بخش اول: لغات دعا | ۱
۱. الله
«الله» اسم است از برای ذات مستجمع جمیع صفات کمالیه بدون لحاظ و تعیین صفتی از صفات.
ابنخالویه در اعراب ثلاثین سوره میگوید:
«اِسْمٌ لا یَنْبَغِی إِلَّا لِلّهِ جَلَّ ثَنآؤُهُ»؛[1]
«اسمی است که سزاوار نیست مگر برای الله بلندمرتبه».
و در قول خدای تعالی: ﴿هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِیّاً﴾[2] گفته شده است؛ یعنی آیا در مشرق و مغرب خشکی و دریا و کوه و هموار و هر مکان و هر جایی احدی را که اسم او الله باشد، غیر از او میشناسی؟؛ یعنی نخواهی شناخت.
پیرامون این اسم، که بهتصریح بعضی «اسم اعظم» است و در اینکه مشتق است یا مشتق نیست و مطالب دیگر، علمای بزرگ ادب و لغت و فلسفه و عرفان بیانات و تحقیقات مهمی در کتابهای شرح اسماءالحسنی و کتابهای لغت و تفسیر و شرح ادعیه فرمودهاند، که آوردن آن مباحث در این رساله خارج از ظرفیت آن است و اهل تحقیق و بررسیهای عمیق را همان کتابها کافی و وافی است.
فقط در اینجا اجمالا میگوییم: «الله» که از آن تعبیر به اسم جلاله میشود، دلالت دارد بر ذات جامع جمیع صفات کمال، مثل علم و قدرت و تفرّد و وحدت؛ بنابراین یک مسّمی بیشتر نخواهد داشت و این دلالت بر تفاوت نمیکند و این لفظ مقدّس مشتق باشد یا غیرمشتق و دلالتش بر ذات احدیت به وضع تعیّنی باشد یا تعیینی. در هر صورت این لفظ دلالت بر آن ذات دارد و در لسان عربی بین اسمای حسنی، اسمی که به دلالت مطابقی این دلالت را داشته باشد، در نظر نیست مگر در مثل «هو» این ادّعا بشود.
راغب میگوید: اصل «الله»، اله است که همزهاش حذف شده و بر آن الف و لام تعریف وارد شده است و سپس مثل ابنخالویه به آیه شریفه ﴿هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِیّاً﴾[3] استشهاد نموده است.[4] و بنابر آنکه مشتق باشد، چنانکه از بعضی روایات نیز استفاده میشود، در اینکه اصل «الله» اله بوده است، اختلافی نیست. هرچند در اینکه همزه آن حذف شده و به جای آن الف و لام آورده شده است، یا اینکه الف و لام بر آن داخل شده و الف اصلی آن حذف شده است. به عبارت دیگر: در اینکه الف و لام تعویض است و قیاسی است یا تعویض نیست و به غیرقیاس است، اختلاف است. چنانکه در سرّ قرائت آن به قطع همزه و نکات دیگر، بحثهای ادبی لطیفی بین علمای نحو و ادب مطرح شده است که علاقهمندان میتوانند آنها را در کتابهای نحو و ادب مطالعه فرمایند.
و در اصل اشتقاق «اله» نیز چند وجه فرمودهاند:
وجه اوّل: اینکه اصل آن از «اَلَه» (به فتح فاء و عین) است که اسم جنس است بر هر معبودی که به حقّ یا باطل عبادت شود؛ اعم از اینکه پرستنده معبود باطل فقط آن را معبود بداند و به ربوبیت «الله» معتقد باشد، مثل بسیاری از مشرکین، یا اینکه به ربوبیت آن و اتّصافش به صفات کمالیه ربانی قائل باشد.
پس بهعکس آنچه که فرقه گمراه وهابیت و ابنتیمیه و پیروانش گمان کردهاند که کلمه توحید فقط دلالت بر توحید الوهیت و نفی شرک در معبودیت دارد و نفی شرک در ربوبیت و اثبات توحید در ربوبیت از آن استفاده نمیشود. این کلمه طیبه بر نفی مطلق شرک برای حضرت احدیت دلالت دارد؛ زیرا شرک در الوهیت و معبودیت، همچنانکه گاه به اعتقاد باطلی مثل عقیده به اینکه شیء وجود تنزیلی خدا در عبادت اوست، حاصل میشود. گاه هم به عقاید باطل دیگر مثلاً چیزی یا شخصی را در مثل امر خلق و رزق و اماته و احیا شریک خدا دانستن واقع میشود. پس وقتی گوینده این کلمه طیبه نفی هر معبود را نمود، چنانکه نفی معبودی را که مشرک در عبادت بهواسطه اعتقاد فاسدی آن را میپرستد، مینماید، معبودی را هم که مشرک در ربوبیت بهواسطه اعتقادی از رقم دوم میپرستد، نیز نفی مینماید و نفی این دو معبود، نفی اصل و منشأ عقیده به معبودیت آنهاست و چون موارد شرک در عبادت و پرستش ظهور پیدا میکند، ازاین جهت نفی آن شده و با نفی لازم، نفی ملزوم (یعنی عقاید فاسدی که منشأ عبادت غیرخدا میگردد) نیز میشود.
بنابراین چنان نیست که کلمه توحید فقط شرک در الوهیت را - به معنایی که وهابیها میگویند و مجامع با توحید ربوبیت میشمارند - نفی نماید و به نفی شرک در ربوبیت ارتباط نداشته باشد؛ بلکه وقتی معبود غیر او را نفی کردیم، هرگونه شریکی را هم برای او نفی نمودهایم و این درصورتی است که «الله» از «اله» (به فتح فاء و عین) مثل «عبد» لفظاً و معناً باشد والاّ برحسب اشتقاقات دیگر، این توهم وهابیها که میخواهند آن را مبدأ یک سلسله دعواهای باطل دیگر خود قرار دهند، بطلانش بهصراحت معلوم است.
وجه دوم: این است که «الله» مشتق از «اَلِه» بر وزن علم (به فتح فاء و کسر عین) به معنای «تحیّر» است؛ چون عقول در درک حقیقت ذات و صفات او متحیر و ناتوانند، چنانکه در قرآن مجید میفرماید:
﴿یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَما خَلْفَهُمْ وَلا یُحِیطُونَ بِهِ عِلْماً﴾؛[5]
«خدایا با علم ازلی بر همه آینده و گذشته خلق آگاه است و خلق را هیچ به او احاطه و آگاهی نیست».
از امیرالمؤمنین (ع) روایت است که فرمود:
«کَلَّ دُونَ صِفاتِهِ تَحْبِیرُ الصِّفاتِ، وَضَلَّ هُناکَ تَصارِیفُ اللُّغاتِ»؛[6]
و نیز از آن حضرت روایت است که:
«کَلَّتِ الْأَلْسُنُ عَنْ غایَةِ صِفَتِهِ وَالْعُقُولُ عَنْ کُنْهِ مَعْرِفَتِهِ».[7]
نه ادراک بر کنه ذاتش رسد / نه فکرت به غور صفاتش رسد
نه بر اوج ذاتش پرد مرغ وهم / نه بر ذیل وصفش رسد دست فهم
و در دیوان منسوب به حضرت علی (ع) است:
کَیْفِیَّةُ الْمَرْءِ لَیْسَ الْمَرْءُ یُدْرِکُها / فَکَیْفَ کَیْفِیَّةُ الْجَبّارِ فِی الْقِدَمِ
هُوَ الَّذِی أَنْشَأَ الْاَشْیاءَ مُبْتَدِعاً / فَکَیْفَ یُدْرِکُهُ مُسْتَحْدَثُ النَّسَمِ[8]
«انسان نمیتواند چگونگی خود را بشناسد، پس چگونه میتواند چگونگی خدا را بشناسد. خدایی که همهی اشیا را از عدم به وجود آورده است، پس چگونه میتواند انسان حادث غیرقدیم، او را درک کند».
گفتم: همه ملک حسن سرمایه توست / خورشید فلک چو ذره در سایه توست
گفتا: غلطی ز ما نشان نتوان یافت / از ما تو هر آنچه دیدهای پایه توست
بنا بر این وجه، دلالت کلمه توحید بر نفی شرک در ربوبیت ظاهر و بینیاز از بیان است.
وجه سوم: اینکه مشتق از «وله» است و بنابراین اصل «اله» هم «وله» است که واو آن به همزه بدل شده است. و خداوند متعال را به این جهت «اله» گویند که هر مخلوقی یا به تسخیر و یا بهاختیار، مایل به اوست، چنانکه میفرماید:
﴿کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَتَسْبِیحَهُ﴾؛[9]
«هریک از آنها نماز و تسبیح خود را میداند».
و نیز میفرماید:
﴿وَإِنْ مِن شَیءٍ إِلاّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ﴾؛[10]
«موجودی نیست جز آنکه ذکرش تسبیح و ستایش حضرت اوست و لیکن شما تسبیح آنها را نمیفهمید».
و نیز میفرماید:
﴿إِنّاِللهِ و َإِنّا إِلَیْهِ راجِعُونَ﴾؛[11]
«ما به فرمان خدا آمده و به سوی او رجوع خواهیم کرد».
و در آیه دیگر فرمود:
﴿وَلَهُ أَسْلَمَ مَن فِی السَّمَواتِ وَالْاَرْضِ طَوْعاً وَکَرْهاً وَإِلَیْهِ یُرْجَعُونَ﴾؛[12]
«هرچه در زمین و آسمان است، خواهناخواه مطیع فرمان خداست و بهسوی او رجوع خواهند کرد».
ازاین جهت است که بعضی گفتهاند: «اَللهُ مَحْبُوبُ الْأَشْیاءِ کُلِّها».[13]
و این منافات ندارد که بعضی از افراد انسان بهسبب برخی کاستیها از او منصرف میشوند و سیر اختیاری خود را که باید به سوی او باشد، به قهقری مبدل کرده و از او دوری میجویند. بااین حال، در سیر کلی، همه بهسوی او میروند و بازگشت همه بهسوی اوست.
﴿فَسُبْحانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیءٍ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ﴾؛[14]
«پس منزّه و پاک است خدایی که ملک و ملکوت هر موجودی به دست قدرت اوست و همه شما بهسوی او رجوع خواهید کرد».
در لسانالعرب است که:
مَعْنی وَلاهُ: أَنَّ الْخَلْقَ یَولَهُونَ إِلَیهِ فِی حَوائِجِهِمْ؛ وَ یَضْرَعُونَ إِلَیْهِ فِیما یُصِیبُهُمْ وَیَفْزَعُونَ إِلَیْهِ فِی کُلِّ ما یَنُوبُهُمْ.[15]
وجه چهارم: این است که از «اَلَه، یَلوهُ، لیاهاً» به معنای «احتجب» مشتق باشد؛ چون حقیقت ذات او پنهان و محتجب از عقول و ابصار بوده و دیده نمیشود. در قرآن مجید نیز به این معنا اشاره شده است:
﴿لا تُدْرِکُهُ الْاَبْصارُ وَهُوَ یُدْرِکُ الْاَبْصارَ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ﴾؛[16]
«او را هیچ چشمی درک ننماید، و حال آنکه او ببیندگان را مشاهده میکند و لطیف و نامرئی و به همهچیز آگاه است».
و اسم «الباطن» نیز بر آن دلالت دارد. و در حدیث است:
«إِنَّ اللهَ احْتَجَبَ عَنِ الْعُقُولِ کَما احْتَجَبَ عَنِ الْأَبْصارِ، وَإِنَّ الْمَلَأَ الْأَعْلی یَطْلُبُونَهُ کَما تَطْلُبُونَهُ أَنْتُمْ»؛[17]
«خداوند متعال از عقلها محجوب و پنهان است، چنانکه از بصرها و چشمها محجوب و پنهان است و به درستی که ملأ اعلی و فرشتگان بالا او را طلب میکنند، همچنان که شما طلب مینمایید».
بنابراین وجه، و وجه سوم نیز، دلالت کلمه توحید بر نفی شرک در ربوبیت ظاهر است.
وجه پنجم: این است که از «أله إلی فلان» مشتق است؛ یعنی به او سکون و آرام گرفت، به این جهت که عقول به او آرامش مییابد. و جهانبینی اهل توحید به شناخت او باوربخش و موجب اعتماد میگردد و دلها به یاد او اطمینان پیدا میکند، چنانکه میفرماید:
﴿أَلا بِذِکْرِ اللهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾؛[18]
«آگاه باش تنها با یاد خدا دلها آرام میگردد».
و در دعای عرفه است:
«ماذا وَجَدَ مَن فَقَدَکَ وَمَا الَّذی فَقَدَ مَن وَجَدکَ»؛[19]
« چه چیزی را پیدا کرد کسی که تو را گم کرد؟ و چه چیزی را گم کرد کسی که تو را پیدا کرد؟».
وجه ششم: اینکه «اله» مشتق از «أَلِه» (به فتح فاء و کسر عین) است که به معنای پناهجستن و پناهگرفتن باشد. و به خدا ازاین جهت «اله» گویند که پناه حقیقی و مفزع همه است. بنا بر این وجه و وجه پنجم نیز، کلمه توحید مطلق شریک را نفی مینماید. این بود عمده وجوه یا تمامی وجوهی که در مبدأ اشتقاق «اله» فرمودهاند.
و امّا «اللّهمّ»؛ در چگونگی ترکیب آن فرمودهاند: معنای آن «یا الله» است و کلمه «یا» به جهت تعظیم اسم جلاله از آن حذف شده و عوض آن میم مشدّد در آخر آن آورده شده است و این از خصایص این اسم است؛ چنانکه تاء قسم به آن اختصاص دارد.
فرّاء گفته است: اصل «اللّهمّ»، «یا الله آمنّا بالخیر»[20] است، یعنی ای خدا قصد کن ما را به خیر؛ ولی قول اوّل ارجح و اقوی است.
خودآزمایی
1- «الله» که از آن تعبیر به اسم جلاله میشود، بر کدام مفاهیم دلالت دارد؟
2- وجوهی که در اصل اشتقاق «اله» گفته شده است مختصراً آنها را بیان کنید.
3- آیا کلمه توحید فقط شرک در الوهیت را - به معنایی که وهابیها میگویند و مجامع با توحید ربوبیت میشمارند - نفی میکند؟ توضیح دهید.
پینوشتها
1. ابنخالویه، اعراب ثلاثین سوره (سورهی حمد).
2. مریم، ۶۵. «آیا برای او همنامی میدانی؟».
3. مریم، ۶۵ «آیا برای او همنامی میدانی؟».
4. راغب اصفهانی، مفردات، ص ۲۱.
5. طه، ۱۱۰.
6. راغب اصفهانی، مفردات، ص۲۱. «در بیان صفات الهی برشمردن صفتهای زیبا بیاثر وامانده و ناکارآمد شد و به کاربردن الفاظ گوناگون آنجا گم و بیاثر است».
7. کفعمی، المصباح، ص۱۱۳؛ مجلسی، بحارالانوار، ج ۷۸، ص۱۷۶ – ۱۷۷. «زبانها از بیان وصف او و عقلها از شناخت حقیقتش وامانده است».
8. دیوان امام علی (ع)، ص ۵۱۸.
9. نور، ۴۱.
10. اسراء، ۴۴.
11. بقره، ۱۵۶.
12. آل عمران، ۸۳.
13. راغب اصفهانی، مفردات، ص ۲۱.
14. یس، ۸۳.
15. ابنمنظور، لسانالعرب، ج ۱۳، ص ۴۶۸.
16. انعام، ۱۰۳.
17. مجلسی، بحارالانوار، ج ۶۶، ص ۲۹۲.
18. رعد، ۲۸.
19. مجلسی، بحارالانوار، ج ۹۵، ص ۲۲۶.
20. ر.ک: طریحی، مجمعالبحرین، ج ۶، ص۳۴۰؛ رضیالدین استرآبادی، شرحالرضی علی الکافیه، ج ۱، ص۳۸۴؛ مجلسی، بحارالانوار، ج ۷۷، ص۱۸۰.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی