فصل اوّل: امامت و ولایت، روح دیانت | ۲
سرّ عظمت انسان
آری انسان خیلی بزرگ است و سرّ این عظمت و بزرگی او هم شاید از این نظر باشد كه خالقش استعداد عجیبی به این موجود داده و منزلتی عظیم برایش معین كرده و آن استعداد عجیبی كه انسان دارد و هیچ موجودی حتّی فرشتگان هم ندارند، آن استعداد «تكامل» است كه در مسیر ترقّی و تعالی افتاده و حدّ یقِف[1] هم ندارد. هر چه بالاتر برود، باز جای خالی دارد ولی فرشتگان این طور نیستند، آنها دارای مقام و مرتبهای محدود هستند و توانایی برتر رفتن از آن مقام و مرتبه را ندارند.
وَ ما مِنَّا إلاّ لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ.[2]
«هر گروهی از آنها، در همان رتبه و مقام مشخّص خودش [ثابت] است».
مِنْهُمْ رُكَّعٌ لا یسْجُدُونَ وَ مِنْهُمْ سُجَّدٌ لا یرْكَعونَ.
«گروهی از آنها پیوسته در حال ركوعند و به حال سجده در نمیآیند و گروه دیگر در مقام سجدهاند و به حال ركوع در نمیآیند».
بعضی در حال قیام و بعضی در حال قعودند.[3] تنها انسان است كه همهی این مراحل را طی میكند از قیام به ركوع و از ركوع به سجده میرود و این نشان عظمتِ خلقت انسان است كه استعداد ترقّی و تكامل «اِلی ما لایتناهی» را واجد است و شاید بتوانیم بگوییم: یكی از مصادیق «امانتِ» معروضهای كه به آسمانها و زمین و به همهی موجودات عرضه شد و نتوانستند آن را بپذیرند و حمل كنند، تنها انسان بود كه داوطلب حمل این «امانت» شد، همین استعداد تكامل است كه در قرآن آمده است:
إنَّا عَرَضْنَا الْأمانَةَ عَلَی السَّماواتِ وَ اْلاَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأبَینَ أنْ یحْمِلْنَها وَ أشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإنْسانُ...
«ما امانت را به آسمانها و زمین و كوهها عرضه كردیم و آنها تن زیر بار حمل آن ندادند و انسان آن را حمل كرد...».
آسمان بار امانت نتوانست كشید / قرعهی فال به نام من دیوانه زدند
آری، انسان دیوانهی كمال و شیفتهی جمال و جلال است.
...إنَّهُ كانَ ظَلُوماً جَهُولاً.[4]
«...چه آنكه او به طور لایتناهی ظالم و جاهل است».
مقصود از «ظلم» در اینجا احتمالاً به معنای «تجاوز از حدّ» است كه در مسیر تكامل در یك حدّ توقّف نمیكند بلكه پیوسته از حدّی به حدّ دیگر بالا میرود تا به عالیترین مراتب قرب خدا نائل شود و مقصود از «جهل» نیز این كه به هر درجه از درجات علم و دانش و معرفت برسد، باز خود را جاهل و نادان نسبت به حقیقت اصلی عالم میداند و میكوشد تا به مرتبهای از «معرفت» برسد كه جز خدا چیزی یا كسی را در خانهی قلب خود ننشاند و هر چه كه «ما سِوَی الله» است از فضای جان خود بیرون بریزد.
ظلم او آن كه هستی خود را / ساخت فانی بقاء سرمد را
جهل او این كه هر چه جز حق بود / هستی او ز لوح دل بزدود
نیك ظلمی كه عین مَعْدِلَت است / نغز جهلی كه مغز معرفت است
گویی كه هیچ چیز نمیداند جز خدا / وَ كُلُّ الصَّیدِ فِی جَوْفِ الفَرَی
صلاحیت خلافة اللّهی را به انسان دادند نه به فرشتگان.
وَ إذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إنِّی جاعِلٌ فِی اْلاَرْضِ خَلِیفَةً...
«[یاد آور] هنگامی كه خدای تو، به ملائكه فرمود: من جانشینم را در زمین قرار میدهم...
...قالُوا أ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یفْسِدُ فِیها وَ یسْفِكُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ قالَ إنِّی أعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ.[5]
«ملائكه گفتند: آیا در زمین كسی را قرار میدهی كه اِفساد فیالارض میكند و خونها میریزد؟ ما كه تو را تسبیح و تحمید و تقدیس میكنیم [ما را چرا خلیفهی خود قرار نمیدهی؟] فرمود: من چیزی میدانم كه شما نمیدانید».
یعنی من در این موجود خاكی، استعدادی قرار دادهام كه در شما قرار ندادهام. او میتواند در مسیر تكامل بیفتد تا به مرحلهی «لقاءالله» واصل گردد:
یا أیهَا الْإنْسانُ إنَّكَ كادِحٌ إلی رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقِیهِ.[6]
تنظیم برنامهی خاصّ تربیتی
انسان، مسافری است كه هم مسیری عجیب دارد و هم مقصدی عظیم. مسیرش همان «تكامل» است و مقصدش «لقاءالله»! حالا باید خالق حكیم برای این مخلوق بسیار ارزشمند باعظمتش، برنامهی جامع تربیتی خاصّی تنظیم كند و آن را به دست كاملترین مخلوقاتش بسپارد كه او هم قدر و منزلت انسان را بشناسد و هم مسیر و مقصدش را خوب بداند و هم آگاه باشد از این كه او دشمنی خونخوار به نام شیطان در كمین دارد و دام و كمندهای گوناگون سر راه او گسترده و قسم خورده كه از طرق گوناگون او را اغوا كند. این سخن شیطان است كه گفته:
...فَبِعِزَّتِكَ لَاُغْوِینَّهُمْ أجْمَعِینَ.[7]
«...به عزّتت سوگند ای خدا، همهی اولاد آدم را به گمراهی خواهم كشانید».
و لذا آن هادی كامل باید این انسان را با برنامهی آسمانیاش چنان بیدار و هشیار سازد كه از دام و كمند شیطان نجات یابد و به مقصد بینهایت بزرگش واصل گردد.
حال آن برنامهی آسمانی تنظیم شده از جانب خالق حكیم، قرآن است و آن هدایتگر روشن منصوب از جانب خالق نیز شخص رسول الله الاعظم حضرت محمّد مصطفی(ص) است كه هم عالم به رموز هدایت است و هم معصوم از هرگونه خطا و اشتباه و لذا به حكم عقل باید انسان، خود را در این مسیر پر خوف و خطر كه به سوی خدا میرود به دامن او بیفكند و برنامهی سیرش را از او بگیرد و این برنامه، همان شریعت حقّهی اسلامی است كه قرآن آن را ارائه میكند و به وسیلهی رسول خدا(ص) آورندهی قرآن تبیین و تشریح میشود.
دو وجههی رسول گرامی اسلام(ص)
رسول خدا(ص) به حكم عقل باید دارای دو چهره باشد، «چهرهی آسمانی» و «چهرهی زمینی» و دارای دو وِجهه باشد: «وجههی الهی» و «وِجههی بشری» كه با چهرهی آسمانی و وِجههی الهیاش، «وحی» را از عالم ربوبی بگیرد و با چهرهی زمینی و وجههی بشریاش به بشر برساند. قرآن نیز دربارهی آن حضرت گفته است:
قُلْ إنَّما أنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ یوحی إلَی...[8]
«[ای رسول ما] بگو: من بشری همانند شما هستم كه به من وحی میشود...».
یعنی من در عین حال كه مانند شما بشرم، ولی بشر ممتازم. من فوق انسان نیستم بلكه انسانِ فوقم. به هر حال آن نكتهی قابل توجّه این كه این پیامبر الهی به اقتضای جنبهی بشری از دنیا رحلت میكند كه خدایش فرموده است:
«إنَّكَ مَیتٌ وَ إنَّهُمْ مَیتُونَ».[9] «به یقین تو میمیری و آنها هم میمیرند».
آری، پیامبر از لحاظ جنبهی بشری میمیرد، ولی دین و قرآنش كه برنامهی تربیتی بشر است باید در دنیا برای همیشه بماند. چون نوع بشر تا روز قیامت در دنیا باقی است، برنامهی تربیتی او هم باید تا روز قیامت باقی باشد و همانگونه كه این برنامهی تربیتی یعنی «قرآن» لازم بود به وسیلهی انسان عالِم به رموز هدایت و معصوم از هرگونه خطا تبیین شود و او شخص آورندهاش یعنی رسول اكرم(ص) بود پس از رحلت او نیز به حكم عقل، باید انسان كامل دیگری همانند او، عالم به رموز هدایت و معصوم از هرگونه خطا عهدهدار تبیین قرآن گردد تا خدشهای به عظمت خلقت انسان، این موجود ارزشمند عالم وارد نشود و بهراستی خلاف حكم عقل است كه آورندهی قرآن از جانب خداوند حكیم، بدون این كه جانشین خود را در امر تبیین و تشریح و اجرای آن كتاب آسمانی مشخّص و معین كند، از دنیا برود و این كتاب و شریعت آسمانی را به دست افراد عادی كه مغلوب انحاء شهوات و اهواء نفسانی هستند بسپارد كه هر كس هرگونه كه خواست آن را تفسیر و تبیین كند و این كار، جدّاً خلاف عقل و درایت و حكمت و در واقع توهینی به عالم انسانیت است و از این رو است كه ما شیعهی امامیه بر اساس براهین عقلی و نقلی اعتقاد داریم كه حضرت رسول الله الاعظم(ص) به امر خدا خلیفه و جانشین خود را از اوّلین روز بعثت تا آخرین لحظات عمرش در مواضع مختلف با بیانات گوناگون، معین و مشخص فرموده است و او وجود اقدس امام امیرالمؤمنین علی(ع) است كه رسول مكّرم در آخرین ایام عمر شریفش، پس از بیانات مكرّر كه در طول ایام نبوّت و رسالتش فرموده بود، در مجمع عمومی مسلمین از مهاجرین و انصار به هنگام مراجعت از حجّةالوداع در محلی به نام غدیرخم مولای ما امام امیرالمؤمنین علی(ع) را با صراحت و قاطعیت تمام به عنوان ولایت و سرپرستی همه جانبهی امّت اسلامی معرّفی كرد و با صدای هر چه رساتر فرمود: ای مردم! بشنوید و بفهمید كه چه میگویم:
مَنْ كُنْتُ مَولاهُ فَهذا عَلِی مَولاهُ.
«هر كه را مولا منم، پس این علی مولای اوست».
خودآزمایی
1- سرّ عظمت و بزرگی انسان چیست؟
2- مقصود از «جهل» در آیهی 72 سوره احزاب را بیان کنید.
3- مسیر و مقصد انسان چیست؟
پینوشتها
[1]ـ توقّف کردن.
[2]ـ سورهی صافّات، آیهی ۱۶۴.
[3]ـ نشستن.
[4]ـ سورهی احزاب، آیهی ۷۲.
[5]ـ سورهی بقره، آیهی ۳۰.
[6]ـ سورهی انشقاق، آیهی ۶.
[7]ـ سورهی ص، آیهی ۸۲.
[8]ـ سورهی کهف، آیهی ۱۱۰.
[9]ـ سورهی زمر، آیهی ۳۰.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی