کد مطلب: ۴۳۳۸
تعداد بازدید: ۲۲۶۷
تاریخ انتشار : ۱۲ بهمن ۱۳۹۹ - ۱۰:۵۰
انسان ۲۵۰ ساله| ۱۴
البته صلح، تحمیلى بود؛ اما بالاخره صلحى واقع شد. باید گفت حضرت، دل نداد. همین شرایطى كه حضرت قرار داد، در واقع پایه‌ی كار معاویه را متزلزل كرد. خودِ این صلح و شرایط امام حسن(ع) همه‌اش یک مكر الهى بود.

فصل پنجم؛ امام حسن (ع) | ۲


البته صلح، تحمیلى بود؛ اما بالاخره صلحى واقع شد. باید گفت حضرت، دل نداد. همین شرایطى كه حضرت قرار داد، در واقع پایه‌ی كار معاویه را متزلزل كرد. خودِ این صلح و شرایط امام حسن(ع) همه‌اش یک مكر الهى بود. «وَ مَكَروا وَ مَكَرَاللهُ»[1] بود. یعنى اگر امام حسن می‌جنگید و در این جنگ كشته می‌شد ـ كه به احتمال قوى به‌دست اصحاب خودش كه جاسوسان معاویه آنها را خریده بودند، كشته می‌شد ـ معاویه می‌گفت من نكشتم، اصحاب خودش كشتند. به عزادارى هم می‌پرداخت و بعد تمام اصحاب امیرالمؤمنین را تارومار می‌کرد. یعنى، دیگر چیزى به نام تشیع باقى نمی‌ماند تا عد‌ه‌اى در كوفه پیدا شوند و بعد از بیست سال، امام حسین(ع) را دعوت كنند. اصلاً چیزى باقى نمی‌ماند. امام حسن(ع) شیعه را حفظ كرد، یعنى بنا را حفظ كرد تا بعد از بیست سال، بیست‌وپنج سال، حكومت به اهل بیت برگردد. 13/3/1379
پس از اینکه امام حسن(ع) با معاویه صلح کرد، نادانان و ناآگاهان با زبان‌های مختلف حضرت را نکوهش می‌کردند. گاهی او را ذلیل‌کننده‌ی مؤمنین[2] می‌دانستند و می‌گفتند: شما این مؤمنین پرشور و پرحماسه‌ای که در مقابل معاویه قرار داشتند، با صلح خودتان خوار کردید و تسلیم معاویه نمودید. گاهی تعبیرات محترمانه‌تر و مؤدبانه‌تری به‌کار می‌بردند، ولی مضمون یکی بود.
امام حسن(ع) در برابر این اعتراض‌ها و ملامت‌ها جمله‌ای را خطاب به آنان می‌گفتند که شاید در سخنان آن حضرت از همه‌ی جملات رساتر و بهتر باشد و آن جمله این است: «ما تَدری لَعَلَّهُ فِتنَةٌ لَکُم وَ مَتاعٌ اِلی حینٍ» چه می‌دانی و از کجا می‌دانی، شاید این، یک آزمونی برای شما است؟ و شاید یک متاع و بهر‌ه‌ای است برای معاویه تا زمانی محدود، و این جمله اقتباس از آیه‌ی قرآن است.[3]
این به‌روشنی نشان می‌دهد که حضرت در انتظار آیند‌ه‌ای است، و آن آینده چیزی جز این نمی‌تواند باشد که حکومت غیرقابل قبول ازنظر امام حسن(ع) که بر حق نیست باید کنار برود و حکومت مورد نظر سرِ کار بیاید. لذا به اینها می‌گوید که شما از فلسفه‌ی کار اطلاع ندارید. چه می‌دانید شاید مصلحتی در این کار وجود دارد.
در آغاز صلح، دو نفر از سران شیعه، مُسَیب‌بن‌نَجبَه‌ و سلیمان‌بن‌صرد، با عد‌ه‌ای از مسلمانان خدمت امام مجتبی مشرف شدند و گفتند: ما نیروی زیادی داریم، از خراسان و از عراق و... اینها را در اختیار شما می‌گذاریم و حاضریم معاویه را تا شام تعقیب کنیم. حضرت آنها را در خلوت به حضور خواستند و مقداری با آنان سخن گفتند. پس از اینکه بیرون آمدند آرام شده بودند، و نیروهایشان را رها کرده و پاسخ روشنگری هم به عده‌ی همراهان خودشان ندادند.
طه‌حسین[4] مدعی است که این دیدار در حقیقت سنگ زیربنای اصلی مبارزات تشیّع را گذاشت، یعنی می‌خواهد بگوید امام حسن(ع) با اینها نشستند و مشورت کردند، و در همین دیدار تشکیلات عظیم شیعی را به‌وجود آوردند.
بنابراین در زندگی امام حسن(ع) و در کلمات این بزرگوار، این معنی واضح است، گرچه در آن دوران زمینه‌ی چنین قیامی آماده نبود، زیرا رشد مردم کم و تبلیغات و امکانات مالی دشمن خیلی فراوان بود. دشمن از شیوه‌هایی استفاده می‌کرد که امام حسن نمی‌توانست از آن شیوه‌ها استفاده کند، مثل دادن پول‌های بی‌حساب، جمع‌کردن افراد غیر موجّه و ناصالح که امام از این کارها نمی‌توانست بکند، چراکه دست او باز بود، و دست امام حسن بسته. (پاسدار اسلام، ش 6)
روایتی از حضرت صادق(ع) است كه می‌فرماید: «وَقَّتَ هذَا الاَمرَ فِی السَّبعینَ»[5] در تقدیرات الهى این بوده كه با فاصله‌ی سى سال از شهادت امیرالمؤمنین(ع) و ده سال بعد از شهادت امام حسین(ع) امر حكومت به‌دست اهل‌بیت برگردد. منتها، نتیجه‌ی به این بزرگى، كى حاصل می‌شود؟ وقتى مردم، مقدماتش را با اراده و با تصمیم خودشان فراهم كرده باشند. خداى متعال كه با كسی‌ قوم و خویشی‌ ندارد! كارى كه به عهده‌ی مردم بود، انجام نگرفت. كارى كه به عهده‌ی امام حسن و امام حسین(ع) بود، آنها انجام دادند؛ اما كارى كه به عهده‌ی خواص بود ـ از عبدالله‌جعفر و عبدالله‌عباس تا بقیه ـ انجام نشد. حتى همان‌هایی كه بعد به كربلا آمدند و همراه با امام حسین جنگیدند، در زمان جناب مُسلِم، كارى كه باید می‌کردند، نكردند. كوتاهى كردند، واِلّا مسلّم آن‌طور نمی‌شد. باید قضیه را تمام می‌کردند كه نكردند. خُب؛ این نكردن‌ها، موجب شد كه حادثه‌ی كربلا پیش آید.
بعد حضرت می‌فرماید: «فَلَمّا اَن قُتِلَ الحُسَینُ صَلَواتُ‌اللهِ‌عَلَیهِ اشتَدَّ غَضَبُ اللهِ تَعالى عَلَى اَهلِ الاَرضِ فَاَخَّرَهُ اِلى اَربَعینَ وَ مِائَةٍ» یعنى عقب افتاد ظاهراً؛ به نظرم به سال صدوچهل رسید؛ یعنى هفتاد سال عقب افتاد. سال‌هایی‌ست كه بنی‌عباس بر سر قدرت بودند. ..یعنى معلوم می‌شود كه صلح امام حسن(ع) زمینه‌اى براى یک كار بزرگ شد، واِلّا ائمه، این‌طور نبود كه قضیه را رها كنند. قضیه‌ی ولایت و حكومت، مگر كوچك بود؟! اساس و محور دین، این بود. منتها دیگر این وضع پیش آمد. 13/3/1379
درباره‌ی این صلح حرف‌هاى زیادى زده شده، اما آنچه كه می‌خواهم عرض كنم، برخورد با مسئله‌ی صلح امام حسن(ع) از یک دیدگاه تازه است. چون این حادثه یک مقطع تاریخى بسیار حساسی‌ است كه اهمیت حادثه را بیشتر می‌کند از یک حادثه‌ی سیاسى در طول تاریخ اسلام. پر است تاریخ اسلام از حوادث گوناگون؛ حوادث زمان پیغمبر، حوادث بعد از پیغمبر، حوادث زمان امیرالمؤمنین، حوادث دوران زندگى ائمه(ع) و خلفاى بنی‌امیه و بنی‌عباس ـ تاریخ اسلام یک تاریخى است پُر از حوادث گوناگون لكن كمتر حادثه‌اى را ما داریم مثل این حادثه ـ حادثه‌ی صلح امام حسن ـ در تعیین‌كنندگى نسبت به كل تاریخ اسلام. یعنى شاید مثل این حادثه، یکی، دوتا حادثه‌ی دیگر را بنده سراغ دارم در تاریخ اسلام كه تأثیر تعیین‌كنند‌ه‌اى داشته در كل جریان حركت اسلام و تاریخ اسلام در طول قرن‌هاى متمادى. حادثه، بسیار حادثه‌ی مهمى است از این نظر.
خلاصه، این حادثه عبارت است از تبدیل جریان خلافت اسلامى به سلطنت. جمله، خیلى پرمغز و پربار است اگر ما در آن تأمل كنیم. خلافت نوعى از حكومت است، سلطنت نوعى دیگر؛ و اینها باهم تمایزشان در یک خصوصیت و دو خصوصیت و پنج خصوصیت نیست. دو جریان جداگانه و به‌كلى متمایز از یکدیگر در اداره و حكمرانى بر مسلمین و بر كشور و بر جامعه‌ی اسلامى وجود دارد، یکی جریان سلطنت ویکی جریان خلافت. و در این حادثه قطار عظیم تاریخ اسلام و زندگى اسلامى خط عوض كرد؛ مثل خط عوض‌كردن‌هایی كه شما می‌بینید یک ‌جاهایی یک قطارى دارد طرف شمال می‌رود، در یک نقطه‌ی خاصى سوزن‌بان با جابه‌جا كردن خطوط صدوهشتاد درجه مسیر حركت قطار را عوض می‌کند، قطار را روانه می‌کند به سمت جنوب، البته این صدوهشتاد درجه در همان لحظه‌ی عوض شدنِ خط محسوس نیست، لكن در مَآل[6] وقتى كه انسان نگاه می‌کند، یک‌چنین چیزى را مشاهده می‌کند. من حادثه را از این دیدگاه می‌بینم.


خودآزمایی


1- امام حسن(ع) در برابر اعتراض‌ها و ملامت‌های نادانان و ناآگاهان چه به آنان می‌گفتند؟ و چه مطلبی را نشان می‌دهد؟
2- طه‌حسین مدعی است که زیربنای اصلی مبارزات تشیّع و تشکیلات عظیم شیعی چه زمانی به وجود آمد؟
3- چرا در دوران زندگی امام حسن(ع) زمینه‌ی قیام آماده نبود؟
 

پی‌نوشت‌ها


[1]. سوره‌ مبارکه‌ آل عمران/ آیه‌ 54، «آنها [دشمنان] مكر كردند و خدا هم [در پاسخ آنها] مكر در ميان آورد.»
[2]. بحارالانوار/ کتاب تاریخ فاطمة و الحسن و الحسین / ابواب ما یختص بالامام الحسن‌بن‌علی / باب۱۸ / ح۷
[3]. بحارالانوار/ کتاب تاریخ فاطمة و الحسن و الحسین / ابواب ما یختص بالامام الحسن‌بن‌علی / باب۱۹ / ح۶، برگرفته از آیه ۱۱۱ سوره مبارکه انبیاء: «چه می‌دانی؟ شاید آن برای شما آزمایشی و برخورداری تا زمانی [معیّن] باشد.»
[4]. طه حسین (۱۸۸۹ ـ ۱۹۷۳م) نویسنده و مورخ معاصر مصری در کتاب الفتنة الکبری / ج۲ / ص۱۸۹ به این موضوع اشاره دارد.
[5]. کافی / کتاب الحجة / باب کراهیة التوقیت / ح۱، «همانا خدای متعال، وقت این امر را در سال هفتاد قرار داد.»
[6]. (أول) بازگشت، نگاه به عقب
 
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله العظمی سیدعلی خامنه‌ای
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: