همنشینی پیامبر(ص) با مستضعفان نه مستكبران
پیامبر اكرم(ص) پس از ابلاغ اسلام، در برابر كارشكنى شدید بتپرستان قرار گرفت، اما افرادى از مستضعفان مانند: سلمان، ابوذر، صهیب، بلال حبشى، خباب و... به اسلام گرویدند، و پیامبر با آنها هم دم و همنشین بود.
جمعى از مستكبران خودخواه بتپرست نزد رسول خدا آمده و گفتند: عدهای پابرهنه و پشمینهپوش، كه لباسهاى خشن به تن دارند و دستشان از مال دنیا خالى است، اطراف تو را گرفتهاند، مجلس تو درخور اشراف و شخصیتها نیست، بلكه عدهای اراذلواوباش و پابرهنه در نزد تو هستند، اگر اینها را از خود دور كنى، ما حاضریم نزد تو بیاییم و از گفتارت بهرهمند گردیم و در صف مسلمانان قرار گیریم.
گویا مستضعفان مؤمن، سخنان بیمحتوای مستكبران را شنیدند، ازاینرو آنها دور شدند، و به گوشهای از مسجد رفته و مشغول نماز و عبادت شدند در این هنگام آیات 28 تا 31 سوره كهف نازل شد. در این آیات نظریه مستكبران محكوم گردید و به پیامبر(ص) فرمان داده شد كه با همان مستضعفان، همدم و مونس باشد و آنها را در اطراف خود نگه داشته و مورد حمایت قوى قرار دهد.
در آیه 28 چنین میخوانیم: «وَاصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِینَ یدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِی یرِیدُونَ وَجْهَهُ وَ لَا تَعْدُ عَینَاكَ عَنْهُمْ تُرِیدُ زِینَةَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ لَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِكْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَ كَانَ أَمْرُهُ فُرُطًا؛»
با كسانى باش كه پروردگار خود را صبح و عصر میخوانند، و تنها ذات او را میطلبند، و هرگز چشمهای خود را به خاطر زینتهای دنیا، از آنها برمگیر، و از كسانى كه قلبشان را از یاد خود غافل ساختیم اطاعت نكن، همانها كه از هواى نفس پیروى كردند، و كارهایشان افراطى است.
پیامبر(ص) برخاست و به جستجوى گروه مستضعف پرداخت و نزد آنها آمد و فرمود: حمد و سپاس خداوندى را كه نمردم تا اینکه خداوند چنین دستورى به من داد كه با شما باشم آرى، زندگى با شما و مرگ هم با شما خوش است.[1]
پاسخ به منكر معاد
پیامبر(ص) پس از توحید، همواره فكر مردم را به روز رستاخیز و معاد متوجه میکرد، و میفرمود: روزى میآید كه همه مردگان زنده میشوند.
منكران، این سخن را به مسخره میگرفتند و میگفتند: ما جز این زندگى دنیا را نداریم، وقتیکه مردیم همهچیز ما تمام میشود.
روزى چند نفر از سران شرك مانند: ابى بن خلف، ولید بن مغیره، عاص بوائل و... قطعه استخوان پوسیده مردهای را به دست خود گرفته بودند و آن را با دست فشار میدادند، اجزاء آن را (مثل پودر) در برابر باد میپاشیدند و باد آنها را در فضا پراكنده مینمود و میگفتند: محمد را بنگرید كه گمان میکند خداوند ما را بعد از مردن و پوسیده شدن استخوانهایمان را مثل این استخوان، بار دیگر زنده میکند، چنین چیزى محال است كه آیات 66 و 70 سوره مریم در جواب آنها نازل شد. در آیه 66 و 67 میخوانیم:
«وَ یوَدُّ الاِْنسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ وَ لَمْ یكُ شَیئًا؛»
انسان (منكر) میگوید: آیا پس از مردن، هنگام قیامت از قبر زنده خارج میشوم؟ آیا انسان به خاطر نمیآورد كه ما او را قبل از این آفریدیم، درحالیکه چیزى نبود.
خداوندى كه قدرت خود را نشان داده، و انسانها را كه قبلاً جزء خاك بودند آفریده، هم او قادر است كه بار دیگر آنها را از استخوان پوسیده بیافریند.[2]
نظیر این مطلب در آیه 78 تا 80 سوره یس آمده است، كه آن اشخاص منكر، آن استخوان پوسیده را بهعنوانمثال نزد پیامبر(ص) آوردند و گفتند:
«وَ مَن یحیىِ العِظامَ وَ هِىَ رَمِیمٌ؛»
چه كسى این استخوانها را زنده میکند درحالیکه پوسیده است؟
پیامبر(ص) بهفرمان خدا در پاسخ آنها فرمود:
«یحییهَا الَّذِى انشأَها اَوَّلَ مَرَّة وَ هُوَ بِكُلِّ خَلقٍ عَلِیمٍ...؛»
همان کسى آن را زنده میکند كه نخستین بار آن را آفریده است و او بر هر مخلوقى آگاه است، همان خدایى كه براى شما از درخت سبز آتش آفرید، و شما بهوسیله آن آتش میافروزید.[3]
با اینکه آب و آتش دو چیز ضد هم هستند، خداوند میتواند آتش را در دل آب قرار دهد. با توجه به اینکه تمام چوبهای درختان اگر محكم به هم بخورند، جرقه میزنند و به همین دلیل گاهى در جنگلهای سبز، آتشسوزیهای وحشتناكى رخ میدهد، این همان الكتریسیته است كه در درون همه ذرات موجودات جهان، نهفته است.
تشویق پیامبر(ص) از انسانهای خیراندیش
ابوطلحه انصارى ثروتمند پاکسرشتى بود، نخلستان و باغ باصفایی در نزدیك مدینه داشت، چشمه آب زلال و گوارایى در كنار آن باغ بود، او این باغ را بسیار دوست داشت، كه گهگاه پیامبر(ص) به آن باغ میرفت، و از آب آن مینوشید وضو میساخت.
آن باغ و نخلستان درآمد و محصول خوبى براى ابوطلحه داشت، روزى پیامبر(ص) آیهای را كه پیرامون ارزش انفاق نازل شده بود براى مسلمانان خواند، ابوطلحه مانند سایر مسلمانان، آیه قرآن را از زبان پیامبر(ص) شنید، آن آیه چنین بود:
«لَن تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتَّى تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَ وَ مَا تُنفِقُواْ مِن شَی ءٍ فَإِنَّ اللّهَ بِهِ عَلِیمٌ؛»
هرگز به (حقیقت و ابعاد) نیكوكارى نمیرسید مگر اینكه ازآنچه دوست دارید (در راه خدا) انفاق كنید، و آنچه انفاق میکنید، خداوند از آن باخبر است.[4]
ابوطلحه كه از مؤمنان راستین بود، آنچنان تحتتأثیر این آیه قرار گرفت كه به پیامبر(ص) عرض كرد: میدانی كه دوستداشتنیترین مال من همان باغ است، اینك به پیروى از قرآن میخواهم آن را در راه خدا انفاق كنم، تا اندوختهای براى آخرت و روز رستاخیز من باشد.
پیامبر(ص) به ابوطلحه فرمود: بَخٍّ بَخٍّ ذلِكَ مالٌ رابِحٌ لَكَ؛
آفرین و مرحبا بر تو، این باغ مالى است كه براى تو سودمند خواهد بود.
پیامبر(ص) در چگونگى مصرف ثروتهایی كه انفاق میشود، اولویتها را در نظر میگرفت، به ابوطلحه فرمود: من صلاح میدانم كه آن باغ (یا محصول آن باغ) را به خویشان نیازمند خود بدهى. (كه هم انفاق کردهای و هم آداب صلهرحم را رعایت نمودهای).
ابوطلحه به دستور پیامبر(ص) عمل كرد، و آن باغ (یا محصول هرساله آن را) بین بستگان نیازمندش تقسیم نمود.[5]
ابوطلحه همان زید بن سهل است، كه عابدى وارسته و مجاهدى دلیر بود، در جنگ حُنین، رسول خدا(ص) فرمود: هر كس كافرى را بكشد، اسلحه و لباسش مال او است.
ابوطلحه با شجاعت کمنظیری كه داشت بیست نفر از دشمن را از پاى درآورد، و لباس و اسلحه آنها را براى خود برداشت.[6]
احترام به رزمندگان
سال دوم هجرت بود، كه جنگ بدر رخ داد، در این جنگ كه در كنار چاه بدر اتفاق افتاد، مشركان ضربه سختی از ناحیه سپاه اسلام دیدند و مفتضحانه شكست خوردند.
در این جنگ تعداد سپاه اسلام 313 نفر بود، ولى جمعیت سپاه دشمن از هزار نفر تجاوز میکرد.
مسلمانان در این جنگ نابرابر، با ازدستدادن 22 نفر شهید (14 نفر از مهاجران و 8 نفر از انصار) و با كشتن 70 نفر از دشمن و اسیر گرفتن هفتاد نفر از آنان، جنگ را به پایان رساندند.[7]
در یكى از روزهاى جمعه، پیامبر(ص) با گروهى از مسلمین در صفه (سكوى بزرگ در كنار مسجدالنبى) نشسته بودند، بهطوریکه جا تنگ بود.
عادت پیامبر این بود كه به رزمندگان مسلمانى كه در جنگ بدر شركت كرده بودند، احترام فراوان میکرد. در این هنگام گروهى از رزمندگان بدر، وارد شدند.
وقتى به نزدیك رسیدند به پیامبر سلام كردند. پیامبر(ص) پاسخ سلام آنها را داد.
سپس آنها به حاضران سلام كردند، آنها نیز پاسخ گفتند. رزمندگان همچنان سر پاى خود ایستاده بودند، تا حاضران به آنها جا بدهند ولى هیچکس از جایش تكان نخورد.
این موضوع، پیامبر را ناراحت كرد. به بعضى از كسانى كه اطراف آن حضرت نشسته بودند، فرمود: فلانى و فلانى، برخیزید، بهاینترتیب چند نفر را از جا بلند كرد تا واردین بنشینند (و این در حقیقت نوعى احترام مخصوص به مجاهدان آگاه بود، تا همیشه مسلمانان از مجاهدان مخلص تقدیر و تشكر كنند.)
ولى این موضوع بر آن چند نفر كه از جا برخاستند، ناگوار آمد، بهطوریکه آثارش در چهره آنان نمایان گشت.
منافقان که از هر فرصتى بر ضد اسلام استفاده میکردند گفتند: پیامبر رسم عدالت را رعایت نكرد، كسانى را كه عاشقانه در كنار آن حضرت نشسته بودند، به خاطر افرادى كه بعداً وارد مجلس شدند، بلند كرد (آیا بهراستی درست است كه عاشقان شیفته پیامبر به خاطر افرادى دیگر توهین گردند؟).
این سوءاستفاده منافقان، ممكن بود در بعضى از افراد ناآگاه اثر سوء بگذارد. در رد آنها آیه 11 سوره مجادله نازل شد كه در آن آیه خداوند میفرماید:
«یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا قِیلَ لَكُمْ تَفَسَّحُوا فِى الْمَجَالِسِ فَافْسَحُوا یفْسَحِ اللَّهُ لَكُمْ وَ إِذَا قِیلَ انشُزُوا فَانشُزُوا یرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنكُمْ وَالَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ؛»
اى كسانى كه ایمان آوردهاید، هنگامیکه به شما گفته شود: مجلس را وسعت بخشید، (و به تازهوارد آنجا بدهید) وسعت بخشید، خداوند بهشت را براى شما وسعت میبخشد. و هنگامیکه گفته شود برخیزید، برخیزید، خداوند ایمان آورندگان و بهرهمندان از علم و آگاهى را درجات عظیمى میبخشد. و خداوند به آنچه انجام میدهید آگاه است.[8]
اشاره به اینکه: لازم است به پیشكسوتان درصحنههای ایمان و جهاد و علم، احترام كنید و در كارها به آنها اولویت بدهید و هرگز آنها و فداكارى آنها را از یاد نبرید.
پینوشتها
[1] .
اَلْحَمْدُلِلَّه الَّذِى لَم یمُتنِى حتّى اَمَرَنِى اَن اَصبِرَ نَفسى مَعَ رِجالٍ مِن اُمَّتِى، مَعَكُم المَحیا، وَ مَعَكُمُ المَماتُ.(مجمع البیان، ج 6، ص 465)
[2] . مجمعالبیان، ج 6، ص 23.
[3] . همان، ج 8، ص 434.
[4] . آلعمران، 92.
[5] . اقتباس از مجمعالبیان، ج 1، ص 474 و صحیح مسلم.
[6] . اسد الغابه، ج 2 (شرح حال ابوطلحه).
[7] . تاریخ طبرى، ج 2، 22 145؛ كحل البصر، ص 81، 84.
[8] . مجمعالبیان، ج 9، ص 252، و تفاسیر دیگر.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمّد محمّدی اشتهاردی