عدم سنخیت، راز تنهایی علی(ع)
یونس بن حبیب نحوی كه از علمای معروف در علوم ادبی است میگوید: نزد خلیل بن أحمد رفتم ـ او هم از اُدَبا و علمای معروف است ـ به او گفتم: مشكلی دارم، میخواهم برایم حلّ كنی. هرچند این گفتگوها و سؤال و جوابها در این زمان خطرناك است! گفت: بگو ببینم مشكلت چیست؟ گفتم:
ما بالُ أصْحابِ رَسُولِ اللهِ كَأنَّهُمْ كُلَّهُمْ بَنُو اُمٍّ واحِدَةٍ وَ عَلِی بْنُ أبِیطالِبٍ مِنْ بَینِهِمْ كَأنَّهُ بْنُ عَلَّةٍ؛
این چگونه است كه میبینیم اصحاب پیامبر اكرم(ص) همگی چنان با هم مهربان و به هم خوشبینند گویی همهشان با هم برادران پدری و مادری هستند؛ امّا نسبت به علی بن ابیطالب(ع) چنان بیمهر و بد بینند كه گویی تنها او در میانشان برادر ناتنی و فرزند نامادری است. چرا اینطور هستند؟
این حرف را كه شنید دیدم سرش را پایین انداخت و مدّتی به فكر فرو رفت و بعد گفت: چطور شد كه این فكر به مغزت رسید؟ و چطور مرا برای این جواب انتخاب كردی؟ چه نقشهای برای من طرح كردی؟ میخواهی به چه مصیبتی گرفتارم كنی؟
گفتم: مشكلی برایم شده است، میخواهم شما حلّش كنید. خلیل بن احمد باز تأمّل كرد و بعد گفت: میگویم، به شرط اینكه به من قول بدهی كه تا زندهام برای كسی نگویی.
گفتم: مطمئن باش تا زندهای برای كسی نخواهم گفت. بعد این جمله را گفت:
إنَّ عَلِیاً تَقَدَّمَهُمْ إسْلاماً وَ فاقَهُمْ عِلْماً وَ رَجَحَهُمْ زُهْداً وَ طالَ عَلَیهِمْ جِهاداً، فَحَسَدُوهُ وَ النّاسُ إلی أشْكالِهِمْ وَ أشْباهِهِمْ أمْیلُ مِنْهُمْ إلی مَنْ بانَ مِنْهُمْ؛[1]
خلاصهی حرفش این است كه این یك قاعدهی كلّی است كه مردم نسبت به همسنخ و همقماش خود تمایل و چسبندگی بیشتری دارند تا به كسی كه همسنخ و همقماششان نباشد. بچّه در مجلس مردان بزرگ ناراحت است و احساس تنهایی و غربت میكند، امّا یك بچّهی هم سنّ و سالش را كه ببیند از شدّت شوق و شعف سر از پا نمیشناسد و به سمت او میرود. مردم جاهل از محضر عالم در فشارند ولی به خود كه میرسند آزاد میشوند و كف و سوت میزنند.
مردمی كه عقربك فكرشان علی الدّوام بر محور پول و مقام و ریاست و شهرت میچرخد با علی(ع) كه عقربك فكرش علیالدّوام بر محور حق میچرخد: «الحَقُّ یدُورُ مَعَ عَلِی حَیثُ ما دارَ» این دو با هم نمیسازند و سنخیت ندارند.
گفت: «إنَّ عَلِیاً تَقَدَّمَهُمْ إسْلاماً»؛ علی(ع) زمانی پا به دایرهی اسلام و ایمان گذاشت كه دیگران در منجلاب شرك و كفر میلولیدند. علی(ع) زمین و آسمان، عرش و فرش را در پنجهی علم خودش میفشرد، در حالی كه دیگران در دریای جهل و بیخبری غوطهور بودند. علی(ع) میدانهای جنگ را با صدای تكبیر رعدآسای خود میلرزانید، در حالی كه دیگران از ترس مانند بید به خود میلرزیدند. علی(ع) از شدّت زهد و بیرغبتی به دنیا، به طلا و نقره میگفت:
یا صَفْرآءَ وَ یا بَیضآءَ غُرِّی غَیرِی؛
ای زردها و ای سفیدها؛ غیر علی را گول بزنید.
امّا دیگران میگفتند: «بِأبِی أنْتَ وَ اُمّی یا دُنیا، ای دنیا! پدر و مادرم فدای تو باد». معاویة بن أبی سفیان بعد از رسیدن به حكومت، به كوفه یا مدینه آمد و بالای منبر رفت و گفت:
إنّی ما حارَبْتُكُمْ لِتُصَلُّوا أوْ تَصُومُوا وَلكِنْ لِاَتَأمَّرَ عَلَیكُمْ؛
من اگر با شما جنگیدم برای این نبود كه نماز بخوانید و روزه بگیرید، [من كاری به نماز و روزهی شما ندارم.] میخواستم بر شما حكومت كنم و به آن هم رسیدم.
امّا علی(ع) در وقت حكومتش به ابن عبّاس فرمود: این لنگه كفش وصلهدار من چقدر ارزش دارد؟ گفت: هیچ! شاید یك درهم بیارزد، فرمود:
وَ اللهِ لَهِی أحَبُّ إلَی مِنْ إمْرَتِكُمْ؛[2]
به خدا قسم! این لنگه كفش وصلهدار در نظر من از حكومت بر شما محبوبتر است.
ببین تفاوت ره از كجا تا به كجاست! طبیعی است كه این دو سنخ فكر با هم نمیسازند. لذا از علی(ع) میگریختند آنچنان كه روباه از شیر میگریزد و آدم مبتلای به زكام از شیشهی عطر.
راه نجات، سنخیت با امام(ع)
آری؛ خلیل بن احمد چه نیكو گفته است:
النّاسُ إلی أشْكالِهِمْ وَ أشْباهِهِمْ أمْیلُ مِنْهُمْ إلی مَنْ بانَ مِنْهُمْ؛
مردم دنیاپرست نمیتوانند عقربك فكر خود را با مغناطیس ولایت تطبیق دهند تا از سر ناودان خطرناك زندگی كفرآلود، به آن سمت كشیده شوند و از خطر سقوط، رهایی پیدا كنند. امروز هم دنیا بر سر ناودان خطرناك و پرتگاه وحشتباری نشسته كه هر لحظه احتمال سقوط دارد، تنها مغناطیس نجاتبخش آن، مغناطیس «دین و ولایت» است. امّا كو عقل و شعوری كه بتواند درك كند.
روزگاری كه امّت اسلامی بر مركز علم و قدرت پیامبر اكرم(ص) میچرخید و رسول الله اعظم(ص) مركز علم و قدرت بود، آن روز امّت اسلام امّتی آهنین و پولادین بود و با هیبت و صولت خود دنیا را میلرزانید و نیرومندترین قوای عالم نمیتوانست در مقابلش عرض اندام كند، و لذا پیامبر اكرم (ص) برای حفظ این قدرت و صولت، علی(ع) را كه تالی[3] مرتبهی خودش بود به جانشینی خود تعیین كرد.
امّا اَتباع شیطان و دشمنان وحدت امّت اسلامی دیدند اگر علی(ع) محور قدرت باشد دیگر ممكن نیست میدان به دزدان و غارتگران بدهد تا بتازند و بچاپند. دیدند علی(ع) مردی است كه حتّی به برادر و فرزندش اجازهی كوچكترین تعدّی از صراط مستقیم را نمیدهد. دیدند او چنان پایبند به حفظ حقوق مردم است كه برای پایمال شدن حقِّ یك پیرزن فریادها میكشد. بخاطر كندن یك خلخال از پای یك دختر بچّهی یهودی كه در پناه دولتش زندگی میكند اشك میریزد و آرزوی مرگ میكند. دیدند با این مرد نمیشود كنار آمد، و لذا كوشیدند او را از مسند حكومت و سیاست كنار بزنند و سرانجام علی و آل علی(ع) را از مركزیت انداختند. قدرت را از علم و عدل جدا كرده و حكومت را به دست كسانی سپردند كه همجنس و همقماش خودشان باشند، نه از علم بویی برده و نه از حكمت طعمی چشیده باشند. لذا میفرمود:
وَ إنَّهُ سَیأتِی عَلَیكُمْ مِنْ بَعْدِی زَمانٌ لَیسَ فِیهِ شَیءٌ أخْفی مِنَ الْحَقِّ وَ لا أظْهَرُ مِنَ الْباطِلِ وَ لا أكْثَرُ مِنَ الْكِذْبِ عَلَی اللهِ وَ رَسُولِهِ؛[4]
بزودی پس از من روزگاری بر شما بیاید كه در آن چیزی پنهانتر از حق و آشكارتر از باطل و فراوانتر از دروغ بر خدا و رسول نباشد.
آری؛ نتیجهی قهری و اثر وضعی این فشاری كه بر امام معصوم آوردند باید این باشد كه قدرت دیوانهای به نام معاویة بن أبیسفیان بر آنان مسلّط شود كه «لا عِلْمَ لَهُ وَ لا حِلْمَ لَهُ»[5] و بگوید: «اَلاَرْضُ للهِ وَ أنَا خَلِیفَةُ اللهِ، زمین مالِ خدا و من هم جانشین خدایم». همه جا مالِ من است و همه كس غلام حلقه به گوش منند.
عبدالملك مروان كه به قول خود خلیفهی مسلمین بود میگفت: «مَنْ قالَ اِتَّقِ اللهَ ضَرَبْتُ عُنُقَهُ؛ هركس [مرا موعظه كند و] بگوید از خدا بترس، گردنش را میزنم».
حالا مگر ابرقدرتهای دنیای ما چنین نیستند و منطقشان همین نیست؟! حالا كه دنیای تمدّن و عصر فرهنگ طلایی است و همه طرفدار حفظ حقوق بشرند، مگر نمیگویند هر كشوری كه با ما نباشد و گوش به حرف ما ندهد بمببارانش میكنیم. این، همان منطق معاویه و عبدالملك مروان است.
روایاتی از معصومین(ع) دربارهی ولایت
حال، چند جملهای از روایاتشان بگوییم كه مایهی روشنی دلهایمان گردد.
از امام علی(ع) منقول است:
إنَّ لِلا إلهَ إلاَّ اللهُ شُرُوطاً إنّی وَ ذُرِّیتِی مِنْ شُرُوطِها؛[6]
حقیقت آنكه لا إله إلاّ الله [كلمهی توحید] شروطی دارد، من و فرزندانم از شروط آن هستیم.
كلمهی توحید آنگاه علامت ایمان و نجاتبخش انسان است كه در كنار ولایت علی(ع) و فرزندان علی(ع) قرار گیرد وگرنه بیاثر است.
رسول الله اعظم(ص) فرمود:
إنّی لَاَرْجُو لِاُمَّتِی فِی حُبِّ عَلِی كَما أرْجُو فِی قَوْلِ لا إلهَ إلاَّ اللهُ؛[7]
من همان اثری را كه از لا إله إلاّ الله انتظار دارم از حبّ علی همان اثر را انتظار دارم، كه اگر حبّ علی نباشد از لا إله إلاّ الله اثری حاصل نخواهد شد.
همان حضرت فرمود:
ألا وَ مَنْ أحَبَّ عَلِیاً یهَوِّنُ اللهُ عَلَیهِ سَكَراتِ الْمَوْتِ وَ یجْعَلُ قَبْرَهُ رَوْضَةً مِنْ رِیاضِ الْجَنَّةِ؛[8]
توجّه؛ هر كه علی را دوست بدارد خداوند سكرات مرگ را بر او سهل و آسان میگرداند و قبر او را باغی از باغهای بهشت میسازد.
جوانان هشدار!!
لذا خود امیرالمؤمنین(ع) مكرّر در خطبههایش میفرمود:
یا أیهَا النّاسُ؛ دِینَكُمْ دِینَكُمْ، فَإنَّ السَّیئَةَ فِیهِ خَیرٌ مِنَ الْحَسَنَةِ فِی غَیرِهِ وَ السَّیئَةُ فِیهِ تُغْفَرُ وَ الْحَسَنَةُ فِی غَیرِهِ لا تُقْبَلْ؛[9]
ای مردم؛ دینتان! دینتان! چه آنكه معصیت در محدودهی دین شما، بهتر از طاعت در خارج آن است. معصیت در دین و مذهب شما مورد آمرزش قرار میگیرد ولی طاعت در غیر مذهب شما مقبول واقع نمیشود.
مراقب باشید دینتان لطمه نخورد و تزلزلی در اساس دینتان بوجود نیاید.
جوانها، نوجوانها؛ مراقب باشید ولایت علی(ع) را كه روح دین است از شما نگیرند. حبّ علی(ع) را كه سرمایهی اصلی در حیات جاودانی آخرت است از قلب شما بیرون نبرند.
اصل دین و گوهر دین را حفظ كنید. آلودگیها و كاستیهای فرعی در پرتو نور اصل دین، قابل تطهیر و ترمیم است. گوهر توحید و جوهر دین، حبّ و ولای علی(ع) است. شیادها و صیادها با دامها و كمندهای فراوان در كمینند و میكوشند افراد خام و ناپخته را به دام بیندازند و شكار كنند. هشیار و بیدار باشید كه آدم ربایان شما را نربایند.
خودآزمایی
1- چرا اصحاب پیامبر اكرم(ص) از علی(ع) میگریختند؟
2- كلمهی توحید در چه صورت علامت ایمان و نجاتبخش انسان است؟
3- گوهر توحید و جوهر دین چیست؟
پینوشتها
[1]ـ سفینة البحار، مادّهی انس.
[2]ـ نهجالبلاغهی فیض، خطبهی ۳۳.
[3]ـ دنبال رونده.
[4]ـ نهجالبلاغهی فیض، خطبهی ۱۴۷، قسمت دوّم.
[5]ـ نه علمی داشت و نه حلمی.
[6]ـ غررالحکم، حکمت ۱۰۳، فصل نهم.
[7]ـ بحارالانوار، جلد۳۹، صفحهی ۲۴۹، حدیث ۱۱.
[8]ـ همان، جلد۲۷، صفحهی ۱۱۴، حدیث ۸۹.
[9]ـ اصول کافی، جلد۲، صفحهی ۴۶۴، حدیث ۶.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی