخت امامت و توصیف امام نقل شده است كه متضمن خصوصیات پُرمعنی و جالبی است؛ از آن جمله دربارهی امامت: رشتهی دین، سامان مسلمان، آبادگر جهان، سربلندی مؤمنان، رُتبت[5] پیامبران، میراث جانشینان، خلافت خداوندگار و جانشینی پیامبر. و دربارهی امام: افزایشدهندهی ثروت عمومی، اجراكنندهی مقررات و حدود الهی، پاسدار مرزها، امین خدا در میان خلق، شعلهی فروزندهای بر جایگاهی بلند، صلادهندهی[6] راه خدا، مدافع حریم خدا، بهخشمآورندهی منافقان، ویرانگر بنیان كافران، عزتبخش مؤمنان، ورزیده و كاردان در زمامداری، دانای كار سیاست، كمربستهی فرمان خدا، خیرخواه بندگان خدا، نگاهبان دین خدا...[7]
در روایت دیگری از امام صادق صراحتاً گفته میشود: همهی امتیازات و نیز همهی تعهدات پیامبر را علی و نیز امامان دیگر دارا میباشند.[8]
در روایات دیگری از امام صادق وجوب فرمانبری از «اوصیا» یادآوری شده و سپس توضیح داده شده است كه اوصیاء همان كسانی هستند كه قرآن از آنان با تعبیر «اُولِی الاَمرِ»[9] یاد کرده است.[10]
صدها روایت پراكنده در بابهای مختلف از كتابهای گوناگون صریحاً مفهوم امام و امامت در فرهنگ شیعی را «زمامداری» و «ادارهی امور امت مسلمانان» دانسته و امامان اهلبیت را صاحبان حقیقی حكومت معرفی كرده است؛ بهطوریكه برای جستجوگر منصف جای تردید باقی نمیگذارد كه ادعای امامت از طرفِ ائمهی اهلبیت، فراتر از رتبت فكری و معنوی، دقیقاً ادعای حق حكومت نیز هست و دعوتِ همهجاگستر آنان در حقیقت دعوت به مبارزهای سیاسی ـ نظامی برای بهدست آوردن حكومت بوده است.پیشوای صادق، ص 69-74
اگر کسی تصور کند که ائمهی هشتگانه از امام سجاد تا امام عسکری(ع) فقط به ذکرِ احکام دین و معارف دین پرداخته و مبارزهی سیاسی به شکلهای متناسب با زمانشان نداشتهاند، حتماً غورِ[11] کافی در زندگی این بزرگواران نکرده است. آنطوریکه از حالات آن بزرگواران به وضوح برمیآید و اساساً معنای امامت در اسلام و فلسفهای که شیعه برای امامت قائل است، جز این را هم بههیچوجه قبول نمیکند و سازگار نیست. و اگر ما دلیل روشنی هم بر مبارزهی ائمه نمیداشتیم، باید معتقد بودیم که ما خبر نداریم، به ما نرسیده، آن بزرگواران مبارزه میکردند. و نمیشود ما معنای امامت را آنچنانکه در فرهنگ اسلام ـ نهفقط فرهنگ شیعه ـ وجود دارد بدانیم و به آن معتقد باشیم و درعینحال قبول کنیم که مثلاً صدوپنجاه سال مثلاً یا بیشتر، ائمه(ع) در خانهها نشستند دست روی دست گذاشتند، فقط دل را به این خوش کردند که احکام قرآن را و معارف اسلامی را بیان کنند و مبارزهی سیاسی نداشتند، چنین چیزی به هیچوجه درست نیست. البته وقتی میگوییم ائمه مبارزه میکردند، باید این را بدانیم که مبارزه در هر زمانی بهشکل خاصیست. گاهی مبارزه با کار فرهنگیست، کار علمیست، گاهی با کار سیاسیست، گاهی با تشکُّل و تحزّب است، ایجاد سازماندهیست. گاهی با کارهای خونین و فعالیتهای جنگی و نبرد آشکار است و هر زمانی مبارزه بهنحویست. 9/5/1366
ممکن است بعضی اِشکال کنند که ائمه(ع) چطور برای قبضهکردن حکومت مبارزه میکردند، درحالی که با علم الهی خودشان میدانستند که به حکومت نخواهند رسید. خُب معلوم است دیگر، زندگی ائمه(ع) نشان داد که اینها نتوانستند به حکومت دست پیدا کنند و جامعهی اسلامی را و نظام اسلامی را آنطوریکه مِیلشان بود و وظیفهشان بود، آن را تشکیل بدهند. چطور ائمه بااینکه این را میدانستند و به الهام الهی از آن واقف بودند، این کار را انجام دادند؟ ممکن است این به ذهن بعضی برسد.
در جواب این فکر باید بگویم، دانستنِ اینکه به هدف نخواهند رسید، مانع از انجام وظیفه نمیشود. در زندگی پیغمبر نگاه کنید. پیغمبر اکرم میدانستند که در جنگ احد شکست خواهند خورد. پیغمبر اکرم میدانستند آنهایی که در شکاف کوه نشاندهاند، آنها نخواهند نشست و به طمعِ غنیمت پایین خواهند آمد. پیغمبر آن روزی که به طائف رفت تا بنیثقیف را هدایت کند و از شرّ مکیها به طائفیها پناه بُرد، میدانست که طائفیها با پارهسنگ از او استقبال میکنند. اینقدر سنگ به او میزنند که ساق مبارکش خونی میشود و مجبور میشود برگردد. ائمه(ع) همهی اینها را میدانستند. آنکسیکه علم ائمه(ع) و علم معصومین را میخواهد دلیل بگیرد بر اینکه اینها مبارزهی سیاسی نمیکردند، با علم پیغمبر چه میکند که پیغمبر اکرم همهی اینها را میدانست؟! امیرالمؤمنین میدانست که در بیستویکم ماه رمضان به شهادت خواهد رسید، اما درعینحال بااینکه میدانست، اندکی قبل از ماه رمضان، یک اردوگاه وسیعی درست کرد در بیرون کوفه برای اینکه به ادامهی جنگ خود با معاویه بپردازد. اگر دانستن امیرالمؤمنین موجب میشود که او بر طبق روالِ عادی و معمولی عمل نکند، چرا این اردوگاه را درست کرد؟ چرا این لشکرکشی را کرد؟ مردم را بُرد بیرون کوفه، منتظر نگه داشت، چرا؟ چه فایدهای داشت؟ اینکه ائمه میدانستند که به حکومت نمیرسند نباید موجب آن بشود که تلاش خودشان را نکنند. باید تلاش بکنند، مبارزه بکنند، آنطوری عمل کنند، مثل آنکسیکه اطلاع ندارد چه پیش خواهد آمد، تمام آن کارهایی را که یک آدمی که نمیداند چه پیش خواهد آمد باید انجام بدهد، ائمه(ع) باید انجام بدهند.23/1/1364
چهار دورهی جریان امامت
جریان امامت، از نخستین روز پس از رحلت پیامبر (ماه صفر سال یازده هجری) پدید آمد و تا سال وفات امام حسن عسکری (ماه ربیعالاول سال دویستوشصت هجری) در میان جامعهی مسلمانان ادامه یافت. در این مدت، امامت بهطور تقریبی چهار دوره را گذرانید و هر دوره، با ویژگیهایی ازلحاظ موضعگیری امامان در برابر قدرتهای مسلط سیاسی.
دورهی اول، دورهی سكوت یا همكاری امام با این قدرتهاست. جامعهی نوپا و جدیدالولادهی اسلامی با وجود دشمنان قدرتمند و ضربتخوردهی خارجی، و با وجود عناصر تازهمسلمان و درست جانیفتادهی داخلی، بههیچوجه تاب دودستگی و اختلاف صفوف را ندارد. كمترین رخنهای در پیکر استوار این جامعه میتواند همچون تهدیدی نسبت به اصل و اساس آن باشد. ازطرفی زاویهی انحراف واقعیت از حقیقت، آنچنان فاحش نیست كه برای كسی همچون امیرالمؤمنین ـ كه خود دلسوزترین و متعهدترین انسان نسبت به مكتب و جامعهی اسلامی است ـ قابل تحمل نباشد و شاید به همین جهات که از پیش در آینهی بینش پیامبر اکرم منعکس بود، پیامبر به این شاگرد برگزیدهی خود فرمان داده بود كه در برابر چنین حوادثی صبر و تحمل پیشه سازد.
این دوره، سراسرِ بیستوپنج سالِ میانهی رحلت پیامبر اكرم (سال یازده هجری) و آغاز خلافت امیرالمؤمنین (سال سیوپنج) را در برمیگیرد. آن حضرت در نامهای خطاب به مصریان، وضع خود را در آغاز این فَترت[12]، اینگونه تشریح میكنند: «فَاَمسَكتُ یدی حَتّى رَاَیتُ راجِعَةَ النّاسِ قَد رَجَعَت عَنِ الاِسلامِ یدعُونَ اِلى مَحقِ دَینِ مُحَمَّدٍ صلّیاللهعلیهوآله فَخَشیتُ اِن لَم اَنصُرِ الاِسلامَ وَ اَهلَهُ اَن اَرَى فیهِ ثَلماً اَو هَدماً تَکونُ المُصیبة بِهِ عَلَیَّ اَعظَمُ مِن فَوتِ وِلایتِکُم ..فَنَهضتُ فی تِلکَ الاَحداثِ»[13]؛ نخست از همهی جریانات كناره گرفتم تا آنكه دیدم گروههایی، از اسلام رجعت كرده و به نابودی اسلام دعوت میكنند. بیم آن بود كه اگر اسلام و مسلمانان را یاری نكنم، در اسلام رخنه یا ویرانیای پدید آید كه خسارات آن عظیمتر باشد از موضوع از دستدادن خلافت، این بود كه به پا خاستم و كمر بستم.
زندگی بیستوپنج سالهی علی(ع) در این دوره، حاکی از دخالت فعال و كمک و حمایتی است كه از روی كمال دلسوزی نسبت به اسلام و جامعهی مسلمانان انجام میگرفته است. پاسخها و راهنماییهای آن حضرت به خلفای زمان دربارهی مسائل سیاسی و نظامی و اجتماعی و غیره، در نهجالبلاغه و دیگر كتب حدیث و تاریخ نقل شده و شاهد تردیدناپذیری است بر این شیوه در زندگی امام.
دورهی دوم، دورهی بهقدرت رسیدن امام است. این دوره، همان چهار سال و نُه ماه خلافت امیرالمؤمنین و چند ماه خلافت حسنبنعلی است كه با همهی كوتاهی و با وجود ملالتها و دردسرهای فراوانی كه از یک حكومت انقلابی غیرقابلِ تفکیك است، درخشندهترین سالهای حكومت اسلامی بهشمار میآید. روشهای انسانی و عدالت مطلق و رعایت ابعاد گوناگون اسلام در زندگی جامعه، همراه با قاطعیت و صراحت و جرأت، در این دوره بیش از همیشهی تاریخ ثبت و ضبط است.
این دوره از زندگی امامان، مسطوره و نمونهای بود برای حكومت و نظام اجتماعی كه در دو قرن بعد از آن همواره امامان شیعه بِدان فراخوانده و در راه آن تلاش كردهاند و شیعه همچون خاطرهای گرامی از آن یاد میكرده و دریغ آن را میخورده و رژیمهای زمانهای بعد را در مقایسه با آن محكوم میساخته است. درعینِحال درس و تجربهی آموزندهای بوده كه میتوانست وضع و حال یک حكومت انقلابی و صددرصد اسلامی را در میان جامعه و مردمی تربیتنیافته یا به انحراف كشانیده شده، نشان دهد و از آن روز روشهای درازمدت و همراه با تربیتهای دشوار و سختگیرانهی، حزبی را بر امامان بعدی تحمیل كند.
دورهی سوم، بیست سالِ میانهی صلح امام حسن (سال چهلویک) و حادثهی شهادت امام حسین (محرمِ سال شصت ویک) است. پس از ماجرای صلح، عملاً كار نیمه مخفی شیعه شروع شد و برنامهای كه هدفش تلاش برای بازگرداندن قدرت به خاندان پیامبر در فرصت مناسب بود، آغاز شد. این فرصت، طبق برآورد عادی، چندان دور از دسترس نبود و با پایانیافتن زندگی شرارتآمیز معاویه، امید آن وجود داشت. بنابراین میتوان دورهی سوم را «دورهی تلاش سازندهی كوتاهمدت برای ایجاد حكومت و رژیم اسلامی» نام داد.[14]
و بالاخره، چهارمین دوره، روزگار تعقیب و ادامهی همین روش در برنامهای درازمدت است؛ در زمانی نزدیک به دو قرن، و با پیروزیها و شكستهایی در مراحل گوناگون، و همراه با پیروزی قاطع در زمینهی كار ایدئولوژیک، و آمیخته با صدها تاكتیک مناسب زمان، و مزین با هزاران جلوه از اخلاص و فداكاری و نمودارهای عظمت انسان طراز اسلام. پیشوای صادق، ص 16-19
مهمترین چیزی که در زندگی ائمه بهطور شایسته مورد توجه قرار نگرفته، عنصرِ «مبارزهی حاد سیاسی» است. از آغاز نیمهی دوم قرن اول هجری، که خلافت اسلامی بهطور آشکار با پیرایههای سلطنت آمیخته شد و امامت اسلامی به حکومت جابرانهی پادشاهی بدل گشت، ائمهی اهلبیت(ع) مبارزهی سیاسی خود را به شیوهای متناسب با اوضاع و شرایط، شدت بخشیدند. این مبارزه بزرگترین هدفش تشکیل نظام اسلامی و تأسیس حکومتی بر پایهی امامت بود. بیشک تبیین و تفسیرِ دین با دیدگاه مخصوص اهلبیتِ وحی، و رفع تحریفها و کجفهمیها از معارف اسلامی و احکام دینی نیز هدف مهمی برای جهاد اهلبیت به حساب میآمد. اما طبق قراینِ حتمی، جهاد اهلبیت به این هدفها محدود نمیشد و بزرگترین هدفِ آن، چیزی جز «تشکیل حکومت علوی» و تأسیس نظام عادلانهی اسلامی نبود. بیشترین دشواریهای زندگیِ مرارتبار و پر از ایثارِ ائمه و یاران آنان، بهخاطر داشتن این هدف بود و ائمه از دوران امام سجاد و بعد از حادثهی عاشورا به زمینهسازی درازمدت برای این مقصود پرداختند.
در تمام دوران صدوچهل سالهی میانِ حادثهی عاشورا و ولایتعهدی امام هشتم جریان وابستهی به امامان اهلبیت ـ یعنی شیعیان ـ همیشه بزرگترین و خطرناکترین دشمن دستگاههای خلافت به حساب میآمد. در این مدت بارها زمینههای آمادهای پیش آمد و مبارزات تشیّع، که باید آن را «نهضت علوی» نام داد، به پیروزیهای بزرگی نزدیک گردید، اما هر بار موانعی بر سر راه پیروزی نهایی پدید میآمد و غالباً بزرگترین ضربه از ناحیهی تهاجم بر محور و مرکز اصلی این نهضت، یعنی شخص امام در هر زمان و به زندان افکندن یا به شهادت رساندن آن حضرت، وارد میگشت و هنگامی که نوبت به امام بعد میرسید، اختناق و فشار و سختگیری به حدی بود که برای آمادهکردن زمینه، به زمان طولانیِ دیگری نیاز بود.
ائمه در میانِ توفانِ سختِ این حوادث، هوشمندانه و شجاعانه تشیّع را همچون جریانی کوچک اما عمیق و تند و پایدار از لابهلای گذرگاههای دشوار و خطرناک گذراندند. و خلفای اُموی و عباسی در هیچ زمان نتوانستند با نابود کردن امام، جریان امامت را نابود کنند. و این خنجرِ بُرنده همواره در پهلوی دستگاهِ خلافت، فرورفته ماند و بهصورت تهدیدی همیشگی، آسایش را از آنان سلب کرد. 18/5/1363
خودآزمایی
1- شیوه و نسخهی امامتی که اسلام به بشریت ارائه میکند را شرح دهید.
2- امامت در مكتب تشیع به چه معنا و مفهوم است؟
3- جهاد اهلبیت چه هدفهایی داشت و بزرگترین هدفِ آن چه بود؟
4- جریان امامت، از نخستین روز پس از رحلت پیامبر (ماه صفر سال یازده هجری) تا سال وفات امام حسن عسکری (ماه ربیعالاول سال دویستوشصت هجری) چند دوره را گذرانید؟ ویژگیهای هر دوره را به طور مختصر بیان کنید.
پینوشتها
[1]. (نخو) تکبر، خودبینی
[2]. سوره مبارکه مریم/ آیه 12، «[گفتیم:] اى یحیی! كتاب [خدا] را با قوّت بگیر.»
[3]. کافی، شایسته
[4]. (فوق) چیره، مسلّط
[5]. (رتب) منزلت، مرتبه
[6]. دعوتکننده، برپاکننده
[7]. كافی/ کتاب الحجة / باب نادر جامع فی فضل الامام و صفاته / ح۱، «الاِمامَةَ زِمامُ الدِّینِ وَ نِظامُ المُسلِمینَ وَ صَلاحُ الدُّنیا وَ عِزُّ المُؤمنِینَ. اِنَّ الاِمامَةَ اُسُّ الاِسلامِ النّامی وَ فَرعُهُ السّامی، بِالاِمامِ تَمامُ الصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ وَ الصّیامِ وَ الحَجِّ وَ الجِهادِ وَ تَوفیرُ الفَیءِ وَ الصّدَقاتِ وَ اِمضاءُ الحُدودِ وَ الاَحكامِ وَ مَنعُ الثُّغورِ وَ الاَطرافِ الاِمامُ یُحِلُّ حَلالَ اللهِ وَ یحَرِّمُ حَرامَ اللهِ وَ یقیمُ حُدودَ اللهِ وَ یذُبُّ عَن دینِ اللهِ وَ یدعو اِلى سَبِیلِ رَبِّهِ بِالحِكمَةِ وَ المَوعِظَةِ الحَسَنَةِ وَ الحُجَّةِ البالِغَةِ، الاِمامُ كَالشَّمسِ الطَّالِعَةِ المُجَلِّلَةِ بِنُورِها لِلعالَمِ وَ هِی فِی الاُفُقِ بِحَیثُ لا تَنالُهَا الاَیدِی وَ الاَبصارُ، الاِمامُ البَدرُ المُنِیرُ وَ السِّراجُ الزّاهِرُ وَ النُّورُ السّاطِعُ وَ النَّجمُ الهادی فِی غَیاهِبِ الدُّجى وَ اَجوازِ البُلدانِ وَ القِفارِ وَ لُجَجِ البِحار. همانا امامت، زمام دین و مایه نظام مسلمین و صلاح دنیا و عزت مؤمنین است، همانا امامت ریشهی با نمو اسلام و شاخهی بلند آن است، كاملشدن نماز و زكات و روزه و حج و جهاد و افزایش غنیمت و صدقات و اجرای حدود و احكام و نگهدارى مرزها و اطراف به وسیلهی امام است؛ امام است كه حلال خدا را حلال و حرام او را حرام كند و حدود خدا را بپا دارد و از دین خدا دفاع كند و با حكمت و اندرز و حجت رسا مردم را به طریق پروردگارش دعوت نماید، امام مانند خورشید طالع است كه نورش عالم را فرا گیرد و خودش در افق است بهنحوى كه دستها و دیدگان به آن نرسد؛ امام ماه تابان، چراغ فروزان، نور درخشان و ستارهای است راهنما در شدت تاریکیها و رهگذر شهرها و كویرها و گرداب دریاها... »
[8]. كافی/ کتاب الحجة / باب ان الائمة هم ارکان الارض / ح۱، «جَرَی لَهُ مِنَ الفَضلِ ما جَرَی لِمُحَمَّدٍ... وَ کَذلِکَ یَجرِی الاَئِمَّةُ الهُدَی واحِداً بَعدَ واحِدٍ».
[9]. سوره مبارکه نساء/ آیهی 59، «یا اَیهَا الَّذینَ آمَنوا اَطیعُوا اللهَ وَ اَطیعُوا الرَّسولَ وَ اُولِی الاَمرِ مِنکُم؛ ای کسانی که ایمان آوردید از خدا اطاعت کنید و از رسول و صاحبان فرمان از خودتان، هم اطاعت کنید.»
[10]. كافی/ کتاب الحجة / باب فرض طاعة الائمة/ ح۱۶
[11]. (غور) تأمّل و تفکر عمیق
[12]. (فتر) زمان بین دو مرحله
[13]. نهجالبلاغه صبحیصالح / نامهی ۶۲، نامهی امام به مردم مصر که آن را همراه مالک اشتر فرستاد.
[14]. دراینباره ضمن چند سخنرانی، به شرح و تفصیل و با ذکر مدارک و شواهد بحث کردهام. (نویسنده)
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله العظمی سیدعلی خامنهای