کد مطلب: ۴۱۱۶
تعداد بازدید: ۱۱۰۰
تاریخ انتشار : ۱۲ بهمن ۱۳۹۹ - ۱۲:۰۰
پیرامون معرفت امام | ۸
پیامبر را به رسالتش؛ یعنی چگونگی دعوت و شریعتش بشناسید و اولی‌الامر را به امر به معروف و عدل و احسان بشناسید؛ یعنی از عمل و سیره و رفتار و کردارشان بشناسید.

امامت عامّه | ۸

 

۷) راه‌های شناخت امام


به نظر می‌رسد هر حقیقت و واقعیتی - خواه وجود غیبی خارجی داشته باشد یا از امور عقلیّه باشد - از راه‌های شناخت مناسب خود مانند: حسّ و تجربه، فطرت و عقل، خواب و وحی قابل شناخت می‌باشد. بدیهی است این نظر به این معنا نیست که بگوییم: همه اشیا و حقایق از این راه شناخته شده‌اند؛ بلکه مقصود این است که معرفت هریک از اشیا و حقایق از یک یا بیشتر از این راه‌ها امکان دارد، مثلاً از راه وحی هر چیزی که خدا اراده شناساندن آن را به وسیله وحی فرموده باشد، شناخته می‌شود.
در معرفت امام هم از راه‌هایی که در اختیار بشر است، شناخت او امکان دارد، و عمده راه‌هایی که مورد استفاده قرار گرفته و از آن امام شناخته می‌شود، سه راه است:
اوّل: نصّ است: تعیین و تصریح و اعلام پیغمبر که مفادش خبردادن از جعل و نصب الهی یا جعل و نصب امام به امر الهی است، که فرق آن با اوّل این است که در اوّل جعل و نصب بدون واسطه انجام شده و فعل الهی و بدون واسطه است؛ ولیّ نصّ پیغمبر مثل خبردادن از آن است و در دوّم فعل الهی به‌واسطه‌ی پیغمبر است که به امر الهی انجام می‌شود و استناد آن به خدا نیز مثل بسیاری از افعال ملائکه به خدا صحیح است؛ چون به امر خدا انجام می‌دهند، و مترتّب و متفرّع بر آن مطلب، نصّ هر امام بر امامت امام بعد از خودش است.
اعتبار و دلالت نصّ بر امامت، یک امر بسیار منطقی و عرفی و خردپسند است که باتوجّه‌به بحث‌های گذشته که گفتیم، حاکمیت مخصوص الله است و صاحب‌اختیار حقیقی، همه و هر چیز و هر شأنی از شئون خلق است، کاملاً واضح می‌شود؛ زیرا تصرّف هرکس در آنچه مربوط به اوست و تعیین هرگونه قرار و برنامه راجع به آن معتبر است و این امر نظیر اعتبار اقرارهای مردم نسبت به نفس یا مال خودشان می‌باشد که به غیر از طریق خودشان شناخته نمی‌شود و کسی در آن حقّ، چون‌وچرا گفتن نمی‌تواند بکند.
بنابراین در اعتبار بر این راه جای هیچ‌گونه خدشه و تردیدی نیست، هرچند در «منصوصٌ علیه»؛ کسی که نصّ بر او شده باشد، اختلاف انظار پیش بیاید.
دوّم: از راه‌های معرفت امام معجزه است، که ظهور آن به دست کسی که مدّعی امامت باشد، دلیل بر صدق ادّعای اوست. یا به بیان بعضی از بزرگان، دلیل بر نصّ و نصب او از جانب خداست؛[1] زیرا در این مسئله دو نظر است: یکی اینکه: معجزه مستقلّاً دلیل بر امامت است ودیگری اینکه: دلیل اصلی، نصب ونصّ پیغمبر یا امام سابق است، ومعجزه دلیل بر نصب است که اگر نصّ مفقود باشد ومعجزه باشد معجزه دلالت دارد بر اینکه نصّ بر صاحب معجزه بوده است وبه دست ما نرسیده است.
«عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللهِ (ع): لِأَیِّ عِلَّةٍ أَعْطَی اللهُ عَزَّ وَجَلَّ أَنْبِیَائَهُ وَرُسُلَهُ وَأَعْطَاکُمُ الْمُعْجِزَةَ؟ فَقَالَ:
«لِیَکُونَ دَلِیلاً عَلَی صِدْقِ مَنْ أَتَی بِهِ، وَالْمُعْجِزَةُ عَلَامةٌ لِلّهِ لَا یُعْطِیهَا إِلَّا أَنْبِیَائَهُ وَرُسُلَهُ وَحُجَجَهُ لِیَعْرِفَ بِهِ صِدْقَ الصَّادِقِ مِنْ کِذْبِ الْکَاذِبِ»؛[2]»
ابوبصیر می‌گوید: به حضرت صادق (ع) عرض کردم: به چه علّتی خداوند متعال به پیغمبران و فرستادگانش و به شما معجزه عطا کرد؟ فرمود: «برای اینکه دلیل باشد بر راستگویی کسی که آن را آورده است و معجزه علامتی است (نشانی است) از برای خدا، عطا نمی‌فرماید آن را مگر به انبیا و رسولان و حجّت‌های خودش تا به وسیله آن راستی راست‌گو از دروغ دروغ‌گو شناخته شود».
سوّم: از راه‌های شناخت امام، اخلاق و کردار و روش و رفتار و وضع زندگی و صادرات علمی است، برای آنانکه اهلیت تشخیص را داشته باشند و بتوانند از اخلاق و اقبال و معاشر و سلوک و گفتار و سخنرانی‌ها و برخوردهای گوناگون، صاحب این مقام را بشناسند، مثلاً در اثر مطالعه دقیق و عمیق در زندگی مولای متّقیان و سرور اولیا، حضرت علی (ع) و خطبه‌های آن حضرت در معارف و الهیات و عدالت و زهد و شجاعت و فداکاری در راه حقّ و سایر ابعاد شخصیت بزرگ و وسیع آن حضرت، اهل بینش و آگاهی و دانش، امامت او را بر همه اصحاب و همه مسلمین تصدیق می‌نمایند، همچنین در زندگی سایر امامان (ع) این معنا کاملاً حاصل است.
و شاید همین باشد معنای حدیث شریفی که از امام صادق (ع) روایت شده است که امیرالمؤمنین علی (ع) فرمود:
«اِعْرِفُوا اللهَ بِاللهِ وَالرَّسُولَ بِالرِّسَالَةِ وَأُولِی الْأَمْرِ بِالْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ».[3]
در معنای این حدیث شریف چند احتمال است که به‌طور اجمال به آنها اشاره می‌شود:
اوّل اینکه: خدا را بشناسید به خدایی و صفات جلال و جمال و شئون او؛ یعنی او را چنان‌که هست و به صفات ثبوتیه و سلبیه‌ای که دارا است بشناسید (یعنی باید چنین معرفتی تحصیل نمود) و پیغمبر را نیز به شأن رسالت و مقام پیغمبری بشناسید که رسول خدا و فرستاده خداست و رابط بین خالق و مخلوق و واسطه بین خدا و بندگان اوست. و اولی‌الامر را به اینکه امر به معروف می‌نمایند و به عدل و احسان عمل می‌کنند بشناسید که اگر از خدا و پیغمبر و اولی‌الامر از شما سؤال شد پاسخ دهید که خدا، خدایی و صاحب‌اختیاری و پادشاهی و مالکیت همه را دارد و همه به او نیازمند، و او از همه بی‌نیاز و جامع جمیع صفات کمال و منزّه از تمام نواقص است و پیغمبر (حضرت محمّد بن عبدالله (ص)) از سوی خدا رسالت دارد و آورنده پیام و رساننده وحی خداست. و دوازده امام و اولی‌الامر، بزرگوارانی هستند که امر به معروف و عدل و احسان می‌نمایند.
بنا بر این احتمال، بر اهل فنّ و تفطّن، علّت اینکه «رسول» به لفظ مفرد و «اولی‌الامر» به لفظ جمع آورده شده و لطف عبارت حدیث معلوم می‌شود.
احتمال دوّم این است که: خدا را به خودش و به ذات خودش بشناسید که او روشن‌تر و معروف‌تر از هر چیز است، چنان‌که از منصور بن حازم نقل شده است که گفت:
«إِنَّ اللهَ جَلَّ جَلَالُهُ أَجَلُّ وَ أَعَزُّ وَأَکْرَمُ مِنْ أَنْ یُعْرَفَ بِخَلْقِهِ؛ بَلِ الْعِبَادُ یُعْرَفُونَ بِاللهِ»؛[4]
«همانا خداوند متعال بزرگوارتر و عزیزتر و گرامی‌تر از آن است که با مخلوقاتش شناخته شود؛ بلکه بندگانش به‌وسیله‌ی او شناخته می‌شوند».
و چنان‌که در دعای عرفه، حضرت سیّدالشهدا امام حسین (ع) به درگاه خداوند عرضه می‌دارد:
«أَیَکُونُ لِغَیْرِکَ مِنَ الظُّهُورِ مَا لَیْسَ لَکَ حَتَّی یَکُونَ هُوَ الْمُظْهِرَ لَکَ مَتَی غِبْتَ حَتَّی تَحْتَاجَ إِلَی دَلِیلٍ یَدُلُّ عَلَیْکَ وَمَتَی بَعُدْتَ حَتَّی تَکُونَ الْآثَارُ هِیَ الَّتِی تُوصِلُ إِلَیْکَ؟!»؛[5]
«آیا چیز دیگری می‌تواند ظاهرتر از خود تو باشد تا او وسیله ظاهرنمودن تو گردد، کی پنهان هستی تا نیازمند برهان باشی که بر تو دلالت کند و کی دوری تا به‌وسیله‌ی آثار به تو برسند؟!».
به نور شمع کی خورشید تابان / کند پیدا کسی اندر بیابان
برم من از مؤثر پی به آثار / به ظاهر گرچه برعکس است این کار
ظهور جمله اشیا به نور است / چگونه نور از آنها در ظهور است
اگر برهان لمّی جلوه‌گر شد / نباید بهر إنّی خون‌جگر شد
تصوّر را در اینجا چون گذر نیست / به جز لفظ إنّی و لمّی دیگر چیست[6]
و پیامبر را به رسالتش؛ یعنی چگونگی دعوت و شریعتش بشناسید و اولی‌الامر را به امر به معروف و عدل و احسان بشناسید؛ یعنی از عمل و سیره و رفتار و کردارشان بشناسید.
احتمال سوّم این است که: خدا را بشناسید به خدا؛ یعنی به کارها و افعال او و به آیات او که در آفاق و انفس است؛ چون اگرچه فعل و آنچه از آن حاصل می‌شود، غیر فاعل است؛ امّا چون فعل فاعل و آفریننده آیت اوست، از این جهت وقتی خدا را به افعال و آثارش بشناسیم، به خدا شناخته‌ایم و به چیز دیگر نشناخته‌ایم؛ چون چیز دیگری غیر از آثار خدا و آیات او امکان وجود ندارد. پیغمبر را بشناسید به رسالتش؛ یعنی کارهای پیامبرانه و اعمال و روشش را در انجام وظیفه رسالت ملاحظه کنید. و اولواالامر را نیز به کارهایشان در واداشتن مردم به کارهای نیک و عدالت و احسانشان بشناسید.
و فرق بین احتمال اوّل و دو احتمال دیگر این است که: احتمال اوّل راجع به این است که خدا و پیغمبر و اولواالامر را به چه اوصاف و شئونی باید شناخت و چگونه باید معرفت تحصیل کرد؟ امّا احتمال دوّم و سوّم مبنی بر این است که خدا و پیغمبر و امام را به همان شئون و اوصافی که دارند از چه راهی باید شناخت.
بنابراین اگر مفاد حدیث شریف این باشد که اولی‌الامر را باید دارا و واجد این صفات شناخت، وجود این صفات به‌طور مطلق و کامل در شخصی با ادّعای مقام امامت دلیل بر صدق ادّعای او می‌باشد.
بنابراین، باید توجّه داشت که راه برای عموم همان نصّ و معجزه است و چنان‌که بعضی - مثل مرحوم آیت‌الله پدرم – فرموده‌اند، راه سوّم راه خواصّ و اشخاص بسیار آگاه و متوجّه به جوانب و اطراف امور و متفطّن است و چون احاطه کامل بر اخلاق و کردار اشخاص امکان‌پذیر نیست، و نظرها در حکایت اخلاق و رفتار از مقام معنوی اشخاص مختلف است، لذا آنچه باید به آن به‌خصوص در مقام احتجاج بیشتر اعتماد کرد، همان نصّ و معجزه است.
علاوه براین، راه سوّم، الزام بر تبعیت فوری و تعبّدی ندارد؛ زیرا ممکن است اشخاص در قبول نکردن ایمان عذر بیاورند که باید بررسی کنیم و مجالست و مباشرت بنماییم تا ایمان بیاوریم، برخلاف نصّ و معجزه که به‌مجرّد اینکه محقّق شد، ایمان به صحّت آن واجب می‌شود.
علاوه برآن، معجزه دلیل بر صدق مدّعی نبوّت است، چنان‌که آیات متعدّدی دلالت دارد، مثل این آیه:
﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ﴾؛[7]
«همانا ما فرستادگانمان را با دلیل و برهان فرستادیم».
و بر نصّ و بشارت پیغمبران سلف بر نبوّت حضرت رسول اکرم (ص) نیز آیاتی دلالت دارند، مانند:
﴿اَلَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِیلِ﴾؛[8]
«پیغمبری که اسم او را در تورات و انجیلی که نزد آنهاست نوشته می‌یابند».
و مانند:
﴿وَمُبَشِّراً بِرَسُولٍ یَأْتِی مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ﴾؛[9]
«مژده می‌دهم شما را به پیامبری که بعد از من می‌آید و اسمش احمد است».
که از قول حضرت عیسی (ع) حکایت فرموده است.
و مانند:
﴿اَلَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یَعْرِفُونَهُ کَمَا یَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ﴾؛[10]
«کسانی که به آنها کتاب دادیم (یهود و نصاری)، محمّد را می‌شناسند بدان گونه که فرزندان خود را می‌شناسند».
و امّا در مورد اخلاق کریمه و رفتار و کردار سالم و معتدل، آیه‌ای در نظر ندارم که به صراحت از آن استفاده شود، در این راه اگرچه نصّ و معجزه نباشد؛ امّا راه شناخت می‌باشد و مانند نصّ و معجزه می‌توان به آن احتجاج نمود.
چون از این راه هم برای افراد خاصّی یقین حاصل می‌شود، مثل کسانی که معاشرت تامّ با مدعی نبوّت داشته یا مطالعات وسیع و عمیق در تاریخ او کرده باشند؛ چنان‌که حضرت خدیجه (س) در مقام استدلال به صحّت و حقّانیت نبوّت حضرت خاتم‌الانبیاء (ص) به آن استدلال فرمود[11] و شکّی در صدق گفتار پیغمبر (ص) نکرد؛ البته سوابق و دلایل دیگر نیز خدیجه (س) را که به انتظار روزی بود که شوهر عالی‌قدرش مبعوث به رسالت گردد راهنمایی می‌نمود و هریک کافی بود. بااین‌حال، این استدلال از آن بانوی آگاه‌دل و روشن‌بین در ردّ بعضی احتمالات نقل شده است و به ‌هر حال دلیل برای همه، همان نصّ و معجزه است، و اخلاق و صفات حمیده و افضل و اکمل و برتربودن از دیگران، از شرایط نبیّ و امام است و فقدان آن، دلیل بر عدم نبوّت و عدم امامت است.


خودآزمایی


1- راه‌های شناخت امام را بیان کنید.
2- دو نظر در مسئله «معجزه» برای معرفت امام را بیان کنید.
3- چرا اعتبار و دلالت نصّ بر امامت، یک امر بسیار منطقی و عرفی و خردپسند است؟
 

پی‌نوشت‌ها 


1. بعضی اصطلاحاً معجزه را بر خرق عادتی که از پیغمبر در مقام تحدّی و هنگامی که قوم، طلب آیت و علامت بر راستی و صدق مدعی پیغمبری بخواهند، اطلاق می‌نمایند و به خوارق عاداتی که از پیغمبر پیش از مبعوث‌شدن به دعوت صادر شود، هرچند دلیل بر نبوّت او شمرده می‌شود، «ارهاص و ارهاصات» می‌گویند و خوارق عادات صادر از ائمّه (ع) را معجزه اطلاق می‌نمایند، و خوارق عادات صادر از دیگران را «کرامت» می‌گویند.
2. صدوق، علل‌الشرائع، ج۱، ص۱۲۲؛ بحرانی، مدینة معاجز الائمة الاثنی‌عشر (ع)، ج۱، ص۴۲.
3. کلینی، الکافی، ج۱، ص۸۵؛ صدوق، التوحید، ص۲۸۶؛ فیض کاشانی، تفسیرالصافی، ج۱، ص۴۶۴؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۳، ص۲۷۰؛ ج۲۵، ص۱۴۱؛ ج۱۰۸، ص۳۵۱.
4. کلینی، الکافی، ج۱، ص۸۶؛ صدوق، التوحید، ص۲۸۵؛ جزائری، نورالبراهین، ج۲، ص۱۱۲.
5. ابن‌طاووس، اقبال‌الاعمال، ج۱، ص۳۴۹؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۹۵، ص۲۲۶؛ محدّث قمی، مفاتیح‌الجنان، ص۴۷۷ (دعای عرفه امام حسین (ع)).
6. از گنج دانش مرحوم پدرم آیت‌الله آقای آخوند ملا محمّدجواد صافی (ره).
7. حدید، ۲۵.
8. اعراف، ۱۵۷.
9. صف، ۶.
10. بقره، ۱۴۶.
11. ر.ک: ابن‌اثیر جزری، اسدالغابه، ج۵، ص۴۳۵ – ۴۳۷؛ ابن‌حجر عسقلانی، الاصابه، ج۸، ص۱۰۰.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: