افزونی چشمگیر نسل سادات
رسول اکرم(ص) امروز صاحب ذرّیّه و نسلی کثیر شده که در اقطار و اکناف عالم منتشرند. در هر مجلسی اگر شما حساب کنید، خواهید دید تعداد سادات بنیفاطمه اگر بیشتر از دیگران نباشند کمتر نیستند، در صورتی که سادات، سلسلهی نسبشان به یک تن منتهی میشود و آن وجود مبارک حضرت فاطمه(س) است و دیگران از سلسله انساب متعدّد به افراد متعدّد منتهی میگردند و همچنین دشمنان و شماتتکنندگان پیامبر(ص) که آن روز صاحب اموال و اولاد فراوان بودند، امروز ابترند، و نسل و فرزندان شناخته شدهای از آنها باقی نمانده است.
از حمدالله مستوفی ـ صاحب تاریخ گزیده ـ نقل شده که وقتی یزیدبن معاویه از دینا رفت چهارده پسر از او باقی مانده بود که الحال اثری از آنها شناخته نمیشود؛ امّا حسین فاطمه(س) را ببینید که در ظرف یک روز عاشورا، دشمنان حق از هر سو به او هجوم آوردند و او و تمام کسان و یارانش را کشتند و حتّی به طفل شیرخوارش رحم نکردند و او را هدف تیر قرار داده و اجساد بیروحشان را زیر سم اسبها لگدمال کردند و خیمههایش را آتش زدند و زنان و کودکان یتیمش را به اسارت بردند و به زعم خود تمام آثار وجودی او را محو و نابود ساختند؛ تنها یک پسر از او آن روز باقی ماند به نام امام علیّ بن الحسین(ع)، او هم آن روز چنان مریض و بیحال بود که دشمن نیازی به کشتن او ندید و گفت: او خود چند لحظهی بعد میمیرد. امّا خدا از همان یک پسر، سلسلهی عظیم سادات حسینی را به وجود آورد؛ آنگونه که راستی حیرتآور است. نقل شده که در زمان سلطان عبدالحمید عثمانی یک آمارگیری از سادات موجود در شهرها به عمل آمد؛ البتّه آن روز که شاید پانصد سال پیش بوده آمارگیری خیلی دقیق هم نبوده است، تنها قریب به نوزده میلیون سادات بنیالحسن و بنیالحسین(ع) به شمار آمده است و اکنون تا چه حدّ افزایش یافته است؛ تنها خدا میداند و بس. مخصوصاً با توجّه به این که جمعیّتهای زیاد از سادات در زمانهای گذشته، به دستور حاکمان جبّار ظلاّم که دشمنی سرسختی با اهل بیت رسول(ع) داشتند کشته میشدند از این جهت بسیاری از آنها نسب و سیادت خود را میان مردم اظهار نمیکردند و احیاناً در میان شهرها و روستاهای دوردست و بیابانها متواری میشدند. از اینرو است که میگوییم این کثرت در ذریّه و نسل، آن هم منشعب گشته از یک تن به راستی حیرتانگیز است و هیچ توجیهی جز عنایت خاصّ الهی نسبت به رسول گرامیاش(ص) ندارد که خودش فرموده است:
«إنَّا أعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ»؛
این ما هستیم که به تو کوثر عطا کردهایم.
مفهوم تعابیر «من» و «ما» در آیات قرآن کریم
تذکّر این نکته هم خالی از تناسب نیست که خداوند حکیم در آیات قرآن کریمش از ذاتاقدس خود گاهی تعبیر به «من» و گاهی تعبیر به «ما» میکند، گاه میگوید من چنین و چنان کردهام و میکنم و گاه میفرماید: ما چنین و چنان کردهایم و میکنیم. از آن نظر که مقامات سخن گوناگون است و هر سخن جایی و هر نکته مقامی دارد. آنجا که سخن از توحید در الوهیت و یگانه بودن معبود به میان میآورد، آنجا تعبیر به «من» میکند تا دور از هرگونه شائبهی شرک باشد. از باب مثل میفرماید:
«إنَّنِی أنَا اللهُ لا إلهَ إلّا أنَا فَاعْبُدْنِی وَ أقِمِ الصَّلاةَ لِذِکْرِی»؛[1]
در این آیه کلمهی «من» پنج بار تکرار شده که مناسب با «ما» نبوده است:
«إنَّنِی أنَا اللهُ»؛
به یقین، من، آری من اللهام.
«لا إلهَ إلاّ أنَا»؛
جز من معبودی نیست.
«فَاعْبُدْنِی»؛
پس من را عبادت کن.
«وَ أقِمِ الصَّلاةَ لِذِکْرِی»؛
و برای ذکر و یاد من نماز را به پا دار.
امّا آنجا که از موضع قدرت و قهّاریّت و فرمانروایی سخن میگوید و میخواهد تمام قوا و نیروهای عالم اعمّ از فرشتگان و دیگر عوامل طبیعی را تحت تسخیر و فرمان خود نشان دهد تا رعب و ترسی از خود در دشمنان حق ایجاد کند، آنجا تعبیر به «ما» میکند و مثلاً میفرماید:
«إنَّ نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إنَّا لَهُ لَحافِظُونَ»؛[2]
به یقین، ما، آری ما قرآن را نازل کردیم و به یقین، ما نگهبان و نگهدارندهی آن میباشیم.
در این آیه هم کلمهی «ما» چهار بار تکرار شده است که نشان از مقام قدرت و قهاریّت دارد. حالا در این سورهی کوثر هم خداوند منّان در مقام اظهر لطف و عنایت اعجازآمیز خود دربارهی شخص رسول اکرم(ص) و بشارت برای ابقاء شخصیّت آسمانی او علیرغم دشمنان و بدخواهانش، از ذاتاقدس خود تعبیر به «ما» کرده و فرموده است:
«إنَّا أعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ»؛
به یقین، ما به تو کوثر عطا کردهایم.
یعنی «ما» که قدرت قهّارهی عالم هستیم و هیچ قدرتی نمیتواند در مقابل قدرت «ما» عرض اندامی بنماید، آری «ما» به تو کوثر عطا کردهایم که منبع کلّ برکات و خیرات است و همچنین ماییم که به تو اطمینان خاطر میدهیم:
«إنَّ شانِئَکَ هُوَ الْأبْتَرُ»؛
به یقین، دشمنان و بدخواهانت ابتر [و ناکام خواهند ماند] و به خواستههایشان نخواهند رسید.
مفهوم ظریف و بلند «اعطا»
تذکّر دیگر این که خدا از لطف و عنایت خود نسبت به رسول گرامیاش(ص) تعبیر به «اعطا» فرموده:
«إنَّا أعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ»؛
ما به تو کوثر عطا کردهایم.
نفرموده:
«اِنّا آتَیناک الکَوثر»؛
ما به تو کوثر دادیم.
و با تعبیر «اعطا» نشان میدهد که کوثر یک عطیّهی ملوکانه و انعام شاهانه است که از سوی حضرت سلطانالسّلاطین و مَلکالملوک، به عنوان تقدیر از مقام اَعْلا و اَرْفع حضرت خاتم النّبیین(ص) به آن حضرت «اعطا» شده است و بدیهی است که وقتی سلطان مملکت اعلام میکند که میخواهد عطیّهای به یکی از مُقَرَّبترین و نزدیکترین کسان به مقام سلطنتش به عنوان تقدیر و تکریم از خدمات او به او بدهد، طبیعی است که نفیسترین و گرانقدرترین متاع را به او خواهد داد که هم مناسب با شأن سلطان باشد و هم مناسب با شأن آن شخص مقرّب درگاه و علاوه بر این، باید آن متاع نفیس گرانقدر از امتعهی[3] خزانهی شخصی خود سلطان باشد تا مایهی افتخار آن شخص مقرّب درگاه گردد. بنابراین سورهی کوثر، عجب رازی را فاش کرده که میگوید فاطمه(س) آن یگانه گوهر ممتاز خزانهی اختصاصی حضرت ربّالعالمین بوده که به عنوان تقدیر و تکریم از خدمات آسمانی حضرت سیّدالمرسلین، نزدیکترین و مقرّبترین کسان درگاهش به آن حضرت «عطا» فرموده است.
حضرت زهرا(س) یکتا گوهر خزانهی الهی
این حدیث از رسول خدا(ص) منقول است که فرمود:
«اِنَّ اللهَ خَلَقَ نُورَ فاطِمَةَ قَبْلَ اَنْ یَخْلُقَ الْاَرْضَ وَ السَّماءَ»؛
خدا، نور فاطمه را پیش از خلقت آسمان و زمین آفریده است.
حضّار از این بیان تعجّب کردند و گفتند:
«یا رَسُولَ الله! فَلَیْسَتْ هِیَ اِنْسِیَّةٌ»؛
ای رسول خدا، پس [طبق این گفتار شما] فاطمه از جنس بشر نیست، زیرا بشر منتهی به آدم میشود و آدم بعد از خلقت زمین و آسمان آفریده شده است. فرمود:
«فاطِمَةُ حَوراءٌ اِنْسِیَّةٌ»؛[4]
فاطمه [حقیقتش حقیقت] حوریه است و به صورت انسان متصوّر شده است.
خدا لطف و عنایت بر بشر کرده و این حقیقت عُلْیا را از آن مقام اَشْمَخ[5] اعلا تنزّل داده و به صورت انسان در میان خاکیان متجلّی ساخته است. بنابراین، فاطمه از جنس عالم نیست بلکه یکتا گوهر خزانهی غیبی حضرت ربّالعالمین است، یعنی پیش از این که مال پیغمبر شود، مال خدا بوده است. پیش از این که زمینی گردد، آسمانی بوده است. پیش از این که قدم به صلب پیامبر اکرم(ص) بگذارد، پردهنشین حرمسرای الهی بوده است.
ببسته نطق مرا لَم یَلِد وَ لَم یُولَد
وگرنه گفتمی ای دخت حضرت دادار
آن عالم بسیار بزرگوار علّامهی غروی هم میگوید:
ناطقهی مرا مگر روح قدس کند مدد
تا که ثنای حضرت سیدهی نساء کند
فیض نخست و خاتمه، نور جمال فاطمه
چشم دل اَر نظاره در، مبدأ و منتها کند
مطلع نور ایزدی، مبدأ فیض سرمدی
جلوهی او حکایت از، خاتم انبیاء کند
لیلهی قدر اولیاء، نور نهار اصفیا[6]
صبح جمال او طلوع، از افق علا کند
حق چو ندید همسرش در همه کائنات از آن
لازم و واجب آمدش، خلقت حیدر آورد
رسول خدا(ص) فرمود:
«لَوْ لَمْ یَخْلُقِ الله عَلِیَّ بْنَ اَبیطالِبٍ لَما کانَ لِفاطِمَةَ کُفُوٌ عَلی وَجْهِ الْاَرْضِ آدَمْ فَمَنْ دونَهُ»؛[7]
اگر خدا علیّ بن ابیطالب را خلق نکرده بود، احدی روی زمین شایستگی همسری فاطمه را نداشت از آدم گرفته تا دیگر انبیاء و اولیاء.
خودآزمایی
1- توضیح دهید که در چه مواردی، خداوند حکیم در آیات قرآن کریمش از ذاتاقدس خود، تعبیر به «من» و در چه مواردی تعبیر به «ما» میکنند؟
2- تعبیر «اعطا» نشان دهنده چیست؟ توضیح دهید.
3- چرا در زمانهای گذشته، بسیاری از سادات نسب و سیادت خود را میان مردم اظهار نمیکردند؟
پینوشتها
[1]ـ سورهی طه، آیهی 14.
[2]ـ سورهی حجر، آیهی 9.
[3]ـ امتعه: کالاها.
[4]ـ بحارالانوار، جلد 43، صفحهی 4.
[5]ـ اشمخ: برتر.
[6]ـ اصفیا: برگزیدگان خدا.
[7]ـ بحارالانوار، جلد 43، صفحهی 92، با اندکی تفاوت.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی