بخش چهارم؛ چهرهی رستاخیز در کتب آسمانی| ۲
قرآن و عالم پس از مرگ
نخستین راهنمایی
ذرّاتی که امروز بدن ما را تشکیل مىدهد روزى در میان آنها میلیونها کیلومتر فاصله بود و در همه جا پراکنده، آیا بعد از مرگ که مجدداً از هم متلاشى مىشود ممکن است بار دیگر به هم بپیوندند؟
در میان بت پرستان جنب و جوش عجیبى افتاده بود، زیرا پایههاى کاخ بتان به شدت مىلرزید.
آیین جدید، آیین توحید، آیین پرستش خداى یگانه، به سرعت در افکار نفوذ مىکرد و مخصوصاً جوانان را بیش از همه شیفتهی خود ساخته بود.
انجمنها و جلسات کوچک و بزرگ براى مقابله و پیشگیرى از نفوذ این آئین در کوچه و بازار و مسجد الحرام و دورن خانههاى مشرکان تشکیل مىشد، و هر کس به فکر این بود نقطهی ضعف تازهاى از آیین نوین که لرزه بر ارکان آیین کهن افکنده بود پیدا کند.
ناگهان یک نفر از گوشهی مجلس با لحن خشونت بارى فریاد زد: «هَلْ نَدُلُّکُمْ عَلى رَجُلٍ یُنَبِّئُکُمْ اِذا مُزِّقْتُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ اِنَّکُمْ لَفى خَلْقٍ جَدیدٍ * اَفْتَرى عَلَى اللهِ کَذِباً اَمْ بِه جِنَّة؛ آیا مردى را به شما نشان بدهم که مىگوید هنگامى که بدن شما بکلى از هم متلاشى و در هر سو پراکنده شد دوباره آفرینش جدیدى مىیابید، راستى آیا این مرد عمداً به خدا افترا مىزند یا دیوانه است؟!...»[1]
آری آن روز عقیده به عالم پس از مرگ، و رستاخیز مردگان یک نوع جنون یا تهمت بر خداوند محسوب مىشد، و جوشش چشمهی حیات از مادهی بى جان مطلبى عجیب، باور نکردنى و جنون آمیز تلقى مىگردید.
البته این طرز تفکر از آن مردمى که در «ظلال مبین» و گمراهى آشکار بودند، و براى محیطى که سالیان دراز نسیم علم و دانش در آن نوزیده بود غیر منتظره نبود.
اما جالب اینجاست که بدانیم قرآن به چه استدلالهاى زیبا و مثالهاى جالب و منطق سهل و ممتنعى که هم عوام بى سواد از آن بهره مىگیرند و هم دانشمندان موشکاف، دست زد، و چگونه رستاخیزى عظیم در مسئلهی رستاخیز به پا کرد.
شاید کمتر صفحهاى از قرآن باشد که ذکرى از عالم پس از مرگ، و مسائل گوناگون مربوط به آن، در آن نباشد، و این خود اهتمام قرآن را نسبت به این مسألهی مهم روشن مىسازد.
بطور کلّى آیات رساخیز را از نظر منطق و استدلال مىتوان به هفت دسته تقسیم کرد که هر کدام براى خود راهى به سوى این مسألهی بزرگ گشوده است، راهى روشن، مطمئن و دلپذیر.
نخستین راه: یادآوری آفرینش نخستین
«آیا از آفرینش نخست عاجز و ناتوان شدیم که از تجدید آن در رستاخیز عاجز بمانیم».[2]
مرد عرب بیابانى همین که چشمش به قطعهی استخوان پوسیده در وسط بیابان افتاد که معلوم نبود صاحب آن در کدام کشمکش قبیله یا غارتگرى کشته شده و یا به مرگ خدائى از دنیا رفته است، برقى در مغز جامد او زد، پیش خود فکر کرد محمّد مىگوید: این استخوان پوسیده بار دیگر لباس زندگى در بر مىکند و انسانى شاداب و جوان و سرحال و باهوش مىشود. چه افسانهی عجیبى!...
به بتها سوگند، که با همین دلیل دندان شکن منطق او را در هم مىکوبم!
استخوان پوسیده را برداشت و با عجله به سوى شهر روانه شد و سراغ پیامبر اسلام(ص) را گرفت و به هنگامى که حضرت را یافت فریاد زد:
«مَنْ یُحْیِى الْعِظامَ وَ هِىَ رَمِیم؛ چه کسى قادر است این استخوان پوسیده را زنده کند؟»[3]
در این موقع آیات قرآن همچون قطرات حیات بخش باران بهار بر قلب پیامبر(ص) ریزش کرد، و با منطقى صریح و شیرین به او پاسخ داد:
«بگو: همان کس که در آغاز او را (از مادهی بى جان) ایجاد کرد بار دیگر زنده مىکند».[4]
«آیا آن کس که آسمانها و زمین را آفرید قادر بر آفرینش همانند آنها نیست؟»[5]
در آیات دیگر نیز همین منطق در جملهی کوتاه ترى به چشم مىخورد: «کَمَا بَدَأنا اَوَّلَ خَلْقٍ نُعیدُهُ؛ همانطور که در آغاز آفریدیم باز مىگردانیم».[6]
***
اکنون تاریخچهی پیدایش بشر را ورق مىزنیم و به عقب بر مىگردیم و به آغاز آفرینش او مىنگریم:
... ناگهان گوى آتشین عظیمى که بعدها نام «زمین» به خود گرفت از کرهی خورشید به خارج پرتاب شد، و بلافاصله شروع به حرکت به دور خورشید کرد، اما آنقدر شعله ور و سوزان بود که اگر ناظرى به آن مىنگریست چیزى که احتمال نمىداد این بود که روزى این کرهی سوزان مرکز باغهاى زیبا و گلستانها و آبشارها و مرغان خوشرنگ و انسانها گردد.
درست نمىداینم از آن لحظه تا کنون چقدر مىگذرد، اما شاید پنج هزار میلیون سال پیش بوده است!
هزاران میلیون سال گذشت و زمین داغ و سوزان بود.
گازهای ئیدروژن و اکسیژن در جوّ زمین با هم ترکیب شدند و بخار آب پیدا شد و باگذشت زمان که طبقات بالاى جو سرد مىشد و به حدّ کافى از بخار آب اشباع مىگردید بارانهاى سیلابى وحشتناکى آغاز گشت.
اما زمین هنوز آنقدر داغ بود که بارانها را به خود راه نمىداد، و پیش از آنکه به او برسند مجدداً بخار شده به بالا پرتاب مىشدند، و به این ترتیب سالیان دراز - که شاید میلیونها سال بود- دریاها در وسط زمین و آسمان سرگردان و معلق بودند!
نه در زمین راه داشتند نه در جو آسمان، هرگاه به زمین فرستاده مىشدند زمین بر اثر گرمى اجازهی ورود به آنها نمىداد، و هنگامى که به آسمانها فرستاده مىشدند قدرت حلّ این همه بخار آب را در خود نداشتند، و آنها دائماً در رفت و آمد بودند.
اما این رفت و آمد همچون بادبزنى کرهی زمین را رفته رفته سرد کرد، و از جوش و خروش انداخت.
آبها با زمین آشتى کردند، و زمین آنها را به آغوش خود پذیرفت و در گودالها جاى داد، ولى جز صداى رعد و برق و غرش آبشارها و امواج دریاهاو غریو طوفانها، نغمهاى در کرهی زمین به گوش نمىخورد.
نه گلى مىخندید، نه شکوفهاى مىشکفت، نه پروانهاى روى گلبرگها حرکت داشت، و نه صداى همهمهی بالهاى پرندگانى که دسته جمعى پرواز داشتند سکوت این قبرستان را در هم مىشکست، نه نعرهی جانورى به گوش مىرسید و نه صداى بلبلى... همه جا خاموش بود، همه جا سکوت بود!
ناگهان انقلاب عجیب و تحول بىسابقهاى روى داد و نخستین موجودات زنده در دریاها پیداشدند، تدریجاً گیاهان در همه جا گستردند، و به دنبال آن نخستین جنبندگان ذره بینى و سپس حیوانات گوناگون صحنهی دریاها و خشکیها را جولانگاه خود قرار دادند.
اما هنوز هیچ کس نمىداند چه عاملى سبب شد که از مادهی بى جان، موجودى جاندار به وجود آمد، همین قدر مىدانیم عوامل مرموزى دست به دست هم دادند و این ابداع خیره کننده صوت گرفت، اما جزئیات آن هنوز از اسرارى است که دانشمندان بشر به آن راه نیافتهاند.
***
بنابراین به روشنى مىبینیم اجزاى این بدن کنونى ما، قبلاً هر کدام در گوشهاى از این زمین پهناور و بى جان پراکنده بوده، و شاید میان ذرات آن میلیونها کیلومتر فاصله وجود داشته است.
اما نه آن پراکندگى و نه این فاصلهها مانع از این نشد که روزى گرد هم آیند و دست به دست هم بدهند و بدن ما را بسازند.
آیا جاى تعجب است که این کار بار دیگر تکرار گردد ذرات خاک شده و پراکندهی بدن ما گرد هم آیند و لباس حیات بپوشند و آفرینش نخستین مکرر گردد؟
اگر آن عرب جامد و بىسواد این سخن را محال و نشانهی جنون مىدانست ما امروز در پرتو پیشرفت علم و دانش آن را کاملاً عملى و انجام شده مىدانیم و این همان است که فلاسفه هم در عبارت کوتاه و پرمعنیشان مىگویند: «حُکْمُ الاَمْثالِ فیما یَجُوزُ وَ فیما لا یَجُوزُ واحِد».
خودآزمایی
1- آیات رستاخیز را از نظر منطق و استدلال مىتوان به چند دسته تقسیم کرد؟
2- نخستین منطق و استدلال درباره رستاخیز را بیان کنید.
3- چه چیزی اهتمام قرآن را نسبت به مسألهی مهم معاد روشن مىسازد؟
پینوشتها
[1]. سورهی سبأ (۳۴)، آیهی ۷ و ۸.
[2]. سورهی ق (۵۰)، آیهی ۱۵.
[3]. سورهی یس (۳۶)، آیهی ۷۸.
[4]. سورهی یس (۳۶)، آیهی ۷۹.
[5]. سورهی یس (۳۶) آیهی ۸۱.
[6]. سورهی انبیاء (۲۱) آیهی ۱۰۴.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی