کد مطلب: ۴۳۶
تعداد بازدید: ۶۸۶۹
تاریخ انتشار : ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۵ - ۲۰:۳۴
درسنامه شماره 5
امام صادق(ع) فرمودند: وقتی به ‌تشییع جنازه میروی تصور کن که تو خود به ‌جای این میّت قرار گرفته‌ای و تو را به ‌سوی قبر سیر می‌دهند پس مواظب باش که چه توشه‌ای برای آن روز مهیّا کردی و با چه پس‌انداز و ذخیره‌ای به‌ سوی قبر می‌روی.

PDF

در ادامه نامه‌ی امام به ‌فرزندش حضرت می‌فرماید: ذَلّلهُ بِذِکْرِاْلَموتِ قلب و روح خود را با یاد مرگ رام کن و او را متقاعد کن که روزی می‌میرد و پایان زندگی دینوی تو فناء و نیستی است.

از آنجا که روح آدمی ممکن است سرکشی کند راه مهارکردن آن را امام بیان می کند (یعنی به یاد مرگ بودن و اقرار و اعتراف به ‌فناء) این 2 دستور هر انسان طغیانگر و چموشی را وادار به ‌تسلیم می‌کند بسیار دیده‌ایم هنگامی که عزیزی در حادثه‌ای ناگهانی از دنیا می‌رود و افراد زیادی از خوبان و بَدان در تشییع جنازه و مجلس ترحیم و یادبود او شرکت می‌کنند آثار ذلّت و تسلیم در همه‌ی چهره‌ها نمایان است ممکن است این تاثیر موقّت باشد ولی به ‌هرحال نشان می‌دهد که یاد مرگ و اقرار و اعتراف به نیستی اگر ادامه یابد همواره در مهار کردن نفس سرکش و کنترل شهوات نقش اصلی را خواهد داشت.

ما در حالات بزرگان می‌بینیم که پیوسته شاگردان خود را به ‌زیارت اهل قبور و نیز دیدن آثار گذشتگان جهت عبرت گرفتن تشویق می‌کردند. مرحوم قاضی رضوان ‌الله تعالی ‌علیه در نجف اشرف به ‌شاگردانش توصیه می کرد به ‌زیارت اهل قبور بروند و پس از قرائت فاتحه در گوشه‌ای بنشینند و ساعتی را به سکوت و خلوت و تفکّر در عاقبت امر و حادثه مرگ بگذرانند و می‌فرمودند این عمل و شیوه‌، تأثیر بسیار خوبی در قطع تعلّقات و وابستگی‌های دنیوی دارد و در توجّه انسان به خداوند بسیار مؤثّر است.

مرحوم حاج هادی ابهری که از عرفای به‌ حق بوده و بسیار شخص صالح و با تقوایی بوده است و دارای مکاشفات فراوان بوده نقل می‌کند در سنّ جوانی روزی در فصل تابستان که هوا بسیار گرم بود و عطش بر من غالب گردیده بود در کنار کوهی که آب بسیار گوارا در جویی از پائین آن کوه در جریان بود استراحت می‌کردم چشمم به ‌بیابان سوزان و سکوت غریبی افتاد که حکایت از نبودن حیات و زندگی در آن نواحی داشت افتاد و خیره شدم.

ناگاه به‌ فکرم این مسئله خطور کرد آیا می‌شود چنین احتمالی داد که روزگاری در این منطقه افرادی زندگی می‌کردند و از نعمت حیات و اجتماع و داد و ستد برخوردار بودند یا اینکه اصلاً این سرزمین تا کنون آدمی به‌ خود ندیده است و کسی در اینجا زندگی نکرده است.

در این هنگام یک مرتبه خداوند پرده را از جلوی چشمانم برداشت و نگاه کردم دیدم در همین مکان که نشسته بوم در طول تاریخ آنقدر از قبائل و افراد و نسل‌ها آمدند و منزل و شهر و روستا و باغ و بنا ساختند و رفته‌اند و گروه دیگری به‌ جای آن‌ها آمدند و صدها سال زندگی کردند و باز آن‌ها هم رفته‌اند و بر همین منوال ما که نتوانستیم تعداد آن‌ها را به ‌خاطر بسپارم و از اندازه و شمارش خارج بود.

روایاتی را در زمینه‌ی یاد مرگ نقل می‌کنیم به امید آنکه در دل‌ها اثر کند و اعمال ما اصلاح بشود.

این روایات را ملاحظه کنید:

1ـ رسول خدا(ص) فرمود: بالاترین عبادت‌ها یاد مرگ است و بالاترین تفکّرها یاد مرگ است.[1]

2ـ امام هادی(ع) فرمود: به ‌یاد بیاور آن ساعتی را که در مقابل زن و فرزند خود روی زمین افتادی و دست و پا می‌زنی(یعنی ساعت جان دادن) آن ساعتی است که هیچ دکتری نمی‌تواند برای تو نسخه بنویسد که تو را از این بستر مرگ نجات دهد و هیچ رفیقی نیست که بتواند به ‌تو خدمتی بکند.[2]

3ـ علی(ع) فرمود: کسی که به ‌یاد مرگ باشد به ‌کم و قلیل دنیـا راضی می‌شود.[3]

4ـ علی(ع) فرمود: چگونه مرگ را فراموش کردی در حالی که آثار وجود مرگ، مرگ را به ‌تو یادآوری می‌کند.[4]

5ـ از رسول خد(ص) پرسیدند آیا کسی هست که با شهداء محشور شود حضرت فرمود: بله کسی که در روز و شب 20 مرتبه به ‌یاد مرگ باشد.[5]

6ـ آثار به یاد ‌مرگ بودن این است که:

1ـ لذّات دنیوی و پوچ را می‌شکند؛

2ـ شهوات و تمایلات نفسی را از بین می‌برد؛

3ـ جماعات را متفرّق می‌سازد؛

4ـ آرزوها را از بین می‌برد و کوتاه می‌شود؛

5ـ شهوات نفسانی را می‌میراند؛

6ـ ریشه‌های غفلت را در وجود انسان قلع و قمع می‌کند.

7ـ بت‌های هوای نفس را می‌شکند و آن‌ها را سرگون می‌کند.[6]

چندین عمل وجود دارد که به ‌ما دستور داده‌اند که آن‌ها را زیاد انجام بدهیم:

1ـ صلوات زیاد بفرستید؛

2ـ برای فرج امام زمان و تعجیل آن زیاد دعا کنید؛

3ـ زیاد به‌ یاد خدا باشید؛

4ـ زیاد به‌ یاد مرگ باشید.

در روایت آمده هر کس زیاد به ‌یاد مرگ باشد گناهان او پاک می‌شود و زهد در دنیا پیدا می کند قلب انسان زنده می‌شود و لحظه‌ی مرگ بر او آسان می‌شود و تحمّل مصیبت‌ها بر او آسان می‌شود.

بین انسان و شهوات او حائل و مانع می‌شود اگر کسی در دنیا زیاد به‌ یاد مرگ باشد رغبت و میل او به‌ دنیا کم می‌شود و از مال دنیا به ‌اندازه‌ای که زندگی او را کفاف بدهد قانع و راضی می‌شود.[7]

سعی می‌کنیم به این روایت هم عمل کنیم:

پیامبر اکرم(ص) فرمودند: دل ما مثل آهن می ماند گاهی زنگ می‌زند و روی او غبار می‌نشیند و او را زنگار می‌گیرد و کدر می‌شود. از رسول خدا(ص) پرسیدند: وَ مَا جَلاؤهَا یَا رَسُولُ‌الله؛ چه کنیم زنگار دل برطرف شود و قلب نورانی بشود و جلا پیدا کند. فرمود: 2 کار را انجام دهید:

1ـ تلاوت قرآن.

2ـ به‌ یاد مرگ باشید.

وَ بَصِّرِهُ فَجَائعَ الدُّنیا و حَذِّرْهُ صَوْلَۀَ الدَّهْرِ وَ فُحْشَ تَقَلُّبِ اللَّیالی وَ اْلاَیّام.

دل خود و روح خود را با نشان دادن فجائع دنیا به ‌او، او را بینا کن و بصیرت به ‌او بده و از هجوم حوادث روزگار و زشتی‌های گردش شب و روز، روح و قلب خود را بر حذر بدار.

توضیح: گاهی بر قلب انسان پرده‌های غفلت و هوا و هوس چنان فرو می‌افتد که از درک حقایق مربوط به زندگی و سعادت خویش باز می‌ماند، برای کنار زدن این پرده‌های غفلت و بینا ساختن دل چیزی بهتر از آن نیست که انسان حوادث تلخ دنیا و آفات و بلاها و دگرگونی‌های ناگهانی را که در زندگی قدرتمندان جهان نمونه‌های زیادی از آن دیده می‌شود، مورد دقّت قرار دهد و بینائی را به ‌دل بازگرداند. تعبیر به ‌فجائع‌الدّنیا در کلام امام اشاره به ‌فجایع مردم دنیا است که همواره دگرگونی‌هایی را به ‌دنبال دارد یا اشاره به‌ حوادث تلخی است که ناخواسته در زندگی انسان رخ می‌دهد. جمله صولۀ‌الدّهر با توجه به‌ اینکه صولۀ به ‌معنای حمله‌ی قاهرانه و قادرانه است خواه این حمله از سوی حیوان درّنده‌ای باشد و یا از طرف انسان نیرومند ظالم اشاره می‌کند به آفات و بلایا و بیماری‌ها و ناکامی‌ها که همچون حیوان درّنده‌ای به انسان حمله می‌کند در حالی که در مقابل آن قادر به‌ دفاع از خویشتن نیست.

در جمله‌ی فُحْشَ تَقَلُّبِ اللَّیالِی وَ الاَیّام با توجه به‌ اینکه فحش به ‌هر کاری گفته می‌شود که از حدّ اعتدال خارج شود و صورت زشتی به‌ خود بگیرد به‌همین دلیل به‌تمام منکرات و زشتی‌های آشکار، فحش و فحشا می‌گویند هر چند در عرف امروز ما، فحش در مورد انحرافات جنسی به کار می‌رود.

با توجه به ‌اینکه فحش به ‌معنای هرگونه کار زشت و ناخوشایندی است اشاره به ‌این مطلب دارد که با گذشت روزها و شب ها دگرگونی‌های ناخوشایندی در زندگی فرد و جوامع بشری رخ می‌دهد و فضای زندگی را تیره و تار می‌سازد اگر انسان در این مورد دقت کند بر بینایی او نسبت به‌ حقایق این جهان و مسیر صحیح زندگی اضافه می‌کند.

انسان از این حوادث تلخ روزگار و حوادث و اتفاق‌ها می‌تواند درس عبرت بگیرد.

حضرت امیر(ع) در نهج‌البلاغه فرمود: الدَّهْرُ یَومَان یَومٌ لَکَ وَ یَومٌ عَلَیکَ؛ روزگار 2 روز است، یک روز به‌ نفع توست و روزی هم بر علیه تو. چرخ روزگار می‌چرخد باید توجه داشت که در حدیث آمده است:

فِی تَقَلُّبِ الاَحوالِ عُلِمَ جَواهِرُ الرِّجال

یعنی: در دگرگونی‌های روزگار و در تغییر و تبدیل احوال انسان در زندگی آن جوهره و ماهیّت افراد نمایان می‌شود، روزی ریاست دارد و روزی این میدان از او گرفته می‌شود، روزی ثروت دارد و روزی فقیر و محتاج است، روزی صحیح و سالم است و از نعمت عافیت بهره‌مند است و روزی گرفتار بستر مرض و بیماری می‌شود، روزی عزیز است در جامعه و روزی به‌ ذلّت می‌افتد، روزی جوان است و نیرومند و روزی پیر می‌شود و فرسوده، روزی بر مسند قدرت تکیه می‌زند و روزی سقوط می‌کند، روزی فراغت بال دارد و روزی تمام وقت او گرفته شده است، روزی همه به ‌او سلام می‌کنند و روزی کسی جواب سلام او را نمی‌دهد. و امثال این حوادث که به ‌ناچار در تعقیب انسان است.

وَ اَعْرِضْ عَلَیْهِ اَخْبارَ الْماضِینَ وَ ذَکِّرْهُ بما اَصابَ مَنْ کانَ قَبْلَکَ مِنَ الْاَوّلین وَ سِرْ فِی دِیارِهِمْ وَ آثارِهِم فَانْظُرْ فیمَا فَعَلُوا عَمّا انْتَقَلُوا وَ اَیْنَ حَلُّوا وَ نَزَلُوا.

فرمود: پسرم اخبار گذشتگان را بر نفس خود عرضه کن و مصیبت‌هایی که به ‌جمعیت قبل از تو رسیده به ‌نفس خود یادآوری کن. در شهرها و آثار ویران شده‌ی آن‌ها گردش کن و درست نگاه کن آن‌ها چه کردند، از کجا منتقل شدند و در کجا فرود آمدند، البته این همان چیزی است که قرآن مجید بارها بر آن تأکید نموده است. مثلاً می‌فرماید:

قُلْ سِيرُوا فِى الأَرْضِ فَانظُرُوا كَيْف كانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبْلُ

ای رسول ما به‌ مردم بگو در روی زمین سیر کنید و نگاه کنید عاقبت کسانی که قبل از شما بودن چگونه شد.[8] (به‌ جای کلمه‌ی سیر کنید می توانید کلمه‌ی گردش کنید را هم بنویسید).

مهم این است که در گوشه و کنار این کره‌ی خاکی و در بسیاری از شهرها و روستاها آثاری از پیشینیان دیده می‌شود آثاری خاموش که گذشت روزگار آن‌ها را به ‌ویرانی کشیده، ولی در عین حال خاموشی هزار زبان دارند و با ما سخن می‌گویند و سرانجام زندگی دنیا را به ‌ما نشان می‌دهند. بسیاری از مردم به ‌دیدن این آثار می‌روند و به ‌آن افتخار می‌کنند که این آثار تاریخی نشانگر تمدّن پیشین ماست در حالی که اگر از آن‌ها درس عبرت بگیرند سزاوارتر است.

فَاِنَّکَ تَجِدُهُمْ قَدِ انْتَقَلُوا عَنِ الْاَحِبَّۀِ وَ حَلُّوا دیارِ الْغُرْبة وَ کَانَّکَ عَنْ قَلیلٍ قَدْ صِرْتَ کَاَحَدِهِمْ.

هرگاه در اوضاع افراد قبل از خودت بنگری خواهی دید آن‌ها از میان دوستان خود خارج شدند و در دیار غربت (خانه قبر) بار انداختند گویا طولی نمی‌کشد که تو هم یکی از آن‌ها خواهی شد.

آری در هر چیز تردید کنیم در این حقیقت که همه ما بدون استثنا همان مسیر پیشینیان را خواهیم طی کرد، تردید نخواهیم کرد. روزی فرا می‌رسد که با همسر و فرزندان و دوستان و اموال و مقامات و وسائل زندگی وداع خواهیم گفت. همه چیز را می‌گذاریم و می‌رویم.

نکات ارزنده و قابل توجه که از این قسمت نامه استفاده می‌شود: در احادیث این طور آمده است که وسائل و ابزار برای گرفتن عبرت فراوان است ولی عبرت‌گیرنده بسیار کم است کیست که از سرنوشت و سرگذشت افراد قبل از خود، عبرت بگیرد و از این خواب غفلت بیدار شود و حواس خود را کاملاً جمع کند که پایان زندگی دنیوی او همین است که آن‌ها دچار و گرفتار به‌ ‌آن شدند و انسان هم به‌این کاروان ملحق خواهد شد چه بخواهی و چه نخواهی ما را روزی در این دنیا آوردند و روزی هم ما را از این دنیا خواهند برد.

بهترین روایت در این زمینه، حدیثی است که خدمت شما تقدیم می‌شود:

در زمان امام هادی(ع) عده‌ای در نزد متوکل عباسی از امام سعایت کردند یعنی سخن‌چینی کردند که فتنه‌ای برپا بشود و امام(ع) را به ‌قتل برسد. به ‌متوکل گفتند در منزل امام هادی(ع) اسلحه‌ی زیادی و نامه‌های بسیاری پیدا شده است که این اسلحه‌ها و نامه‌ها را اهل قم برای امام هادی(ع) فرستادند و امام تصمیم دارد که بر علیه متوکل قیام و انقلاب کند.

متوکل جماعتی را به‌خانه‌ی حضرت فرستاد و این جماعت شبانه بر درب خانه‌ی امام(ع) هجوم بردند و هر چه تفتیش کردند اسلحه و نامه‌ای پیدا نکردند و دیدند امام‌‍(ع) در حجره‌ای دربسته جامه و لباسی از پشم پوشیده و بر روی زمینی که از سنگ و شن بود نشسته و توجه حضرت به ‌سوی خداوند است و مشغول تلاوت قرآن می‌باشد پس آن حضرت را با همان حال گرفتند و به ‌نزد متوکل بردند.

قضیه را برای آن ظالم نقل کردند. متوکل مشغول خوردن شراب بود. امام(ع) را وارد مجلس شراب کردند و متوکل جام شراب در دستش بود. امام(ع) را تعظیم کرد و احترام کرد. آن حضرت را در پهلوی خود نشاند و جام شراب را به ا‌مام(ع) تعارف کرد که حضرت العیاذبالله شراب بخورد.

آن حضرت فرمود: به ‌خدا قسم شراب داخل گوشت و خون من نشده است هرگز. مرا از خوردن شراب معاف بدار.

متوکل گفت: برایم شعر بخوان.

امام هادی(ع) فرمود: شأن و منزلت ما شعرخوانی نیست. یعنی ما شاعر نیستیم.

متوکل گفت: نسبت به ‌این مسئله چاره‌ای نیست. یعنی حتماً باید شعر بخوانی والّا گردن تو را می‌زنم. سپس امام هادی(ع) اشعاری انشاء فرمود: در بی‌وفایی دنیا و مرگ سلاطین و ذلت خواری ایشان بعد از مرگ آن‌ها.

باتُوا عَلَی قُلَلِ الْاَجْبال تَحْرُسُهُمْ غُلْبُ الرِّجالِ فَلَمْ تَنْفَعُهُمُ الْقُلَلُ

یعنی: قبل از تو ای متوکل پادشاهانی آمدند که بر قله‌های بلند کوه‌ها قصرها ساختند و عده‌ای قویهیکل و نیرومند از وجود آن‌ها حفاظت می‌کردند مبادا کسی قصد جان آن‌ها را بکند.

وَ اسْتُنزلُوا بَعْدَ عِزِّ مِنْ مَعاقِلِهمْ وَ اُسْکِنُوا حُفَراً بئسَما نَزَلُوا

یعنی: پس از آن که مدّتی در کمال عزت و شرف زندگی کردند از جایگاه‌های خود فرود آمدند و سقوط کردند و در یک چاله‌هایی در زمین مسکن گرفتند به ‌نام خانه‌ی قبر و بد نزولی است و بد سقوطی است از کجا به ‌کجا.

ناداهُمْ صارِخٌ من بِعْدِ دَفْنِهِمْ اَیْنَ الْاَساوِرُ وَ التِیجانُ وَ الْحُلَلُ

بعد از آنکه آن‌ها را دفن کردند یک منادی فریاد زد: آن لباس‌های سلطنتی و آن تاج و تخت‌ها و آن جواهر و زینت‌ها کو و کجا رفت.

اَیْنَ الْوجُوهُ الّتی کانَتْ مُنَعَّمَۀ مِنْ دُونِها تُضْرَبُ الْاَسْتارُ وَ الْکِلَلُ

آن منادی فریاد می‌زند: آن صورت‌هایی که یک عمر در ناز و نعمت بود چه شد چه افرادی در مقابل آن‌ها خضوع می‌کردند و اظهار ادب می‌کردند.

فَاَفْصَحَ الْقَبْرُ عَنْهُمْ حینَ سائَلَهُمْ تلک الوُجُوه عَلَیْها الدّود تَنْتَقِلُ

هیچ کس جواب این منادی را نمی‌دهد مگر خانه‌ی قبر. خانه‌ی قبر از طرف آن‌ها جواب می‌دهد آن صورت‌هایی را که سئوال می‌کنی الآن کرم‌ها در دل خاک روی آن‌ها رفت و آمد می‌کنند.

قَدْ طالَ ما اَکَلُوا دَهْراً وَقَدْ شَرِبوَا وَ اَصْبَحوُا الْیَوْم بَعْدَ الْاکلِ قَدْ اُکِلوُا

خانه‌ی قبر صدا می‌زند: این سلاطین روزگار طولانی در این دنیا خوردند و آشامیدند بهترین غذاها و غذاهای رنگارنگ را خوردند و امروز به‌ این سرنوشت گرفتار شدند که کرم‌ها آن‌‌ها را می‌خوردند. بعد از آن که عمری خوردند، الآن آن‌ها را می‌خورند.

در روایت آمده است که متوکل از شنیدن این اشعار به ‌گریه افتاد آنچنان اشک ریخت که ریش او تَر شد و هر کس در آن مجلس حاضر بود گریه کرد و متوکل جام شراب را بر زمین زد و عیش او عزا شد.[9]

اگرچه در این اشعار امام هادی(ع) سخن از سلاطین و پادشاهان است ولی این گروه خصوصیت ندارند و بلکه سرنوشت همه این است که امام هادی(ع) می‌فرماید.

پناه به خدا من فکر می کنم بالاترین و مهم‌ترین و ارزنده‌ترین حدیث در این زمینه گفتار مولا علی(ع) است. در نهج‌البلاغه خطبه 212 این خطبه شرح حال اهل قبور است مردمی که در قبرها خوابیدند در چه حالی و شرائطی به‌ سر می‌برند می‌توان با قدرت ادعا کرد هر کس با این خطبه‌ی نورانی انس بگیرد و آن را مرتب مطالعه کند و مطالب آن را آویزه‌ی گوش خود کند خود را بیمه کرده و اصلاً گناه نمی‌کند. فقط خدا می‌داند که این‌ خطبه چقدر در روح انسان و اعمال و کردار آدمی مؤثر است به‌ تمام زن و مرد توصیه می‌شود اکیداً که روی این خطبه دلسوزی کنید و در تمام مراحل زندگی آن را جلوی چشم خود تابلو کنید دیگر گناه نمی‌کنید.

یک نکته‌ی جالب: یکی از علماء اهل سنت به ‌نام ابنابی‌الحدید معتزلی در شرح نهج‌البلاغه خود به‌ این خطبه که می‌رسد می‌نویسد من از خداوند متعال 70 سال عمر گرفتم در مدت این 70 سال بیش از هزار مرتبه این خطبه را با دقت خواندم و روی مطالب آن فکر کردم و هر مرتبه‌ای که آن را خواندم یک اثر تازه‌ای در اعمال من پیدا شده است. بعد می‌نویسد: این تأثیر به‌ خاطر چیست نمی‌دانم شاید به‌ خاطر:

1ـ علاقه‌ای است که به ‌مولایم علی(ع) دارم.

2ـ شاید به‌ خاطر نفس مولا علی(ع) است که به‌ هرکس بخورد قلب طرف زنده می‌شود.

3ـ شاید به ‌خاطر خود این جملات و کلمات است که این گونه انسان را منقلب می‌کند.

جای بسی تأسف است که یک عالم سنّی با این خطبه این طور برخورد می‌کند و ما شیعیان شاید در تمام عمر یک مرتبه هم این خطبه را نخواندیم و ندیدیم و از مطالب آن کاملاً غافل باشیم، واأسفا. این خطبه تقریباً طولانی است و شرح و توضیح آن احتیاج به‌ جلسات زیادی دارد ولی ما آدرس می‌دهیم و خود عزیزان را ارجاع می‌دهیم به ‌مراجعه به‌ نهج‌البلاغه و استفاده از این خطبه‌ی نورانی امام(ع). این خطبه 212 نهج‌البلاغه است. اول خطبه هم این است: وَ ِمنْ کَلامٍ لَهُ عَلَیه السَّلامِ بَعدَ تِلاوَۀِ اَلهَیکُمُ التَکاثُر حَتَّی زُرْتُمُ المَقَابِرِ. یعنی: امام(ع) این خطبه را بعد از تلاوت این دو آیه اَلهَیکُمُ التَکاثُر حَتّی زُرْتُمُ المَقابِر ایراد کردند.

شروع خطبه، با این جمله است:

یَا لَهُ مَرَاماً مَا اَبْعَدَهُ الی آخر...

فقط اشاره به ‌یک جمله این خطبه می‌شود که این جمله تلگرافی است، تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.

حضرت فرمود: فَغَیْرُ مَوصُوفٍ مَا نَزَلَ بِهِم.

یعنی: نمی توان بیان کرد که به ‌سرِ مُرده‌ها در قبر چه آمده است، در بیان دیگر در جای دیگر حضرت امیر(ع) فرمود: اگر مردم می‌دانستند که در قبر، میّت چه می‌کشد یک گناه هم نمی‌کردند.

مجدّداً عزیزانی که این جزوه به‌ دست مبارک آن‌ها می‌رسد را سفارش می‌کنم به ‌خواندن این خطبه ولی با دقّت خصوصاً ترجمه نهج‌البلاغه هم که در دسترس همگان هست استفاده کنید و فیض ببرید.

اگر کسی سئوال کند مردم پس از زندگی در دنیا به‌ کجا منتقل می‌شوند، در جواب عرض می‌کنیم انسان مجموعاً 6 منزل را طی می‌کند تا تعیین سرنوشت ابدی او: 1ـ صُلب پدر؛ 2ـ رحم مادر؛ 3ـ دنیا؛ 4ـ خانه‌ی قبر؛ 5ـ صحرای قیامت؛ 6ـ بهشت یا جهنّم.

هر کدام از این 6 منزل خصوصیّت‌هایی دارد ولی نسبت به‌ اینکه پس از دنیا مردم به ‌خانه‌ی قبر نزول می‌کنند خانه‌ی قبر خصوصیّت‌ها و ویژگی‌هایی دارد.

در روایت آمده انسان وقتی وارد قبرستان می‌شود خانه‌ی قبر با او حرف می‌زند و سخن می‌گوید، اگرچه ما سخنان خانه‌ی قبر را نمی‌شنویم. خانه‌ی قبر به ‌انسان می‌گوید:

1ـ من خانه‌ی خاک هستم؛

2ـ من خانه‌ی وحشت هستم؛

3ـ من خانه‌ی غربت هستم؛

4ـ من خانه‌ی ظلمت و تاریکی هستم؛

5ـ من خانه‌ی کرم‌ها و جانوران در دل زمین هستم؛

6ـ من خانه‌ی تنهایی هستم.

حضرت امیر(ع) به‌پسرش در نامه می‌فرماید: مردم به‌ خانه‌ی غربت نزول می‌کنند.

روایت داریم که جمعیّت اموات زیاد هستند ولی همه‌ی آن‌ها غریب و تنها خوابیده‌اند همسایگانی هستند که با هم انس نمی‌گیرند و دوستانی هستند که به ‌ملاقات و زیارت همدیگر نمی‌روند و هیچ یک از سرنوشت دیگری باخبر نیست. حضرت اشاره می‌کند که این افراد از میان جمع دوستان به‌ خانه‌ی تنهایی مسافرت می‌کنند. این اشاره است به ‌اینکه روزی خواهد آمد به ‌نام روز وداع و خداحافظی با هرکس و هر چیزی که محبوب ماست و محبوب ما بوده است.

قرآن در سوره‌ی قیامت این تعبیر را می‌کند: وَ ظَنَّ أنَّهُ الْفِرَاقُ. یعنی: محتضر (کسی که در حال جان دادن است) وقتی شرائط موجود را می‌بیند یقین می‌کند که لحظه‌ی جدایی رسیده است و باید جدا شود.

روزی رسول خدا(ص) به‌ جبرئیل فرمود: عِظْنِی، مرا موعظه کن. جبرئیل پیامبر اکرم(ص) را سه موعظه کرد:

1ـ هر چقدر می‌خواهی عمر کنی می‌توانی، یعنی تو محدودیتی در مقدار عمر نداری، ولی عاقبت می‌میری.

2ـ هر چه را می‌خواهی دوست داشته باشی، دوست بدار، ولی عاقبت از او جدا می‌شوی.

3ـ هر کار که می‌خواهی بکنی، بکن، ولی عاقبت نتیجه‌ی عمل خود را خواهی دید.

در نصیحت دوم به‌ همین کلام امام(ع) در نامه اشاره شده است که انسان از میان دوستان خواهد رفت باید حواس خود را جمع کند طوری دل ببندد که بتواند جدا شود و به ‌او خیلی سخت نگذرد.

ببینید عاقبت این دنیا حضرت یعقوب(ع) را از حضرت یوسف(ع) و علی(ع) را از حضرت زهرا(س) و حضرت امام حسین(ع) را از حضرت زینب کبری(س) جدا کرد. ما هم به ‌این سرنوشت گرفتار خواهیم شد و چقدر جدا شدن سخت است.

علی(ع) در ضمن یک شعری می‌فرماید:

یَقُولُونَ اِنَّ الْمَوْتَ صَعْبٌ عَلَی الفَتَی مُقارَقَۀُ الْاَحبابِ وَالله اَصْعَبُ

مردم می‌گویند مرگ سخت است ولی علی(ع) می‌گوید: از مرگ سخت‌تر جدا شدن از محبوب است چگونه انسان دل بکند و برود خصوصاً من و شما نه اینکه دل بستیم بلکه اسیر دنیا و مافیها شدیم ما چگونه برویم.

در روایت آمده است که شخصی نقل می‌کند در ساعت پایانی عمر امام حسن(ع)، در کنار حضرت بودم دیدم امام مجتبی(ع) گریه می‌کرد. به‌ حضرت عرض کردم شما که معصوم هستید و گناه نکردید فکر گناه هم نکردید. شما چرا گریه می‌کنید؟

حضرت امام حسن(ع) فرمود برای 2 چیز گریه می‌کنم:

1ـ جدا شدن از دوستان؛

2ـ وحشتی که از سرازیری خانه‌ی قبر به ‌من دست می‌دهد.

شاعر می‌گوید:

جایی که عقاب پر بریزد از پشه‌ی لاغری چه خیزد

روی این جهت است که امام سجاد(ع) در دعای ابوحمزه در سحرهای ماه رمضان عرض می‌کند: سَیّدِی اَخْرِجْ حُبَّ الدُّنیا مِنْ قَلْبی؛ یعنی: مولای من، خدای من، محبّت به ‌دنیا را از قلب من بیرون کن. چرا که در احادیث آمده است حُبُّ ‌الدّنیا رأس کُلِّ خَطیئَۀٍ محبّت به ‌دنیـا ریشه‌ی همه‌ی گناهان و خطاهاست.

حضرت در پایان اشاره می‌کند به ‌اینکه طولی نکشید که تو یکی از آن‌ها (اموات) خواهی شد یعنی عمرها کوتاه است، عمر مثل برق خاطف می‌گذرد.

در حدیث آمده است مثل ابر زودگذر این عمر می‌گذرد. یک وقت انسان می‌بیند که محاسن او سفید شده است و در دعاها آمده است که خدایا به ‌یک سِنّی رسیدم که مرغ مرگ دور سر من پر می‌زند. انسان تا به‌ خود بجنبد می‌بیند که در قبر خوابیده است. شما وقتی قبرستان می‌روید برای زیارت اهل قبور، آنجا یک زیارتنامه‌ای از علی(ع) نقل شده است که جمله‌ی آخرش این است:

اَنْتُم لَنا فَرَطٌ سابِقٌ وَ اِنّا اِنْ شاءَ الله بِکُمْ لاحِقُونَ

زنده‌ها به ‌مرده‌ها می‌گویند شما در مرگ بر ما سبقت گرفتید و قبل از ما فوت کردید ولی ما به ‌کاروان شما ملحق می‌شویم شما قبل از ما رفتید ما بعد از شما خواهیم آمد ولی حتماً می‌آئیم.

امام صادق(ع) فرمودند: وقتی به ‌تشییع جنازه میروی تصور کن که تو خود به ‌جای این میّت قرار گرفته‌ای و تو را به ‌سوی قبر سیر می‌دهند پس مواظب باش که چه توشه‌ای برای آن روز مهیّا کردی و با چه پس‌انداز و ذخیره‌ای به‌ سوی قبر می‌روی.[10]

در تأیید این فرمایش حضرت امیر(ع) فرمودند: کسی که از دنیا می‌رود مردم می‌گویند و می‌پرسند چقدر مال و ثروت برای فرزندان خود باقی گذاشته ولی ملائکه از هم سئوال می‌کنند چه اعمالی قبل از خودش فرستاده یعنی پرونده او در چه شرائطی است.

بین سئوال مردم و سئوال ملائکه چقدر فاصله است، خلاصه این فقره از نامه جای تأمّل دارد جدّاً، زیرا با این بیان به ‌وضوح ظاهر می‌شود که هیچ تفاوتی بین آیندگان و گذشتگان وجود ندارد و فقط در این میان مسئله زمان مطرح است که بین 2 نسل فاصله انداخته است و امتیاز دیگری در وسط نیست.

پایان

پی نوشت:

[1]ـ بحار: ج 6، ص 137.

[2]ـ بحار: ج 78، ص 370.

[3]ـ غررالحکم.

[4]ـ غررالحکم.

[5]ـ تنبیه‌الخواطر: ص 223.

[6]ـ میزان‌الحکمۀ: ج 9، ص 245.

[7]ـ میزان‌الحکمه: ج 9، ص 247-246.

[8] ـ سوره‌ی روم: آیه 42

[9]ـ منتهی‌الامال.

[10]ـ اصول کافی: ج 3، ص 258.


دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت

عباس ابوالحسنی

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: