ابو صباح کِنانی(ره)، یکی از فقهاء، و شاگردان برجستهی امام باقر(ع) بود، روزی به در خانهی امام باقر(ع) آمد، در را زد، دخترکی (که از کنیزان امام باقر(ع) بود) در را باز کرد، ابو صباح(ره) با دست به سینهی او زد و گفت: «به آقایت بگو ابوصباح کنانی(ره) است».
در همان لحظه، امام از پشت دیوار، فریاد برآورد( در حالی که خشمگین بود):
وارد شو ...
ابو صباح(ره) میگوید: وارد خانه شدم و به حضور امام باقر(ع) رسیدم، و عرض کردم: «به خدا قسم (از دست زدن به پستان کنیز) قصد بدی نداشتم، میخواستم بر ایمانم در مورد شما (که آیا از پشت پردهها اطلاع دارید یا نه) بیفزاید».
فرمود: راست میگویی، اگر فکر کنید که این دیوارها جلو دید ما را میگیرد، چنانکه جلو دید شما را میگیرد، پس چه فرقی میان ما و شما است؟
فَاِیّاکَ اَنْ تُعاوِدَ مِثْلَها : «بپرهیز که مبادا این کار تکرار شود»[۱].
پینوشت
[۱]. کشف الغمّه، ج ۲، ص ۳۵۳.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد محمدی اشتهاردی