فصل اوّل: سخنرانی حضرت زهرا(س) | ۸
توصیف پیغمبر اکرم(ص)
فَبَلَّغَ الرِّسالَةَ صادِعاً بِالنِّذارَةِ
پیغمبر اکرم(ص) رسالتش را در حالی ابلاغ کرد که مردم را صادعاً انذار مینمود. «صَدْعْ» به معنای «شکافتن» است و برای سخن گفتن بلند و اظهار کردن کلام همراه با اجهار به کار میرود. منظور حضرت این است که پدرم در جمعی مبعوث شد که سکوت و خاموشی، همهی آنها را فراگرفته بود. پدرم آن جوّ را شکست و این شکست اثر آهنگ توحید بود که از حلقوم پدر من درآمد. «انذار» هم یعنی: «اعلام خطر». پیغمبر جوّ غالب آن روز را که شرک و جاهلیت بود شکست و حق را که همان توحید است اظهار کرد.
مائِلاً عَنْ مَدْرَجَةِ الْمُشْرِکینَ
در حالی که پیامبر به راه و روش مشرکین پشتپا زده بود؛ یعنی حضرت به جوّ شرکی که در آن جامعه غلبه داشت اصلاً توجه نکرد. او بدون توجّه به آنها و برخلاف طریق آنها راه خدا را پیمود، مردم را به توحید دعوت کرد و از بتپرستی و شرک انذار داد.
ضارِباً ثَبَجَهُمْ آخِذاً بِأکظامِهِمْ
در حالی که به کمر مشرکین ضربه زد و گلوگاه آنان را گرفت. «ثَبج» بهمعنای وسط یا کمر و «کَظْمْ» به معنای گلو یا حنجره است. اگر کمر و گلوی کسی را محکم بگیرند قدرت هیچ مقاومتی باقی نمیماند. حضرت زهرا(س) تشبیه بسیار زیبایی دارند، میگویند: پیغمبر اکرم(ص) وقتی خواست آن جوّ شرک را بشکند و از بین ببرد، چنان محکم و قاطع و بیهیچ انعطاف وارد شد که هیچکس نتوانست مقاومت کند، چرا که در بحث اصول اعتقادی اصلاً نرمش و انعطاف معنی ندارد.
این طور نیست که یکی بگوید: دو خدا وجود دارد، دیگری بگوید: یک خدا وجود دارد، بعد هر دو انعطاف نشان دهند و مثلاً به این معتقد شوند که یکی و نصفی خدا وجود دارد. نهخیر! در اصول اعتقادات و مبارزه با شرک اصلاً انعطاف در کار نیست. البتّه این غیر از بحث «روش» است. قطعاً روش باید منطقی باشد نه غیرمنطقی. جمله بعد اشاره به همین مطلب دارد.
راه و روش پیغمبر اکرم(ص)
داعِیاً إلی سَبیلِ رَبِّهِ بِالْحِکْمةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ
در حالی که مردم را به وسیلهی حکمت و استدلال و موعظهی نیکو دعوت میکرد. روش پیامبر همان «اُدْعُ إلی سَبیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتی هِی اَحْسَنُ»[1] است. امّا روش منطقی غیر از ایستادن بر اصول و عقبنشینی نکردن است.
یکْسِرُ الْأصْنامَ وَ ینْکُتُ[2] الْهامَ
پیغمبر با دست خود بتها را میشکست و به سرهای مشرکین ضربه وارد میکرد؛ یعنی شخصاً در این میدان قدم میگذاشت. نقل کردهاند که حضرت سیصد و شصت بت را با دست خود شکست. «ینکُتُ»، بهمعنی ضربه دست، «ینکُثُ»، به معنی واژگون کردن و «هام»، به معنی مغز سر است.
حَتَّی انْهَزَمَ الْجَمْعُ وَ وَلَّوُا الدُّبُرَ حَتّی تَفَرَّی اللَّیلُ عَنْ صُبْحِهِ
تا اینکه مشرکین هزیمت و عقبنشینی کرده و از بین رفتند، تاریکی شب کنار رفت و صبح آشکار شد؛ یعنی بالاخره زحمات و رنجهای او نتیجه داد و به ثمر نشست. ظلمت شبِ شرک از بین رفت و صبح نورانی توحید دمید و نمایان شد.
وَ أَسْفَرَ الْحَقُّ عَنْ مَحْضِهِ
و حق از آن موضع خالصش هویدا گردید. «اَسْفَرَ» بهمعنای «أضاءَ» است. «خالصِ حق» هم همان «توحید محض» میباشد؛ چون نور حق و توحید و خداپرستی زیر پردههای شرک و جاهلیت پنهان شده بود. منظور این است که توحید و خداپرستی رواج یافت و بتپرستی و جاهلیت از بین رفت و پردههای شرک و کفر و جهل کنار زده شد.
وَ نَطَقَ زَعیمُ الدِّینِ وَ خَرِسَتْ شَقاشِقُ الشَّیاطِینِ
و رهبر دین به سخن آمد و حنجرههای دهان شیاطین لال شد؛ یعنی پیغمبر به گفتار درآمد و گویندگان کفر خاموش شدند.
وَ طاحَ وَشیظُ النِّفاقِ
و جمعیت نفاق هم به هلاکت رسید. «طاح» بهمعنای «هلاک شدن» است و منظور از «وَشیظُ النِّفاق»، افراد فرومایه و پست بیاصل و نسب است. حضرت زهرا(س) این تعابیر را با دقّت تمام به کار بردهاند، زیرا این نوع افراد یعنی کسانی که از خود شخصیت و استقلال فکری نداشتند در همان مجلس حاضر بودهاند. این نوع انسانها همواره به نفاق روی میآورند، چون انسانی که خودش قدرت فکری داشته باشد و بتواند مسائل را درست تحلیل کند منافق نخواهد شد. چاهی که از خودش آب داشته باشد همواره زلال و جوشان است، امّا اگر چاهی از پایین بسته باشد و فقط از اینجا و آنجا آب داخل آن بریزند به گنداب و تعفّن تبدیل خواهد شد. پس حضرت در اینجا به کسانی که سست عنصر بودهاند و منافق شدهاند اشاره میکند.
وَ انْحَلَّتْ عُقَدُ الْکُفْرِ وَ الشِّقاقِ
و گرههای کفر و شقاق باز شدند. پس از ظهور اسلام کفّار و مشرکین علیه اسلام همدست و متّحد شده و یک جبهه را تشکیل داده بودند، زیرا اسلام را دشمن مشترک خود میدانستند، امّا با پیروزی اسلام این پیمانها به تدریج از بین رفت و منحلّ گردید و کارآیی خود را از دست داد.
وَ فُهْتُمْ بِکَلِمَةِ الإخْلاصِ
و شما به کلمهی توحید و اخلاص سخن گفتید؛ یعنی «لااله الاّ الله» را بر زبان جاری ساختید. پدرم رسول اکرم(ص) خون دلها خورد، زحمتها کشید و مبارزهها کرد تا شما، به اصطلاح، موحّد و مسلمان شدید. «فاهَ»، یعنی با دهان سخن گفتن و مراد از کلمهی توحید، «لا اِلْه اِلاَّ الله» است.
اهل بیت، آبرومندان شمایند
فی نَفَرٍ مِنَ الْبَیضِ الْخِماصِ
حال آنکه شما در میان عدّهای از انسانهای آبرومند و روسپید و شکم خالی بودید؛ یعنی با اینکه همهی شما مسلمان شدید، امّا همراهان واقعی پیامبر(ص) و کسانی که او را در این راه یاری دادند آنهایی بودند که روح و بطنشان از تعلّقات دنیوی خالی بوده است. حضرت در اینجا به عترت و خصوصاً به علی(ع) اشاره میکند. «اَلَّذینَ أذْهَبَ اللهُ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهِّرَهُمْ تَطْهیراً»؛[3] همان کسانی که خداوند پلیدیها را از روح آنها برده و آنها را پاکیزه گردانیده بود. تعبیر من همان «روسپیدان» و «بطن خالی»ها است. البتّه برخی همان «گرسنگان» معنی کردهاند، امّا با اینکه ظاهراً آنها اهل روزه هم بودهاند، ولی با کمی دقّت معلوم میشود منظور، کسانی هستند که بطن روح آنها از کثافات خالی بوده است. آیهی فوق هم به همین معنا اشاره دارد.
حقارت مردم قبل از اسلام
ضعف معنوی
«وَ کُنْتُمْ عَلی شَفا حُفْرَةٍ منَ النّارِ»[4]
و شما در پرتگاه جهنّم بودید! حضرت به موقعیتهای این مردم از آغاز اشاره میکند و ابتدا از نظر معنوی، وضع قبلی آنها را روشن میسازد و میفرماید: شما در دوران انحطاط بودید و در ظلمت بتپرستی و جمادپرستی به سر میبردید.
ضعف اجتماعی
مُذْقَةَ الشّارِبِ
و محلّ چشیدن و آشامیدن تشنگان بودید! یعنی مثل گوسفندان قربانیای که هر کس تکّهای از آن برمیدارد. مثل آبی بودید که هر کس جرعهای از شما برمیداشت و از شما بهرهکشی میکرد. وضع اجتماعی شما این طور بود که هر کس به شما طمعی داشت. غارتگران و قدرتمندان شما را مورد هجوم خود قرار میدادند.
وَ نُهْزَةَ الطّامِعِ
و محلّ فرصت طمعکاران بودید!
وَ قَبْسَةَ الْعَجْلانِ
و مثل آتشی که هر کسی از آن چیزی برمیدارد و میبرد! فرض کنید کسی در بیابان مقداری هیزم جمع میکند تا با آتشی از آنها ایجاد میشود خود را گرم کند، بعد هر کسی سر میرسد و هیزمی از آن برمیدارد و میبرد، سرانجام میبیند هیچ چیز از آن گرمی و آتش برای خودش نمانده است. میفرماید: از نظر اجتماعی وضع شما طوری بود که هر کس میرسید قسمتی از سرزمین یا امور یا منافع شما را میکند و میبرد و شما هم جرأت دفاع نداشتید و ضعیف بودید.
وَ مَوْطِیَ الْأَقْدامِ
و شما محلّ قدمها بودید! یعنی آن قدر ذلیل و زیردست بودید که شما را لِه میکردند. حضرت میخواهد بگوید این اسلام بود که به شما عزّت داد.
ضعف مادّی
تَشْرَبُونَ الطَّرَقَ
از آبهای کثیف گودالهای بیابان میخوردید! «طَرَق» همان گودالهایی است که در بیابان وجود دارد و گاه مقداری آب باران در آن جمع میشود.
وَ تَقْتاتُونَ الْقِدَّ الْوَرَقْ
و غذای شما پوست دبّاغی نشده یا برگ درختان بود. «قِدّ» پوست دباغی نشده است. اشاره به اینکه، اینک، شما به آب و نانی رسیدهاید.
ضعف روحی
أَذِلَّةً خاسِئِینَ
مردم ضعیف و مطرود جامعه انسانیت بودید! یعنی از آداب اجتماعی چیزی نمیدانستید، بیشخصیت و سست عنصر بودید.
تَخافُونَ أنْ یتَخَطَّفَکُمُ النّاسُ مِنْ حَوْلِکُمْ
آن قدر ضعیف بودید که میترسیدید مردم از اطراف، شما را بربایند! یعنی به بندگی بگیرند و ببرند. اینجا هم حضرت به آیات قرآن کریم استناد کردهاند، قرآن کریم میفرماید: «إِذْ أَنْتُمْ قَلیلٌ مُسْتَضْعَفُونَ فِی الْأرْضِ تَخافُونَ أَنْ یتَخَطَّفَکُمُ النّاسُ فَآواکُمْ وَ أَیَّدَکُمْ بِنَصْرِهِ وَ رَزَقَکُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ»؛[5] و یاد آرید هنگامی که گروه اندک و ناتوانی در زمین بودید و بیم داشتید که مردم شما را بربایند پس پناهتان داد و کمک کرد شما را به یاری خود و شما را از پاکیزهها روزی داد شاید شکرگزار باشید.
همانطور که مشخّص است حضرت زهرا(س) مفهوم این آیهی کریمه را در عبارت قبلی خود بیان کرد، حال پس از اشاره به وضع معنوی، اجتماعی، مادّی و روحی آن مردم قبل از اسلام میفرماید:
فَأَنْقَذَکُمُ اللهُ تَبارَکَ وَ تَعالی بِأبی مُحَمَّدٍ(ص)
پس خدا شما را به وسیلهی پدر من محمّد(ص) نجات داد. شما در برزخی بین حیوان و انسان، مثل وحشیهای بیابانی بودید؛ خدا به وسیلهی پیامبر(ص) به شما عزّت و آبرو بخشید.
بَعْدَ اللَّتَیَّا وَالَّتی وَ بَعْدَ أَنْ مُنِیَ بِبُهَمِ الرِّجالِ وَ ذُؤْبانِ الْعَرَبِ
بعد از این همه حوادث ناگوار و آن افراد متهوّر بیمنطق از مشرکین و گرگهای عرب که پیغمبر به آنها مبتلا شد. «بُهَمِ الرِّجال»، یعنی آدمهای بیباک بیمنطق از مشرکین.
خودآزمایی
1- در چه شرایطی پیغمبر اکرم(ص) رسالتش را ابلاغ کرد؟ توضیح دهید.
2- چرا حضرت زهرا(س) تعابیری مانند«جمعیت نفاق هم به هلاکت رسید» را با دقّت تمام به کار بردهاند؟
3- حضرت زهرا(س) در کدام قسمت از خطبه خود، به سورهی مبارکهی انفال، آیه ۲۶ اشاره کردند؟
پینوشتها
[1]. سورهی مبارکهی نحل، آیه ۱۲۵.
[2]. در نسخهی دیگر: «ینکث» آمده است.
[3]. مضمون آیهی ۳۳ سورهی احزاب.
[4]. سورهی مبارکهی آلعمران، آیه ۱۰۳.
[5]. سورهی مبارکهی انفال، آیه ۲۶.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله مجتبی تهرانی