ده درس عدل الهی | ۶
درس ششم: مسئلهی جبر و اختیار
از مسائلى که ارتباط نزدیک با مسئلهی عدالت پروردگار دارد، مسئلهی «جبر و اختیار» است.
زیرا به اعتقاد جبریون، انسان در اعمال و رفتار و گفتار خود هیچ گونه اختیارى از خود ندارد، و حرکات اعضاى او درست همانند حرکات جبرى مهرههاى یک ماشین است.
سپس، این سؤال پیش مىآید که این عقیده با مسئلهی عدل الهى چگونه سازگار است؟ و شاید به همین دلیل، گروه اشاعره ـ همان گروهى که قبلاً از آنها نام بردیم و حسن و قبح عقلى را انکار مىکنند ـ جبر را پذیرفته و عدالت را انکار کردهاند؛ چرا که با قبول جبر، دیگر مسئلهی «عدالت» مفهوم نخواهد داشت.
براى روشن شدن این بحث ناگزیریم که چند موضوع را مورد بررسى دقیق قرار دهیم.
۱ـ سرچشمهی اعتقاد به جبر
هر کس در درون وجودش احساس مىکند که در تصمیمگرفتن آزاد است؛ فىالمثل، فلان کمک مادى را به فلان دوستش بکند یا نکند؛ و یا این که در حالى که تشنه است و آب جلو روى او گذاردهاند، مىتواند بنوشد یا ننوشد؛ فلان کس در مورد او کار خلافى کرده، مىتواند او را ببخشد و عفو کند و یا نبخشد.
یا این که هر کس میان دستى که بر اثر پیرى یا بیمارى لرزان است و دستى که با اراده حرکت مىکند، فرق مىگذارد.
با این حال که مسئلهی آزادى اراده یک احساس عمومى انسان است، چرا جمعى به دنبال مکتب جبر رفتهاند؟!
البته دلایل مختلفى دارد که یک دلیل مهم آن را در اینجا یادآور مىشویم، و آن این که مىبینند محیط روى افراد اثر مىگذارد؛ تربیت نیز عامل دیگرى است؛ تلقینات و تبلیغات و فرهنگ اجتماعى نیز بدون شک در فکر و روح انسان مؤثر است؛ گاه وضع اقتصادى نیز انگیزهی حرکتهایى در انسان مىشود؛ عالم وراثت را نیز نمىتوان انکار کرد. مجموعهی این امور سبب مىشود که گمان کنند انسان از خود اختیارى ندارد، بلکه عوامل «درون ذاتى» و «برون ذاتى» دست به دست هم مىدهند و ما را وادار مىکنند که تصمیمهایى بگیریم، و اگر این عوامل نبودند چه بسا این اعمال از ما سر نمىزند. اینها امورى است که مىتوان از آنها به جبر محیط، جبر شرایط اقتصادى، جبر تعلیم و تربیت و جبر وراثت تعبیر کرد، و از عوامل مهمّ توجه فلاسفه به مکتب جبر است.
2ـ نکتهی اصلى اشتباه جبریها
اما آنها که چنین فکر مىکنند از یک نکتهی اساسى غافلند و آن این است که بحث در «انگیزهها» و «علل ناقصه» نیست؛ بحث در علت تامّه است. به تعبیر دیگر، هیچ کس نمىتواند سهم «محیط» و «فرهنگ» و «عوامل اقتصادى» را در اندیشه و افعال انسان نفى کند؛ بحث در این است که با تمام این انگیزهها، باز تصمیم نهایى با خودِ ماست؛ زیرا ما به روشنى احساس مىکنیم که حتى در یک نظام غلط و طاغوتى، مانند نظام شاهنشاهى گذشته، که زمینه براى انحرافات فراوان بود، مجبور نبودیم منحرف شویم؛ در همان نظام و فرهنگ مىتوانستیم «رشوه» نخوریم؛ به «مراکز فساد» نرویم؛ بىبندوبارى نداشته باشیم.
بنابراین، حساب «زمینهها» را از «علّت تامّه» باید جدا کرد.
به همین دلیل، بسیارند کسانى که در یک خانوادهی آلوده، یا فرهنگ منحط، پرورش یافتهاند، و یا از وراثت نامناسبى برخوردار بودهاند، در عین حال، راه خود را از همه جدا کرده و حتى گاه دست به قیام و انقلاب بر ضد همان محیط زدهاند. اگر بنا بود همهی انسانها فرزند محیط و فرهنگ و تبلیغات زمانشان باشند، نباید هیچ انقلاب اساسى در دنیا صورت بگیرد؛ باید همه با محیط خود بسازند، و هیچ کس محیط جدید و نوینى نسازد.
اینها همه نشان مىدهد عواملى که در بالا ذکر شد، هیچ کدام سرنوشتساز نیست، تنها زمینهساز است، سرنوشت اصلى را اراده و تصمیم خودِ انسان مىسازد.
این درست به آن مىماند که ما در یک تابستان داغ و سوزان تصمیم مىگیریم که به فرمان خدا روزه بگیریم، تمام ذرات وجود ما تمناى آب دارد، اما ما براى اطاعت فرمان حق، همهی اینها را نادیده مىگیریم، در حالى که دیگرى ممکن است به این تقاضا گوش دهد و روزه نگیرد.
نتیجه این که، ماوراى تمام انگیزهها، عامل سرنوشت سازى به عنوان اراده و تصمیم انسان وجود دارد.
۳ـ عوامل اجتماعى و سیاسى مکتب جبر
حقیقت این است که مسئلهی جبر و اختیار در طول تاریخ مورد سوءِ استفادهی فراوان واقع شده است؛ یک سلسله عوامل جنبى در دامن زدن به عقیدهی جبر و نفى آزادى ارادهی انسان دائماً مؤثر بوده است؛ از جمله:
الف ـ عوامل سیاسى
بسیارى از سیاستمداران جبّار و خودکامه، براى خاموش کردن شعلهی انقلاب مستضعفین، و ادامهی حکومت نامشروع خود، دائماً به این فکر دامن مىزدند که ما از خودمان اختیارى نداریم، دست تقدیر و جبر تاریخ، سرنوشت ما را در دست دارد، اگر گروهى امیرند و گروهى اسیرند این حکم قضا و قدر یا جبر تاریخ است!
پیداست که این طرز فکر تا چه حد مىتواند تودهها را تخدیر کند و به ادامهی سیاستهاى استعمارى کمک نماید؛ در حالى که در عقل و شرع، سرنوشت ما به دست خودِ ماست و قضا و قدر به معنى جبرى، اصلاً وجود ندارد. قضا و قدر الهى بر طبق حرکت و خواست و اراده و ایمان و تلاش و کوشش ما تعیین شده است.
ب ـ عوامل روانى
افراد تنبل و سست و بیحالى هستند که غالباً در زندگى گرفتار شکست مىشوند، و هرگز میل ندارند به این حقیقت تلخ اعتراف کنند که تنبلى یا اشتباهات آنها باعث شکست آنها شده، لذا براى تبرئهی خود دست به دامن مکتب جبر مىزنند و گناه خود را به گردن سرنوشت اجبارى مىافکنند، تا از این راه آرامش کاذبى پیدا کنند؛ مىگویند چه مىتوان کرد، گلیم بخت ما را از روز اول سیاه بافتند، با آب زمزم و کوثر نمىتوان آن را سفید کرد، ما یک پارچه استعداد و کوشش هستیم، اما افسوس که بخت یار ما نیست!
ج ـ عوامل اجتماعى
گروهی مىخواهند آزاد باشند و به هوسرانیهاى خود ادامه دهند و هرگونه گناهى که با تمایلات حیوانى آنها سازگار بود مرتکب شوند، و در عین حال خود را به نوعى قانع کنند که گناهکار نیستند، و جامعه را نیز فریب دهند که آنها بىگناهند.
اینجاست که پناه به عقیدهی جبر مىبرند و هوسبازیهاى خود را به این عنوان که ما در کارهایمان از خودمان اختیارى نداریم توجیه مىکنند!
ولی به خوبى مىدانیم که همهی اینها دروغ است، و حتى خود کسانى که این مسائل را مطرح مىکنند خود ایمان به بىاساس بودن این عذرهاى واهى دارند، منتها لذات و منافع زودگذر آنها اجازه نمىدهد که حقیقت را آشکار بگویند.
***
بنابراین، براى سالم سازى جامعه باید با طرز تفکر جبرى، و اعتقاد به سرنوشت اجبارى که ابزار دست استعمار و استثمار، و وسیلهی توجیه دروغین شکستها، و عامل پیشرفت آلودگى در اجتماع است، مبارزه کرد.
فکر کنید و پاسخ دهید
1ـ فرق مکتب «جبر» و «اختیار» چیست؟
2ـ جبرىها بیشتر روى چه دلیلى تکیه مىکنند؟
3ـ در برابر تأثیر محیط و فرهنگ و وراثت چه پاسخى دارید؟
4ـ عوامل «سیاسى» و «روانى» و «اجتماعى» که به عقیدهی جبر دامن مىزند چیست؟
5ـ موضعگیرى ما در برابر این عوامل باید چگونه باشد؟
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی