فصل دوازدهم؛ مرابطه، مراقبه، محاسبه و معاتبه | ۵
چرا به محاسبه نفس اهمیت نمىدهیم؟
1. فراموشى خدا و از خود بیگانگى
تردیدى نیست كه منشأ عدم توجه به این موضوع مهم غفلت از خدا است و كسى كه خدا را فراموش كند از خود بیگانه مىشود و آن كس كه از خود بیگانه شد تابع هوى و هوس مىگردد و آن كس كه تابع هواى نفس شود از حقایق دور مىماند و دیگر نمىتواند به آینده خویش بیندیشد.
قرآن مىفرماید:
«وَ لا تَكُونُوا كَالَّذینَ نسُوا اللّهَ فَانْسیهُمْ انْفُسَهُمْ ....[1]
همانند كسانى نباشید كه خداى را فراموش كردند، پس خدا آنها را از خود بیگانه كرد [تا آنجا كه خود را فراموش كردند و از مرحله بندگى و انسانیت سقوط نمودند] و تنها در مقام ارضاى غرایز حیوانى هستند ....»
و مىفرماید:
«... وَ لا تُطِعْ مَنْ اغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنا وَ اتَّبَعَ هَویهُ ...[2]
... از كسانى كه قلبشان را از یاد خود غافل ساختیم اطاعت مكن، كه پیروى هواى نفس كردند ...»
به هر حال، هواى نفس و یاد خدا با یكدیگر در یكجا جمع نمىشوند، نور و ظلمت با یكدیگر سازگار نیستند.
هوای نفس خود بشکن، خدا را
مده ره پیش خود صاحب هوا را
2. غرور و امید بیجا
یكى دیگر از عوامل ترك محاسبه غرور و خودفریبى است.
حضرت على علیه السلام در ذیل آیه شریفه «یا ایها الانْسانُ ما غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَریم»[3] به انسانهاى غافل و خفته كه در خواب گران غفلت بسر مىبرند هشدار مىدهد و براى اینكه آنان را به مسئولیتهاى خویش متوجه سازد، مىفرماید:
«أدْحَضُ مَسْئُولٍ حُجَّةً وَ أقْطَعُ مَغْتَرٍّ مَعْذِرَةً لَقَدْ أبْرَحَ جَهالَةً بِنَفْسِهِ ...»
این انسان مغرور، مسئولى است كه پاسخ وى بى پایهتر از همه و عذرش در مقام توجیه و پوزشخواهى ناپذیراتر است، با این حال، او بر نادانى خویش مصرّ است و دست از جهالت و غرور بر نمىدارد.
«... یا أیهَا الإنْسانُ ما جَرَّأكَ على ذَنْبِكَ، وَ ما غَرَّكَ بِرَبِّكَ وَ ما انَسَكَ بِهَلَكَةِ نَفْسِكَ؟ أما مِنْ دائِكَ بُلُولٌ أمْ لَیسَ مِنْ نَوْمَتِكَ یقَظَةً؟ أما تَرْحَمُ مِنْ نَفْسِكَ ما تَرْحَمُ مِنْ غَیرِكَ؟ ...»
... اى انسان! چه چیز تو را به گناهت جرأت داده و چه چیز تو را در برابر پروردگارت مغرور ساخته و چه چیز تو را بر هلاكت خویش علاقهمند كرده است؟ آیا این بیمارى تو بهبودى ندارد؟ آیا این خوابت بیدارى ندارد؟ چرا همان گونه كه به دیگرى رحم مىكنى به خود رحم نمىكنى؟ ...
«... فَلَرُبَّمَا تَرَى الضَّاحِی مِنْ حَرِّ الشَّمْسِ فَتُظِلُّهُ، أَوْ تَرَى الْمُبْتَلَى بِأَلَمٍ یمِضُّ جَسَدَهُ فَتَبْكِی رَحْمَةً لَهُ، فَمَا صَبَّرَكَ عَلَى دَائِكَ وَ جَلَّدَكَ عَلَى مُصَابِكَ وَ عَزَّاكَ عَنِ الْبُكَاءِ عَلَى نَفْسِكَ، وَ هِی أَعَزُّ الْأَنْفُسِ عَلَیكَ؟ وَ كَیفَ لَا یوقِظُكَ خَوْفُ بَیاتِ نِقْمَةٍ وَ قَدْ تَوَرَّطْتَ بِمَعَاصِیهِ مَدَارِجَ سَطَوَاتِهِ؟ ...»
... تو كه هرگاه كسى را در دل آفتاب سوزان بیابى بر او سایه مىافكنى و هرگاه بیمارى را ببینى كه سخت ناتوان گشته از روى ترحم بر او گریه مىكنى، پس چه چیز تو را از گریه بر خویشتن تسلى داده در حالى كه هیچ چیز براى تو عزیزتر از خودت نیست، و چگونه ترس از فرود آمدن بلاى ناگهانى تو را بیدار نكرده در حالى كه با نافرمانى خدا خود را تباه ساخته و در پنجه قهرش انداختهاى؟ ...
«... فَتَدَاوَ مِنْ دَاءِ الْفَتْرَةِ فِی قَلْبِكَ بِعَزِیمَةٍ وَ مِنْ كَرَى الْغَفْلَةِ فِی نَاظِرِكَ بِیقَظَةٍ، وَ كُنْ لِلَّهِ مُطِیعاً وَ بِذِكْرِهِ آنِساً....»
... پس این بیمارى [دورى از خدا] را با داروى تصمیم و عزم راسخ درمان كن! و این خواب غفلتى كه چشمت را فرا گرفته با بیدارى بر طرف ساز! مطیع خدا باش و به یاد او انس گیر ...
«... فَتَحَرَّ مِنْ أَمْرِكَ مَا یقُومُ بِهِ عُذْرُكَ وَ تَثْبُتُ بِهِ حُجَّتُكَ، وَ خُذْ مَا یبْقَى لَكَ مِمَّا لَا تَبْقَى لَهُ، وَ تَیسَّرْ لِسَفَرِكَ وَ شِمْ بَرْقَ النَّجَاةِ وَ ارْحَلْ مَطَایا التَّشْمِیر.»[4]
... بنابراین، در جستجوى چیزى باش كه عذر خویش را با آن توجیه كنى [تا عذر تو را بپذیرند] و دلیل خود را با آن استوار سازى ... و از این دنیا كه در آن ماندنى نیستى توشهاى ماندنى و پایدار براى خویش برگیر و وسیلهاى براى سفر [آخرت] آماده كن و به برق نجات چشم بدوز و بار و توشه این سفر را محكم بر پشت مركب ببند.
نتیجه بحث
از مجموع آیات و روایاتى كه گذشت، ضرورت محاسبه نفس بخوبى روشن مىشود كه سرمایه گرانبهاى عمر را بى حساب و كتاب مصرف كردن موجب خسران غیر قابل جبران است.
حضرت هادى علیه السلام فرمود:
«الدُّنیا سَوقٌ رَبِحَ فِیهَا قَومٌ وَ خَسِرَ آخِرُونَ.[5] »
دنیا بازارى است كه گروهى در آن سود مىبرند و گروهى زیان مىبینند.
پس انسان تا زنده است بایستى به حساب خود برسد، زیرا هنگامى كه از دنیا رفت دیگر تقاضاى بازگشت به دنیا و جبران گذشتهها پذیرفته نخواهد شد.
قرآن مىفرماید:
«حَتّى اذا جاءَ احَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ ربِّ ارْجِعُونِ لَعَلّى اعْمَلُ صالِحاً فیما تَرَكْتُ كَلّا انَّها كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ الى یوْمِ یبْعَثُونَ.»[6]
تا زمانى كه مرگ یكى از آنها فرا رسد مىگوید: پروردگار من! مرا باز گردان، شاید در آنچه از خود باقى گذاردهام عمل صالحى انجام دهم. [1] [به او مىگویند:] چنین نیست! این سخنى است كه او به زبان مىگوید [و اگر باز گردد برنامهاش همچون سابق است] و پشت سر آنها برزخى است تا روزى كه بر انگیخته مىشوند.
پس عمرى كه خدا به انسان داده است روز قیامت مورد سؤال واقع خواهد شد كه در چه راه آن را به كار برده است و به همین جهت باید بكوشد از این نعمت بخوبى بهره برگیرد و از هر لحظه آن براى روز قیامت استفاده كند و هر روز و شب به فكر محاسبه نفس باشد و بداند در روز محشر در حضور خداوند متعال مورد مؤاخذه قرار خواهد گرفت و از وى سؤال خواهد شد كه از سرمایه عمر چگونه استفاده كردى؟! و كسى كه از این سرمایه بخوبى بهره بردارى نكند زیان خواهد كرد.
خداوند متعال در قرآن پس از سوگند به عصر و زمان مىفرماید:
«... انَّ الانْسانَ لَفى خُسْرٍ، الَّا الَّذینَ امَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ.»[7]
... جنس بشر همه و همه در خسرانند مگر كسانى كه چهار خصلت داشته باشند: ایمان، عمل صالح، دعوت متقابل به حق، سفارش به صبر و استقامت در راه اقامه حق.
خودآزمایی
1- به چه دلایلی به محاسبه نفس اهمیت نمىدهیم؟
2- حضرت على علیه السلام در ذیل آیه شریفه «یا ایها الانْسانُ ما غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَریم» به انسانهاى غافل و خفته كه در خواب گران غفلت بسر مىبرند چه مىفرماید؟
3- چرا انسان باید بكوشد تا از نعمت عمر بخوبى بهره برگیرد؟
پینوشتها
[1]- حشر- 19.
[2]- كهف- 28.
[3]- انفطار- 6: اى انسان! چه چیز تو را در برابر پروردگار كریمت مغرور ساخته است؟!
[4]- نهج البلاغه صبح صالح، خطبه 223.
[5]- بحار الانوار، چاپ بیروت، ج 75- ص 366.
[6]- مؤمنون- 99 و 100.
[7]- عصر- 2 و 3.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله محمدرضا مهدوی کنی