بخش هفتم؛ چرا رستاخیز ممکن نباشد؟ | ۱
چهارمین راه
تاکنون منطق عمیق قرآن را دربارهی عالم پس از مرگ از سه طریق مورد بررسى قرار دادهایم:
۱- از طریق چگونگى آفرینش نخستین.
۲- از طریق رستاخیز عمومى در جهان گیاهان که بارها با چشم خود دیدهایم.
۳- از طریق رستاخیز انرژیها حتى در مورد موجودات به ظاهر بى جان و بى روح!
اکنون به بررسى چهارمین طریق، یعنى توجه به مظاهر قدرت او در جهان هستى مىپردازیم:
در آیهی 33 سورهی احقاف مىخوانیم: «کسى که آسمانها و زمین را آفریده و از آفرینش آنها ناتوان و خسته نشد چگونه نمىتواند مردگان را زنده کند، آرى او بر همه چیز تواناست!»
شعاع دید ما از این جهان
در اثناء یک سفر تابستانى از وسط جنگلى عبور مىکنیم، منظرهی زیباى طبیعى جنگل، درختان خاموش که اسرار زیادى در دل نهفته دارند، نجوا و همهمهی برگهائى که در معرض وزش نسیمها و طوفانهاى وحشى قرار گرفتهاند، حیوانات، و پرندگان و حشرات جنگل که هر یک داستانى دراز و طولانى دارند، نقش و نگار طبیعى زمین جنگل با آثار و بقایاى قرون و اعصار، هر کدام براى ما که میهمانى رهگذر هستیم، به نوعى نشاط بخش و خاطره انگیز است، مخصوصاً در دنیاى ماشینى امروز که از بس صحنههاى بى روح و ساختگى و غیر طبیعى دیدهایم خسته و کسل شدهایم، بازگشت به آغوش طبیعت، طبیعتى که دست آفرینش، آن را مملو از لطف و زیبایى ساخته، به روح و جان مردهی ما زندگى و طراوت مىپاشد، زیرا نقشها، رنگها، خطوط و چهرههایش همه براى روح ما مأنوس و آشناست، نه مانند نقوش و خطوط زندگیهاى ساختگى و بى روح و فاقد لطافت!
امّا به هر حال آنچه ما مىبینیم داستان امروز جنگل است در حالى که این جنگل، تایخچهاى بسیار طولانى - شاید صدها میلیون سال - در گذشته دارد، و در آینده نیز به همین مقدار ممکن است ادامه یابد اگر زندگى ماشینى امروز تکنولوژى خشن و خشک و «حیات کش»، خاکستر آن را به باد فنا ندهد.
همین درختى که الان در برابر ما ایستاده و به نظر سى ساله مىرسد شاید تا کنون صدها هزار بار متولّد شده و مرده و پوسیده و خاک شده و از نو بوسیلهی یک بذر کوچک، جان گرفته و جذب ریشههاى آن شده و زندگى را از سر گرفته است، و معلوم نیست در آینده نیز چند بار این صحنهی مرگ و زندگى تکرار گردد؟
اگر مجموعهی جهان هستى را به آن جنگل تشبیه کنیم منظومهی شمسى یکى از درختان آن، و کرهی زمین ما یکى از شاخههاى آن مىباشد، و ممکن است هزاران بار این منظومه و این کرات متولد شده و مرده باشند، پوسیده و متلاشى شده و همانند همان درخت جنگلى از نو جان تازه گرفته باشند، مگر نه این است که ژئوفیزیستها اخبارى جسته گریخته دربارهی خاموشى تدریجى جهان و پدید آمدن حالت سردى و یکنواختى در آن و سپس تجدید حیات نوین با انفجار جرقهی عظیم دیگرى در کانون آن جهان بى روح به ما مىدهند؟
در حقیقت زندگى ما بى شباهت به زندگى یک مشت موجودات زندهی ذره بینى که روى یک برگ شناور در وسط یک اقیانوس عظیم به سر مى برند، نیست. همین قدر مى بینیم امواجى قایق ما را بالا و پائین مىبرد، اما این امواج از کدامین نقطهی اقیانوس سرچشمه گرفته، براى ما روشن نیست.
بنابراین آنچه دربارهی عظمت جهان هستى ذیلاً مىگوئیم در حدود شعاعى است که هم اکنون از آن آگاهى داریم، شعاعى که نسبت به پهنهی آفرینش بسیار ناچیز و محدود است و بیش از آنچه تصور شود کوچک.
***
اما همین شعاع کوچک بسیار عظیم و حیرت زاست و شاهکار بزرگى است که هم «عظمت» و هم «ساختمان» آن شگفت انگیز است.
میدانیم در گذشته ابعاد این جهان را سه هزار میلیون سال نورى (همان مقیاس فضائى که به راستى یک سالش با توجه به مقیاسهاى زمینى ما سرسام آور است) تخمین مىزدند، ولى اخیراً یکى از دانشمندان ضمن مطالعات خود به ستاره، یا منظومهاى، در آن طرف کهکشانها بر خورد که احتمالاً 12 هزار میلیون سال از ما فاصله دارد! گر چه این دانشمند مدعى بود که فضا بعد از آن ستاره در تاریکى «عدم» فرو رفته، و ماوراى آن هیچ نیست، اما بهتر این است که بگوئیم در تاریکى «بى اطلاعى و ضعف آگاهى» ما فرو رفته است، و همانطور که چشم انداز جهان در چند سال چهار برابر شده در چند سال آینده ممکن است باز به همین نسبت افزایش یابد و همچنین... .
در این جهان عظیم هر نوع موجودى که تصور کنیم هست، حیات و زندگى در چهرههاى بسیار متنوع و رنگارنگ با تجهیزات و دستگاههاى فوقالعاده مختلف، تا آنجا که تنها در کرهی زمین ما و تنها در جهان حشرات بیش از دویست هزار نوع به وسیلهی دانشمندان حشره شناس شناخته شده که ارگانیسم بدن آنها بسیار با هم متفاوت است و اگر گفتار دانشمندان علوم طبیعى را بپذیریم که فقط در کهکشانى که منظومهی شمسى ما یک عضو سادهی آن مىباشد دهها میلیون ستاره مسکونى دیگر وجود دارد، با موجودات زندهی گوناگون دیگر، که حتى تصوّر اشکال و دستگاههاى حیاتى و چگونگى زندگى آنها براى ما غیر ممکن است، پى به تنوع عجیب حیات و زندگى در این جهان مىبریم.
اینجاست که قرآن ندا مىدهد: «اَوَلَمْ یَرَوْا اَنَّ اللهَ الَّذی خَلَقَ السَّمَواتِ وَ الاَرْضَ وَ لَمْ یَعْیَ بِخَلْقِهِنَّ بِقادِر عَلَى اَنْ یُحْیِیَ الْمَوْتى بَلَى اِنَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ؛ آیا آنها نمىدانند خداوندى که آسمانها و زمین را آفریده و از آفرینش آنها ناتوان نشده است، مىتواند مردگان را زنده کند؟ آرى او بر هر چیز تواناست».[1]
و آیا زنده کردن مردگان چیزى بالاتر و مهمتر و پیچیدهتر از پیدایش این جهانهاى وسیع و آن همه موجودات گوناگون آن است؟
آیا آن قدرت نمایى خیره کننده دلیل بارز این قدرت نیست؟
تنها کسانى که در خود، و قدرت محدود ناچیز خویش فرو رفتهاند ممکن است چنین چیزى را «مشکل» بپندارند، اما دانشمند فرزانهاى که از دیدگاه علم به افقهاى وسیعترى مىنگرد و چشم انداز عالم هستى را با شگفتیهایش بررسى مىکند بر چنان فکرى لبخند مىزند، و امکان بازگشت انسان را به زندگى امرى ساده مىداند.
در آیات آخر سورهی یس نیز این منطق به گونه دیگرى منعکس شده:
«اِنَّما اَمْرُهُ اِذا اَرادَ شَیْئاً اَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ * فَسُبْحانَ الَّذی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ وَ اِلَیْهِ تُرْجَعُونَ؛ فرمان او چنین است که هرگاه چیزى را اراده کند مىگوید: موجود باش، آن هم بلافاصله موجود مىشود، پس منزه است آن کس که حکومت همه چیز جهان در دست اوست و به سوى او بازگشت مىکنید».[2]
این دو آیه با توجه به آیات قبل، امکان رستاخیز را از طریق عمومیت قدرت خداوند اثبات مىکند.
یک اشکال گیجکننده!
حالا که سخن به مسألهی «عمومیت قدرت آفریدگار» رسید و در مسألهی رستاخیز روى آن تکیه شد، بد نیست ایرادى را که براى بعضى «گیج کننده!» جلوه کرده طرح کنیم.
آنها مىگویند: اگر عمومیت قدرت خدا را بپذیریم به تناقض عجیبى برخورد مىکنیم و آن اینکه از ما سؤال مىکنند: آیا خداوند مىتواند جسم عظیمى بیافریند که نتواند آن را حرکت دهد؟
آیا مىتواند موجودى بیافریند که نتواند آن را نابود سازد؟
اگر بگوئیم مىتواند، قبول کردهایم که نمىتواند آن را حرکت دهد یا نابود کند، و اگر بگوئیم نمىتواند، باز هم قدرت او را انکار کردهایم!
یا اینکه مىگویند: آیا مىتواند همانند خود را بیافریند؟
اگر بگوئیم مىتواند، براى او شبیه و شریک قائل شدهایم و اگر بگوئیم نمىتواند قدرت او را محدود ساختهایم!
پاسخ
این ایراد را که بعضى با آب و تاب زیاد نقل مىکنند در حقیقت نه چندان مهم است، و نه باید گیج کننده باشد، و پاسخ آن را به گونههاى مختلف دادهاند، اما به شکل تازهترى مىتوان آن را توضیح داد و آن اینکه: در مسائل ریاضى گاهى به مسألهاى برخورد مىکنیم که مىگویند «صورت مسأله غلط است» یعنى مسأله اصلاً پاسخ ندارد، مثلاً اگر کسى بگوید: «ده متر پارچه داریم که مىخواهیم آنها را میان پنج نفر تقسیم کنیم به طورى که بر هر کدام کمتر از پنج متر نرسد»، فوراً مىگوئیم صورت مسأله غلط است و اول و آخر آن ضد و نقیض است، زیرا در آغاز مىگوئیم ده متر پارچه بیشتر نداریم و در آخر مىگوئیم بیست و پنج متر داریم بدیهى است چنین مسألهاى اصلاً جواب ندارد.
سؤالات بالا دربارهی قدرت پروردگار عیناً همین گونه است. زیرا: در آغاز که مىگوئیم «خدا جسمى را بسازد» یعنى آن جسم مخلوق باشد، و طبعاً هر مخلوق بالاخره محدود است (و نامحدود تنها خداست) و در آخر که مىگوئیم «نتواند آن را حرکت دهد» مفهومش این است که آن جسم نامحدود باشد، بنابراین صورت سؤال به این شکل در مىآید که: آیا خدا مىتواند جسمى را بسازد که محدود باشد و نامحدود باشد؟!
بدیهی است این صورت مسأله اصلاً از نظر جمله بندى و طرح سؤال غلط و نادرست است و چنین سؤالى اصلاً جواب ندارد.
و یا اینکه در سؤال آخر وقتى مىگوئیم موجودى را بسازد یعنى؛ حادث باشد نه ازلى، و هنگامى که مىگوئیم مثل خودش باشد یعنى؛ ازلى باشد، و روى هم رفته سؤال به این شکل در مىآید: «آیا خداوند مىتواند موجودى بسازد که هم حادث باشد و هم ازلى و غیر حادث!».
آیا چنین سؤالى نیاز به جواب دارد؟... مسلماً نه!
براى توضیح بیشتر مىتوانید به کتاب «خدا را چگونه بشناسیم» مراجعه کنید.
خودآزمایی
1- چهارمین طریق منطق عمیق قرآن را دربارهی عالم پس از مرگ بیان کنید.
2- آیات 82 و 83 سوره یس با توجه به آیات قبل، چه چیزی را اثبات مىکند؟
3- آیا خداوند مىتواند جسم عظیمى بیافریند که نتواند آن را حرکت دهد؟ پاسخ خود را شرح دهید.
پینوشتها
[1]. سورهی احقاف (۴۶) آیهی ۳۳.
[2]. سورهی یس (۳۶)، آیهی ۸۲ و ۸۳.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی