بخش اوّل؛ لغات دعا | ۵
۵. رسول
«رسول» به معنای فرستاده و پیامبر و پیامآور است، و چنانکه راغب میگوید:[1] گاه به سخن و پیامی که برده میشود، رسول گفته میشود، چنانکه بر شخصی که رسالت را تحمل میکند نیز رسول گفته میشود و رسول و رُسُل بر انبیا و ملائکه اطلاق میشود و بر کسی که برای انجام کاری فرستاده شده باشد، نیز رسول گفته میشود، چنانکه در قرآن مجید میفرماید:
﴿تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا وَهُمْ لا یُفَرِّطُونَ﴾؛[2]
«رسولان ما او را میمیرانند و در قبض روح آنها هیچ تقصیری نخواهند کرد».
و موارد اطلاقات آن، اعم است از امری که رسول برای آن ارسال شده، محبوب کسانی باشد که بهسوی آنها فرستاده شده یا مکروه آنها باشد.
بنابر آنچه گفته شد، میتوان گفت: فرق نبی و رسول این است که در مفهوم نبی، رسالت و پیامآوری نیست، نه به این معنا که نبی، رسول نباشد؛ بلکه شخصی را رسول و نبی میگویند؛ از این لحاظ که خبردهنده و خبرداده شده از خدا و حقایق غیبی و احکام و اموری است که به او وحی میشود، به او نبی میگویند. و از لحاظ اینکه فرستاده و حاصل رسالت و مأمور به تبلیغ است، به او رسول گفته میشود. بنابراین ممکن است در قسمتی از خبرهایی که میدهد پیامآور نباشد و خبردهنده و نبیّ باشد، مثل بسیاری از خبرهایی که رسول خدا (ص) در غیر قرآن مجید از گذشته و آینده و امور غیبی و اوضاع بهشت و جهنم و صنوف فرشتگان و امثال آن دادهاند، که این خبرها بهعنوان پیام از سوی خدا برای مردم بیان نشده؛ بلکه خبرهایی است که پیامآور از سوی خدا و شخصی که با عالم غیب ارتباط و اتصال دارد، از آن خبر میدهد.
امّا رسالت همهجا با نبوّت توأم است و به همان حیثیتی که رسالت اطلاق میشود، نبوّت هم اطلاق میگردد و وجه صحّت حمل رسول، وجه صحّت حمل نبی بر صاحب رسالت میباشد. بنابراین مفهوم نبی و نبوّت اعم از رسول و رسالت است؛ امّا لزومی ندارد که مثل اعم و اخص مطلق، اعم دو مصداق داشته باشد؛ بلکه میتوان گفت: نبی و رسول مصداقاً واحدند و نبی بر غیررسول اطلاق نمیشود، هرچند اطلاق آن بر رسول به لحاظ جهتی است که اعم از رسالت است.
و اگر این جهت را که نبی و رسول مصداقاً واحدند، قبول نکنیم و گفته شود: چون بر بعضی از انبیای بنیاسرائیل با اینکه رسالت و پیامی برای قوم نداشتند، نبی اطلاق شده است، بنابراین هر رسولی نبی است و هر نبیای رسول نیست.
پاسخش این است که: به هر صورت، اطلاق نبی بر رسول به لحاظ همان حیثیتی است که بر نبی غیرمرسل اطلاق میشود.
علاوهبراین، نکته دیگری که محتمل است از آیه شریفه:
﴿فَبَعَثَ اللهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ﴾؛[3]
«خدا رسولان را فرستاد تا نیکوکاران را بشارت دهند و بدکاران را بترسانند».
استفاده شود، این است که خدا انبیا را مبعوث فرمود؛ یعنی پس از آنکه دارای مقام و منصب نبوّت (هرچند به معنای خبرداده شده و اسم مفعولی باشد) شدند، آنها را برانگیخت و به رسالت فرستاد. بنابراین امکان دارد به این نحو واقع شده باشد که پیغمبران قبل از رسالت به مقام نبوّت نایل شده باشند، مگر در مواردی که تصریح به نحو دیگر شده باشد. و در آنچه گفته شد، فرقی نیست بین اینکه نبی مشتق از «نبأ» باشد یا اینکه مشتق از «نبوّت» به معنای بلندی رتبه و علوّ شأن باشد، و بنابر تمام وجوهی که گفته شد، و وجوه و احتمالات دیگر «خاتمالنبیین» به معنای خاتم تمام انبیا و رسل میباشد، به خلاف «خاتمالمرسلین» که صراحت «خاتمالنبیین» را ندارد.
ممکن است گفته شود: برحسب بعضی وجوهی که در فرق این دو کلمه گفته شده است، فقط دلالت بر ختم رسالت و پایان سفارت بین خدا و خلق دارد و لذا «خاتمالنبیین» بهصراحت دلالت بر پایان نبوّت و رسالت دارد، هرچند گفته شود: نبی بر کسی که بهواسطه خواب از خدا خبر میدهد، نیز اطلاق میشود؛ چون پرواضح است که مقصود این نیست که نبی فقط بر کسی که از خواب خبر میدهد، اطلاق میشود؛ بلکه مقصود این است که اطلاق نبی بر کسی که بهواسطه مشاهده فرشته، یا تلقی مستقیم وحی، یا همه وسایط ممکن، از خدا خبر میدهد، صحیح است. و در قرآن و حدیث و شعر و کل لسان عرب بسیار است و بر کسی که فقط از خواب خبر میدهد، نیز مجوّز استعمال دارد. و اگر در موردی استعمال شد که قرینهای بر اراده خصوص این معنا بود، مخالف لغت و اصطلاح نمیباشد.
۶. حجّت
«حجّت» آن چیزی است که بر صحّت یکی از دو طرف نقیض، مثل وجود و عدم چیزی به آن استدلال و احتجاج میشود. همچنین دلالتی است که بیانگر راه مستقیم باشد و حجج الهی (حجتهای خدا) هر چیزی است که خدا به آن بر بندگان خود احتجاج نماید، یا بهوسیله آن، بندگان خود را بهسوی خود هدایت کرده باشد.
بنابراین، معجزات انبیا همه حجت است، کل عالم حجت است، تمام آیات الهی و نعمتهای غیرمتناهی، هر پدیده و هر مخلوق و اعضا و اجزای آنها و نظاماتی که در آنها برقرار است، همه حجّتند. جنبندگان دریا و صحرا و هوا، گیاهان و گلها، درختان و برگها و شکوفههای آنها، و آسمان و زمین و آنچه در آنهاست، همه حجتهای خدایند که: «اگر تمام درختهای روی زمین قلم باشند و هفت دریا دوات گردند (و بخواهند کلمات و آیات و حجتهای حقّتعالی را بنویسند) کلمات الهی تمام نخواهد شد».
﴿وَلَوْ أَنَّما فِیالْأَرْضِ مِن شَجَرَةٍ أَقْلامٌ وَالْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ کَلِماتُ اللهِ﴾؛[4]
برگ درختان سبز در نظر هوشیار / هر ورقش دفتری است معرفت کردگار
هر فرد از افراد انسان، خود و چشم و گوش و زبان و مغز و خون و استخوان و پوست و اعضای ظاهر و باطن و سلولها و گلبولهای سفید و قرمزش بر خودش و بر دیگران حجت است. عمر و زندگی و تندرستی و خلاصه همهچیز و همه اوضاع و فرازونشیبهای آگاهیبخش و مناظر مختلف، همهوهمه حجّتند، که اگر انسان به آگاهی نرسیده و این همه آیات را ندیده و از خط منحرف شده باشد، همه این حجّتها علیه او اقامه شده و او را محکوم مینمایند و راه عذر را بر او میبندند. قرآن مجید کتاب خدا و معجزه باقی حضرت خاتمالانبیا (ص) و احکام و هدایتهایش بر همه بشریت حجت است و آیات آن نیز هرکدام حجت است. علاوه بر آنکه در خود آیات احتجاج و اقامه حجت بر معارف و عقاید دینی شده باشد. از بزرگترین حجّتهای الهی یکی عقل است و دیگر نعمت وحی و نبوّت انبیا و امامت اوصیاست که استمرار هدایت پیغمبران میباشد.
عقل، نورافکن نیرومند و پرتابشی است که درون جان انسان را روشن میسازد و خیر و شر و نیک و بد را تمیز میدهد و خدای تعالی بهوسیله آن انسان را بر سایر موجودات زنده این کره خاکی برتری داده است.
«نبوّت و امامت» نیز ظهور اسم «الهادی» و راهنمای عقل و میزان و معیار و نگهبان اعتدال و رساننده ومبیّن برنامههای الهی و نسخههای سعادت فکری و عملی انسانند.
بشر از طریق نبوّت انبیا و امامت اوصیا، به برنامههای سعادت روح و جسم و دنیا و آخرت و معارف یقینی هدایت میشود و از چشمه زلال علوم و آگاهیهای آن مینوشد.
اگر انبیا نبودند و خداوند آنها را نفرستاده بود، هیچ راه قطعی و یقینی در اختیار بشر قرار نمیگرفت. فلاسفه و حکما با آن همه فریاد و طمطراق نتوانستهاند در مسائلی که فکر بشر را به خود مشغول نموده به یک زبان حرف بزنند و بهطورقطع نظر بدهند، حتی بسا یک فیلسوف در دوره زندگیاش، در این مسائل نظرات مختلف اظهار نموده و سرگردانی خود را در این مسائل آشکار میکند.
امّا این انبیا و اوصیا بودند که همه یک زبان و باکمال قاطعیت و سرشار از ایمان و یقین، این مسائل را برای بشر بازگو کردند و تاریکیها و تحیّرها و ضلالتها را از میان بردند.
هیچ صنفی از اصناف بشر بهقدر این صنف بر بشریت حقّ ندارد، لذا اینها حجج الهی هستند و اعظم و اتمّ آنها، شخص مقدّس خاتمالانبیا محمّد بن عبدالله(ص) و خلفا و جانشینان آن حضرت، علی بن ابیطالب(ع) و یازده فرزند آن بزرگوار (ع) میباشند.
و اگرچه آنطور که گفته شد، حجّتهای الهی بیشمار است و همه و هرچه هست حجّتند؛ امّا ظهور حجّیت این چهاردهتن چنان است که همه حجج تحتالشعاع آنها قرار گرفته و هر وقت حجت و حجج گفته شود، این ذوات مقدّسه از آن فهمیده میشود.
و امروز حجت مطلق، ولیالله اعظم، حضرت صاحبالزمان مهدی منتظر(ع) میباشد و چنان اسم حجت به این ذوات شریفه اختصاص یافته که بسیاری از کتابهای مربوط به امامت و حالات شریف آنها را کتابالحجّة یا «الامامة» نام نهادهاند، مانند کتاب «الحجّة» از ابواب کتاب شریف الکافی، تألیف شیخ اجلّ اقدم کلینی (قدس سره)؛ بلکه از حدیث شریف مروی از امیرالمؤمنین(ع) در نهجالبلاغه[5] و کتابهای دیگر از سنّی و شیعه استفاده میشود که: اگر زمین بدون حجّت باقی بماند، حجّتهای خدا و بیّنات او باطل میگردد، به این معنا که حجّیت سایر حجج نیز به وجود امام و حجّت تمام میگردد و اگر امام و حجّت نباشد، احتجاج به حجتهای دیگر بر مردم، موجب قطع عذر آنها نمیگردد، واز معانی لطیف و امیدبخش در این باب، کلام حضرت علی(ع) است که میفرماید:
«أَنَا شاهِدٌ لَکُمْ وَحَجِیجٌ یَوْمَ الْقِیامَةِ عَنْکُمْ»؛[6]
«من شاهدم برای شما و در روز قیامت اقامهکننده حجّت از شما (و مدافع از شمایم به حجّت) هستم».
خودآزمایی
1- فرق نبی و رسول چیست؟
2- نکته دیگری که محتمل است از آیه شریفه ﴿فَبَعَثَ اللهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ﴾؛ استفاده شود، را بیان کنید؟
3- معنا و مفهوم حجت را شرح دهید.
پینوشتها
1. راغب اصفهانی، مفردات، ص ۱۹۵.
2. انعام، ۶۱.
3. بقره، ۲۱۳.
4. لقمان، ۲۷.
5. نهجالبلاغه، حکمت ۱۴۷ (ج ۴، ص ۳۷).
6. نهجالبلاغه، خطبه ۱۷۶ (ج ۲، ص۹۲ - ۹۳)؛ دیلمی، اعلامالدین، ص۱۰۶؛ مجلسی، بحارالانوار، ج ۶۸، ص۱۹۰؛ قندوزی، ینابیعالموده، ج ۳، ص۴۳۷.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی