فصل اوّل: سخنرانی حضرت زهرا(س) | ۴
هدف از آفرینش
مِنْ غَیرِ حاجَةٍ إلی تَکْوینِها وَ لافائِدَةٍ لَهُ فی تَصْویرِها
در حالی که این خلقتش نه برای احتیاجی بود و نه برای او سودی در این صورتبندیها حاصل میشد. در اینجا حضرت وارد بحث هدف از خلقت میشوند. حضرت پس از بیان اینکه خداوند موجودات را خلق کرد بدون آنکه محتاج به آنان باشد یا سودی از این کار برای او حاصل شود به هدف خلقت اشاره میکنند.
إلا تَثْبیتاً لِحِکْمَتِهِ
مگر اینکه این خلقت موجودات برای تثبیت حکمتش بوده است. «حکمت» به معنی قدرت بر یک شیء امّا بر طبق مصلحت میباشد. در اینجا حضرت میفرمایند: حکمت الهی به یک معنا اقتضای خلقت میکند و البتّه از طرف دیگر فضل خداوند و فیاضیتش نیز چنین اقتضایی دارد. همهی اینها اقتضا میکند که حکمت خود را بروز دهد و ظاهر سازد و الاّ بخیل خواهد بود؛ یعنی در موردی که مصلحت ایجاب میکند و توان انجام آن را هم دارد، اگر انجام ندهد بخیل است. پس خداوند به واسطهی خلق موجودات حکیم بودن خویش را ثابت و ظاهر کرد.
وَ تَنْبیهاً عَلی طاعَتِهِ
و همچنین خداوند خلق کرد برای اینکه ما را آگاه سازد. اینجا دو سؤال مطرح میشود: اوّل؛ اینکه آیا «طاعت» به معنای فرمانبَرداری یا فرمانبُرداری از خداوند امری تحمیلی است که ما به خودمان تحمیل میکنیم و دوم؛ اینکه آیا «عبادت» ما نیز امری تحمیلی است؟ چون میدانید که «عبادت» غیر از «طاعت» است. ما یک سنخ اطاعتها داریم که عبادت نیست، بلکه، تنها آن عملی که پیکرهاش پرستش است عبادت نام دارد و در آن خضوع، خشوع و یک نوع کُرنش و امثال اینها نهفته است.
امّا پاسخ سؤال اوّل را حضرت زهرا(س) چنین فرمود که: اطاعت امری تحمیلی نیست بلکه انسان مفطور به اطاعت است؛ یعنی اطاعت خدا از فطریات انسان محسوب میشود و این نافرمانی خدا است که امری تحمیلی میباشد. شاید این مطلب را تاکنون به این شکل نشنیده باشید که «اطاعت»، تحمیلی نیست بلکه «معصیت» برای انسان تحمیلی است، زیرا انسان وقتی آگاه میشود که خداوند خالق او و خالق همهی مخلوقات میباشد و هر چه هست از اوست و هر کاری را بر طبق حکمت و مصلحت انجام میدهد، در باطن و نهاد او این میل وجود دارد که از چنین موجودی اطاعت کند.
همانطور که اگر در مسائل معمولی زندگی اگر تشخیص دهیم یک نفر توان آن را دارد که همهی گرههای کار ما را باز کند، خیر ما را میداند و میشناسد و توان انجامش را هم دارد، دائماً مطیع او میشویم و دیگر به خودمان تکیه نخواهیم کرد.
پس اگر انسان به این معنا برسد که خداوند متعال خالق او و همهی موجودات است و بر اساس حکمت و مصلحت کار میکند و این نظام آفرینش هم برای بروز و ظهور قدرت همراه با مصلحت است، انسان طبق فطرت، اختیارش را به او میدهد و میگوید: هر چه که او بگوید و مطیع بودن هم به همین معنا است.
حضرت زهرا(س) در تعبیر زیبای خود میفرمایند: «تَنْبیهاً عَلی طاعَتِهِ»؛ یعنی آگاه کردن انسان برای اطاعت از خدا. معنایش این است که اطاعت خدا یک امر فطری است و اگر یادت رفته باید آگاهت کرد.
وَ إظْهاراً لقُدْرَتِهِ
و برای اینکه قدرتش را ظاهر کند. اصلاً آن چیزی که گویای تعریف هر موجودی است «قدرت و توان» او است. اگر کسی بخواهد خودش را معرفی کند چه کار میکند؟ هر چه در توانش هست میگذارد تا او را بشناسند؛ خداوند هم با خلقت اشیا قدرت خود را آشکار میکند و میشناساند، چنانچه در حدیث قدسی هم آمده است: «کُنْتُ کَنْزاً مَخْفِیاً فَأَحْبَبْتُ أَنْ اُعْرَفْ فَخَلَقْتُ الْخَلْقَ لِکَی اُعْرَفْ»؛[1] گنجی نهفته بودم، دوست داشتم شناخته شوم، پس مخلوقات را خلق کردم تا شناخته شوم.
در آنجا هم خداوند خودش را نشان میدهد برای اینکه او را بشناسند.
وَ تَعَبُّداً لِبَرِیَّتِهِ
و برای آنکه مخلوقات او را پرستش کنند. در اینجا پاسخ سؤال دوم داده میشود که عبودیت و عبادت هم امری فطری است و نه تنها جزو فطریات ما، بلکه در فطرت همهی موجودات ذیشعور وجود دارد؛ همهی موجودات ذیشعور مفطور به عبودیتند. من یک رابطهای بین این جمله با آن عبارت قبلی احساس میکنم. در آنجا فرمود: خداوند در جریان خلقت با بروز و ظهور قدرت میخواهد خودش را بشناساند و در این عبارت میفرماید: برای اینکه مخلوقات او را پرستش کنند. معلوم میشود رابطهای بین اینها وجود دارد و آن رابطه این است که هر ذیشعوری وقتی عظمت و قدرت را درک کند بیچون و چرا کُرنش میکند؛ یعنی آدمی در مقابل قدرت و عظمتِ نعمت و فیاضیت، خاضع و خاشع میشود. حقیقت پرستش هم همین خضوع و خشوعی است که انسان را به پرستش و کرنش وامیدارد. البتّه باید توجّه کنید که عبادت ظاهری دارد و باطنی. خضوع، خشوع، کرنش و امثال اینها ظاهر عبادت است. از آنجا که این پرستش و تعبّد موجب کمال و ارتقای درجهی بندگان میشود، لذا همین پرستش و تعبد خود هدف خلقت میباشد، چنانچه در آیهی شریفه آمده است: وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الإنْسَ اِلا لِیعْبُدُونِ؛[2] و نیافریدم جنّ و انس را مگر برای اینکه پرستشم کنند.
حتّی نماز هم که سرآمد عبادات است ظاهری دارد و باطنی. باطن نماز درست مقابل ظاهر آن قرار دارد؛ یعنی ظاهرش خضوع و خشوع و کرنش است امّا باطن و اثرش وارستگی، آزادگی، رفعت و بلندی. در حدیثی آمده است که: «اَلْعُبُودِیةُ جَوهَرةٌ کُنْهُهَا الرُّبُوبِیة»؛[3] یعنی پرستش گوهر گرانبهایی است که جوهره و باطنه و ژرفای آن آزادگی و ربوبیت است. ظاهرش بندگی است امّا باطنش ربوبیت. بندگی به یک معنا خدایی است، زیرا در عبادت واقعی انسان با توجّه به نقطهی مرکزی عالم هستی جمیع سلطههای غیرالهی را در سلطهی الهی افنا میکند و نابود میسازد. پس در عبادت ما به ظاهر طوق بندگی را گردن مینهیم امّا در واقع خود را از همهی بندگیهای غیر رها میکنیم. بنابراین عبادت، ظاهرش بندگی و باطنش آزادگی است و بالاخره طوق عبودیت مخلوق را از گردن بیرون آوردن است.
وَ إِعْزازاً لِدَعْوَتِهِ
«اِعزاز» در اصطلاح به معنای تقویت و تثبیت است. در اینکه انبیا آمدهاند تا بشر را بهسوی خداوند دعوت کنند شبههای نیست، امّا هر دعوتی یک پشتوانه و دلیل و برهان میخواهد. حال پشتوانهی نبوّت چیست؟ پشتوانه نبوّت همین نظام آفرینشی است که خداود ایجاد کرده. این معنای بسیار زیبایی است که حضرت(س) در آن بستگی نبوّت با توحید را مطرح کردهاند! یعنی بهترین دلیل و برهان و پشتوانه، همین نظام هستی و آفرینش است که از آن به «ابداع» تعبیر کردهاند. به تعبیر دیگر خلقت و احتیاج مخلوق به حق تعالی بزرگترین پشتوانه برای تثبیت و تقویت دعوت انبیا است.
فلسفهی ثواب و عقاب الهی
ثُمَّ جَعَلَ الثَّوابَ عَلی طاعَتِهِ وَ وَضَعَ الْعِقابَ عَلی مَعْصِیتِهِ
آنگاه خداوند بر طاعتش، پاداش و بر معصیتش، کیفر قرار داده است. اگر دقّت کنید معلوم میشود که حضرت زهرا(س) گام به گام پیش آمدهاند؛ از توحید به نبوّت، از نبوّت به معاد و همهی این امور را در ارتباط با هم مطرح میکنند، مثل دانههای تسبیح که در یک نخ به دنبال هم جمع میشود. قبلاً عرض شد که طاعت و عبادت امری مطابق با فطرت آدمی است، حال اینکه خداوند برای عمل مطابق با فطرت هم پاداش میدهد، این تفضّل خداوند است.
زِیادَةً لِعِبادِهِ عَنْ نَقِمَتِهِ
برای اینکه بندگانش را از کارهای زشت باز دارد. این روال هم یک روال منطقی است. ما هم همینطور هستیم؛ اگر بخواهیم کسی را به عملی وادار سازیم، یا از عملی بازداریم دو کار انجام میدهیم: اوّل، «تطمیع» و اگر نشد، «تهدید». عقل هم همین اقتضا را دارد. در این عبارات هم آمده که: «جَعَلَ الثَّوابِ عَلی طاعَتِهِ»، یعنی ابتدا «تطمیع» و پاداش و اگر با پاداش نشد، بر اساس «آخِرُ الدَّواءِ الْکَی»، آن وقت «تهدید» صورت میگیرد. امّا این تطمیع و تهدیدها اصلاً برای چیست؟
و حِیاشَةً لَهُمْ إِلی جَنَّتِهِ
برای این است که خدا میخواهد همه را به بهشت ببرد. خدا میگوید: بهشت رفتنِ شما انتخاب من است، امّا دوزخ، انتخاب خودتان است. پس این را بدانید خدا میخواهد همه را به بهشت ببرد، ما خودمان هستیم که نمیخواهیم به بهشت برویم و جهنّم را انتخاب میکنیم. البتّه خدا مرتبه بالاتر از بهشت را هم برای ما میخواهد و آن قرب به خود او است؛ البتّه بهشت مراتب دارد و آن مراتب هم به حسب عبودیت میباشد، امّا این ما هستیم که فرار میکنیم و دور میشویم. پس نگویید که چرا خدا ما را به جهنّم میبرد؟ خدا نمیخواهد تو را به جهنّم ببرد، تو خودت میخواهی به جهنّم بروی پس جوابش را هم باید خودت بدهی؛ یعنی جهنّمیها باید جواب بدهند که چرا به جهنّم میروند، چون خدا که نمیخواهد کسی را به جهنّم ببرد.
خودآزمایی
1- حضرت زهرا(س) هدف خلقت را چه معرفی کردند؟
2- شرح دهید که آیا «طاعت» به معنای فرمانبَرداری یا فرمانبُرداری از خداوند امری تحمیلی است که ما به خودمان تحمیل میکنیم؟
3- آیا «عبادت» ما نیز امری تحمیلی است؟ توضیح دهید.
پینوشتها
[1]. احقاق الحق، ج۱، ص۴۳۱.
[2]. سورهی مبارکهی ذاریات، آیه ۵۶.
[3]. مصباح الشریعه، ص۷.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله مجتبی تهرانی