بخش هشتم(۱): اصالت مهدویّت از جهت معجزات و کرامات
﴿لَقَدْ أرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ﴾؛[1]
«همانا ما پیامبران خود را با ادلّه و معجزه فرستادیم».
معجزات و خوارق عادات در اثبات نبوّت انبیا و صدق خبرهایی که از عالم غیب و وحی الهی میدهند، مستندی عام و دلیلی همگانی است که هیچ پیامبری بدون معجزه نبوده است.
راجع به معجزات انبیا و اقسام آن در کتابها توضیحات کافی داده شده و در نوشتههای این حقیر نیز از جهات متعدّد و باتوجّهبه اندیشهها و آرائی که اخیراً مطرح شده، بیانات جالب و مفیدی هست.
در قرآن مجید به این مسئله در آیات متعدّد تصریح شده است.
مسئله دیگر بعد از قبول معجزات انبیا، معجزاتی است که از ائمّه طاهرین(ع) صادر است که خواه آنها را معجزه بگویند یا معجزه را فقط بر خوارق عاداتی که از انبیا صادر شده اطلاق کنند و خوارق عاداتی را که از ائمّه(ع) و دیگر بندگان خاص خدا صادر شده، کرامت بگویند. این نیز یک مسئله واقع شدهای است که تواریخ معتبر و روایات مسند و صحیح که از حدّ تواتر خارج است، آن را اثبات نموده است و مثل سایر پدیدهها و حوادث، انسان باید آنها را قبول کند؛ چون انکار آنها انکار واقعیات است و با انکار وجود صاحب این کرامات مساوی است، هرچند نمیتوان معجزات و کرامات انبیا و اولیا را با معلومات تجربی و علل مادّی توجیه و تفسیر کرد؛ امّا باید واقعیت آنها را که محسوس بشر بوده و هست باور نمود.
ما در همین عصر خودمان، حکایات و جریانهای مهمّی را به چشم خود دیده یا از افراد امین و راستگو شنیدهایم که در اثر دعا یا توسّل به یکی از چهارده معصوم(ع) و فرزندان آن بزرگواران مثل حضرت زینب(س) و حضرت معصومه(س)، بیمارانی که بیماریهای شدید داشتهاند شفا یافته و حاجتهای مهمّ آنان به اذن خدا برآورده شده است که جز به خرق عادت و کرامت و عنایت غیبی، توجیه آن امکانپذیر نیست.
نه حسّی که این معجزات را دیده است، میتوان به اشتباه متّهم کرد و نه نقلها و خبرهایی که این معجزات را خبر میدهند، میتوان به دروغگویی متّهم ساخت. بنابراین هیچگونه نقطه ابهام و زمینه ناباوری در وقایعی که بهطور خارق عادت اتّفاق افتاده و معجزه نامیده میشود نیست، غیر از اینکه معجزه و خارق عادت است و ما نمیتوانیم آن را به علّت مادّی مستند کنیم؛ امّا این نتوانستن و نداشتن علّت مادّی اصل یک پدیده را نفی نمینماید.
معجزات حضرت صاحبالامر(ع)
پیرامون معجزات حضرت صاحبالزمان(ع) باید دانست که وجود ایشان و خصایص و خصوصیاتی که از ایشان ظاهر شده و ظاهر خواهد شد، یکی از نمونههای بینظیر قدرت و توانایی خداوند متعال است.
قدرت خداوند در طیّ دورههای مختلف ایشان همواره در تجلّی بوده و هست و ثابت میکند که فقط نباید به معیارهای مادّی تکیه کرد؛ زیرا بیشتر افراد چون پدیدهها را با آن میسنجند و مسبّبات و معلولات را پس از اسباب و علل مادّی میبینند، از خالق اسباب و جاعل علل غافل میشوند و شناختشان محدود میگردد. این اظهار قدرتها است که وجود نبیّ و ولیّ مظهر آن میشود و حسابهای مادّی را باطل میسازد.
بدیهی است مقصود این نیست که فقط خدا با این پدیدهها شناخته میشود؛ زیرا همان پدیدههایی که علل مادّی دارند، نیز دلایل قدرت خدا و علم و حکمت او میباشند و همه، آیات حقّ و کلمات حقّاند؛ امّا هرکدام از پدیدهها بهگونهای معرفت ما را کامل مینمایند که در این نوشته مجال شرح این مسائل که با الهیات ارتباط دارد، نیست.
حاصل این است که: وجود امام زمان(ع) آیت عظما و کلمه کبرای الهی است و چنانکه مجموع عالم بدون اینکه مانندی داشته باشد یا بشر سابقه و انسی به غیر آن داشته باشد، آیت و نشانه منحصربهفرد خداست که در آن میلیاردها و صد هزاران میلیارد و هرچه رقم و عدد و مافوق آن است، آیت خداست، وجود امام زمان(ع) نیز آیه و کلمه خداست، اگرچه از بعضی جهات و نواحی منحصربهفرد میباشد، جای تعجّب و استعباد نیست. این قدرت خداست که ما را به تهلیل و تکبیر و تسبیح و تنزیه او وامیدارد:
«فَسُبْحَانَ الَّذِی جَعَلَ أَوْلِیَاءَهُ الْأَدِلَّةَ الْبَاهِرَةَ عَلَی وُجُودِهِ وَ مُظْهِرِینَ لِأَمْرِهِ وَ نَهْیِهِ وَ عِلْمِهِ وَ حِکْمَتِهِ وَ اصْطَفَاهُمْ لِغَیْبِهِ وَ ارْتَضَاهُمْ لِسِرِّهِ وَ جَعَلَهُمْ خُلَفَائَهُ فِی خَلْقِهِ».[2]
انواع معجزات حضرت صاحبالامر(ع)
برای اینکه بررسی و مطالعه معجزات آن حضرت تا حدّی آسان باشد، آنها را به ملاحظه زمان صدور آن بر سه نوع تقسیم کردهاند:
اوّل: معجزات بسیاری است که از آن حضرت، از هنگام ولادت (سال ۲۵۵ ق) تا زمان رحلت حضرت امام حسن عسکری(ع) (سال ۲۶۰ ق)، ظاهر شد.
دوم: معجزاتی است که پس از شهادت حضرت امام حسن عسکری(ع) تا سال ۳۲۹ هجری قمری - که سال آخر غیبت صغری است - از آن حضرت صادر شده است.
در این دو دوره معجزات بسیاری از حضرت بقیّةالله(ع) ظاهر شد. هرکس بخواهد بر تعدادی از این معجزات که در حدّ تواتر و بالاتر از تواتر است، مطّلع شود، مراجعه کند به کتاب مستطاب بحارالانوار[3] و ترجمههای آن و باب ششم کتاب نجمالثاقب محدّث نوری که ایشان علاوه بر معجزاتی که در بحار نقل شده، چهل معجزه که مصادر و مآخذشان در نزد علاّمه مجلسی نبوده یا از نقل آن غفلت شده است، از مصادر مشهور و معتبر نقل کردهاند[4] که از این مصادر و مآخذ و همچنین مصادری که در اختیار علاّمه مجلسی بوده و همه یا اکثر آن، هماکنون در اختیار ماست، قدمت سابقه ضبط این معجزات در کتابهایی که از همان عصر غیبت صغری شروع شد، معلوم میشود.
سوم: معجزاتی است که در عصر غیبت کبری؛ یعنی از سال ۳۲۹ هجری قمری تا تاریخ نگارش این رساله، و هنوز نیز ادامه دارد، از آن امام بزرگوار(ع) صادر شده است.
این معجزات نیز از حدّ تواتر گذشته است بهعلاوه، بعضی از آنها به تنهایی موجب یقین میشود، مانند معجزهای که در شفای اسماعیل هرقلی از آن حضرت ظاهر شد که صاحب کشفالغمّه نیز آن را از شمسالدّین محمّد هرقلی، پسر اسماعیل و گروهی از مردم مورد وثوق نقل کرده است.[5] این ماجرا چنان اهمّیت و شهرت یافت که وزیر خلیفه او را احضار کرد و در پیرامون صحّت آن داستان تحقیق نمود و بعد هم «مستنصر بالله» خلیفه عباسی او را به ملاقات با خود خواند، و معجزات دیگر که درضمن حکایات شرفیابیها و توسّلات به آن حضرت در باب هفتم نجمالثاقب[6] و در جلد ۱۳ بحارالانوار و جنةالمأوی[7] و کشفالاستار[8] و دارالسّلام عراقی[9] و کتابهای دیگر روایت شده است و چون بنا بر اختصار است به چند معجزه که در عصر خودمان اتّفاق افتاده است، اکتفا میکنیم:
اوّل: مرحوم عالم جلیلالقدر حجةالاسلام و المسلمین آقا امام سدهی از اخیار علما و معروف به تقوا و سداد و مورد وثوق مرجع بزرگ شیعه و مجدد آثار اهلبیت(ع)، استاذنا الأعظم آیتالله بروجردی (قدس سره) بود، پس ایشان را برای تأسیس حوزه علمیه در باختران (کرمانشاه سابق) و افتتاح مدرسهای که به امر ایشان در آن شهر بنا شد، اعزام فرمود و علاوهبراین شخصاً هم با ایشان از موقعی که در نجف اشرف، در بحث فقیه بزرگ مرحوم آیتالله شیخ محمّدکاظم شیرازی (رحمهالله) شرکت داشتیم، سابقه آشنایی و اخلاص داشتم.
حکایت تشرّف شیخ محمّد کوفی را که معروف و مشهور است و بدون واسطه از او شنیده بود، برای حقیر نقل کرد و من برای اینکه مدرک کتبی از ایشان داشته باشم، خواهش کردم حکایت را برایم مرقوم فرمایند، آن مرحوم - که خدای تعالی با اجداد طاهرینش محشور فرماید - پذیرفت و حکایت را به خط خودشان که اکنون در نزد من موجود است، مرقوم داشت که عین الفاظ و عبارات ایشان را در اینجا نقل مینمایم:
بسم الله الرحمن الرحیم. جناب آقای شیخ محمّد کوفی که به زهد و تقوا و صلاح بین خواص علما و فضلای نجف اشرف معروف بود، و ملتزم بود لیالی و ایام جمعات به نجف مشرّف شود. چون قضیه تشرّف ایشان را خدمت حضرت ولی عصر(ع) از بعضی علما شنیده بودم، یک روز جمعه در مدرسه صدر نجف اشرف، در حجره یکی از آقایان رفقا خدمت ایشان رسیدم و استدعا کردم شرح تشرّف را از زبان خودشان بشنوم. آنچه در نظرم مانده، مضمون فرمایش ایشان از قرار ذیل است:
فرمود: با پدرم به مکّه معظّمه مشرّف شدم، فقط یک شتر داشتیم که پدرم سوار بود و من پیاده ملازم و مواظب خدمت او بودم. در مراجعت به سماوه رسیدیم، استری (قاطر) از اشخاصی که شغلشان جنازهکشی بین سماوه و نجف بود، از شخص سنّی تا نجف اجاره کردیم؛ چون شتر کندی میکرد و گاهی میخوابید و به زحمت او را بلند میکردیم، پدرم سوار قاطر و من سوار شتر از سماوه حرکت کردیم، در بین راه چون اغلب نقاط گلزار و باتلاق بود، شتر همیشه مسافتی عقب میافتاد. به خشونت و درشتگویی مکاری[10] سنّی مبتلا بودم تا اینکه برخوردیم به جایی که گِل زیاد بود، شتر خوابید و دیگر هرچه کردیم برنخاست، در اثر تعقیب در بلندکردن، لباسهایم گلآلود شد و فایده نکرد. ناچار مکاری هم توقّف کرد تا لباسهایم را در آبی که آنجا بود، بشویم. من برای برهنه شدن و شستن لباس، از آنها کمی فاصله گرفتم و فوقالعاده مضطرب و حیران بودم که عاقبت این کار به کجا میرسد و آن وادی از جهت قُطّاعالطریق هم خطرناک بود. ناچار متوسّل شدم به ولیّ عصر(ع)، بیابان همواره تا حدّ بصر احدی پیدا نبود، ناگهان دیدم جوانی نزدیک من پیدا شده که به سید مهدی پسر سید حسین کربلایی شباهت داشت (نظرم نیست که فرمود دو نفر بودند یا همان یک نفر و نظرم نیست کدام سبقت به سلام کردیم) عرض کردم: نامت چیست؟
فرمود: سید مهدی.
عرض کردم: ابن سید حسین؟
فرمود: نه ابن سید حسن.
عرض کردم: از کجا میآیی؟
فرمود: از خضیر (چون مقامی در آن بیابان بود بهعنوان مقام خضر(ع)، من خیال کردم میفرماید از آن مقام آمدم).
فرمود: چرا اینجا توقّف کردهای؟
شرح خوابیدن شتر و بیچارگی خود را عرض کردم. تشریف برد نزد شتر دیدم تا دست روی سر او گذارد، شتر برخاست ایستاد و آن حضرت با آن صحبت میفرماید و با انگشت سبابه، طرف چپ و راست را به شتر نشان میدهد. بعد تشریف آورد نزد من و فرمود: دیگر چه کار داری؟ عرض کردم: حوایجی دارم؛ ولی فعلاً با این حال اضطراب و نگرانی نمیتوانم عرض کنم. جایی را معیّن فرمایید تا با حواس جمع مشرّف شده عرض کنم. فرمود: مسجد سهله، یک لحظه از نظرم غایب شد. آمدم نزد پدرم گفتم: این شخص که با من صحبت میکرد، کدام طرف رفت؟ (میخواستم بفهمم اینها هم حضرت را دیدهاند یا نه).
گفتند: احدی اینجا نیامد و تا چشم کار میکند، بیابان پیداست.
گفتم: سوار شوید برویم.
گفتند: شتر را چه میکنی؟
گفتم: امرش با من است.
سوار شدند، من هم سوار شتر شدم، شتر جلو افتاد و به عجله میرفت، مسافتی از آنها جلو افتاد. مکاری صدا زد: ما با این سرعت نمیتوانیم بیاییم. غرض قضیه برعکس سابق شد، مکاری تعجّبکنان گفت: چه شد این شتر همان شتر است و راه همان راه؟
گفتم: سرّی است در این امر.
ناگهان نهر بزرگی سر راه پیدا شد، من باز متحیّر شدم که با این آب چه کنیم؟! پس دیدم شتر رفت میان نهر و متّصل به طرف راست و چپ میرفت. مکاری و پدرم لب آب رسیدند، فریاد زدند: کجا میروی غرق میشوی، این آب قابل عبور نیست. چون دیدند من با کمال سرعت با شتر میروم و طوری هم نیست، جرئت کردند.
گفتم: از این راهی که شتر میرود به طرف چپ و راست همانطور بیایید. آنها هم آمدند و به سلامت از آب عبور کردیم. من متذکّر شدم آن وقتی که حضرت انگشت سبابه به طرف راست و چپ حرکت میداد، این آب را اشاره میفرمود.
خلاصه آمدیم، شب وارد شدیم بر جمعی کوچنشین، آنجا منزل کردیم. همه آنها با تعجّب از ما میپرسیدند: از کجا میآیید؟
گفتیم: از سماوه.
گفتند: پل خراب شده و راهی نیست مگر کسی با طرّاده از این آب عبور کند.
و از همه بیشتر مکاری متحیّر مانده بود، گفت: بگو بدانم چه سرّی در این کار بود؟
گفتم: من آنجا که شتر خوابید، به امام دوازدهم شیعیان متوسّل شدم، آن حضرت تشریف آورد و این مشکلات را حلّ نمود (نظرم نیست که گفت: او و آن جماعت مستبصر شدند یا نه).
غرض، به همان حال آمدیم تا چند فرسخی نجف اشرف، باز شتر خوابید. سرم را نزدیک گوش او بردم، گفتم: تو مأموری ما را به کوفه برسانی. تا این کلمه را گفتم، برخاست و به راه ادامه داد. در کوفه جلوی خانه زانو به زمین زد. من هم او را نه فروختم و نه کشتم تا مرد. روزها در بیابان کوفه به چرا میرفت و شبها در خانه میخوابید.
بعد به ایشان عرض کردم: در مسجد سهله خدمت آن بزرگوار مشرّف شدید؟
فرمود: بلی، ولی در گفتن شرح او مجاز نیستم. ملتمس دعا هستم.
خودآزمایی
1- چرا انسان باید کرامات ائمّه(ع) و دیگر بندگان خاص خدا را قبول کند؟
2- به چه دلیل فقط نباید به معیارهای مادّی تکیه کرد؟
3- انواع معجزات (با توجه به زمان صدور) حضرت صاحبالامر(ع) را بیان کنید.
پینوشتها
1 حدید، ۲۵.
2 این جملات را خود مؤلف با اقتباس از زیارات مرقوم نموده است.
3 مجلسی، بحارالانوار، ج۱۳ (چاپ قدیم).
4 محدّث نوری، نجم الثاقب، ص۳۴۳ – ۳۷۳.
5 اربلی، کشفالغمه، ج۳، ص۲۹۶ – ۲۹۹.
6 محدّث نوری، نجمالثاقب ص۳۷۵ – ۶۵۶.
7 ر.ک: محدّث نوری، جنةالمأوی فی ذکر من فاز بلقاء الحجة.
8 ر.ک: محدّث نوری، کشفالاستار عن وجه الغائب عن الابصار.
9 عراقی، دارالسلام، ص۲۰۵ - ۵۱۳، ۶۵۵ – ۸۴۸.
10 مکاری کسی را میگویند که اسب و استر و الاغ، برای مسافرت کرایه میدهد.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی