ای پیامبر! فدك را به فاطمه(س) عطا كن
آنگاه این آیه از جانب خدا خطاب به پیامبراکرم(ص) نازل شد:
«فَآتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ...»؛[1]
«[حال كه چنین شد] اینك حقّ خویشاوند نزدیك را به او ادا كن...».
در روایت از شیعه و سنّی آمده كه رسول خدا(ص) پس از نزول این آیه، دخترش فاطمه(س) را احضار كرد و فدك را به او بخشید. از جمله در روایت سنّی از ابوسعید خدری نقل شده:
«لَمّا نَزَلَتْ هَذِهِ الایةُ فَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ دَعا رَسُولُ الله فاطِمَة(س) فَاَعْطاها فَدَكاً وَ سَلَّمَهُ اِلَیها»؛[2]
«هنگامی كه این آیه «فَآتِ ذَا اْلقُرْبی حَقَّهُ» نازل شد، رسول خدا(ص) فاطمه(س) را خواست و فدك را به او بخشید و تسلیم وی نمود».
در روایت شیعه نیز از امام ابوالحسن الرّضا(ع) نقل شده: پس از این كه این آیه بر رسول خدا(ص) نازل شد، فرمود:
«اُدْعُوا اِلَی فاطِمَةَ»؛
«فاطمه را بگویید پیش من بیاید».
وقتی آمد، فرمود:
«یا فاطِمَةُ هذِهِ فَدَكُ هِی مِمّا لَمْ یوجَفْ عَلَیها بِخَیلٍ وَ لارِكابٍ وَ هِی لِی خاصَّةً دُونَ الْمُسْلِمینَ وَ قَدْ جَعَلْتُها لَكِ لِما اَمَرَنِی اللهَ بِهِ فَخُذِیها لَكِ وَ لِوُلْدِكِ»؛[3]
«ای فاطمه! فدك از مناطقی است كه بدون خیل و ركاب [تاختن اسب و شتر] به دست آمده است، از این نظر، آن اختصاص به من دارد و مسلمانان در آن حقّی ندارند و من آن را طبق مأموریتی كه از جانب خدا دارم، برای تو قرار دادم. بگیر آن را كه از آنِ تو و فرزندانت باشد».
فدك از مصادیق«فیء»
و از جمله مصادیق "فیء"، فدك است. فدك، دهكدهای آباد و سرسبز و حاصلخیز و تقریباً در ١٤٠ كیلومتری مدینه و یهودی نشین بوده است. وقتی جنگ خیبر واقع شد و مسلمانها فاتح شدند، اهل فدك به فكر افتادند كه ممكن است متعرّض ما هم بشوند؛ پس بهتر این است كه ما خودمان بدون جنگ تسلیم شویم. اگر اسلام را نمیپذیریم، از در صلح وارد شویم. بر این اساس نمایندهای از خودشان نزد رسول اكرم(ص) فرستادند كه ما با شما جنگ نمیكنیم و حاضریم نصف اراضی و باغستانهای این دهكده را به شما واگذار كنیم. رسول اكرم(ص) نیز موافقت فرمودند مشروط به اینكه كار زراعت این مزارع را آنها به عهده بگیرند و پس از جمعآوری محصول، نصف آن را خودشان بردارند و نصف دیگر را تحویل رسول خدا بدهند و هرگاه مصلحت اسلام اقتضا كرد، رسول خدا بتواند آنها را از این سرزمین اخراج نماید و در هر جا كه صلاح دانست خانه و زمین در اختیار یهودیان فدك قرار دهد.
قرارداد صلح به این كیفیت تنظیم گردید و رسول خدا(ص) به امر خدا، مالك فدك گردید و همه ساله نصف محصول فدك تحویل حضرت داده میشد و مورّخین مجموع عایدات آن را از بیست و چهار هزار تا هفتاد هزار دینار طلا نقل كردهاند.
هبهی فدک به فاطمه(س) به امر خداوند
این روش ادامه داشت تا از سوی خداوند متعال این آیه نازل شد:
«وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ...»؛[4]
«و حقّ خویشاوند را به او بده و...».
این آیه در دو جای قرآن آمده است؛ سورهی روم و سورهی اِسراء. یعنی حال كه مالك فدك شدی، اینك حقّ خویشاوند را به او بده. كدام خویشاوند؟! رسول اكرم(ص) به وسیلهی جبرئیل از خداوند استعلام كرد كه منظور كدام خویشاوند است؟ دستور آمد: فاطمه(س) را احضار كن و فدك را به او هبه[5] كن.
پیامبر اکرم(ص) طبق امر خدا فاطمه(س) را احضار کرد و فرمود: این فدک به حكم آیهی فیء، مِلك من شده است. حال، من از جانب خدا مأمور شدهام آن را به تو ببخشم.
«وَ قَدْ جَعَلْتُها لَكِ لِما اَمَرَنِی اللهُ بِهِ فَخُذیها لَكِ وَ لِوُلْدِكِ»؛[6]
«من آن را به فرمان خدا مخصوص تو قرار دادم. بگیر آن را كه برای تو و فرزندان تو باشد».
فاطمه هم عرض نمود:
«قَبِلْتُ مِنَ اللهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ»؛
«قبول كردم از خدا و از رسولش».
در نتیجه، فدك، مِلْكِ طِلق[7] فاطمه شد و تا سه سال در زمان حیات رسول خدا(ص) در تصرّف فاطمه(س) بود و همه ساله، عوائد آن را تحویل میگرفت؛ ولی چنانكه میدانیم هیچگونه تأثیری در زندگی زاهدانهی حضرت زهرا(س) نداشت!
خانهاش همان خانهی گلین بود و فرشش حصیر و خوراكش، نان جُوین و چادرش وصلهدار كه وقتی سلمان دید متأثّر شد و گفت: خدایا! دختران قیصر و كسری در حریر و دیباج به سر میبرند و دختر رسول خدا(ص) اینچنین زندگی میكند. فاطمه(س) متوجّه شد و به رسول خدا(ص) عرض كرد: پدر! سلمان تعجّب كرده كه چادر من، وصلهدار است. او نمیداند كه پنج سال تمام است من و علی فقط یك پوست گوسفند داریم. شبها روی آن میخوابیم و روزها روی آن علف به شترمان میدهیم!
انفاق عائدات فدك در راه خدا
پس آنچه از فدك به دست میآمد ـ و گفتیم محصول سرشاری هم بود ـ در راه خدا انفاق میگردید و به مستمندان میرسید و همان گونه كه درمورد پدر بزرگوارش گفتیم، این عطیهی خدا دربارهی زهرا(س) هم تجلیل دیگری بود از جانب خدا و هم اینكه پس از مالك شدن، انفاقات از مِلك شخصیاش دارای فضیلت ایثار میگردید، اگرنه خود و خانوادهاش از محصول فدك بهرهای نمیبردند!!
تا اینکه رسول اکرم(ص) از دنیا رحلت فرمودند. دنیاداران كه به انتظار چنین فرصتی نشسته بودند، دست بهكار شده و با تشکیل سقیفهی بنیساعده بزرگترین کودتای تاریخ را رقم زدند و با دسائس[8] شیطانی، خلیفه و جانشین به حقّ رسول خدا(ص) را كه منصوص و منصوب از جانب خدا بود كنار زدند و ابوبكر را به عنوان خلیفةالرسول منصوب كردند و بر مسند خلافت نشاندند.
وقتی مسند را گرفتند، به فكر افتادند كه در قدم دوّم باید فدك را بگیریم؛ زیرا فدك پشتوانهی اقتصادی بزرگی است كه اگر این ثروت، دست علی(ع) باشد اگرچه زندگی خودش فقیرانه است ولی مردم به خاطر ثروتش، دورش را میگیرند و ممكن است با همین ثروت، مردم را علیه ما به قیام وادار نماید. باید كاری كنیم، قدرت كه ندارد، ثروت هم نداشته باشد. بر اساس این فكر و تصمیم، فرمان مصادرهی فدك صادر شد و ابوبكر، عُمّال خود را فرستاد. رفتند وكلای حضرت زهرا(س) را از فدك بیرون كردند و فدك را متصرّف شدند.
حضرت زهرا(س) در مقام دفاع از حقّ
چند روزی از رحلت رسول اکرم(ص) گذشته بود كه این كار را كردند. فاطمه(س) از جریان آگاه شد. دانست كه چه نقشهی شیطانی عجیبی طرح كرده و چه نتیجهی شومی میخواهند بگیرند. با آن حال بحرانی كه از مصیبت فراق پدر داشت، در مقام دفاع از حقّ برآمد و شخصاً به ملاقات ابوبكر رفت و فرمود:
فدك ملك شخصی من است و پدرم در زمان حیات خودش، به من واگذار نموده است. چطور شما وكلای مرا از فدك بیرون كردهاید؟! ابوبكر گفت:خیر! فدك بیتالمال است و باید در اختیار ولی امر مسلمین باشد! شاهد بیاور كه پدرت آن را به تو بخشیده است!
قبلاً نیز بیان شده كه خود شاهد خواستن از فاطمه(س) ارتكاب دو خطای بزرگ بود. یكی اینكه فاطمه(س) ذُوالید[9] و متصرّف بود و قاضی از ذوالید، طلب شاهد نمیكند بلكه به حكم «اَلبَیِّنَة عَلَی الْمُدَّعی»؛ آن كس كه مدّعی [ خارج] است باید شاهد بیاورد [نه متصرّف]. دیگر اینكه شاهد از كسی میخواهند كه احتمال دروغ در گفتار او باشد. فاطمه(س) به شهادت خداوند حكیم، معصوم است و طبق آیهی:
«... إنَّما یرِیدُ اللهُ لِیذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَ یطَهِّرَكُمْ تَطْهِیراً»؛[10]
«...بهراستی كه خداوند اراده فرموده است تا پلیدی را از شما خاندان اهل بیت دور سازد و شما را در نهایت پاكی، پاك گرداند».
فاطمه(س) طهارت مطلقه دارد و احتمال دروغ گفتن، به ساحت قدس او راه ندارد. تكذیب او تكذیب قرآن و تكذیب خداست و تكذیب خدا، كفر است.
ادامهی مخالفت ابوبكر
باری! وقتی فاطمه(س) دیدی مسألهی نِحله[11] و بخشش مورد قبول واقع نشد؛ از راه ارث وارد شد و فرمود: به فرض اینكه فدك را پدرم به من نبخشیده و در ملك خودش باقی است امّا در اینكه من وارث پدر و یگانه فرزند او هستم تردیدی نیست. بنابراین فدك از طریق ارث به من منتقل شده و اینك من ارثاً مالك فدك هستم. در مقام ردّ این سخن نیز دست و پا كرده و جَعلِ حدیث كردند و حرف دروغی را به پیامبر(ص) نسبت داده و گفتند، پدر شما گفته است:
«نَحْنُ مَعاشِرَ الْاَنْبیاءِ لانُوَرِّثُ ما تَرَكْناهُ صَدَقَةٌ»؛
«ما پیغمبران ارث نمیگذاریم. هرچه از ما بماند، صدقه است [و جزء بیتالمال و مربوط به عموم مسلمین است]».
واقعاً عجیب است! دروغ به این روشنی، و وقاحت تا این حدّ از بیشرمی؟!
اگر پیامبر این سخن را گفته باشد، باید به خود فاطمه(س) بگوید، نه به ابوبكر! چون مسأله یك مسألهی خانوادگی و مربوط به شخص فاطمه(س) است، او باید بداند كه از پدر نباید ارث ببرد. این چه معنا دارد كه پیامبر، حكم مربوط به شخص دخترش را به او نگوید و محرمانه به ابوبكر یا به دیگری بگوید! آیا میشود گفت، فاطمه، (العیاذبالله) آگاه از این حكم بوده و كتمان كرده است؟! در این صورت تكذیب آیهی تطهیر كرده و عصمت آنحضرت را منكر شدهایم. گذشته از این، خود پیامبر اكرم(ص) مكرّراً میفرمود:
«كَثُرَتْ عَلَی الْكَذَّابَةُ»؛[12]
«[هنوز كه من زنده هستم] دروغْزَنها نسبت به من زیاد شدهاند»!!
سخنانی از من نقل میكنند كه من نگفتهام و پس از من این دروغزنها بیشتر خواهند شد! مراقب باشید هر مطلبی از من نقل شد، آن را با قرآن بسنجید؛ اگر دیدید مخالف با قرآن است، آن را به سینهی دیوار بزنید و بدانید از من نیست و به دروغ، آن را به من بستهاند. حال این حدیث جعلی مخالف با قرآن است، زیرا قرآن میفرماید:
«یوصِیكُمُ اللهُ فِی أَوْلادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْاُنْثَیینِ فَإنْ كُنَّ نِساءً فَوْقَ اثْنَتَینِ...»؛[13]
«خداوند در مورد اولادتان سفارش كرده كه اولاد از والدین، ارث ببرند و پسر، دو برابر دختر ببرد...».
آیه، عموم دارد و انبیا را استثنا نكرده است و تا اعتبار حدیثی از حیث صدور و دیگر جهات احراز نگردد، نمیتواند مُخَصِّص یا مقید عموم و اطلاق قرآن واقع شود. علاوه بر این، خود قرآن سخن از ارثگذاری انبیا به میان آورده و فرموده است:
«وَرِثَ سُلَیمانُ داوُدَ...»؛[14]
«سلیمان از داوود ارث برده است...».
و دربارهی وراثت یحیَی از زکریّا(ع) میفرماید، زکریّا(ع) گفت:
«وَ إنِّی خِفْتُ الْمَوالِی مِنْ وَرائِی وَ كانَتِ امْرَأَتِی عاقِراً فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْكَ وَلِیا * یرِثُنِی وَ یرِثُ مِنْ آلِ یعْقُوبَ وَ اجْعَلْهُ رَبِّ رَضِیا»؛[15]
«خدایا! من از ناحیهی بستگانم پس از خودم نگرانم [ممكن است استفادهی سوء، از اموالم بنمایند] و همسرم نازاست. [تو از قدرت مطلقهات] ولی و جانشینی به من عنایت كن كه وارث من و آل یعقوب باشد و او را مورد رضایتت قرار ده».
اهل تحقیق از مفسّران گفتهاند: ارث در اینجا مربوط به اموال است نه به مقام نبوّت و بهترین دلیل بر این مطلب، استدلال حضرت صدّیقهی كبری(س) است به این آیه در اثبات ارثِ خود از پیامبر اكرم(ص) در مورد فدك. ولی منطق زور در این دنیا از هر منطقی بُرندهتر است. نحله و بخشش بودن را به بهانهی اینكه شاهد ابوبكر و عمر پسندی در كار نیست رد كردند و ارث بودن را هم با جعل حدیثِ دروغین از بین بردند. حضرت صدّیقه(س) دید چارهای جز طرح مسأله در مجمع عمومی امّت اسلامی ندارد زیرا همانگونه كه ظلم و ستمگری حرام است، انظلام و ستمپذیری نیز حرام است. قرآن فرموده است:
«...لا تَظْلِمُونَ وَ لا تُظْلَمُونَ»؛[16]
«...نه ستم كنید و نه ستم بپذیرید».
خودآزمایی
1- در چه زمانی پیامبر(ص) فدك را به فاطمه(س) بخشید؟
2- چرا ابوبکر پس از غصب مسند حکومت، به فكر مصادره فدك افتاد؟
3- چرا حضرت صدّیقه(س) مسأله فدک را در مجمع عمومی امّت اسلامی طرح کردند؟
پینوشتها
[1]ـ سورهی روم، آیهی ٣٨.
[2]ـ تفسیر نورالثقلین، جلد ٤، صفحهی ١٨٩.
[3]ـ تفسیر برهان، جلد۲، صفحهی ۴۱۵.
[4]ـ سورهی اسراء، آیهی ٢٦ و سورهی روم، آیهی ٣٨.
[5]ـ هبه: بخشش.
[6]ـ تحفالعقول، صفحهی ۴۳۰.
[7]ـ طلق: چیزی كه خاص شخص باشد، بدون شریك.
[8]ـ دسائس: جمع دسیسه، حیلههای پنهانی، توطئهها.
[9]ـ ذُوالید: مالك، صاحب ملك.
[10]ـ سورهی احزاب، آیهی ۳۳.
[11]ـ نِحلَه: عطیه، بخشش.
[12]ـ كافی، جلد ١، صفحهی ٦٢.
[13]ـ سورهی نساء، آیهی ١١.
[14]ـ سورهی نمل، آیهی ١٦.
[15]ـ سورهی مریم، آیات ٥و ٦.
[16]ـ سورهی بقره، آیهی ۲۷۹.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی