کد مطلب: ۴۱۳۶
تعداد بازدید: ۱۲۸۵
تاریخ انتشار : ۲۲ آذر ۱۳۹۹ - ۲۳:۴۷
زهرای بتول(س) راز پنهان رسول(ص) | ۱
هیچ بشر عادی فوق ملك و مورد غبطه‌ی فرشتگان نمی‌باشد و هیچ بشر عادی فوق فلك هم نیست، بلكه مادون فلك است. امّا خاندان عصمت(ع) هم فوق ملک و هم فوق فلکند.
ایّام فاطمیّه اﺳﺖ و ﻣﺎ ﻣﻮظّف ﺑﻪ ﻋﺮض ادب ﺑﻪ آﺳﺘﺎن اﻗﺪﺳﺸﺎن و ذﻛﺮ شمّه‌ای از ﻓﻀﺎﻳﻞ و ﻣﻨﺎﻗﺒﺸﺎن ﻫﺴﺘﻴﻢ و از ﻃﺮﻓﻲ ﻫﻢ ﺑﻪ ﻗﺪری ﺧﻮد را ﻛﻮﭼﻚ و ﺣﻘﻴﺮ و ﻧﺎﭼﻴﺰ می‌بینیم و ﺧﺎﻧﺪان رﺳﺎﻟﺖ را در اﻋﻠﻲ درﺟﻪی ﺟﻼﻟﺖ و ﻋﻈﻤﺖ ﻣﻲﺷﻨﺎﺳﻴﻢ که به خود می‌گوییم:
«أَیْنَ التُّرابُ وَ رَبُّ الاَرْباب»؛
«خاك كجا و ربّ‌الارباب كجا»؟
و به قول شاعر:
یک دهن خواهم به پهنای فلک
تا بگویم وصف آن رَشکی مَلَک
این جمله درباره‌ی هر بشری گفته شود، شعر است و دروغ؛ چون اصلاً بنای شعر بر تخیّل است كه اكثراً دروغ می‌باشد. هر فنّی منطقی دارد. برهان، خطابه، جَدَل و مغالطه، هر یك، منطقی دارند؛ شعر هم منطق خاصّی دارد كه آن مبالغه‌ی در تخیّل و تصویر رؤیایی است؛ از این‌رو شعر هر چه در خیالبافی و دروغ‌پردازی، قوی‌تر و به تصورّات رؤیایی، نزدیك‌تر باشد، در شعر بودن، كامل‌تر است. به قول نظامی:
در شعر مپیچ و در فن او
چون اكذب اوست احسن او
«اَلشّیعْرُ اَکذَبُهُ اَعْذَبُهُ»؛
«نیكوترین شعر، دروغ‌ترین آن است».
البتّه شعر با نظم فرق دارد. نظم در مقابل نثر است ولی شعر در مقابل برهان و خطابه است؛ مثلاً این كه فردوسی گفته است:
ز سُمّ ستوران در آن پهن دشت
زمین شد شیش و آسمان گشت هشت
یعنی: وقتی جنگ میان دو لشكر به وقوع پیوست، آن چنان گرد و خاك از زیر سمّ اسب‌ها برخاست كه یك طبقه از طبقات هفت‌گانه‌ی زمین كنده شد و به آسمان رفت. در نتیجه طبقات هفت‌گانه‌ی آسمان، هشت طبقه شد! پیداست كه این دروغ است؛ زیرا هر قدر هم، گرد و خاك زیاد شود، این طور نخواهد شد كه یك طبقه از زمین كنده شود و به آسمان برود! ولی در شعر بودن، كامل و شعری خوبی است. یا آن كه گفته است:
مهابت تو اگر بانگ بر زمانه زند
 قطار هفته و ایّام بگسلند مهار
یعنی: به قدری تو هیبت و سَطوت داری كه اگر یك تَشَر به زمانه و ایّام هفته بزنی، ایّام هفته خودشان را گُم می‌كنند! شنبه از ترس می‌گریزد به جای دوشنبه می‌رود و دوشنبه به جای جمعه و جمعه هم معلوم نیست در كدام بیابان متواری می‌شود!
این دروغ است؛ زیرا هر قدر هم كسی هیبت و سطوت داشته باشد، با تشر او نظام هفته و ایّام به هم نمی‌ریزد؛ ولی در شعر بودن، كامل است.
آنچه كه حقیقت باشد و به نظم درآید "شعر" نیست، بلكه "حقیقت منظوم" است، مثلاً كتاب منظومه‌ی مرحوم حاج ملاّهادی سبزواری(رض) شعر نیست،"حكمت منظوم" است یا فقه مرحوم سیّد بحرالعلوم(رض) شعر نیست، فقه منظوم است. دیوان منسوب به حضرت امیرالمؤمنین(ع) شعر نیست،"حكمت منظوم" است.
به هر حال شعر، فوقی حقیقت است امّا حقیقت خاندان رسالت(ع) فوق شعر است؛ یعنی هر چه نسبت به آن بزرگواران، مبالغه‌ی در سخن داشته باشیم، باز حقّ سخن را ادا نكرده‌ایم؛ مثلاً همین شعر كه خواندیم:
یك دهن خواهم به پهنای فلك
تا بگویم وصف آن رَشْک مَلَک
این سخن درباره‌ی خاندان نبوّت، دونی حقیقت است، یعنی نسبت به حقیقتی آن مقرّبان درگاه خدا، نارساست! در حالی كه درباره‌ی هر بشری گفته شود، دروغ و ساخته‌ی قوّه‌ی تخیّل است. هیچ بشر عادی فوق ملك و مورد غبطه‌ی فرشتگان نمی‌باشد و هیچ بشر عادی فوق فلك هم نیست، بلكه مادون فلك است. امّا خاندان عصمت(ع) هم فوق ملک و هم فوق فلکند.
گفت جبریلا بیپَر اندر پییَم
گفت رو رو، من حریف تو نیَم


عجز ما از درك مقام اهل بیت(ع)

 
در زیارت جامعه‌ی كبیره كه از مقام ولایت امام هادی(ع) صادر شده، این جمله را می‌خوانیم:
«خَلَقَكُمُ اللهُ أنْوَاراً فَجَعَلَكُمْ بیعَرْشیهی مُحْدیقیینَ»؛
«خدا، انوار شما اهل بیت را آفرید؛ سپس شما را محیط بر عرش خدا قرار داد».
یعنی شما البتّه خالق دارید و مخلوقید؛ امّا خالقتان شما را طوری آفریده كه در عالم انوار، منزّه از همه‌ی شوائب[1] ظلمانی عالم مادّه و طبیعت و محیط بر عرش خدا بوده‌اید. عرش، مقام حاكمیّت خدا و مقام فرمانروایی و استیلای او بر عالم است؛ بنابراین ما چگونه می‌توانیم كسانی كه ذاتاً، به اراده و تقدیر خدا، در مرتبه‌ی نورانیّتی هستند كه منزّه از جمیع شوائب عالم مادّه و طبیعتند و نیز بر عرش و مقام حاكمیّت خدا اشراف و احاطه دارند، در احاطه‌ی ادراكی خود درآوریم در حالی كه در عالم مادّه و آلوده به انواع ظلمت‌ها و تیرگی‌های طبیعت می‌باشیم؟
باید از خودشان، كلماتی را كه درباره‌ی خود گفته‌اند بگیریم؛ هر چند آنچه را هم كه خودشان گفته‌اند، خوب نمی‌فهمیم و فقط شَبَحی را از دور می‌بینیم.
 

مبدأ زمانی ولایت اهل بیت(ع)

 
این حدیث را مرحوم محدّث قمی(رض) از مرحوم ثقةالاسلام كلینی(رض) از یك راوی به نام محمّدبن سنان نقل می‌كند كه گفت:
خدمت حضرت ابی جعفر ثانی، امام جواد(ع) بودم. سخن از ولایت و امامت و اختلافی كه در افكار مردم هست به میان آمد. امام محمّدتقی(ع) خطاب به این راوی (كه نام او محمّد بود) فرمودند:
«یا مُحمَّد اینَّ اللهَ تَبارَكَ وَ تَعالى لَمْ یَزَلْ مُتَفَریداً بیوَحْدانییَّتیهی»؛
«ای محمّد! به‌راستی كه خداوند تبارك و تعالی بود و هیچ مخلوقی وجود نداشت».
«ثُمَّ خَلَقَ مُحَمَّداً وَ عَلییّاً وَ فاطیمَةَ»؛
«بعد محمّد و علی و فاطمه(س) را حلق کرد».
«فَمَكَثُوا اَلْفَ دَهْرٍ»؛
پس هزار دهر گذشت كه فقط همین سه نور پاك بودند.
حالا ما نمی‌فهمیم منظور از "دهر" چیست و مقصود از هزار دهر كدام است؟
«ثُمَّ خَلَقَ جَمییعَ الاَشْیاءَ وَ أَشْهَدَهُمْ خَلْقَها»؛
«سپس سایر موجودات را آفرید و این سه نور پاك را شاهد خلقت آن‌ها قرار داد».
مثل بنّایی كه ساختمانی را بنا می‌كند و در همان حال، كسی را در كنار خود شاهد و ناظر كار قرار داده و به او نشان می‌دهد كه: ببین! اینجا اتاق است و اینجا هال، اینجا انبار و اینجا آشپزخانه و اینجا... همه را كمّاً و كیفاً به او نشان می‌دهد و او را از تمام جزئیّات كار خویش آگاه می‌سازد؛ خدا هم این سه نور پاك را شاهد و ناظر آفرینش موجودات عالم قرار داد و آنان را از تمام زوایای عالم خلق، آگاه ساخت.
«وَ اَجْرى طاعَتَهُمْ عَلَیْها»؛
«و تمام كائنات را موظّف به اطاعت فرمان آنان گردانید».
«وَ فَوَّضَ اُمُورَها ایلَیْهیمْ»؛
«تدبیر و تنظیم امور عالمیان را به آن سه نور مقدّس، تفویض فرمود».
پس آن انوار الهی هم شاهد خلقت و هم مطاع در عالَم و هم به امر و اذن خدا مدبّر امور عالمیان هستند.
سپس امام(ع) خطاب به راوی فرمودند:
«هَذیهی الدّییانَةُ یَا مُحَمَّدُ»؛
«دیانت این است، ای محمّد»!
«مَنْ تَقَدَّمَها مَرَقَ وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْها مُحیقَ وَ مَنْ لَزیمَها لَحیقَ»؛[2]
هر كه از این عقیده‌ی حقّ فراتر رود و آن انوار عرشی را به مرتبه‌ی الوهیّت برساند، از مرز حقّ بیرون رفته و هالك شده است و هر كه از این عقیده تخلّف كرده و آن را منكر شود، در وادی هلاكت و بطلان افتاده است و هر كه ملازم این عقیده گردد، به صراط مستقیم آمده و به حقّ، ملحق شده است.
این روایت، سه نور را نشان می‌دهد. البتّه روایات دیگری داریم كه پنج تن(ع) و بلکه چهارده معصوم(ع) را محور عالم خلق نشان می‌دهند.
 

ویژگی ممتاز حضرت زهرا(س)


آنچه مسلّم است (کُلُّهُمْ نورٌ واحدٌ) همه نور واحدند و همگی دارای همین مقام و منزلتند؛ ولی در میان این چهارده نور عرشی، حضرت صدّیقه‌ی كبری(س) خصیصه‌ی ممتاز و ویژگی خاصّ دارد و آن ویژگی، موضوع زن بودن آن حضرت در میان آن ودایع الهیّه است و زن، مقتضای سرشت و طبیعتش مستور بودن و محجوب بودن از اغیار است و تنها محارمش می‌توانند از جمال او آگاه باشند. مستور بودن و در حجاب بودن، لازمه‌ی طبیعت زن است؛ از این‌رو حضرت صدّیقه‌ی کبری(س) از همه‌ی عوالم مستور است و هیچ‌كس نمی‌تواند از حقیقت كمال و جمال او آگاه شود و تنها محارمش (پدر و همسر و فرزندانش)، توانایی آگاهی از جمال و جلال او را دارند.
 

 خودآزمایی


1- امام محمّدتقی(ع)، چگونه عقیده‌ای از افراد را موجب هلاكت و کدام عقیده را در صراط مستقیم عنوان فرمودند.
2- خصیصه‌ی ممتاز و ویژگی خاصّ حضرت صدّیقه‌ی كبری(س) را بیان کنید.
3- چرا نمی‌توانیم اهل بیت را در احاطه‌ی ادراكی خود درآوریم؟
 

پی نوشتها 

 
[1]ـ شوائب: آمیختگی‌ها
[2]ـ بیت‌الاحزان، صفحه‌ی ۹؛ بحارالانوار، جلد ١٥، صفحه‌ی ١٩، حدیث ٢٩؛ مرآت العقول، جلد ٥، صفحه‌ی ١۹۰.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: