بخش دوّم: تفسیر دعا | ۲
جمله دوّم:
«اَللّهمَّ عَرِّفْنِی رَسُولَکَ؛ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی رَسُولَکَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَکَ».
بهطور کلی شکی نیست که معرفت نبوّت و رسالت عامه مقدم بر امامت عامّه است؛ یعنی شناخت اینکه بر خدا لازم است (برحسب قاعده لطف و به مقتضای ربّانیت و رحمانیت و هادویت و فیّاضیت و برای اتمام حجّت بر بندگان، اینکه نقض غرض از آفرینش انسان پیش نیاید) پیغمبر بفرستد تا بندگان را در فکر و عمل راهنمایی کنند و به آنها برنامه بدهند، بر شناخت اینکه پس از پیغمبر نیز باید شخصی که معصوم باشد و افعال و اقوالش حجّت باشد، از جانب خدا و بهوسیله پیغمبر منصوب و معین گردد، مقدّم میباشد، چنانکه معرفت نبوّت و رسالت خاصّه نیز بر معرفت امامت خاصه مقدم است؛ یعنی شناخت اینکه شخص شخیص صاحب خُلق عظیم حضرت خاتمالانبیا (ص)، پیغمبر و رسول خداست، بر شناخت شخص امامان و اولیای امر بعد از آن حضرت مقدم است، و چنانکه کسی معرفت به نبوّت عامه نداشته باشد، معرفت به امامت عامه که مترتب بر آن است، حاصل نخواهد شد.
همچنین اگر معرفت به نبوّت خاصه و اینکه شخص حضرت خاتمالانبیا(ص) پیغمبر است، پیدا نکرده باشد، معرفت خلفا و اوصیا و اولیای امور بعد از آن حضرت، بیمفهوم و غیرقابل تصور است.
با این همه، در این دعا، مقصود از نبی در جمله اوّل و رسول در این جمله، شخص حضرت رسول اکرم محمّد مصطفی (ص) است، چنانکه مقصود از حجت نیز شخص حضرت خاتمالاوصیا، امام عصر (ع) است.
چنانکه در شرح جمله اوّل توضیح داده شد، دعاکننده به نبوّت رسالت رسول اعظم (ص) و ولایت حضرت حجة بن الحسن (ع) معرفت دارد، مقصودش از این دعا و طلب معرفت یا مسئلت ثبات و بقای بر آن، یا کمال معرفت و نیل به درجات بالاتر است و یا اینکه از خدا میخواهد که خودش به مقتضای «إِنَّ قُلُوبَ بَنِی آدَمَ (کُلَّها) بَیْنَ إصْبَعَیْنِ مِنْ أَصابِعِ الرَّحْمنِ یُصَرِّفُها کَیْفَ یَشاءُ»[1] و «الْعِلْمُ نُورٌ یَقْذِفُهُ اللهُ فِی قَلْبِ مَنْ یُریدُ»[2] نسبت به مقامات رسول اکرم (ص) در قلب او معرفت القا فرماید.
واضح است که درجات معرفت به پیغمبر نیز متفاوت است، کمترین مراتب آن این است که او را در ابلاغ تعالیم و تکالیف و اوامر و نواهی خدا بین خالق و خلق واسطه و سفیر و فرستاده و صاحب معجزه و معصوم بداند.
مراتب بعدی معرفت این است که: آن حضرت را اشرف و افضل تمام ممکنات از ملائکه و انبیا و دیگران، و خُلق اعظم و اعظم خلق و صاحب مقام ولایت بر عالم امکان و اقرب و نزدیکتر از هر مخلوق خدا بداند به حدّی که جبرئیل نیز در لیلةالمعراج از ادامه صعود و همراهی با آن حضرت بازماند، که گفت:
«لَیْسَ لِی أَنْ أَجُوزَ هذَا الْمَقامَ (المَکانَ)»؛[3]
«برای من گذشتن (و پیشرفتن) از این مقام نیست».
و از آن حضرت روایت است که فرمود:
«لِی مَعَ اللهِ وَقْتٌ لا یَسَعُهُ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ وَلا نَبِیٌّ مُرْسَلٌ».[4]
چون گذشت احمد ز سدره مرصدش / و از مقام جبرئیل و از حدش
گفت: او را هین بیا اندر پیام / گفت رو رو که حریف تو نیام
باز گفتا: کز پیام آی و مَایست / گفت: رو زین پس مرا دستور نیست
گفت: بیرون زین حدّ ای خوشفرّ من / گر زنم پرّی بسوزد پرّ من
احمد ار بگشاید آن پرّ جلیل / تا ابد مدهوش ماند جبرئیل
فَاقَ النَّبِیِّینَ فی خَلْقٍ وَ فی خُلْقٍ / وَلَمْ یُدانُوهُ فی عِلْمٍ وَلا کَرَمٍ
وَکُلُّهُم مِنْ رَسُولِ اللهِ مُلْتَمِسٌ / غُرَفاً مِن الیَمِّ اَوْ رَشَفَاً مِن الدِّیَمِ
دَعْ مَا ادَّعَتْهُ النَّصارَی فی نَبِیِّهِم/ وَاحْکُمْ بِما شِئْتَ مَدْحاً فِیهِ وَاحْتَکِم
محمّد که ازل تا ابد هرچه هست / به آرایش نام او نقش بست
چراغی که انوار بینش از اوست / فروغ همه آفرینش از اوست
و بنابراین عرفان و شناخت چنین پیغمبری در شناخت و مقام حجت و جانشینان و خلفای او کمال تأثیر را خواهد داشت؛ زیرا جانشین و خلیفه باید منعکسکننده اوصاف و مقامات کسی که از او خلافت مینماید، باشد و نمونه او و اعمال او و رفتار او استمراربخش دعوت و حرکت او باشد، و اگر پیغمبر را نشناسد یا در معرفت او قصور یا وقوف داشته باشد به همان مقدار حجت خدا و خلیفه پیغمبر را نشناخته است.
لذا مطالعه تاریخ زندگی پیغمبر (ص) و تأمّل و تفکّر در حالات و شئون و مقامات و مواقف آن حضرت و تلاش برای دریافت رسالت آن حضرت که اعظم و خاتم رسالات آسمانی و جامع جمیع رهنمودها به سعادات دنیوی و اخروی و مادّی و معنوی است، برای افزایش و گسترش و استحکام معرفت آن حضرت و خلفای او و بلکه برای تکمیل و تقویت معرفةالله لازم، و مطلبی است که سالک الیالله و طالب مقامات عرفانی نباید از آن غافل بماند.
خودآزمایی
1- معرفت نبوّت و رسالت خاصّه نیز بر معرفت امامت خاصه مقدم است؛ یعنی چه؟
2- مقصود دعا کننده از دعای «اَللّهمَّ عَرِّفْنِی رَسُولَکَ؛ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی رَسُولَکَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَکَ» چیست؟
3- درجات معرفت به پیغمبر(ص) را بیان کنید.
پینوشتها
1. سید مرتضی، امالی، ج ۲، ص۲؛ همو، تنزیهالانبیاء، ص۱۷۴؛ نیز ر.ک: احمد بن حنبل، مسند، ج ۲، ص۱۶۸؛ مسلم نیشابوری، صحیح، ج۸، ص۵۱. «دلهای اولاد آدم همگی میان دو انگشت از انگشتان خداست آنگونه که بخواهد آنها را حال به حال میکند».
2. شهید ثانی، منیةالمرید، ص۱۶۷؛ فیض کاشانی، الحقالمبین، ص۵. «علم نوری است که خداوند آن را در دل هرکس بخواهد میاندازد».
3. عیاشی، تفسیر، ج ۱، ص۱۶۰؛ مجلسی، بحارالانوار، ج ۱۸، ص۴۰۳.
4. صدوق، الامالی، ص۴۳۵؛ فتال نیشابوری، روضةالواعظین، ص۵۶؛ فیض کاشانی، تفسیرالصافی، ج ۱، ص۱۱۸؛ مجلسی، بحارالانوار، ج ۱۸، ص۳۶۰؛ آلوسی، روحالمعانی، ج۲، ص۷۳؛ حسینی کجوری، الخصائصالفاطمیه، ج۱، ص۵۹۷؛ ج ۲، ص۱۲۳، ۲۳۶، ۶۰۸. «مرا با خدا وقتی است که هیچ ملک مقرب و پیامبر مرسلی در آن نگنجد و جا ندارد».
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی