فصل اوّل: امامت و ولایت، روح دیانت | ۴
سبب تباهی آدم و عالم
علی و آل علی(ع) نگه دارندهی شرف نبوّت و رسالت و نگهدارندهی شرف انسانیتند و در نتیجه، توجیه كنندهی حكیمانه بودن نظام خلقتند و لذا با نبود ولایت علی و آل علی(ع) نبوّت و رسالت حضرت ختمی مرتبت تباه میشود و با تباهی نبوّت و رسالت، حقیقت انسانیت و آدمیت تباه میگردد و با تباه شدن انسانیت و آدمیت. اصل حكیمانه بودن عالم خلقت زیر سؤال میرود و همه چیز عالم رو به تباهی میگذارد و سرانجام، حكیم بودن آفریدگار جهان مورد نفی قرار میگیرد (العیاذبالله). پس جا دارد كه از صمیم قلب بگوییم:
اَلْحَمْدُلِلّهِ الَّذِی جَعَلَنا مِنَ الْمُتَمَسِّكینِ بِوِلایةِ مَولانا اَمیرِالْمُؤمِنین عَلی بْنِ اَبیطالب وَ الاَئِمَّةِ الْمَعصومین مِنْ وُلدِهِ صَلَواتُ اللهِ وَ سَلامُهُ عَلَیهِمْ اَجْمَعینَ.
امروز در دنیا پول و فكر فراوانی سرمایهگذاری میشود كه شاید بتوانند دریای موّاج جامعهی بشری را آرام كنند و به آن آسایش بخشند و به قول خود، اصلاح بشر بنمایند؟ ولی هر چه بیشتر تلاش میكنند، بر مشكلات زندگی بیشتر میافزایند! نه با قانون میتوانند جامعه را اصلاح كنند و نه با فرهنگ و نه با قدرت.
این قانونشان است كه این قدر مادّه و تبصره به آن زدهاند و میزنند كه با همین ماده و تبصرهها، كلاه از سر بر میدارند و با همین قانون، دزد را به زندان میافكنند و با همین قانون، دزد را بر كرسی وكالت و وزارت مینشانند. مانند لاستیك خاصیت ارتجاعی پیدا كرده به هر طرف كه بخوابانند میخوابد. این قانونشان، آن هم فرهنگشان! كه هر چه باسوادتر و دانشمندتر میشوند، دزدتر و رشوهخوارتر میگردند و به رموز فساد و خیانت آشناتر میشوند. این هم قدرت و تسلیحات نظامیشان! كه هر چه زورمندتر و قدرتمندتر میشوند، عوامل افساد و جنایت را فراگیرتر و قهراً ناامنی و هول و هراس جامعه را بیشتر میكنند!
گاه شنیده میشود كه سران دنیا مثلاً با هم به مشورت نشسته و گفتهاند تنها راه اصلاح جامعه این است كه دولتهای قدرتمندتر خلع سلاح شوند و اسلحهی خطرناك از دست آنها گرفته شود و خودِ این نظر، دلیل زنده بر جنون و دیوانگی این بشر متمدّن است زیرا اسلحه در دست آدم عاقل كه خطرناك نیست، در دست آدم دیوانه، خطرناك است یعنی اگر یك آدم دیوانه یا شخص مست لا یعْقَلی شمشیر به دست بگیرد، همه فریاد میكشند: ای امان، بگیرید این شمشیر را از دست این دیوانه یا مست لایعقل وگرنه خودش را با مردم، غرق خون میكند.
حالا خودِ آقایان بزرگان مینشینند و نظر میدهند كه بیایید خلع سلاح كنیم معنای این حرف این است كه آخر ما دیوانهایم، مست غرور ریاست و دنیاطلبی هستیم بگیرید از دستِ ما، این نیروهای بشركُش را وگرنه جنونمان گُل كند، خود را و همهی مردم را نیست و نابود میكنیم و آتش به جان بشر میكشیم. این هم قدرتشان! مثل بچّهها كه خط میكشند و با هم بازی میكنند سر خط با هم تصادم میكنند و بر سر و كلّهی هم میكوبند و میگویند نشد، حالا همه را پاك كنیم دوباره از سر بگیریم.
حالا چرا این بشر متمدّن چنین شده و به این بلا مبتلا شده است؟ برای این است كه اینان روی جهل و نادانی یك لقمهی بزرگتر از دهانشان برداشتهاند و در گلویشان گیر كرده به دست و پا زدن افتادهاند، آن لقمهی بزرگتر از دهانشان، لقمهی اصلاح بشر و ارشاد و هدایت بشر است. این لقمهی ارشاد بشر به هر دهانی نمیگنجد و از هر گلویی پایین نمیرود؛ چون بشر، علف كه نیست قیچی بردارند و سرش را بزنند و منظّمش كنند.
بشر، گاو و الاغ و استر كه نیست كه تختهی پِهِن زیرش بریزند و یك من جو مقابلش بگذارند آرام بشود. بشر یك موجود عجیب اسرارآمیزی است، یك دریای بیكران ساحل ناپیداست.
یك سر بشر: «...كَالْأنْعامِ بَلْ هُمْ أضَلُّ سَبِیلاً»[1] و سرِ دیگرش:
ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّی * فَكانَ قابَ قَوْسَینِ أوْ أدْنی.[2]
موجود عریض و طویلی كه ریشهاش در اعماق زمین و سرش در عرش اعلای خداست اینچنین موجودی را تحت نظام واحد درآوردن، قانون جامعی برایش وضع كردن، از باریكترین جنبش مغزیاش گرفته تا كوچكترین حركت مردمك چشمش را به انتظام و انضباط درآوردن و او را به سوی خدا بردن و اصلاح همهجانبهاش نمودن، تنها از عهدهی به دهان بزرگ شخصیت عالم امكان، عقل كلّ، سید رسل، هادی سبل حضرت محمّد مصطفی(ص) برمیآید كه خدایش دربارهاش فرموده است:
وَ ما أرْسَلْناكَ إلاّ رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ.[3]
قُلْ هذِهِ سَبِیلِی أدْعُوا إلَی اللهِ عَلی بَصِیرَةٍ أنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی...[4]
بگو این راه از آن من است و راهرو این راه و رهبر آن نیز من هستم و پیروان من این راه، راه دعوت الی الله است و كار هر كسی نیست. بصیرت و بینایی خاصّی لازم دارد، من میتوانم به راه بیفتم و تمام بشر را دنبال خود بكشم و به آن مقام اعلی برسانم.
یكی خطّ است ز اوّل تا به آخر / بر او خلق جهان گشته مسافر
در این ره، انبیاء چون ساربانند / دلیل و رهنمای كاروانند
وز ایشان سید ما، گشته سالار / هم او اوّل هم او آخر در این كار
شده او پیش و دلها جمله در پی / گرفته دست جانها دامن وی
ینْحَدِرُ عَنِّی السَّیلُ وَ لا یرْقَی اِلَی الطّیرُ.[5]
من در موقعیتی از عالم قرار گرفتهام كه باید سیل علوم و معارف از مبدأ فیاض به قلّهی كوه وجود من سرازیر شود آنگاه از دامن من به سایر موجودات برسد و هیچ پرواز كنندهی فهم و عقلی نمیتواند در فضای رفیع مقام من به پرواز درآید.
سرمایهی عظیم ولایت
ما معتقدیم تنها امام امیرالمؤمنین علی(ع) است كه میتواند رسالت اصلاح بشر را به عهده بگیرد و آن را به شایستگی به انجام برساند، یكی از فرماندارانش، مكتوباً تقاضا كرده بود اجازه بدهید دور شهر را حصار بكشیم و محفوظش نگه داریم. آن حضرت در جواب او مرقوم فرمود:
فَحَصِّنْها بِالْعَدْلِ وَ نَقِّ طُرُقَها مِنَ الْجَور.
شهرها را با حصار عدالت حفظ كن و راههای مملكت را از سنگلاخ جور و ستم پاككن وگرنه تنها دور شهر حصار بكشی و برج و بارو درست كنی و بعد هم خیابانها را آسفالت كنی و... با این كارها مملكت آباد نمیشود.
به عثمان بن حُنیف، استاندار دیگرش در بصره، نامهی تندی نوشت كه ای پسر حنیف! به من خبر رسیده كه یكی از ثروتمندان بصره مجلسِ ضیافتی داشته و از تو دعوت كرده و تو هم اجابت كرده كنار آن سفره نشستهای.
یا ابْنَ حُنَیفٍ فَقَدْ بَلَغَنِی أنَّ رَجُلًا مِنْ فِتْیةِ أهْلِ الْبَصْرَة دَعَاكَ إِلَی مَأدُبَةٍ فَأسْرَعْتَ إِلَیهَا تُسْتَطَابُ لَكَ الْألْوانُ وَ تُنْقَلُ إِلَیكَ الْجِفَانُ وَ مَا ظَنَنْتُ أنَّكَ تُجِیبُ إِلَیطَعَامِ قَوْمٍ عَائِلُهُمْ مَجْفُوٌّ وَ غَنِیهُمْ مَدْعُوٌّ.
«ای پسر حنیف! به من رسیده كه یكی از ثروتمندان بصره تو را به طعام عروسی خوانده و تو به سوی آن طعام شتابان رفتهای و غذاهای رنگارنگ برایت آوردهاند و ظرفهای پر از غذا جلوی تو گذاشتهاند و من گمان نمیبردم تو به مجلسی بروی و كنار سفرهای بنشینی كه مستمندان از آن رانده شده باشند و توانگران، آنجا خوانده شده باشند).
ألا وَ إِنَّ لِكُلِّ مَأمُومٍ إِمَاماً یقْتَدِی بِهِ وَ یسْتَضِیءُ بِنُورِ عِلْمِهِ ألا وَ إِنَّ إِمَامَكُمْ قَدِ اكْتَفَی مِنْ دُنْیاهُ بِطِمْرَیهِ وَ مِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَیهِ.
«هان آگاه باش! هر پیروی كنندهای را پیشوایی است كه از او پیروی كرده و به نور علم او روشنی میجوید. حال آگاه باش كه پیشوای شما از دنیای خود به دو جامهی كهنه [كه یكی را میپوشد و دیگری را می شوید] و از خوراكش به دو قرص نان [برای افطار و سحر] اكتفا كرده است».
وَ لَوْ شِئْتُ لاَهْتَدَیتُ الطَّرِیقَ إِلَیمُصَفَّی هَذَا الْعَسَلِ وَ لُبَابِ هَذَا الْقَمْحِ وَ نَسَائِجِ هَذَا الْقَزِّ وَ لَكِنْ هَیهَاتَ أنْ یغْلِبَنِی هَوای وَ یقُودَنِی جَشَعِی إِلَیتَخَیرِ الْأطْعِمَةِ.[6]
«و اگر میخواستم میتوانستم عسل مصفّا و نان سفید گندم و جامهی ابریشمی برای خود فراهم سازم ولی هرگز ممكن نیست هوای نفس و خواهش دل بر من پیروز گردد و به برگزیدن طعامها وادارم سازد».
ألا وَ إِنَّكُمْ لا تَقْدِرُونَ عَلَیذَلِكَ وَ لَكِنْ أعِینُونِی بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَادٍ.[7]
«هان این را هم بگویم كه شما توانای بر چنین رفتاری نمیباشید كه در این راه همدوش من گردید ولی این توقّع را از شما دارم كه مرا با پرهیزكاری و كوشش در عبادت خدا و پاكدامنی و درستكاری یاری كنید».
پاكدامن و پاك چشم و پاك زبان باشید، در دینتان محكم و قرص و استوار باشید تا من بتوانم شما را شفاعت كنم! من نمیتوانم هر آدم ناپاك و بیتقوایی را بهشتی كنم. ما میگوییم: آقا تعارف كرده، او خودش همه كاره است!! عجیب است. خودش میفرماید: «اَعینُونى»؛ «كمكم كنید»، تقوا و عفاف از خود نشان بدهید تا زمینهی كار من فراهم گردد. خدا هم میفرماید:
...إنْ تَنْصُرُوا اللهَ ینْصُرْكُمْ...[8]
اگر میخواهید من شما را یاری كنم باید دین من را یاری كنید. شما كه تخریب دین میكنید؛ چه توقّع یاری از من دارید! میگوییم: ما اسلام داریم؛ ما دین داریم؛ اگر تمام دنیا هم علیه ما برخیزند ما پیروزیم! میگوییم: «ثَبِّتِ الْعَرْشَ، ثُمَّ انْقُشْ»؛ شما اوّل اسلام و دین و احكام خدا را در سیمای زندگی بالعیان نشان بدهید، آنگاه با دلگرمی تمام بگویید: اسلام و ایمان داریم، چه غم داریم!
خدا میفرماید: اگر یاری دین من كردید، من هم یار و یاور شما خواهم بود. علی امیر(ع) میفرماید:
...أعِینُونِی بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَادٍ...
«با ورع و عفت و سداد و تقوا كمكم كنید.»
تا من هم به كمك شما بشتابم و شما را به سعادت ابدی برسانم! تا اذن خدا نباشد كه ما قادر بر شفاعت نخواهیم بود؛ چنانكه خودش فرموده:
...مَنْ ذَا الَّذِی یشْفَعُ عِنْدَهُ إلاّ بِإذْنِهِ...[9]
اذن خدا همین است كه تشریع شریعت كرده و دستور تدین و تخلّق به اخلاق فاضله و اتبّاع و پیروی از اولیای خود داده است، وگرنه گوشهای بنشینیم و ذكر فضایل و مصائب بكنیم و بهشتی بشویم؛ این كه دین نیست و قابل عرضهی به دنیا نیست!
به هر حال، ما خدا را شاكریم كه این سرمایهی عظیم ولایت علی امیرالمؤمنین(ع) را به ما عنایت فرموده كه تأمین كنندهی حیات ابدی و سعادت جاودانی ماست ولی معالاسف ما نمیتوانیم آنچنان كه باید از این سرمایه بهرهبرداری كنیم و این جدّاً برای ما خسران بزرگی است كه جا دارد به حال خود گریه كنیم كه اگر فردا مرگم برسد، چه دارم كه همراه ببرم و بگویم من حبّ علی داشتهام. اگر بگویند كو اثر محبّت كه لازمهاش پیروی و در حدّ خود به رنگ او درآمدن است كه خدا فرموده است:
قُلْ إنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللهَ فَاتَّبِعُونِی...[10]
ای پیامبر بگو به مردم اگر شما راستی دوستدار خدا هستید از من كه رسول او هستم تبعیت كنید كه نشان محبّت، تبعیت است و معالوصف ما هیچگاه از رحمت خدا مأیوس نمیباشیم و دست به دامن حضرت بقیة الله(عجّل الله تعالی فرجه الشّریف) كه امام حَی مُنتَظر است، تضرّع به درگاه خدا میبریم و از او میخواهیم به لطف و فضل خاصّ خودش، دلهای ما را بیش از پیش به نور محبّت مولایمان امیرالمؤمنین(ع) منوّر گرداند و توفیق پیروی از آن امام بزرگ را به ما عنایت فرماید. ان شاءالله
به قول آن شاعر:
كتاب فضل تو را آب بحر كافی نیست / كه تر كنم سر انگشت و صفحه بشمارم
یك دهن خواهم به پهنای فلك / تا بگویم وصف آن رشك مَلَك
خودآزمایی
1- با نبود ولایت علی و آل علی(ع) چه نتیجهای حاصل میشود؟
2- چه کسی میتواند رسالت اصلاح بشر را به عهده بگیرد و آن را به شایستگی به انجام برساند؟
3- یک دلیل بر جنون و دیوانگی این بشر متمدّن کدام است؟
پینوشتها
[1]ـ سورهی فرقان، آیهی ۴۴.
[2]ـ سورهی نجم، آیات ۸و۹.
[3]ـ سورهی انبیاء، آیهی ۱۰۷.
[4]ـ سورهی یوسف، آیهی ۱۰۸.
[5]ـ سورهی یوسف، آیهی ۱۰۸.
[6]ـ بحارالانوار، جلد۳۳، صفحهی ۴۷۳.
[7]ـ نهجالبلاغهی فیض، خطبهی ۴۵.
[8]ـ سورهی محمّد، آیهی ۷.
[9]ـ سورهی بقره، آیهی ۲۵۵.
[10]ـ سورهی آل عمران، آیهی ۳۱.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی