تنبیه خلافکاران با اعتصاب بر ضد آنها
ماه رجب سال نهم هجرت بود، به پیامبر(ص) خبر رسید كه امپراطور روم براى حمله به مدینه مركز اسلام آماده است. رودررویی جنگى با سپاه روم، با مشكلات سختى مانند موارد زیر مواجه بود:
1 - هنگامیکه رسول خدا(ص) اعلام خروج از مدینه را براى جنگ با رومیان كرد، فصل جمعآوری زراعت و محصول كشاورزى و فصل رسیدن خرما بود.
2 - هوا بسیار گرم بود كه با درنظرگرفتن راه طولانى بین مدینه و تبوك، مشكلات بسیارى را به دنبال داشت.
3 - جنگ با ابرقدرت روم آنهم در سرزمین روم (تبوك)، دشوارى جنگ را بیشتر میکرد، زیرا رومیان در آنجا بر همهچیز مسلط بودند.
4 - سفر دوماهه طولانى با خالى گذاشتن مدینه نیز مشكل دیگرى بود.
با اعلام پیامبر(ص) ارتش منظمى كه از حدود سى هزار نفر تشكیل میشدند، به فرماندهى و رهبریت رسول اكرم از مدینه عازم تبوك شدند.
در این میان همانگونه كه پیشبینی میشد گروهى از منافقان، به علت نفاق و نداشتن ایمان، نهتنها از شركت در این جنگ امتناع ورزیدند بلكه در بعضى از موارد حساس، نقشههایی از قبیل رم دادن شتر پیامبر و... طرح كرده بودند كه هرکدام در جاى خود نقشبرآب شده و در نطفه خفه گردید.
وقتیکه پیامبر(ص) با ارتش منظم اسلامى از مدینه به قصد تبوك به راه افتادند سه نفر به نامهای: هلال، كعب و مروه با اینکه از مسلمانان واقعى بودند، با درنظرگرفتن فصل جمعآوری محصول و گرمى هوا و... آنقدر امروز و فردا كردند كه ناگهان دریافتند كه دیگر به سپاه اسلام نخواهند رسید.
ولى بهخوبی فهمیده بودند كه خلاف بزرگى را مرتكب شدهاند، به مدینه خبر رسید كه سپاه روم با دیدن عظمت سپاه اسلام، عقبنشینی كرده است، ازاینرو جنگى رخ نداده و سپاه اسلام منطقه را ترك كرده و بهسوی مدینه بازمیگردد. وقتیکه خبر بازگشت سپاه اسلام به مدینه رسید، آن سه نفر خلافکار تصمیم گرفتند كه براى جبران تخلف خود به استقبال پیامبر و مسلمین بروند، سلام و تبریك عرض كنند و پوزش طلبند. به دنبال این تصمیم از مدینه خارج شدند و به حضور پیامبر رسیدند، ولى پیامبر به آنها اعتنا نكرد و جواب سلامشان را نداد، و پس از ورود به مدینه، دستور داد كه مسلمانان، همه گونه روابط خود را با آنها قطع كند. اعتصاب عمومى شروع شد، حتى به دستور پیامبر(ص) بنابراین شد همسران آنها در خانههای آنها بمانند ولى با آنان همبستر نشوند، این سیاست خردمندانه اسلام نسبت به آن سه نفر خلافکار بهقدری عرصه بر آنها تنگ كرد كه به تعبیر قرآن «وَ ضاقَت عَلَیهِمُ الاَرضُ بِما رَحُبَت؛» زمین با آنهمه وسعت، بر آنها تنگ شد.[1]
این سه نفر چون از تعالیم اسلامى بهرهمند بودند ولى دنیاپرستان آنها را به این روز نشانده بود، در فكر چارهجویی افتادند درنتیجه دانستند كه پناهگاهى جز خدا نیست. (توبه، 118)
مدت اعتصاب پنجاه روز طول كشید ولى این سه نفر پس از چهل روز كه در مدینه بهسر میبردند، از مدینه خارج شدند و در بیابانها باکمال پریشانى به عبادت پرداختند و سه روز آخر را روزه گرفتند و با خداوند راز و نیاز كردند و از كار خود اظهار پشیمانى و استغفار كردند و از خداوند درخواست عفو نمودند تا آنکه جبرئیل بر پیامبر(ص) نازل شد و آیه 118 سوره توبه را نازل كرد، پیامبر(ص) كسى را فرستاد و مژده پذیرفتن توبه آنها را به آنها خبر داد.
كعب میگوید: به مدینه آمدم. پیامبر(ص) در مسجد نشسته بود و گروهى از مسلمانان در اطرافش بودند، به پیامبر سلام كردم، صورتش را كه از خوشحالى میدرخشید بهطرف من كرد و جواب سلام مرا داد و فرمود:
مژده میدهم به تو، به بهترین روزى كه از روز تولدت تا حال چنین روزى نداشتى.
عرض كردم: پذیرفتن توبه من از ناحیه خداست یا از ناحیه شما؟
فرمود: از ناحیه خدا است.
عرض كردم: به شكرانه این موهبت میخواهم همه اموالم را در راه خدا و رسولش انفاق كنم.
فرمود: قسمتى از ثروتت را براى خود نگهدار و بقیه را انفاق كن...[2]
به راستی این اعتصاب و بیاعتنایی كه یك نوع نهیازمنکر است تا چه اندازه مؤثر واقع شد، تا آنجا كه همانهایی كه دنیاپرستى آنها موجب تخلف از شركت در جنگ شد، اینك آنچنان از دنیاپرستى دور شدهاند كه حاضرند تمام اموالشان را در راه خدا و رسول خدا(ص) انفاق كنند!
تدبیر پیامبر(ص) براى نابودى توطئه اختلاف
قبل از هجرت پیامبر(ص) به مدینه، بین طایفه خزرج و اوس در مدینه بیش از صدسال كشمكش و جنگ و اختلاف بود. با ورود پیامبر به مدینه، همه مسلمانان برادر همدیگر شدند و اختلاف و نزاع برطرف شد، ولى رسوبات اختلاف در اذهان بعضى همچنان باقى مانده بود و لازم بود كه مراقبت كامل نمود تا آتش زیر خاكستر، شعلهور نگردد، دشمنان اسلام كه از اتحاد و انسجام مسلمانان رنج میبردند و آن را عامل نیرومندى براى پیشروى اسلام میدانستند درصدد بودند از فرصتها براى تجدید اختلاف اوس و خزرج استفاده كنند.
روزى یكى از پیرمردهاى تیرهدل و عنود یهودى، از كنار جمعى از مسلمانان عبور كرد، دید عدهای از دو قبیله اوس و خزرج كه سالها بینشان جنگهاى خونین بود، برادرانه كنار هم نشستهاند، و باکمال صفا و مهربانى، مجلس اُنسى دارند، از این صحنه ناراحت شد و با خود گفت: اینها تحت رهبرى مدبرانه محمد اینگونه همدل و همرنگ شدهاند، اگر وضع بهاینترتیب ادامه یافت، موجودیت یهودیان به خطر میافتد. در فكر توطئه افتاد، و توطئه خود را چنین اجرا كرد: به یكى از جوانان یهودى گفت: نزد آنها (اوس و خزرج) برو، و حوادث خونین بغاث (كه محل وقوع جنگ اوس و خزرج) را به یاد آنها بیاور، و آن حوادث را براى آنها تجدید كن.
آن جوان همین نقشه را با مهارت پیاده كرد، بهطوریکه بعضى از دو طایفه اوس و خزرج خاطرههای آن جنگها را تجدید كردند و به رخ همدیگر كشیدند، نزدیك بود كشمكش و اختلاف شدیدى رخ دهد و بار دیگر شعلههای آتش جنگ زبانه كشد.
این خبر به پیامبر رسید، آن حضرت بیدرنگ نزد آنها رفت، و با اندرزها و گفتار مستدل و تکاندهنده به آنها هشدار داد، و آنها را از خواب غفلت بیدار نموده و توطئه دشمنان را به آنها گوشزد كرد.
سخنان پیامبر(ص) آنچنان اثربخش بود كه اوس و خزرج، اسلحهها را بر زمین نهاده و دست در گردن هم افكنده درحالیکه گریه شدید میکردند آشتى كردند. آنها دریافتند نقشه مرموز دشمن در كار بوده كه سخنان پیامبر، آن نقشه را در نطفه خفه كرد.
آیات 98 تا 101 آلعمران اشاره به همین مطلب میکند، در آیه 101 و 102 چنین میخوانیم:
اى كسانى كه ایمان آوردهاید! اگر از جمعى از اهل كتاب (یهودیان که كارشان توطئهگرى براى ایجاد اختلاف است) اطاعت كنید، شما را پس از ایمان، به كفر بازمیگردانند، چگونه ممكن است شما پس از تربیت در دامن وحى الهى و شنیدن آیات خدا، و بودن پیامبر در میانتان كافر شوید؟
«وَ مَن یعتَصِم باللهِ فَقَد هُدِىَ الى صِراطٍ مُستَقیمٍ؛»
كسى كه به خدا تمسك كند (و رابطه برادرانه خود با مسلمانان را محكم سازد) به راه مستقیم هدایت شده است.[3]
حادثه دیگر در این رابطه اینکه: روزى ثعلبة بن غنم كه از طایفه اوس بود، با اسعد بن زراره كه از طایفه خزرج بود، از روى تعصب فامیلى چنین گفتگو كشمكش كردند:
ثعلبه گفت: خزیمه بن ثابت (ذوالشهادتین كه پیامبر(ص)، تنها گواهى او را بهجای دو گواهى میپذیرفت) و حنظله (كه در جنگ احد شهید شد و فرشتگان بدنش را غسل میدادند) از ما است، و همچنین عاصم بن ثابت و سعد بن معاذ (از بزرگان اسلام) از ما خاندان اوس است.
اسعد گفت: چهار نفر از ما در راه تعلیم قرآن، خدمت بزرگى انجام دادند، ابى بن كعب، معاذ بن جبل، زید بن ثابت، بهعلاوه سعد بن عباده خطیب و رئیس انصار از ما است.
این افتخارنمایى، کمکم مسئله را بغرنج كرد، و حساسیت این دو طایفه بهجایی رسید كه دست به اسلحه برده و در برابر یكدیگر قرار گرفتند، نزدیك بود كه در بین آنها آتش جنگ شعلهور گردد، خبر به پیامبر(ص) رسید، آن حضرت بیدرنگ به محل حادثه آمد و بین آنها صلح و صفا برقرار ساخت، و آیه 102 و 103 آلعمران را كه در این مورد نازل شده براى آنها خواند، و بهطورکلی با بیانات مؤثر و استوار براى عموم، آب ازدسترفته را بهجای خود بازگردانید و همه را تا قیامت به اتحاد و استحكام پیوند برادرى فراخواند، در آیه 103 آلعمران چنین میخوانیم:
«وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعًا وَ لاَ تَفَرَّقُواْ وَاذْكُرُواْ نِعْمَةَ اللّهِ عَلَیكُمْ إِذْ كُنتُمْ أَعْدَاء فَأَلَّفَ بَینَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَ كُنتُمْ عَلَىَ شَفَا حُفْرَةٍ مِّنَ النَّارِ فَأَنقَذَكُم مِّنْهَا؛»
همگى به ریسمان خدا (قرآن و اسلام، و هرگونه وسایل استحكام برادرى) چنگ زنید، و پراكنده نشوید، و نعمت بزرگِ خدا را بر خود، بهیاد آرید، كه چگونه دشمن یكدیگر بودید، و او میان دلهای شما، الفت ایجاد كرد، و به بركتِ نعمتِ او، برادر شدید، و شما بر لبِ گودالى از آتش (جنگ و نزاع) بودید، خدا شما را ازآنجا برگرفت و نجات داد.[4]
كلمه حبل (ریسمان) بیانگر آن است كه ریسمان از نخلهای نازك بافته و بههمپیوسته شده، ازاینرو محكم است، ولى اگر آن به همپیوستگی فشرده آن نخلها نبود قطعاً سست و نااستوار بود و كمترین حادثهای موجب ازهمپاشیدگی و بریدگى آن میشد.
پینوشتها
[1] . توبه، 118.
[2] . اقتباس و ترجمه از سیره ابن هشام، ج 4، ص 159 - 181، كشف الغمه، ج 1، ص 304 و 306.
[3] . تفسیر المنار و تفسیر الدر المنثور، ذیل آیات فوق - المیزان، ج 3، ص 402.
[4] . مجمعالبیان، ج 1 و 2، ص 482.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمّد محمّدی اشتهاردی