کد مطلب: ۴۲۵۹
تعداد بازدید: ۸۳۳
تاریخ انتشار : ۲۵ دی ۱۳۹۹ - ۱۶:۰۰
خطبه فدک | ۴
توحید اگر درختی باشد میوه‌ای هم دارد؛ میوه و ثمره‌ی این درخت، «اخلاص در عمل» است. توحید ذاتی، توحید صفاتی و توحید افعالی همه نتیجه‌ای دارد و آن «توحید در عبادت» است...

فصل اوّل: سخنرانی حضرت زهرا(س) | ۳

 

شهادت بر توحید


وَ أشْهَدُ أَنْ لا اِلهَ اِلا اللهُ وَحْدَهُ لاشَریکَ لَهُ
پس از اینکه حضرت(س) حمد و ستایش خدا فرمود، به اقرار توحید می‌پردازد و گواهی می‌دهد که خدایی جز الله «تعالی» ذات مستجمع جمیع صفات نیست و شریکی برای او وجود ندارد.
کَلِمةٌ جَعَلَ الإِخْلاصَ تَأْویلَها
برای کلمه‌ی توحید، خداوند تأویلی قرار داده است؛ یعنی نتیجه و تأویل کلمه‌ای که به عنوان «شهادت به وحدانیت» می‌گوییم، «اخلاص در اعمال» است.
توجّه کنید! که توحید اگر درختی باشد میوه‌ای هم دارد؛ میوه و ثمره‌ی این درخت، «اخلاص در عمل» است. توحید ذاتی، توحید صفاتی و توحید افعالی همه نتیجه‌ای دارد و آن «توحید در عبادت» است: یعنی «توحید در عبادت» میوه‌ی توحید ذات و صفات و افعال خواهد بود. پس اگر کسی واقعاً به این معنا از نظر عقلی به وحدانیت حق، ذاتاً، صفاتاً و فعلاً اعتقاد داشته باشد و این اعتقاد از واردات قلبیه‌ی او شده باشد، نتیجه‌اش چیزی جز «اخلاص در عمل» نخواهد بود؛ چون توحید مثمرثمر و اخلاص‌آور، توحیدی است که از واردات قلبیّه شده باشد. «اخلاص در عمل» یعنی اینکه ما در اعمالمان هیچ موجود دیگری را در نظر نگیریم. جملات بعدی حضرت زهرا(س) هم شاهد بر همین معنا است؛ یعنی حصول باور، چون تصدیق‌های عقلی غیر از باورهای قلبیّه است. «واردات قلبی» یعنی اینکه دل باور کند که همه در مقابل او هیچ‌اند. این باور قلبی است و اخلاص در عمل می‌آورد و دیگر محال است چنین انسانی در عمل دچار ریا شود.
لذا اهل معرفت می‌گویند: باید اوّل قلب را خالص کرد، چون با خلوص قلب، خلوص در عمل پیدا می‌شود. «خلوص قلب» یعنی اوّل قلبت را موحّد کن بعد عملت توحیدی می‌شود؛ این یعنی همان «خلوص در عمل». پس با وارد شدن این معنا در قلب که مالک‌الملوک حقیقی و ولی‌نعمت واقعی او است و همه در مقابل او هیچ‌اند، به اصطلاح به توحید ذات و صفات و افعال می‌رسیم که: «لامُؤثِّرَ فی الوُجودِ الاّ الله». خلاصه اگر می‌بینیم در اعمالمان خللی وجود دارد باید بدانیم که خلل در توحید ما است. از این خلل در توحید به «ضعف ایمان» هم تعبیر می‌شود. لذا دلیل اینکه بعضی خلوص در اعمال ندارند این است که توحیدشان خلل دارد یعنی غیر از خداوند را مؤثّر می‌دانند.
وَ ضَمَّنَ الْقُلُوبَ مَوْصُوْلَها
و همه‌ی دل‌ها وابستگی به خدا را دربردارد. در اینجا هم در مورد «مَوْصُوْلَها» احتمالات مختلفی مطرح شده است. بعضی گفته‌اند: مراد این است که ادراک افراد از کلمه‌ی توحید، یعنی «لا اله الا الله» متفاوت است، مثلاً آن «لااله الا الله» که پیغمبر اکرم(ص) می‌گوید برخاسته از ادراکی است که با ادراک حضرت عیسی(ع) یا حضرت موسی(ع) و همین طور تا برسد به ادراک یک روستایی و... تفاوت دارد.
امّا مطلب بسیار زیبایی که در این جمله‌ی حضرت زهرا(س) به ذهن می‌آید ارتباط مستقیم آن با جمله‌ی قبل است. در عبارت قبل فرمود: اخلاص نتیجه و تأویل کلمه‌ی توحید است و ثمره‌ی توحید را اخلاص معرفی کرد. اخلاص هم یک امر قلبی است یعنی عمل ریشه از قلب و دل می‌گیرد؛ پس اگر عمل بخواهد خالص باشد، دل باید خالص شود. حال اگر سؤال شود چگونه این دلمان را توحیدی کنیم؟ پاسخ این است که این توحید را خدا در دل‌ها جاسازی کرده و معنی عبارت وَ ضَمَّنَ الْقُلُوبُ مَوْصُولَها این می‌شود که تمام دل‌ها این وابستگی به حق را دربردارد. این همان معنایی است که در معارف و روایات ما فرموده‌اند: «کُلُّ مولُودٍ یولَدُ عَلَی الفِطْرَة»؛[1] و در روایت دیگر آمده است که: «ألْفِطرَةُ هِی التّوحید»؛[2] یعنی خدا همه‌ی دل‌ها را حتّی دل مشرک و ملحد و کافر به معنای اخصّش را مفطور به توحید کرده است.
امّا مطلب این است که وقتی ما پا به عرصه‌ی دنیا می‌گذاریم، شیطان دلِ ما را از آن توحیدِ جاسازی شده‌ی الهی تخلیه می‌کند. پس توحید در دل من و تو وجود دارد نه اینکه بخواهیم آن را وارد کنیم. یعنی خدا دل انسان را موحّد آفریده، امّا ما تابع شیطان می‌شویم و آن را مشرک می‌سازیم. آدمی خود، دل را مشرک می‌کند و الاّ دل موحّد است.
وَ أنارَ فِی التَّفَکُّرِ[3] مَعْقُولَها
خداوند فکرها را به همان اندازه‌ای که نسبت به کلمه‌ی توحید تعقّل می‌کنند نورانی کرده است. در اینجا توجّه کنید که ما یک قلب داریم و یک عقل، در باب قلب گفتیم که اگر توحید در قلب کسی وارد شد ثمره‌اش اخلاص در عمل است و خداوند هم توحید را در قلب همه‌ی انسان‌ها جاسازی کرده است و هیچ انسانی نیست که فاقد آن باشد؛ جمله‌ی قبلی حضرت زهرا(س) هم دلالت بر این داشت، امّا در مورد عقل چه؟ حضرت در اینجا از بحث قلب به بحث عقل وارد می‌شود و می‌فرماید: همین کلمه‌ی توحید که در قلب وجود دارد تفکّر معقول تو را نورانی کرده است. ببینید چقدر مطلب زیبا است! فکر نورانی می‌شود؛ فکر هم که مربوط به عقل است.
اَلْفِکْرُ حَرْکةٌ إلَی الْمَبادِی
وَ مِنْ مَبادِی إلَی الْمُرادِ[4]
امّا کدام تفکّر، نورانی و صحیح است و به خطا نمی‌رود؟ آن تفکّری که کلمه‌ی توحید پشتوانه‌ی آن باشد؛ یعنی آن تفکّری که از کلمه‌ی توحید نورانیت گرفته باشد. پس صاحب آن دلی که توحید در آن راه یافته دارای فکر نورانی است و خطا نمی‌کند. البتّه این معنا هم به حسب افراد و مراتب، مختلف می‌شود و هر چه کلمه‌ی توحید در دل فرد قوی‌تر باشد تفکّر هم نورانی‌تر خواهد بود.
اَلْمُمْتَنَعُ مِنَ الأبْصارِ رُؤْیتُهُ وَ مِنَ الْألْسُنِ صِفَتُهُ
دیدگان ممتنع است، قادر نیست، که خداوند را رؤیت کند و زبان‌ها نمی‌توانند او را آنچنان که هست توصیف کنند. مطلب واضح است. چرا دیده‌ها نمی‌تواند؟ زیرا او جسم نیست و چرا زبان‌ها نمی‌تواند او را آنچنان که هست توصیف کند؟ زیرا او نامحدود است و لذا با ابزار محدود نمی‌توان اوصاف کمالات نامحدود را توصیف کرد.
وَ مِنَ الأوْهامِ کِیفِیتَّهُ
و اوهام هم نمی‌تواند حقیقت او را دریافت کند. چقدر زیبا این معانی دنبال هم ردیف شده است! ابتدا بحث قلب و عقل و بعد بصر، زبان و در اینجا هم وهم. «قلب» ادراک دارد، «عقل» ادراک دارد، «دیده» ادراک دارد، امّا آدمی «وهم» هم دارد. حضرت می‌فرماید: حتّی «وهم» هم نمی‌تواند کیفیت او را که در اینجا به معنی حقیقت است درک کند. البتّه با عقل و قلب که هر یک راهی دارند هر کس می‌تواند اجمالاً و به اندازه‌ای او را درک کند.


خلقت و ابداع


اِبْتَدَعَ الأشْیاءَ لا مِنْ شَیءٍ کانَ قَبْلَها، وَ أَنْشَأها بِلااِحْتِذاءِ أمْثِلَةٍ امْتَثَلَها
در این بخش حضرت به مسئله‌ی خلقت الهی اشاره می‌کنند، یعنی مسأله‌ی «ساختن». قبل از توضیح در مورد این عبارت به نکته‌ای اشاره می‌کنم که اگر مراجعه‌ای به اوّلین خطبه‌ی نهج البلاغه کنید می‌بینید در آنجا آمده است: «اَلْحَمْدُلِلّهِ الَّذی لایبلُغُ مِدْحَتَهُ القائِلُونَ وَ لایحْصی نَعْماءَهُ الْعادُّونُ وَ لایؤَدّی حَقَّهُ الْمُجْتَهِدُونَ... اَلَّذی لَیس لِصِفَتِهِ حدٌّ مَحْدُودٌ وَ لانَعْتٌ مَوْجُودٌ...»؛ آدمی وقتی دقّت می‌کند می‌بیند در بین ابنای بشر امیرالمؤمنین علی(ع) واقعاً خدای صحبت است. حال سؤال این است که آیا حضرت زهرا(س) خطبه‌های امیرالمؤمنین(ع) را شنیده بود و از آن‌ها الگوگیری کرده بود؟ در اینجا مطلب تازه‌ای را می‌خواهم بگویم و آن اینکه علی(ع) این معانی را از حضرت زهرا(س) گرفته بود. می‌دانم این مطلب به اذهان شما ثقیل می‌آید و می‌پرسید چرا؟ پاسخ این است که تمام خطبه‌های علی(ع) بعد از وفات پیغمبر(ص) است و علی(ع) در طول حیات پیغمبر(ص) یک خطبه هم ندارد، امّا این عبارات را حضرت زهرا(س) چند روز پس از وفات پیغمبر اکرم(ص) بیان کرده است. این است سرّ آن احترامی که رسول اکرم(ص) به حضرت زهرا(س) می‌گذاشت، او این پیکره‌ی الهیّه را می‌شناخت، علی(ع) هم که برای زهرا(س) ضجّه می‌زد او را می‌شناخت.
ما دو نوع ساختن داریم، یک وقت از چیزی الگو می‌گیریم و چیزی را می‌سازیم و یک وقت بدون سابقه و الگوگیری. ساختن بدون هر نوع الگوگیری و سابقه را ابداع می‌نامند. چون فرق است بین ابداع یا انشا، و خلق. در ابداع، الگو وجود ندارد بر خلاف خلق که ساختن است و الگوگیری هم در آن هست. در ابداع مادّه و صورت و شکل همه ابداعی است؛ امّا ابداع به غیر خدا نسبت داده نمی‌شود بر خلاف خلقت که گاه به غیر خدا هم نسبت داده شده است. در آیه‌ی کریمه هم آمده است: «اَحْسَنُ الْخالِقینَ»؛[5] یعنی خدا بهترین خلق‌کنندگان است. پس دیگران هم می‌توانند خلق کنند.
خداوند مُبدع است، یعنی ابداع می‌کند. شنیده‌اید که گاه می‌گویند: «نوآوری»؛ نوآوری گاه از نظر شکل و گاه از نظر حقیقت است. ما در «ساختن» سه چیز داریم: مادّه، صورت، شکل. در کارهای بشری مادّه و صورت از قبل وجود دارد و آدمی فقط شکل‌ها را تغییر می‌دهد و عوض می‌کند. نوآوری بشر فقط در همین حدّ است، اختراعات هم در همین محدوده صورت می‌گیرد، امّا خداوند از کتم عدم، مادّه، صورت و شکل را به صورت دفعی می‌سازد و بیرون می‌دهد. فرض کنید مثل کارخانه‌ای که هیچ موادّی نداشته باشد و هیچ شکلی در آن نباشد امّا یک‌مرتبه از آن چیزی ساخته می‌شود و بیرون می‌آید.
کَوَّنَها بِقُدْرَتِهِ وَ ذَرَأها بِمَشِیَّتِهِ
خداوند به سبب قدرتش آن‌ها را ایجاد فرمود و به خواست و مشیّتش آن‌ها را آفرید؛ یعنی اگر چه اسباب و علل ظاهری دخالت دارند ولی بالاخره خلقت همه‌ی این‌ها، حتّی علل و اسباب، با قدرت او صورت می‌گیرد، چون او علّه‌ی‌العلل است.


خودآزمایی


1- تأویلی که خداوند برای کلمه‌ی توحید قرار داده است را بیان کنید.
2- در مورد کلمه «مَوْصُوْلَها» در عبارت «وَ ضَمَّنَ الْقُلُوبَ مَوْصُوْلَها» چه احتمالاتی مطرح شده است؟
3- کدام تفکّر، نورانی و صحیح است و به خطا نمی‌رود؟
 

پی‌نوشت‌ها

 
[1]. بحارالانوار، ج 2، ص 88.
[2]. عَنْ عَلاَءِ بْنِ اَلْفُضَيْلِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللهِ(ع) قَالَ: «سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِطْرَتَ اللهِ الَّتِي فَطَرَ اَلنَّاسَ عَلَیْها قَاَل التَّوحِیدُ»؛ (بحارالانوار، ج ۳، ص ۲۷۷)
[3]. در نسخه‌ی دیگر: فی الفکر.
[4]. منظومه، حاج ملاهادی سبزواری.
[5]. سوره‌ی مبارکه‌ی مؤمنون، آیه‌ی ۲۴.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله مجتبی تهرانی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: