امامت عامّه | ۷
۵) وجوب اطاعت امام
در وجوب اطاعت امام و ولیّ امر اختلافی بین مسلمین نیست و عقلاً و شرعاً وجوب آن ثابت است.
امّا از لحاظ عقل: همانطور که عقل «لا مرکزی» را تقبیح مینماید و به لزوم زعامت و رهبری و مدیر حکم مینماید و بسیاری از امور مستحسن مثل امنیّت و عدالت و نظم را متوقّف بر وجود زعیم و مسئول تأمین آنها میداند، اطاعت از مدیر و ولیّ امر را نیز واجب میداند. و الّا اگر اطاعت از او لازم نباشد، نقض غرض میشود و نتایج و فوایدی که از وجود مرکز و ولایت امور منظور است، حاصل نخواهد شد و همانطور که مدیریت و وجود رهبری، مقدّمه تأمین و تحقّق اموری است که عقل و عقلا به ضرورت آنها حکم مینمایند، اطاعت از اولیالامر نیز مقدّمه تمام این مقاصد عالیه است؛ لذا عقلاً هیچ شکّی در وجوب این اطاعت نیست و عقلا کسی را که از اطاعت مدیر و مدبّر صالح سر باز زند و تخلّف نماید، توبیخ و سرزنش مینمایند و عمل او را غیرعقلایی میدانند.
امّا از لحاظ شرع:
اوّلاً: مسلّم است که بسیاری از مقاصد شرعی و اهداف اسلامی بدون اطاعت از ولیّ امر محقّق نخواهد شد و از باب مقدّمه واجب و بهاصطلاح «ما لا یتمّ الواجب إلّا به» واجب است، هرچند این وجوب عقلی باشد؛ امّا چون ذیالمقدّمه شرعی است و شرع در وجوب عقلی مقدّمه آن دخالت دارد؛ یعنی بدون وجوب شرعی ذیالمقدّمه، عقل حکم به وجوب مقدّمه آن نخواهد نمود.
و ثانیاً: دلیل واضح و صریح و محکم، آیه شریفه ذیل میباشد:
﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ﴾؛[1]
«ای کسانی که ایمان آوردهاید، خدا و رسول و صاحبان امر از ایشان را اطاعت نمایید».
این آیه بهصراحت، امر به اطاعت اولیالامر مینماید و اطاعت اولیالامر را مقرون به اطاعت رسول خدا (ص) نموده است که از همین اقتران و عدم تکرار کلمه «اطیعوا» نسبت به اولیالامر معلوم میشود که اطاعت اولیالامر مثل اطاعت رسول خدا (ص) بهطور مطلق واجب است. و لذا از جهت اینکه امر به اطاعت اولیالامر مطلق است استفاده میشود که مراد از این اولیالامر، معصومین؛ یعنی ائمّه اثنیعشر (ع) میباشند، چنانکه در روایات نیز وارد شده است که هنگام نزول این آیه کریمه، جابر خدمت رسول خدا (ص) عرض کرد:
قَدْ عَرَفْنَا اللهَ وَرَسُولَهُ، فَمَنْ اُولُوا الْأَمْرِ الَّذِینَ قَرَنَ اللهُ طَاعَتَهُمْ بِطَاعَتِکَ؛
شناختیم خدا را و فرستاده او را، پس کیستند اولی الامری که خداوند اطاعتشان را به اطاعت تو قرین کرده است؟.
حضرت در پاسخ فرمود:
«هُمْ خُلَفَائِی یَا جَابِرُ وَأَئِمَّةُ الْمُسْلِمِینَ بَعْدِی؛ أَوَّلُهُمْ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ، ثُمَّ الْحَسَنُ، ثُمَّ الْحُسَیْنُ، ثُمَّ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ، ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ الْمَعْرُوفُ فِی التَّوْراةِ بِالْبَاقِرِ وَسَتُدْرِکُهُ یا جَابِرُ! فَإِذَا لَقَیْتَهُ فَاقْرَأْهُ عَنِّی السَّلَامَ»؛
«ایشان جانشینان من و امامان مسلمین بعد از من هستند؛ اوّل ایشان علی بن ابیطالب و پس از او حسن و پس از او حسین و پس از او علی بن حسین و سپس محمّد بن علی که در تورات به باقر معروف است و زود باشد که تو او را درک کنی، پس وقتی او را ملاقات کردی از من به او سلام برسان».
پس از آن، رسول خدا (ص) نام سایر ائمّه را از امام جعفر صادق (ع) تا حضرت مهدی (ع) بیان کرده، سپس از غیبت و مسائل دیگر مربوط به حضرت صاحبالعصر (ع) به جابر خبر داد.[2]
بنابراین مراد از اولیالامر، ائمّه اثنیعشر (ع) میباشند که اطاعتشان بهطور مطلق بر همه واجب است و تفسیر اولواالامر در این آیه بر غیر ایشان (حتّی فقها) تفسیر به رأی بوده و مورد تهدید میباشد، که:
«مَنْ فَسَّرَ الْقُرْآنَ بِالرَّأْیِ فَلْیَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ».[3]
بدیهی است که اطاعت غیرمعصوم بهطور مطلق و مقرون به اطاعت پیغمبر (ص) واجب نخواهد بود؛ زیرا امکان معصیت و خطا و اشتباه در غیرمعصوم قابل دفع نیست و لذا حتّی اطاعت فقها در مواردی که ولایتشان ثابت است، اگرچه واجب است؛ ولی درصورتی که معصیت خدا باشد، حرام است به حکم:
«لَا طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِی مَعْصِیَةِ الْخَالِقِ»؛[4]
«اطاعت و پیروی مخلوق سزاوار نیست در جایی که نافرمانی خدا در آن باشد».
و خلاصه سخن اینکه: اطاعت امام واجب بوده و هیچگونه قید و شرطی (چون امام معصوم است) ندارد.
۶) وجوب معرفت امام
باتوجّهبه نقشی که امامت در حفظ نظام و کمال بشر و سیر او بهسوی خدا و اجرای احکام خدا دارد، و باتوجّهبه اینکه اطاعت امر امام شرعاً و عقلاً واجب است، در وجوب معرفت امام نیز برحسب حکم عقل و شرع جای هیچگونه تردید و شبههای نیست؛ زیرا هم مقدّمه اطاعت است که واجب است، و بدون وجوب آن، اطاعت و نصب امام بیهوده خواهد شد، و هم برحسب آنچه از بعضی روایات استفاده میشود، بهخصوص نیز واجب است، و چنانکه در نهجالبلاغه آمده، دخول در بهشت دائر مدار شناخت امامان و ورود در آتش نیز دائر مدار انکار آنهاست:
«وَلَا یَدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ عَرَفَهُمْ وَعَرَفُوهُ، وَلَا یَدْخُلُ النَّارَ إِلَّا مَنْ أَنْکَرَهُمْ وَأَنْکَرُوهُ»؛[5]
«داخل بهشت نمیشود کسی مگر اینکه آنها (ائمّه اطهار(ع)) را بشناسد و آنها نیز او را بشناسند و داخل آتش نمیشود مگر کسی که منکر آنها باشد و آنها نیز او را از آن خویش ندانند».
و چنان در این امر تأکید شده است که برحسب خبر معروف از رسول خدا (ص): «هرکس بمیرد و امام زمان خود را نشناخته باشد، مرده است به مردن جاهلیت».[6] و در حدیثی که فخر رازی از آن حضرت روایت کرده، میفرماید: «هرکس بمیرد و امام زمان خود را نشناسد پس باید بمیرد؛ اگر خواهد یهودی و اگر خواهد نصرانی».[7]
بلکه از بعضی روایات استفاده میشود که: معرفت خدا بهطور صحیح و کامل بدون معرفت امام حاصل نخواهد شد.
چنانکه: از حضرت سیّدالشهدا (ع) سؤال شد:
فَمَا مَعْرِفَةُ اللهِ؛
پس چیست معرفت خدا؟.
حضرت فرمود:
«مَعْرِفَةُ أَهْلِ کُلِّ زَمَانٍ إِمَامَهُمُ الَّذِی یَجِبُ عَلَیْهِمْ طَاعَتُهُ»؛[8]
«معرفت اهل هر زمان، معرفت امام ایشان است که اطاعت او بر ایشان واجب است».
شیخ صدوق در شرح و تفسیر این جمله میفرماید: اهل هر زمانی بدانند که خدا آن کسی است که آنها را در هر زمان بدون امام معصوم نخواهد گذارد، پس کسی که خدایی را پرستش نماید که بر خلق بهوسیلهی نصب امام معصوم اقامه حجّت ننماید، پس عبادت و پرستش غیر خدای عزّوجلّ را نموده است.[9]
و علّامه مجلسی میفرماید: شاید تفسیر «معرفت خدا» به «معرفت امام» برای بیان این نکته باشد که: معرفت خدا حاصل نمیشود مگر از جهت امام، و یا برای بیان اینکه انتفاع از معرفت خدا مشروط است به معرفت امام (ع).[10]
به نظر این حقیر ممکن است از این جهت باشد که معرفت امام مبتنی است بر معرفت خدا به ولایت و حاکمیت بر کلّ عباد، و امامت و ولایت او نیز ظهوری از ولایت مطلقه و کلّیه الهیه و مبتنی بر آن میباشد و معرفت امام به این ارتباط و ابتنای معرفت الهی و اقرار به حاکمیت و ربوبیت کامله و رحمانیت و رحیمیت و هدایت خدای تعالی است، و بدون این ارتباط، معرفت امام حاصل نمیشود. این معرفت، اثبات صفات جلالیه و جمالیه خدا و نفی شریک برای خدا در ولایت و حاکمیت است.
شاید توضیح حدیث شریف مذکور این باشد که: خدا را به اوصاف کمالیه و به شناخت صحیح باید ازطریق امام شناخت، چنانکه در روایت است:
«لَوْلَا اللهُ مَا عُرِفْنَا، وَلَوْلَا نَحْنُ مَا عُرِفَ اللهُ»؛[11]
«اگر دلالتها و عنایتها و هدایتهای الهی نبود ما شناخته نمیشدیم و اگر ما نبودیم خدا شناخته نمیشد».
یعنی: چنانکه حقّ معرفت اوست، به اسمای حسنی و صفات کمالیه شناخته نمیشد.
البته بدیهی است این معرفت فوق معرفت فطری است که برای هرکس بهحسب فطرت حاصل است و مفهوم بیان فوق آن است که: تمام آسمان و زمین و آنچه در آنهاست، دلایل وجود حقّ و آیات او هستند، امام نیز در هر عصر و زمان، علاوه بر آنکه تکویناً از جهات متعدّد آیت و نشانه است؛ بلکه چنانکه از امیرالمؤمنین(ع) روایت شده است:
«مَا لِلّهِ عَزَّ وَجَلَّ آیَةٌ هِی أَکْبَرُ مِنِّی، وَلَا لِلّهِ مِنْ نَبَأٍ أَعْظَمُ مِنِّی»؛[12]
«برای خداوند عزّوجلّ نشانه و خبری بزرگتر از من نیست».
تشریعاً نیز اکبر آیات و اسمای الهی است و در محیط اختیار و هدایت ارادی، معرفت خدا بدون شناسایی او و استفاضه از انوار علوم و راهنماییهای او کامل نخواهد شد و شرح و تفسیر الهیات و معارف فطری را باید از امام فرا گرفت.
و ممکن است معنای اینگونه احادیث این باشد که چون یکی از اسباب کمال معرفت، اطاعت الله است، هرچه شخص عارف در میدان اطاعت سیر و حرکت کند و عبادت و اطاعتش بیشتر شود، عرفانش زیادتر میگردد و مددهای غیبی بیشتر به او میرسد، چنانکه معرفت هم هرچه زیادتر شود، شوق و رغبت به عبادت و اطاعت الهی در انسان زیادتر میشود، تا حدّی که همه دواعی غیرالهی در انسان بیاثر میگردد.
از این جهت، چون اطاعت و عبادت خدا و چگونگی آن بدون دریافت برنامه و دستورالعمل آن از امام و اطاعت از او حاصل نمیشود این مرتبه از معرفت کامل که در کمال هم مراتب دارد بدون معرفت امام محقّق نخواهد شد؛ بلکه هرکسی به حسب فقر و نیازی که دارد، گمان میکند زبان آن را دارد و میتواند با او سخن بگوید و حاجت بخواهد و همینطور هم هست، همه با او مرتبط میشوند و بین بنده و خدا، هر وقت بخواهد او را بخواند، مانع و حجابی نیست و خدا ناله همه را میشنود.
اگر راهنماییهای امامان(ع) و دعاها و سیره آنها در مقام عمل در اختیار ما نبود، دعا در مرتبهای بسیار نازل و از درخواست حاجتهای مادّی تجاوز نمیکرد و حتّی نیایشها با شئون ربوبی مناسب نبود، و خلاف ادب و حاکی از نقص معرفت بود؛ لذا در این موضوع دلالتهای ائمّه(ع) و دعاهایی که از ایشان رسیده است، بهقدری دستگیری از بشر نموده است که بسا یک جمله از آن دعاها بهقدری نورانیت میبخشد و افق بینش انسان را وسیع میسازد و بهقدری انسان را از لذایذ معنوی بهرهمند میکند که آفتاب جهانتاب، دید ظاهری او را آن چنان وسیع نمیسازد، و تمام لذایذ مادّی را نمیتوان با لذّتی که از خواندن و یا شنیدن یک جمله از آن دعاها حاصل میشود، برابر گرفت که اگر خارج از حدود این رساله نمیشد، برخی از این دعاها را که پروازهای بلند به روح انسان میدهد و او را در بلندترین قلّههای مقام انسانیت مینشاند، در اینجا یادآور میشدیم تا معلوم شود که اینهمه سفارش راجع به معرفت امام بیجهت نیست.
و سوّمین توضیح و توجیهی که برای این احادیث مینماییم این است که عمده فایده معرفت خدا و اثر آن در اعمال انسان ظاهر میشود و از میزان الزام او به اطاعت الهی و تسلیم و فرمانبری او از دستورات خدا ظاهر میشود، و مظهر کامل آن، اطاعت از خلیفة الله است که توقف بر معرفت او دارد و خود معرفت او نیز اطاعت خداست.
سیر عرفانی انسان به اطاعت کامل از اوامر و نواهی الهی، و تسلیم خالص در برابر فرمان او منتهی میشود، چنانکه عبد خود را نبیند و مانند حضرت ابراهیم(ع) اگر مأمور به ذبح فرزند شد، بی چونوچرا فرمانپذیر گردد و مانند اسماعیل ذبیح (ع) که وقتی پدرش فرمان الهی را در ذبح او به وی ابلاغ کرد، بدون پرسش و بدون تأمّل گفت:
﴿ یَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ﴾؛[13]
«ای پدر آنچه را مأمور شدهای انجام ده».
این سیر عرفانی از طریق معرفت امام و اطاعت او به مقصد میرسد و انسان از گمراهیهای گوناگون مصون میشود.
خداوند متعال ما را به معرفت اولیای خود و به معرفت امام زمان و ولیّ عصر، حضرت حجّة بن الحسن المهدی (ع) که باب معرفت خداست ملهم و راهنمایی فرماید و از معرفت خودش به معرفت پیغمبر و از معرفت پیغمبر به معرفت امام و سپس، از معرفت امام به معرفت پیغمبر و از معرفت پیغمبر به معرفت خدا برساند.
خودآزمایی
1- دلایلی عقلی و شرعی در وجوب اطاعت امام را مختصراً بیان کنید.
2- در آیه ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ﴾؛ از عدم تکرار کلمه «اطیعوا» نسبت به اولیالامر چه چیزی معلوم میشود؟ شرح دهید.
3- عمده فایده معرفت خدا و مظهر کامل آن چیست؟
پینوشتها
1. نساء، ۵۹.
2. صدوق، کمالالدین، ص۲۵۳؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج۱، ص۲۴۲؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۳۶، ص۲۵۰.
3. ابن ابیجمهور احسائی عوالیاللئالی، ج۴، ص۱۰۴؛ طباطبائی، المیزان، ج۵، ص۲۷۴.
4. نهجالبلاغه، حکمت ۱۶۵ (ج۴، ص۴۱)؛ مغربی، شرحالاخبار، ج۱، ص۱۴۶؛ طبرسی، مکارمالاخلاق، ص۴۲۰.
5. نهجالبلاغه، خطبه ۱۵۲ (ج۲، ص۴۰ – ۴۱).
6. کلینی، الکافی، ج۱، ص۳۷۶ - ۳۷۷؛ صدوق، کمالالدین، ص۴۰۹؛ خرازی قمی، کفایةالاثر، ص۲۹۶؛ ابنحمزه طوسی، الثاقب فیالمناقب، ص۴۹۵؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج۱، ص۲۱۲؛ ج۲، ص۱۸؛ محدّث نوری، کشفالاستار، ص۷۸ – ۷۹.
7. فخر رازی، المسائلالخمسون فی اصولالدین، ص۷۱، مسأله۴۷.
8. صدوق، عللالشرائع، ج۱، ص۹؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۵، ص۳۱۲.
9. صدوق، عللالشرائع، ج۱، ص۹.
10. مجلسی، بحارالانوار، ج۲۳، ص۸۳، ۹۳. این بیان را بهطور وافی از کراجکی نیز نقل فرموده است. ر.ک: کراجکی، کنزالفوائد، ص۱۵۱ - ۱۵۲.
11 صدوق، التوحید، ص۲۹۰؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۳، ص۲۷۳.
12. ابوحمزه ثمالی، تفسیر، ص۷۴؛ کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۰۷؛ ر.ک: فیض کاشانی، تفسیرالصافی، ج۵، ص۲۷۳؛ ج۷، ص۳۷۹؛ حویزی، نور الثقلین، ج۵، ص۴۹۱.
13. صافات، ۱۰۲.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی