کد مطلب: ۴۲۲۴
تعداد بازدید: ۵۰۷
تاریخ انتشار : ۱۷ دی ۱۳۹۹ - ۰۹:۰۰
اصالت مهدویت| ۵
اگر امّت را از خطی که برای آنها معیّن شده بود، بیرون نمی‌کردند و مسیر رهبری را تغییر نمی‌دادند، به طور مسلّم هیچ‌گونه گمراهی و ضلالت و اختلافی برای دین پیشامد نمی‌کرد، مخصوصاً دینی مثل اسلام که خاتم ادیان است و قرن‌ها و شاید هزارها سال و بالاخره تا این زمین و عالم تکلیف باقی است، باید باقی بماند...

بخش چهارم (۲)؛ اسرائیلیّات

 

برای اینکه دعوت اسلام از وابستگی و التقاط و تحریف و تغییر مصون بماند، پیغمبر اکرم(ص) امّت را بر تمسّک به قرآن و عترت وصیت فرمود،[1] امامان و رهبرانی از اهل‌بیتش که مؤیّد من عندالله و شناسنده مکتب او و روح دعوت و تفسیر قرآن و وصیّ او می‌باشند، هدایت رسول خدا(ص) را در تمام شئون امتداد دادند و مرور زمان و علومی که از آنها ظاهر شده و ناتوانی دیگران از حلّ مشکلات و معضلات علمی نشان داد که این ارجاع و الزام امّت در رجوع به آنها، بر اساس واقعیت و صلاحیت و شایستگی آنها بود.
اگر امّت را از خطی که برای آنها معیّن شده بود، بیرون نمی‌کردند و مسیر رهبری را تغییر نمی‌دادند، به طور مسلّم هیچ‌گونه گمراهی و ضلالت و اختلافی برای دین پیشامد نمی‌کرد، مخصوصاً دینی مثل اسلام که خاتم ادیان است و قرن‌ها و شاید هزارها سال و بالاخره تا این زمین و عالم تکلیف باقی است، باید باقی بماند، باید حجّتی باشد تا مردم در اموری که در آن اختلاف می‌نمایند یا جاهل هستند و راهنمایی می‌خواهند و به راهنما نیاز دارند، به او رجوع نمایند. مثلاً وقتی در مفاد یک آیه از آیات قرآن مجید، یک میلیون و دویست و شصت هزار احتمال عُقلایی باشد، باید در بین امّت یک نفر باشد احتمالی را که با واقع مطابق است و مراد از آیه شریفه است، از میان این‌همه احتمال معیّن کند. باید یک نفر باشد تا مثلاً حدّی را که باید بر سارق جاری شود، معیّن کند از کجای دست او و چه مقدارش باید قطع شود و همچنین در موارد دیگر، باید کسی باشد که تفسیرش از کتاب خدا و سنّت پیغمبر، حجّت و معتبر باشد و بر هر قول و رأی مقدّم شود؛ لذا از ابان بن تغلب نقل شده است که فرمود: شیعه آن کسی است که اگر تمام مردم به راهی رفته و در مسئله قولی داشته باشند و علی(ع) به راه دیگر رفته و قول دیگری داشته باشد، راه علی(ع) و قول او را حقّ و صحیح می‌داند.[2]
متأسفانه پس از رحلت پیغمبر اکرم(ص) مسیر جریان امور امّت را تغییر دادند. سیاستمدارانی که بر امور مسلمین تسلّط یافتند و زمام امور را به دست گرفتند، از یک سو خود فاقد صلاحیّت علمی بودند و از اینکه بتوانند پاسخ‌گوی مراجعات مردم در مسائل اسلامی باشند عاجز بودند و حتّی در اداره امور سیاسی و سازمان‌بخشی و حلّ‌وفصل امور، نمی‌توانستند اعمال خود را با موازین شرعی توجیه نمایند و از سوی دیگر، بازبودن در خانه اهل‌بیت(ع) و شناخته‌شدن آنها به‌عنوان یگانه مرجع علمی و هدایتی و پاسخ گو به مسائل اسلامی و تفسیر قرآن و بیان احکام، خلاف سیاست آنها و معارض با حکومتشان بود، از این جهت تصمیم گرفتند به عنوان اینکه قرآن مجید تنها مرجع است، از نقل احادیث و سنّت پیغمبر(ص) جلوگیری کرده و عملاً قول و عمل آن حضرت و تأسّی به رسول خدا(ص) را از اعتبار ساقط کنند.[3]
با این کار از نقل احادیث فضایل اهل‌بیت(ع) که در نتیجه منتهی به تزلزل سیاسی و سقوط حکومت آنها می‌شد، جلوگیری می‌کردند. با این وضع در بن‌بست عجیبی افتاده بودند؛ زیرا از یک سو علم و دانش باب علم پیغمبر، علی(ع) را نمی‌توانستند انکار کنند و در بسیاری از موارد به آن اعتراف می‌نمودند و از سوی دیگر، شناخت علی(ع) را از اسلام و اصالت تعریفات و توجیهات و ارشادات او را چنان‌که پیغمبر(ص) حجّت قرار داده و همگان را به پیروی از او مکلّف کرده بود، مخفی می‌کردند و تلاششان بر این بود که به‌تدریج مکتب اهل‌بیت(ع) و شناخت اصیلی که آنان از اسلام داشتند، منزوی شود و نظام اسلام مخصوصاً در سیاست و اموال عمومی و بیت‌المال دگرگون گردد.
آنان تلاش می‌کردند سایر صحابه یا حدّاقل چند تن از مشاهیر آنها را هم‌طراز علی(ع) قرار دهند؛ لذا وقتی هم که نقل حدیث آزاد شد و در مقام جمع‌آوری حدیث برآمدند، از احادیثی که علی(ع) روایت کرده جز تعداد کمی روایت نکردند، با آن سوابق طولانی و اختصاصی که علی(ع) با پیغمبر(ص) داشت که از طفولیتش در آغوش پیغمبر(ص) پرورش یافت و از نخستین مرتبه‌ای که وحی بر پیغمبر نازل شد با پیغمبر(ص) بود، او همان شخصیتی است که رسول‌الله(ص) به او فرمود:
«إِنَّکَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَتَرَی مَا أَرَی إِلَّا أَنَّکَ لَسْتَ بِنَبِیٍّ وَلَکِنَّکَ وَزِیرٌ»؛[4]
«شما می‌شنوی آنچه که من می‌شنوم، و می‌بینی آنچه که من می‌بینم، جز اینکه شما پیغمبر نیستی، لیکن وزیر هستی».
از آن‌همه سوابق علمی و ارتباط کامل معنوی و روحی او با رسول خدا(ص) که محتوایش می‌توانست تمام نیازمندی‌های این امّت را تا روز قیامت مرتفع سازد، اکثریت امّت مسلمان؛ بلکه دنیای بشریت را محروم ساختند؛ امّا از مثل عایشه که سیاست حکومت‌ها او را به واسطه موضع معارضی که با اهل‌بیت(ع) و شخص شخیص خلیفه منصوص علی(ع) داشت، بااینکه بر سایر زوجات پیغمبر(ص) برتری نداشت و بلکه با بعضی از آنها مانند امّ‌سلمه در حکمت و فهم و درک مسائل اسلامی و مانند زینب در التزام به اطاعت از دستورات پیغمبر(ص) قابل قیاس نبود و از مثل ابوهریره با آن سوابق سوء که کتاب ابوهریره و کتاب شیخ‌المضیره در معرّفی او کافی است، با اینکه یک فرد عادی بیش نبود و مصاحبت عادی او با پیغمبر(ص) بیشتر از بیست‌ویک ماه نمی‌شود، احادیث بسیار روایت کرده‌اند که مورد بحث و سوء ظن محقّقان اهل‌سنّت واقع شده است.[5]
بدیهی است است محقّقان و کسانی از اهل‌سنّت و شیعه که این مسائل را بررسی کرده و می‌نمایند، می فهمند سیاست در ساختن مکتب‌های معارض با مکتب حقِّ اهل‌بیت (ع) که پاسدار اصالت‌ها و ارزش‌های اسلام بوده و هست، چه نقش بزرگ و خطرناکی را ایفا کرده است که ما در اینجا نمی‌خواهیم پیرامون این موضوع سخن را دنبال کنیم.
شرح این هجران و این خون جگر / این زمان بگذار تا وقت دگر
یکی از راه‌هایی که برای پاسخ‌گویی به پرسش‌های دینی مردم پیرامون مسائلی که در قرآن مجید مطرح است؛ مثل مبدأ خلقت، چگونگی آفرینش، تاریخ انبیا، تفسیر آیات متشابه و مسائل دیگری که انتخاب کردند، مراجعه به افرادی از یهود و نصاری بود که وارد اسلام شده بودند، با اینکه حضرت رسول اکرم(ص) فرموده‌اند:
«لَوْ کَانَ مُوسَی حَیّاً لَمَا وَسِعَهُ إِلَّا اتِّبَاعِی»؛[6]
«اگر موسی زنده بود، جز پیروی از من راهی نداشت».
و آنان را در موارد متعدّدی از مراجعه به احبار یهود که اطلاعات مورد اعتمادی در اختیار نداشتند، نهی فرموده بود و با اینکه نقل احادیثی را که مسلمانان شخصاً از پیغمبر(ص) شنیده بودند، ممنوع ساخته بودند، به مثل «کعب‌الاحبار» مراجعه می‌کردند و به نقلیات بی‌مأخذ و بی‌مصدر آنها اعتماد می‌نمودند. از این جهت بازار خرافات و مسموعات و افسانه‌ها که بسا دروغ خلق‌الساعه هم بود، رواج یافت و در عصر عمر و عثمان و معاویه، کعب‌الاحبار یهودی یکی از افراد سرشناسی بود که دستگاه به‌اصطلاح خلافت به او ارج می‌گذارد و همان‌طور که عرض کردم، سنّت پیغمبر(ص) را که بلاواسطه نقل می‌شد، کنار گذارده و نقلیات کعب‌الاحبار را از قرن‌ها پیش بدون اینکه واسطه یا مصدر صحیحی در اختیار داشته باشد، قبول می‌کردند. کعب‌الاحبارها و وهب بن منبه‌ها وارد میدان شدند، و شد آنچه نباید بشود.
در این بین، یگانه نوری که در این تاریکی‌ها از پشت هزاران پرده سیاست و استکبار و استعباد می‌درخشید و اصالت معارف اسلام را تضمین می‌کرد و اسرائیلیّاتی را که وارد معارف اسلام کرده بودند، کنار می‌نهاد، نوری بود که از مکتب اهل‌بیت(ع) و مدرسه خاندان رسالت و ولایت پرتوافکن بوده و هست. این مکتب که امتداد مکتب اسلام بود، علی‌رغم تمام فشارها و تحمّل تمام محرومیت‌ها و مظلومیت‌ها و استقبال از هرگونه خطر، توانست اسلام اصیل را به مردم برساند و از اینکه یهودیت و نصرانیت بتواند معارف اسلام را دگرگون و شناخت حقایق آن را دشوار سازد، جلوگیری نمود. اهل‌بیت(ع)، این منابع یهودی و بیگانه را غیرمعتبر اعلام کرده و در شناخت دین هرگونه مأخذی را که به پیغمبر(ص) نمی‌پیوندد، باطل شمردند.
اهل انصاف می‌دانند اگر این مکتب و این مدرسه اهل‌بیت(ع) و جهاد و تلاش ائمّه(ع) و اصحاب و روات احادیث و علوم آنها نبود، اسلام به عقاید باطل دیگران؛ مخصوصاً خرافات یهود آلوده شده بود و شریعت به‌گونه‌ای که کعب‌الاحبارها و ابوسفیان‌ها و معاویه‌ها و یزیدها و سایر جبابره می‌خواستند، جلوه می‌کرد.


شناسایی اسرائیلیّات


با دقّت‌ها و موشکافی‌ها و بررسی‌هایی که محدّثین بزرگ و شاگردان مکتب اهل بیت(ع) در فرهنگ اسلامی به‌طورکلّی و عموم دارند، شناسایی اسرائیلیّات و عقایدی که از این رهگذر وارد اندیشه‌ها و کتاب‌های اسلامی به‌خصوص تفسیر و تاریخ شده است، برای آنان‌که اهل فن هستند، کار دشواری نیست. و به‌طورکلّی اسرائیلیّات را می‌توان به دو نوع تقسیم کرد:
۱- تواریخ و اندیشه‌هایی که با عقل و صریح یا ظاهر کتاب و سنّت مخالف است و معلوم است نسبت دادن آن به انبیای گذشته نیز غلط و تهمت است؛ مانند عقاید «مجسّمه» و «مجبّره» یا نسبت دادن کفر و معصیت و بلکه کبیره به انبیا.
۲- تواریخ و اندیشه‌هایی که درستی یا نادرستی آنها معلوم نیست و فقط مستند آن نقل امثال «کعب الاحبار» می‌باشد و مدرک اسلامی از قرآن و حدیث ندارد.
بدیهی است این‌گونه نقلیات بی‌اساس و غیرمعتبر یا خلاف عقل و معیارهای اسلامی که بر اثر سوء سیاست زمامداران و یا اغراض بیگانگان و دسایس آنها در فرهنگ اسلام وارد شده، به‌هیچ‌وجه مورد اعتنا و اعتماد نیست و اسلام از آن منزّه است و بحمدالله کاملاً این نقلیات از احادیث و معارفی که اصالت اسلامی دارند، مشخص است.


روشنفکران عوضی و اسرائیلیّات


در بین نویسندگان معاصر اهل‌سنّت، عدّه‌ای که خود را روشنفکر و متنوّر می‌شمارند، در برخی از معارف اسلام که با عالم غیب ارتباط دارد، مانند معجزات مادّی، مددهای غیبی، اشراط ساعت، علایم قیامت و مسائلی که اصالت قرآنی دارند، تشکیک و تردید نموده؛ بلکه انکار می‌نمایند و برای اینکه خود را روشنفکر نشان بدهند، سرمایه‌ای غیر از این اظهارات تردیدآمیز ندارند. آنان می‌خواهند هرچه می‌توانند از ارزش غیبی دین بکاهند و مقامات پیامبران و ائمّه(ع) را نپذیرند و وحی و نزول ملائکه را در جنگ بدر و حوادث دیگر از این قبیل را به‌گونه‌ای که مادّی‌پسند شود و منکران خدا و قدرت و توانایی او هم قبول کنند، مطرح نمایند وانبیا را رجال ژنی و نابغه قلمداد کنند و با این مقوله و سخنان، در مسائل دین تصرّفات و مداخلات ناروا می‌نمایند.
بدیهی است که این روشنفکری نیست؛ بلکه غرب‌زدگی و مادّی‌گرایی است که متأسفانه بسیاری در اثر تلقینات سوء و ضعف عقیده و قلّت آشنایی با مبانی محکم اسلامی، به آن مبتلا شده‌اند.
این بیماری به نظر ما برای دعوت اسلام و برای عقاید اسلامی بسیار خطرناک است؛ زیرا در پوشش یک سلسله الفاظ مادّی‌گرایانه، دین را تحریف و مسخ می‌نمایند و مردم را از هسته مرکزی دین که ایمان به عالم غیب است، جدا می‌کنند و در این میان عذر بسیاری از اینها در ردّ یک سلسله حقایق، اسرائیلیّات است؛ یعنی هرچه را که عقل آنها از فهمش عاجز شود و هرچه را که وقوعش با مبانی مادّی بدیع و بعید دیدند، منکر شده و آن را اسرائیلیّات می‌خوانند.
واقعاً جای تعجّب است، دیروز و در صدر اسلام با ترویج اسرائیلیّات از نشر حقایق اسلامی جلوگیری می‌کردند، امروز بازماندگان همان‌ها به اسم ردّ اسرائیلیّات حقایق مسلّمی را که برحسب قرآن و حدیث معتبر ثابت است، انکار می‌نمایند و معیار اسرائیلیّات بودن یک موضوع را، دوربودن از فهم مادّی‌گرای خود می‌دانند.
ازجمله، همین مسئله مهدویّت و علایم آن و نزول عیسی(ع) در آخرالزمان است که اخیراً مورد حمله این گروه شده و می‌خواهند با تهمت اسرائیلیّات بودن، اصالت آن را که از هر جهت مسلّم است، انکار نمایند.
بدیهی است مسائلی مثل مسئله مهدویّت هرگز با این‌گونه تهمت‌ها خدشه‌دار نخواهد شد.
به‌حکم قرآن کریم و وجدان، بشارت به «مصلح» و «منتظر آخرالزمان» در تورات و زبور وجود دارد و مسائل اسلامی دیگر مخصوصاً اموری که پایه و محور دعوت اسلام است، در دعوت انبیای گذشته نیز بوده است و اگر بنا باشد هر چیزی به اسم اینکه مورد قبول اهل کتاب است، ردّ شود، باید این افراد اصل وجود موسی(ع) و عیسی(ع) را نیز انکار کنند.
سابقه اصل عقیدتی یا حکم فرعی اسلامی در ادیان گذشته و وجود آن در تورات و انجیل فعلی، گواه حقّانیت آن است و به اسرائیلیّات و آنچه مخالفان مکتب اهل‌بیت(ع) - که مکتب اسلام راستین است - در فرهنگ اسلامی وارد کرده‌اند، ارتباط ندارد. این قرآن است که می‌فرماید:
﴿شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینِ مَا وَصَّی بِهِ نُوحاً وَالَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ وَمَا وَصَّیْنَا بِهِ إِبْرَاهِیمَ وَمُوسی وَعِیسی أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا فِیهِ﴾؛[7]
«خدا آیینی که برای مسلمین قرار داد، احکامی است که نوح را به آن سفارش کرد و بر تو نیز همان را وحی کردیم که به ابراهیم و موسی و عیسی سفارش کردیم که دین خدا را برپا دارید و در دین اختلاف مکنید».
چنان‌که اگر یک امری اصالت اسلامی داشته باشد، نامأنوس بودن آن موجب صحّت انکار آن و اسرائیلیّات بودن آن نیست. «مهدویّت» نیز اصالت اسلامی است و به قرآن و حدیث و اجماع مسلمین استناد دارد و اعتقاد مسلمانان به آن بر اساس این اصالت‌های اسلامی است که مسلمان نمی‌تواند آنها را ردّ کند. این مسئله با اسرائیلیّات که فاقد اصالت اسلامی است، هیچ‌گونه ارتباطی ندارد. این سخنان واهی ناشی از بی‌اطّلاعی و ناآگاهی در مسائل اسلامی است.
لذا علمای بزرگ اهل‌سنّت مانند «احمد شاکر» از معاصرین ما که تخصّصش در فنّ حدیث و شناخت آفات و علل آن مورد قبول عموم دانشمندان آنهاست، در برابر این زمزمه‌های غرب‌زدگان و مادّی‌گرایان و مقلّدان «ابن خلدون» به‌پا خاسته، اصالت اسلامی این مسائل را اثبات نموده و نادرستی این گمان‌ها را آشکار ساخته و تردید و انکار در این اندیشه‌های اسلامی را که منتهی به ردّ فرمایش و بشارات حضرت رسول اعظم(ص) و اعتبار احادیث صحیح و متواتر است، جریمه بزرگ شمرده‌اند.
سلیل ختم رسل، لطف ایزد داور
دلیل کل سُبل، نور دیده حیدر
قوام عالم امکان، شه زمین و زمان
محیط کون و مکان، پیشوای دین پرور
غیاث اکبر و اصغر، گشود هر مشکل
پناه مهتر و کهتر، امام نیک‌سِیر
هو الصّراط، هو الجنّة، هو المیزان
هو النّعیم، هو الروضة، هو الکوثر
صفای گلشن توحید و روضه تجرید
بهای باغ جنان و نهال فیض ثمر
وجود او همه خیر است و فعل او همه فیض
نمودِ او همه نور است و شخص او همه سر
مراد ز آیه نور و غرض ز نَأتِ بِخَیْر
که خیر محض بود در وجود او مضمر
بزرگوار اماما پناه و ملجأ خلق
تویی غیاث و تویی منجی و تویی یاور
تویی نهال برومند دوحه یس
تویی خلاصه مقصد ز فاتحات سُور
تویی که از تو شود پر ز عدل و داد جهان
ستم رود به عدم از تو در همه کشور
بیا که منتظران را به لب رسید نفس
بیا و دین خدا را نجات ده ز خطر
شرر به جان زده بیداد دشمن اسلام
به جان خصم زن آتش ز تیغ برق شرر
چه روزها که شد اندر فراق رویت شام
چه شام‌ها که به امید وصل گشت سحر
نهم به راه تو تا چند دیده امید
نمود صبر من از حدّ انتظار گذر
به سر نیامده شام فراق و می‌ترسم
 که روز من شود از گردش سپهر به سر
سگی ز خیل سگان تو چون بود «صافی»
سزا بود که مرانیش هیچ گاه ز در[8]


خودآزمایی


1- برای اینکه دعوت اسلام از التقاط و تحریف مصون بماند، پیغمبر اکرم(ص) امّت را بر چه عملی وصیت فرمودند؟
2- به چه دلیل سیاستمدارانی که پس از رحلت پیغمبر اکرم(ص) بر امور مسلمین تسلّط یافتند، از نقل احادیث و سنّت پیغمبر(ص) جلوگیری کردند؟
3- دو نوع از اسرائیلیّات را نام ببرید.
4- چرا حاکمان مسلط بر امور مسلمین با جلوگیری از نقل احادیث و فضایل اهل‌بیت(ع) در بن‌بست عجیبی افتاده بودند؟
 

پی‌نوشت‌ها


1. احمد بن حنبل، مسند، ج۳، ص۱۷؛ طبرانی، المعجم‌الکبیر، ج۳، ص۶۶؛ ج۵، ص۱۷۰؛ صدوق، عیون اخبارالرضا (ع)، ج۱، ص۶۸؛ ج۲، ص۲۰۸؛ همو، کمال‌الدین، ص۲۳۴ – ۲۳۶، ۲۳۹؛ ابن‌شعبه حرانی، تحف‌العقول، ص۴۲۶؛ خزاز قمی، کفایة‌الاثر، ص۱۳۷؛ حاکم نیشابوری، المستدرک، ج۳، ص۱۴۸؛ متقی هندی، کنزالعمال، ج۱، ص۱۸۶ – ۱۸۷.
2. نجاشی، رجال، ص ۱۲ (شرح حال ابان بن تغلب).
3. لذا بازگشت به حدیث و جمع‌آوری احادیث بعد از یک فترت و فاصله طولانی در بین اهل‌سنّت شروع شد، چون دیدند اسلام منهای اعتبار احادیث از هر جهت ناقص بوده و اسلام نیست، که تفصیل آن را در نوشته‌های دیگر نوشته و توضیح داده‌ام.
4. نهج‌البلاغه، خطبه ۱۹۲ (ج۲، ص۱۵۸).
5. رجوع شود به کتاب امان‌الامه تألیف نگارنده و کتاب ابوهریره و کتاب شیخ‌المضیره و کتاب اضواء علی السنةالمحمدیه، ابوریه.
6. فخر رازی، التفسیرالکبیر، ج۸، ص۱۲۳؛ قرطبی، تفسیر، ج۱۳، ۳۵۵؛ ابن ابی‌جمهور احسائی، عوالی‌اللئالی، ج۴، ص۱۲۱؛ صالحی شامی، سبل‌الهدی و الرشاد، ج۱۰، ص۳۰۲.
7. شوری، ۱۳.
8. اشعار از مرحوم آیت‌الله والد (ره) است.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: