فصل اوّل: امامت و ولایت، روح دیانت | ۳
امامت در ردیف توحید و رسالت
خداوند متعال علی(ع) را در ردیف خودش و رسولش(ص) ولی امّت قرار داده و فرموده است:
إنَّما وَلِیكُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ.[1]
«منحصراً ولی شما امّت [اسلامی] الله است و رسول او و آن كسی كه در حال ركوع نماز ایتاء زكات نموده است».
طبق روایات فراوان از شیعه و سنّی، تنها كسی كه مصداق این آیه بوده و در حال ركوع نماز، ایتاء زكات كرده امام امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب(ع) است.
مطلبی كه ما با كمال تأسّف باید اعتراف به آن داشته باشیم، این است كه ما در اهمّیت و ارزش كار پیغمبر و امام كمتر فكر میكنیم و بزرگی خدمتی را كه آن بزرگواران به عالم انسانیت كردهاند درك نمیكنیم.
ما خدمات خدمتگزاران مادّی به بشر را درك میكنیم و ارزش خدمات آنها را خوب میفهمیم و مورد تقدیر و تحسین قرار میدهیم كه مكتشف نیروی برق و بخار واقعاً چه خدمت بزرگی به بشر كردهاند و چهرهی زندگی را دگرگون ساخته و به حركت در ابعاد مختلف سرعت بخشیدهاند. البتّه ما ارزش این خدمات را هیچگاه انكار نمیكنیم و آنها را كم و كوچك نمیشماریم، ولی حرف ما این است كه این خدمات مادّی فقط برای مَركب انسان است نه برای خود انسان. با این كارها به خود انسان خدمتی نشده است. هر چه هست، خدمت به جسم انسان است و جسم ما مركب ماست، خودِ ما كه نیست. خودِ ما سوار بر این مركب هستیم.
بنابراین مركب را چاق كردن و خودِ سوار را ضعیف و لاغر نگه داشتن، كاری خلاف عقل و حكمت است. دنیای مادّی، خدمت به مركب انسان میكند نه به خود انسان. البتّه ما تا در دنیا هستیم از این خدمات ارزشمندِ خدمتگزاران مادّی برخورداریم، امّا در عالم پس از مرگ، از برزخ و محشر این خدمات هیچ نفعی به حال ما نخواهد داشت و هیچ دردی از ما درمان نخواهد كرد.
این دانشمندان مكتشف برق و بخار، تنها میتوانند خانهها و بازار و خیابانهای ما را روشن كنند و مركبهای سریعالسّیر از ماشین و هواپیما و كشتی در اختیار ما بگذارند و سفرههای ما را رنگینتر كنند؛ امّا هرگز نمیتوانند عالم برزخ ما را هم روشن كنند، نمیتوانند لولهكشی آب به برزخ بیاورند. نمیتوانند مركبهای رهوار از اتومبیل و هواپیما و... به برزخ بیاورند. نمیتوانند نیازمندیهای ما را در صحنههای هولانگیز قیامت تأمین نمایند.
این خدمات روحی و معنوی كه خدمت به حقیقتِ خودِ انسان و آباد كنندهی زندگی ابدی آدمی است، تنها كار پیامبران وامامان(ع) است و از عهدهی احدی جز آنها بر نمیآید. تنها آن پیامآوران آسمانی و مربیان الهی هستند كه میتوانند جانها را منوّر به نور ایمان و یقین و خداشناسی بنمایند و كاروان بشری را با برنامههای خاصّ آسمانی خود به سوی خدا حركت بدهند و به مقام «قرب خدا» كه سرمایهی حیات ابدی است برسانند و سعادت برزخی و محشری ما را تأمین نمایند. عظمت و بزرگی خدمت آن مقرّبان درگاه خدا به جامعهی بشری، آنچنان بالاست كه از حیطهی درك ما بیرون است و پی به ارزش والای آن نمیبریم.
خصومت قدرتهای طاغوتی
خلاصه و چكیدهی تمام خدمات پیامبران الهی، همین قرآن كریم است كه به وسیلهی اشرف و افضل آنان، حضرت محمّد مصطفی(ص) به ما رسیده است و این قرآن نیز باید پس از رحلت آورندهی آن به دست ولی منصوب از جانب خدا، معصوم از هرگونه خطا سپرده شود تا تبیین و اجرا گردد و آن ولی معصوم كه ما از او تعبیر به «امام» میكنیم نیز اگر بخواهد قرآن را حاكم بر جامعهی بشری قرار داده و آن را به مرحلهی اجرا درآورد، طبیعی است كه باید دارای «قدرت» باشد تا بتواند در مقابل دشمنان و مخالفان قرآن كه در واقع دشمنان حیات و سعادت ابدی انسانند بایستد و احیاناً در شرایط خاصّی به جنگ با آنان برخیزد، وگرنه قدرتهای طاغوت زمان نمیگذارند «امام» به كار خود بپردازد.
آیا معاویة بن ابیسفیان به امام امیرالمؤمنین علی(ع) مجال میداد كه كارش را انجام بدهد؟ آیا به امام حسن مجتبی(ع) مجال داد؟ آیا یزیدبن معاویه به امام حسین(ع) و هارون عبّاسی به امام كاظم(ع) مجال دادند؟ دیدیم كه چنین نشد و لذا میگوییم امام در هر زمان نیاز به قدرت دارد كه زمام حكومت در دست خودش باشد منتهی میدانیم این قدرت و حكومت كه به دست ولی زمان سپرده میشود، مانند چوبی است كه به دست چوپان داده میشود. چوپان كارش گرگكُشی نیست او برای گرگ كشتن نیامده او میخواهد گوسفندها را حفظ كند و به آبشخورشان برساند، ولی برای این كه گرگها حمله نكنند و گوسفندها، لَت و پار نشوند، چارهای جز این ندارد كه باید چوب و چماقی به دستش باشد.
حكومت و قدرتی را هم كه ولی معصوم اعمّ از پیامبر و امام باید داشته باشد، از قبیل همان چوب و چماق چوپان برای حفظ گوسفندان است. علی(ع) كارش ابوجهلكشی یا معاویهكشی نیست؛ او كارش حركت دادنِ عالم انسان به سوی خداست. منتهی چارهای جز به دست گرفتن زمام حكومت ندارد، وگرنه گرگها و طاغوتها عالم انسان را متلاشی میكند و لذا لنگه كفش وصله دارِ خود را به اِبن عباس نشان داد و فرمود:
وَ اللهِ لَهِی اَحَبُّ اِلَی مِنْ اِمْرَتِكُمْ.
«به خدا قسم، این [لنگه كفش وصلهدار] نزد من، محبوبتر از حكومت بر شماست».
وقتی برای حضور در میدان جنگ جمل به بصره میرفت با لشگریانش، بین راه نشسته بود و كفش خودش را با دست خودش وصله میكرد! اِبن عباس رسید و او را در این حال دید. با تعجّب گفت: آقا، این كار شما نیست این كار را به دیگران واگذارید. امام فرمود: اِبن عباس این لنگه كفش از نظر شما چقدر ارزش دارد؟ گفت: یا امیرالمؤمنین، این اگر نو بود مثلاً یك درهم میارزید، الان كه كهنه و وصلهدار است ارزشی ندارد. امام فرمود:
یابْنَ عَبّاس وَ اللهِ لَهِی اَحَبُّ اِلَی مِنْ اِمْرَتِكُمْ اِلاّ اَنْ اُقیمَ حَقّاً اَوْ اَدْفَعَ باطِلاً.[2]
«پسر عبّاس! به خدا قسم این [لنگه كفش وصلهدار] در نظر من محبوبتر از حكومت بر شما است [اینكه میبینی آن را به عهده گرفتهام برای این است] كه حقّی را احیا كنم و باطلی را از بین ببرم».
یعنی علی(ع) هدفش حكومت و كشورگشایی نیست، از لشگركشی هم منظورش آدمكشی و حتّی دشمنكشی هم نیست؛ او منظورش اِرعاب و ایجاد رعب و ترس و وحشت در دل دشمن است كه از هجوم به اساس دین خدا منصرف گردد كه قرآن فرموده است:
وَ أعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللهِ وَ عَدُوَّكُمْ...[3]
«تا میتوانید تحصیل نیرو كنید تا حال رَهبَت و ترس از خودتان در دل دشمن خدا و دشمن خودتان به وجود آورید...».
وگرنه كار اصلی او دعوت الی الله و حركت دادن عالم انسان به سوی خداست كه فرموده است:
اُدْعُ إلی سَبِیلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِی أحْسَنُ...[4]
«مردم را به راه خدایت دعوت كن با دلیل و برهان و موعظهی نیكو و گفتگو كن با آنان به بهترین گونهاش...».
ولی كنار این دعوت، تجهیز به جهازات مبارزهی با دشمن نیز باید باشد تا آنها جرأت حمله به اسلام و قرآن را نداشته باشند.
منطق شیعهی امامیه
منطق ما شیعهی امامیه این است كه ابتدا باید انسان و عظمت خلقت او شناخته شود و سپس برنامهی جامعی كه خالقش برای سیر او تا رسیدن به مقصد اعلایش كه لقای خداست تنظیم كرده به دست انسان كاملی كه منصوب از جانب او و معصوم از هرگونه خطاست اعمّ از پیامبر و امام(ع) سپرده شود تا انسان از مسیر حركت به سوی خدایش منحرف نگردد.
بنابراین ما پیروان مكتب تشیع حق داریم بگوییم پس از رحلت رسول خدا(ص) باید ولایت و حكومت امّت اسلامی به دست علی امیرالمؤمنین(ع) سپرده شود.
آری، با این اعتقاد در واقع از عالم انسانیت تكریم و تجلیل كرده و انسان را بزرگتر و ارزشمندتر از این دانسته كه سرنوشت او به دست افراد عادی سپرده شود و از مسیر و مقصد اعلایش كه وصول به «لقاءالله» است منحرف گردد.
امّا از آن طرف مكتب تسنّن با كنار زدن علی(ع) از مسند ولایت و سپردن آن به دست افراد عادی كه نه عالِم به رموز هدایت انسان بودهاند و نه معصوم از خطا، در واقع عالَم انسان را تحقیر كرده و ارزش آن را از بین برده و سرمایهی حیات ابدی انسان را ملعبهی دست خود قرار داده و جدّاً توهین به عالم انسان كرده است. شما اگر اندكی حوصله داشته باشید و برخی از فتاوای فقهای اهل سنّت را بنگرید، غرق در حیرت میشوید كه اینان چه بلایی بر سر كتاب و سنّت آورده و چگونه چهرهی فقه اسلامی را مشوّه نمودهاند.
در یكی از نوشتههای آقای تیجانی (جزاهُ الله عَن الاسلام خَیرَ الجَزاء) كه پس از سپری كردن عمری در مذهب تسنّن مستبصر شده و با انصاف و اخلاص تمام به دفاع از مكتب تشیع برخاسته و با ارائهی مدارك متقن از اهل تسنّن، كجروی آنها و صراط مستقیم بودن مذهب تشیع را به اثبات رسانده است دیدم فتوایی از ابوحنیفه رئیس یكی از مذاهب چهارگانهی سنّی نقل كرده كه اگر مثلاً مردی با زنی در تهران ازدواج كرد، تنها عقدش كرد بدون این كه با او نزدیكی كند، اتّفاقاً حادثهای پیش آمد و رفت به هندوستان آنجا سالها ماند. پس از چند سال كه آمد دید این زن چند تا بچّه دارد، از زن میپرسد: اینها از كجا آمدهاند و مال كی هستند؟ میگوید: مال خود شما هستند. میگوید: آخر خانم من فقط تو را عقد كردم، با تو نزدیكی نكردم، پس چطور این بچّهها از من است؟ پیش قاضی میروند و قاضی به آن مرد میگوید: این بچّهها همه از آنِ توست؟ چرا؟ چون ممكن است در خواب محتلم شدهای و منی از تو خارج شده و روی قطعهی ابری پرواز كرده آمده در رحم این زن قرار گرفته و لذا همهی بچّهها از تو هستند و از تو ارث هم میبرند. یعنی چه؟ آیا این مسخره نیست؟ بازی كردن با دین خدا نیست؟ این نمونهای بود از فناوری عجیب و غریبشان در فقه اسلامی!!
حالا چرا چنین شدهاند؟ چون از مكتب اهل بیت رسول(ع) دور افتادهاند و تسلیم اهواء نفسانی افرادی گشتهاند كه نه عالم بودهاند و نه معصوم و كتاب خدا و سنّت رسول(ص) را لكّهدار ساختهاند و لطمه به شرف انسانیت زدهاند.
حال آیا حق ندارد عالم انسانیت در روز قیامت علیه آن دو نفری كه اِضلال كردند اعلام جرم كند و بگوید شما شرافت انسانی ما را از بین بردید. ما انسان بودیم و در مسیر تكامل پیش میرفتیم و برنامهی تربیتی جامعی داشتیم، خدا مربّی كاملی برای ما معین كرده بود شما آن مربّی كامل را عقب زدید و افراد عادی را كه نه عالم بودند و نه معصوم جای او نشاندید. اینك ما حق داریم امروز شما را در پیشگاه خدا به پای محاكمه بكشیم و عذاب شما را از خدا بخواهیم آنگونه كه خدا فرموده است:
وَ قالَ الَّذِینَ كَفَرُوا رَبَّنا أرِنَا الَّذَینِ أضَلّانا مِنَ الْجِنِّ وَ الْإنْسِ نَجْعَلْهُما تَحْتَ أقْدامِنا لِیكُونا مِنَ الْأسْفَلِینَ.[5]
روز قیامت مردم بیچاره و گمراه دنبال مسبّب اصلی میگردند و میگویند: خدایا آن مسبّب اصلی را، آن دو گروه جنّی و انسی را كه ما را به ضلالت افكندند، نشانمان بده كه ما آنها را زیر پایمان بیفكنیم و لگدمالشان كنیم كه در زمرهی پستترین اهل محشر باشند.
از نظر شما اگر پدری فرزند دلبند خودش را كه دارای استعداد ترقّی و تعالی فوقالعاده میباشد به دست یك آدم جاهل و بیتقوا بسپارد آیا او با این كار خود سفاهت و جهالت خود را نشان نداده است. آیا یك كلاس درس دانشگاهی را به دست یك آدم بیسواد نالایق بسپارند، آیا كاری خلاف عقل و درایت انجام ندادهاند؟
حالا ما از آقایان اهل تسنّن میپرسیم: آیا شما روا میدانید این سفاهت و جهالت را به خدا نسبت بدهید و بگویید: خدا مكتب انسانساز دین و قرآن را پس از رحلت پیامبرش(ص) به دست یك مشت افراد جاهل نالایق سپرده است كه نه علمی داشتهاند و نه بصیرتی و نه تقوایی و نه صداقت و عدالتی؟ آیا بهراستی، نسبت دادن این كار سفیهانه به خداوند علیم حكیم صحیح است؟
تَعالَی اللهُ عَمّا یقولُ الظّالِمونَ عُلُوّاً كَبیراً.
و لذا:
یا أیهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ إلَیكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ...[6]
«ای رسول آنچه را كه از جانب خدایت به تو نازل شده به مردم ابلاغ كن و اگر این كار را نكنی [و علی را به خلافت و ولایت بعد از خودت نصب نكنی] اصلاً تبلیغ رسالت خدا نكردهای [و رسول او به حساب نمیآیی]...».
چه آنكه با نبود علی در رأس امّت، تمام زحمات بیست و سه سالهات در امر رسالت بیثمر خواهد شد و قرآن به دست بیگانگان ناآگاه از حقایق آسمانی و فرورفتگان در گنداب شهوات حیوانی خواهد افتاد و در نتیجه انسانیت انسان از بین میرود و اساس خلقت لغو میشود. زیرا من همهی عالم را برای انسان خلق كردم و انسان را هم برای اینكه به دامن تو ای رسول گرامی من بیفتد و بعد از تو، به دامن علی و بعد به دامن حسن و حسین و سرانجام به دامن امام مهدی قائم(عج) بیفتد و به صلاح و سعادت ابدی نائل گردد.
پس اگر تو این كار تبلیغ ولایت علی را انجام ندهی و بگویی من كار خودم را كه آوردن قرآن بود انجام دادهام و اینك میروم و شما خود دانید و این قرآن؛ در این صورت دین را به پوچی كشاندهای و اساس خلقت را لغو و ما را در عالم، سفیه نشان دادهای. یعنی این قدر ما شعور نداشتیم! كه این مكتب انسانساز آسمانی را بیاوریم، به دست مردمی بسپاریم كه هر كس هرگونه خواست آن را در اختیار خود بگیرد و هرگونه خواست عمل كند؟ آیا این بهراستی سفاهت نیست. (نستجیر بالله من هذِه الجُرئة و الجِسارة) و لذا فرمود: تا علی را به مردم معرّفی نكنی، اصلاً رسالتت لغو و كارَت پوچ خواهد شد.
من، انسان با این رفعت و جلالت را خلق كردهام كه به دامن، نبوّت و رسالت بیفتد و در آن دامن برای رسیدن به هدف عظیم خلقتش تربیت شود. نبوّت و رسالت هم باید به دامن ولایت علی و آل علی(ع) بیفتد تا بدون هرگونه خلل تا آخرین روز عمر بشر دوام و بقاء پیدا كند.
خودآزمایی
1- متاسفانه کدام كار پیغمبر و امام را كمتر اهمیت میدهیم و درك میكنیم؟ توضیح دهید.
2- چه نوع و چگونه حكومت و قدرتی باید در دست ولی معصوم اعمّ از پیامبر و امام باشد؟
3- منطق شیعهی امامیه را بیان کنید.
پینوشتها
[1]ـ سورهی مائده، آیهی ۵۵.
[2]ـ نهجالبلاغهی فیض، خطبهی ۳۳.
[3]ـ سورهی انفال، آیهی ۶۰.
[4]ـ سورهی نحل، آیهی ۱۲۵.
[5]ـ سورهی فصّلت، آیهی ۲۹.
[6]ـ سورهی مائده، آیهی ۶۷.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی