کد مطلب: ۴۱۳۳
تعداد بازدید: ۱۵۶۴
تاریخ انتشار : ۲۰ آذر ۱۳۹۹ - ۱۵:۲۸
پنجاه درس اصول عقاید برای جوانان | ۴
به گواهى دانشمندان جامعه‌شناس و مورّخان بزرگ، هیچ عصر و زمانى را نمى‌یابیم كه مذهب و ایمان مذهبى در میان بشر وجود نداشته باشد، بلكه در هر عصر و زمان و در هر نقطه‌اى از دنیا، شكلى از مذهب وجود داشته است...

 

ده درس خداشناسی| ۴


درس چهارم؛ پاسخ به یک سؤال مهم


سؤال؛
در درس گذشته به اینجا رسیدیم كه ما همیشه صداى توحید و خداپرستى را از درون جان خود مى‌شنویم و مخصوصاً در مشكلات و گرفتاریها، این آهنگ رساتر و قوى‌تر مى‌شود، و ما بى‌اختیار به یاد خدا مى‌افتیم و از قدرت بى‌پایان و لطف و محبّت او یارى مى‌جوییم.
در این جا ممكن است، این سؤال پیش آید كه این نداى درونى كه نام آن را نداى فطرت مى‌گذاریم ممكن است نتیجه‌ی تبلیغاتى باشد كه در محیط اجتماع و در مكتب و مدرسه و از پدر و مادر شنیده‌ایم و این یك نوع عادت براى ما شده است.
جواب؛
پاسخ این اشكال با توجه به یك مقدمه‌ی كوتاه روشن مى‌شود.
عادات و رسوم، چیزهاى متغیر و ناپایدارند؛ یعنى، ما نمى‌توانیم عادت و رسمى را پیدا كنیم كه در سراسر تاریخ بشر و در میان تمام اقوام، یكسان باقى مانده باشد. مسایلى كه امروز عادت و رسم می‌شود، ممكن است فردا دگرگون گردد. به همین دلیل، عادات و رسوم یك ملت ممكن است در میان ملتهاى دیگر دیده نشود.
بنابراین، اگر مشاهده كنیم موضوعى در میان تمام اقوام و ملتها و در هر عصر و زمان بدون استثنا وجود داشته است، باید بدانیم یك ریشه‌ی فطرى دارد و در درون بافت روح و جان انسان قرار گرفته است.
مثلاً، علاقه‌ی مادر به فرزند به طور قطع نمى‌تواند نتیجه‌ی یك تلقین و یا تبلیغ و یا عادت و رسم باشد؛ زیرا در هیچ قوم و ملتى و در هیچ عصر و زمانى نمى‌بینیم مادرى نسبت به فرزند خود مهر نورزد.
البته ممكن است مادرى بر اثر ناراحتى روانى، فرزند خود را از بین ببرد؛ و یا پدرى در زمان جاهلیت دختر خود را بر اثر افكار غلط و خرافى، زنده به گور كند؛ ولى اینها موارد بسیار نادر و استثناهاى زودگذرى هستند كه به سرعت از میان رفته، حالت اصلى یعنى عشق به فرزند، خود را نشان مى‌دهد.
***
با توجه به این مقدمه، نگاهى به مسئله‌ی خداپرستى در میان انسانهاى امروز و گذشته مى‌افكنیم:
الف ـ به گواهى دانشمندان جامعه‌شناس و مورّخان بزرگ، هیچ عصر و زمانى را نمى‌یابیم كه مذهب و ایمان مذهبى در میان بشر وجود نداشته باشد، بلكه در هر عصر و زمان و در هر نقطه‌اى از دنیا، شكلى از مذهب وجود داشته است؛ و این خود یك دلیل روشنى است بر این كه خداپرستى از اعماق روح و فطرت انسان سرچشمه گرفته، نه این كه نتیجه‌ی تلقین و رسم و عادت باشد؛ زیرا اگر نتیجه‌ی رسم و عادت و تلقین بود، نباید اینچنین عمومى و جاودانى باشد.
حتى قرائنى در دست داریم كه نشان مى‌دهد اقوامى كه قبل از تاریخ زندگى مى‌كردند، آنها نیز داراى نوعى مذهب بوده‌اند (دوران قبل از تاریخ را به زمانى مى‌گوییم كه هنوز خط اختراع نشده بود و انسان نمى‌توانست نوشته‌هایى از خود به یادگار بگذارد).
البته شك نیست كه اقوام ابتدایى چون نمى‌توانستند خدا را به عنوان یك وجود مافوق طبیعى بشناسند، او را در لابه‌لاى موجودات طبیعى جستجو مى‌كردند و از موجودات طبیعت براى خود بت مى‌ساختند؛ ولى انسان با پیشرفت فكرى تدریجاً توانست حق را بیابد و چشم از بتها كه موجودات مادّى هستند برگیرد و در وراى این جهان مادّى به قدرت بزرگ خداوند آشنا گردد.
***
ب ـ بعضی از روانشناسان بزرگ صریحاً مى‌گویند كه براى روح آدمى چهار بُعد یا چهار حسّ اصلى وجود دارد:
۱ـ «حسّ دانایى»: كه انسان را به دنبال علوم و دانشها مى‌فرستند و روح او را تشنه‌ی فراگرفتن علم مى‌كند؛ خواه این علم، نفع مادى داشته باشد یا نه.
۲ـ «حسّ نیكى»: كه سرچشمه‌ی مسائل اخلاقى و انسانى در جهان بشریت است.
۳ـ «حسّ زیبایى»: كه منشأ پیدایش شعر و ادبیات و هنر، به معنى واقعى است.
۴ـ «حسّ مذهبى»: كه انسان را دعوت به شناسایى خدا و انجام فرمان او مى‌كند.
و به این ترتیب مشاهده مى‌كنیم كه حسّ مذهبى یكى از احساسات ریشه‌دار و اصلى روح انسان است. یعنى، هیچ‌گاه از او جدا نبوده و هیچ‌گاه از او جدا نخواهد شد.
***
ج ـ در بحثهاى آینده نیز ملاحظه خواهیم كرد كه بیشتر مادّیها و منكران خدا نیز به نوعى اعتراف به وجود خدا كرده‌اند، اگر چه از بردن نام او خوددارى مى‌كنند، و نام طبیعت یا نامهاى دیگر بر او مى‌گذارند، ولى صفاتى براى طبیعت قائل مى‌شوند كه شبیه صفات خدا است.
مثلاً، مى‌گویند طبیعت اگر دو كلیه به انسان داده است براى این بوده كه مى‌دانسته، ممكن است یكى از این كلیه‌ها از كار بیفتد و باید دیگرى كار حیاتى آن را ادامه دهد و مانند این تعبیرات. آیا این موضوع با طبیعت بى‌شعور سازگار است یا این كه اشاره به خداوندى است كه علم و قدرتش بى‌پایان مى‌باشد، اگر چه نام او را طبیعت گذارده‌اند.
از آنچه در این بحث گفتیم چنین نتیجه مى‌گیریم كه:
عشق به خدا، همیشه در جان ما بوده و خواهد بود.
ایمان به خدا، شعله‌ی جاویدانى است كه قلب و روح ما را گرم مى‌سازد.
براى شناسایى خدا، ما مجبور نیستیم راه‌هاى طولانى بپیماییم، سرى به اعماق وجود خود مى‌زنیم، ایمان به او را در آنجا مى‌یابیم.
قرآن مجید مى‌گوید:
«وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ»[1]
ما به انسان از رگ گردن او نزدیك‌تریم.
 

فکر كنید و پاسخ دهید


1ـ چند مثال براى عادت و چند مثال براى فطرت بزنید.
2ـ چرا مردم نادان به سراغ بت‌پرستى مى‌رفتند؟
3ـ چرا مادّیها نام خدا را «طبیعت» مى‌گذارند؟ 
 

پی‌نوشت


[1]. سوره‌ی ق، آیه‌ی ۱۶.
 
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: