بخش نهم؛ دلایل عقلی معاد| ۱
فرمان عمومی عدالت
نخستین دلیل عقلی
انسان در چهار محکمه در همین جهان محاکمه مىشود اما...
انسان نمىتواند از قانون عدالت عمومى آفرینش مستثنا گردد.
درست است که انسان در برابر خلافکاریها و بیدادگریها و آلودگیها در «چهار دادگاه مختلف» در همین جهان مجازات و محکوم به پرداختن جریمههاى سنگینى مىشود که «نخستین» آنها دادگاه اسرارآمیز «وجدان» است که گاه به تنهایى همهی حسابها را تصفیه مىکند و چیزى باقى نمىگذارد.
و دومین آنها دادگاه «آثار طبیعى عمل» است که مخصوصاً در گناهانى که جنبهی «همگانى» به خود مىگیرد خیلى زود تأثیر قضاوت این دادگاه آشکار مىگردد.
تاریخ عبرت انگیز بشر مملو است از سرنوشت دردناک جوامعى که بر اثر ظلم و ستم و تبعیض، و دروغ و خیانت و نفاق و تنبلى در مدت کوتاهى طومار زندگى آنها در هم پیچیده و به کلّى از هم متلاشى شدند.
سومین محکمه، محکمهی «مکافات عمل» است که از همهی این محاکم اسرارآمیزتر است و روابطش ناشناخته! گویا قضات این دادگاه در پشت درهاى بسته به دادرسى مىنشینند و احکام قاطعى صادر مىکنند و به شکل اسرارآمیزى نیز اجرا مىگردد.
ما امروز هیچ توضیح علمى براى مسألهی «مکافات» نمىتوانیم بدهیم، اما این را هم نمىتوانیم انکار کنیم که در زندگى خود بارها به چشم دیدهایم یا در صفحات تاریخ بسیار خواندهایم که افراد بیدادگرى در پایان کار، چنان در آتش مکافات سوختند که براى هیچ کس قابل پیش بینى نبود، و رابطهی سرنوشت شوم و دردناک آنها با اعمال خلافى که مرتکب مىشدند، نه از طریق «وجدان» قابل تفسیر بود و نه از طریق «اثر طبیعى عمل»، و نه ممکن بود همه آنها را حمل بر تصادف کرد.
و این اعتقاد قدیمى را که دست مکافاتى در کار است، که به شکل مرموز و ناشناخته، امّا به صورت قاطع و کوبنده، عمل مىکند در افکار همچنان زنده نگه مىدارد.
بالاخره چهارمین دادگاه، «دادگاههاى رسمى» و عادى بشرى است که قدرت ضعیفى دارد، و شاید از ده مورد خلاف تنها یک مورد را ببیند و بقیه، خود را از او پنهان کنند، و تازه در همین یک مورد هم احکام او همیشه عادلانه نیست، زیرا چنانکه مىدانیم هم چشم فرشتهی عدالتش بسته است و با چشم بسته تشخیص دادن، کار آسانى نیست و هم کفهها و شاهین ترازوى ظریفش تاب تحمل آن همه طوفانهایى که در دل اجتماعات میوزد ندارد لذا بسیار مىشود که اعتدالش به هم مىخورد!
محکمههای خصوصی
این محکمههاى چهار گانه در برابر ما وجود دارد، اما اگر درست از یک یک آنها به دقت دیدن کنیم خواهیم دید که بر سر در همهی آنها این جمله نوشته شده «این محکمه خصوصى است و تنها به بعضى از جرائم رسیدگى مىکند!»
خصوصی بودن این دادگاهها نیاز زیادى به بحث ندارد زیرا: دادگاههاى رسمى که تکلیفش - چنانکه گفتیم - روشن است و دامان همه گنهکاران و خلافکاران را نمىتواند بگیرد، و اگر مىگرفت و داد همهی مظلومان را از ستمگران باز مىستاند امروز جهان در آتش این همه ظلم و ستم و استعمار و استعباد و استثمار نمىسوخت.
و اما دادگاه مکافات، آن هم جنبهی عمومى و همگانى ندارد، گویا تنها یک برنامهی تربیتى است، و هشدارى است به عموم از طریق نشان دادن نمونهها! و به همین دلیل بیدادگرانى را مىشناسیم که از چنگال آن هم فرار کردهاند، بعلاوه جنایت گاهى چندان سنگین است که مکافات نمىتواند از عهدهی همهی آن برآید و تنها جریمهاى براى گوشهاى از آن تعیین مىکند.
و اما محکمهی «آثار طبیعى عمل» آن نیز جنبهی خصوصى دارد، زیرا شعاع عملش معمولاً گناهانى را در بر مىگیرد که جنبهی همگانى به خود گرفته، و یا اگر یک فرد آن را مرتکب شود باید مدتى طولانى به آن عمل ادامه دهد، تا ریشه کند، و جوانه زند، و میوهی تلخ و شوم آن آشکار گردد.
بنابراین بسیارى از گنهکاران و بسیارى از گناهان از قلمرو قضاوت آن بیرونند.
باقی مىماند «محکمهی وجدان» که در بحثهاى مشروحى که دربارهی طرز کار این دادگاه داشتهایم خصوصى بودن آن ثابت شده است، چه اینکه: همهی مردم از یک «وجدان بیدار و زنده» برخوردار نیستند، و ضعف وجدان که به علل گوناگونى صورت مىگیرد سبب مىشود که جمعى از آلودگان و جانیان خطرناک، در لباسهاى مختلف، از چنگال مجازات این محکمه نیز فرار کنند.
بنابراین نتیجهی کلى که از بررسى همه جانبهی دادگاههاى چهارگانهی بالا مىگیریم این است که هیچ یک از آنها یک شکل عمومى و همگانى که همهی منحرفان و مجرمان را به خاطر هر گناه، و ارتکاب هر گونه جرم محاکمه کند و به کیفر شایسته برساند ندارد، گویا همهی آنها به منزلهی اخطارهاى پى در پى و زنگهاى خطرى هستند، که براى تربیت و بیدار باش بشر نواخته مىشوند نه غیر آن.
قانون عدالت در جهان هستی
اکنون ببینیم آیا مىتوان به وجود یک عدالت عمومى و همگانى در ماوراى این زندگى اطمینان داشت، یا انسانها تصفیه حساب نشده از این جهان مىروند و دیگر هیچ!
چشم از زندگى انسانها که گوشهی بسیار کوچکى از نظام آفرینش را تشکیل مىدهد برداشته، و یک نظر کلى به وضع عمومى عالم هستى مىافکنیم:
میبینیم قانونى به نام «نظم و عدالت» بر همه جا سایه افکنده است. این قانون به قدرى نیرومند است که کوچکترین انحراف از آن سبب نابودى هر چیزى است، اگر آسمانها و زمین یعنى این همه کرات عظیم و بى شمارى که صحنهی هستى را پر کردهاند و تا آنجا که فکر کار کند پیش مىروند حتى هنگامى که مرکب فکر از کار مىافتد آنها همچنان، به حرکت، به هستى، به پیشروى، به گسترش خود، ادامه مىدهند، اگر آنها بر پا هستند به خاطر همین نظم و عدالت است که: «بِالْعَدْلِ قامَتِ السَّمواتُ وَ الْاَرْضُ؛ به عدالت آسمانها و زمین برپاست».[1]
دوام یک دانهی فوقالعاده کوچک «اتم» در طى میلیونها سال با آن همه ظرافت و دقتى که در ساختمان آن به کار رفته، و قاعدتاً مىبایست این چنین دستگاه ظریفى خیلى زود از کار بیفتد، مولود همان عدالت و محاسبهی فوقالعاده دقیق نظام الکترونها و پروتونها است.
و هیچ دستگاهى - کوچک و بزرگ - از این نظام شگرف و عدالت عمومى برکنار نیست، به جز انسان!
آیا انسان یک موجود استثنایی است؟
البته انسان یک تفاوت اساسى با تمام موجودات جهان طبیعت دارد، و آن اینکه قدرت عجیب به نام اراده توأم با اختیار و آزادى دارد، یعنى؛ پس از مطالعه و بررسى و تفکر هر چیز را به سود خود تشخیص داد انجام مىدهد و هر چه را به زیان خود دید ترک مىکند، و از این نظر خودش حاکم بر سرنوشت خویش است.
و همین امتیاز بزرگ ضامن «تکامل معنوى و اخلاقى و انسانى» اوست، زیرا اگر او آزاد نمىبود و مثلاً کارهاى نیک، و خدمات مردمى را با اجبار از طرف عوامل درونى یا بیرونى انجام مىداد هیچ گونه تفاوتى با سنگهاى بیابان نداشت که در میان آنها هم اجناس و انواع مختلف گران قیمت و ارزان قیمت وجود دارد و این تفاوت جنس امتیاز اخلاقى براى آنها نیست.
فی المثل اگر کسى را زیر فشار سر نیزه وادار به کمک چند میلیونى به یک مؤسسهی خیریه کنند، آن مؤسسه به هر حال به راه مىافتد ولى این امر هیچ گونه تکامل اخلاقى و انسانى براى او ایجاد نمىکند در حالى که اگر حتى یک ریال با دست خود و با آزادى اراده مىداد به همان نسبت سهمى از این نوع تکامل داشت. بنابراین شرط نخستین تکامل انسانى و اخلاقى، داشتن آزادى اراده است که بشر با پاى خود این راه را بپیماید، نه به اجبار همچون عوامل اضطرارى جهان طبیعت. و اگر آفریدگار جهان این امتیاز بزرگ را به انسان داده به خاطر همین هدف عالى بوده است ـ دقّت کنید.
طبیعی است که جمعى هم از این آزادى سوء استفاده مىکنند و دست به جنایات و خلافکاریهایى مىزنند.
حال اگر انسان تا نیت گناه کند قلبش «سنگ کوب» کند و گرفتار «آنفاکتوس» و «سکتهی قلبى» شود، و به مجرد اینکه مال یتیم مىخورد از دل درد تا دم مرگ پیش رود، و یا به هنگامى که دست به سرقت مىزند - به قول آن مرد پشت کوهى که تکلیف براى خدا درست مىکرد - دستش فوراً خشک شود و نام او به عنوان سارق بر صفحهی آسمان با خط درشت و روشن نوشته شود، باز مسأله شکل اجبار به خود مىگیرد و هیچ کس سراغ این گناهان نمىرود، ولى این گناه نکردن سر سوزن افتخارى براى او نمىآفریند، و امتیاز انسانى و تکامل روحى محسوب نمىشود... اینها همه از یک سو.
از سوى دیگر انسان نمىتواند از قانون عدالت که فرمان آفریدگار در سراسر عالم هستى است مستثنا باشد و وصلهی ناهمرنگى براى جهان خلقت گردد زیرا این استثنا کاملاً بى دلیل است، به این دلیل یقین پیدا مىکنیم که براى او نیز دادگاه و محکمهاى تعیین شده که همگان بدون استثنا در آن حضور خواهند یافت و سهم خود را از «عدالت عمومى جهان آفرینش» دریافت خواهند کرد ـ باز هم دقّت کنید.
خودآزمایی
1- چهار محکمه در همین جهان که انسان در آنها محاکمه مىشود را نام ببرید؟
2- شرح دهید که چرا چهار دادگاه ذکر شده، جنبه خصوصی دارند؟
3- نخستین شرط تکامل انسانى و اخلاقى چیست؟
پینوشت
[1]. فیض کاشانى، تفسیر صافى، ذیل آیهی 7 سورهی الرّحمن.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی