بخش اوّل: تشیّع | ۱
۱) عدم تأثیر عوامل تاریخی در پیدایش تشیّع
آیا عوامل تاریخی در پیدایش تشیّع مؤثّر بوده است؟ یا این آیین یک برنامه اعتقادی است که از آیات قرآن و فرمایشات صریح رسول خدا (ص) استفاده شده است؟
پاسخ:
در اینجا برای روشنشدن موضوع و اینکه در پیدایش شیعه و اعتقاد به وجود امام منجی(ع) حوادث و علل تاریخی هیچ نقشی نداشتهاند و تمامی اعتقادات شیعه یک برنامه تمامعیار اسلامی است که از همان منابع و مآخذی که سائر معتقدات مسلمانان از مبدأ تا معاد استفاده میشوند، اخذ شدهاند به توضییح چند مطلب میپردازیم:
الف. پیریزی و شکلگیری تشیّع در عصر رسالت
برطبق دلایل محکم تاریخی و احادیث متواتر پیریزی و شکلگیری تشیّع در همان عصر رسالت انجام گرفته است و از سالهای آغاز دعوت پیامبر (ص) این کار شروع شده و ازطریق طرح حدیث ثقلین و ابلاغ رسمی و همگانی آن در جریان غدیر خم و... پایان یافته است.
البتّه رسول خدا (ص) در آن بیماری که منجرّ به رحلتشان شد، میخواستند که آن بهصورت کتبی هم نوشته شود که به شهادت ادلّه محکم تاریخی و روایات معتبر با منع عمر و بیادبیای که به پیامبر خدا شد آن حضرت را از نوشتن آن باز داشتند.[1]
اصول اعتقادی شیعه در جایجای رهنمودهای پیامبر (ص) مورد اشاره قرار گرفته است، بهعنوان مثال رهبری امّت اسلام بارها در فرصتهای مناسب در سخنان حضرت رسول اکرم (ص) به چشم میخورد و اهمیت مسأله امامت به اندازهای در فرمایشات آن حضرت مورد تأکید واقع شده است که حتّی درضمن یک روایت معروف و بلکه متواتر فرمودهاند:
«مَنْ مَاتَ وَلَمْ یَعْرِفْ إمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مَیْتَةً جَاهِلیَّةً»؛[2]
«کسی که بمیرد و امام زمانش را نشناخته باشد به مرگ جاهلیّت از دنیا رفته است».
مرگ در حال جهل به امام (ع) با مردن در دورهی جاهلیت برابر و بلکه عین آن شمرده شده است.
و یا اینکه شرایط امام چیست؟ و امام از چه طایفهای است؟ و اینکه عدد ائمّه (ع) دوازده نفرند، همه برحسب روایات متواتر از طرف شخص پیامبر (ص) بیان شده است.
همچنین صفات علمی و روحی امام (ع) و اینکه باید اعلم و اکمل از همه باشد و نیز این مطلب که جانشینی پیامبر و امامت امّت بعد از آن حضرت یک منصب الهی است که مثل اصل رسالت از سوی خدا برگزیده میشود و بسیاری امور دیگر که در قرآن و مصادر روایی مطرح شده است.
فکر شیعی در همان سالهای اوّل ظهور اسلام بر اساس متون اصلی اسلام پیریزی شده است، ولی در آن عصر در برابر تفکّر شیعی فکر مخالفی - که مدّتها بعد با عنوان فکر سنّی نامیده شد - قرار نگرفته بود و اسلام و مسلمانان به دو شعبه تقسیم نشده بودند. زیرا افرادی که پس از رحلت پیامبر (ص) فکر مخالف را - که موجب انشعاب در صفوف مسلمین شد - مطرح کردند، در حیات آن حضرت بهطور علنی در برابر اسلام ناب - که بعدها به نام اسلام شیعی معروف شد – نمیتوانستند موضعگیری نمایند.
این انشعاب بهطور رسمی بعد از پیامبر (ص) با اجتماعِ عدّهای در سقیفه و تعیین جانشین برای پیامبر (ص) خودنمایی کرد.
باید اضافه کنیم که بر طبق رهنمودهای ارائه شده در قرآن کریم یک مرجع و منبع معتبر بهمنظور تفسیر و تنظیم و تشریح عقاید در اسلام پیشبینی شده و در آیات متعدّد ازجمله در سورهی نساء به آن تصریح شده است:
﴿وَلَوْرَدُّوهُ إِلَی الرَّسُولِ وَإِلَی أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ﴾؛[3]
«و درحالی که اگر آن را به پیامبر و پیشوایان بازگردانند، از ریشههای مسائل آگاه خواهند شد».
از این آیه اصل اختصاص رهبری به رسول و اولیالأمر که همان امامان معصوماند استفاده میشود.
برحسب احادیث متواتر، پیامبر (ص) این مرجع صالح را که همان عترت آن حضرت و ائمّه اهلبیت (ع) هستند بهصراحت معرّفی کردند و فرمودند: آنها با قرآن و قرآن با آن هاست و از هم جدا نخواهند شد.[4]
و حتّی درضمن یک حدیث اضافه کردند:
«فَإِنَّ فِینَا أَهْلَ الْبَیْتِ فِی کُلِّ خَلَفٍ عُدُولاً یَنْفُونَ عَنْهُ تَحْرِیفَ الْغَالِینَ وَانْتِهَالَ الْمُبْطِلِینَ»؛[5]
«در میان ما اهلبیت، در هر نسلی، کسانی هستند که در دین استوارند و هرگونه تحریف غلوّکنندگان و فتنهی اهل باطل را، از دین دور میکنند».
ب. مبدأ طرح مسئله خلافت
مسئله «رهبری امّت در دورهی بعد از رسول خدا (ص)» از همان آغاز بعثت و نزول وحی، کموبیش مورد توجه بوده است و حتّی داستان آن شخص که ایمان آوردن به آن حضرت را مشروط به این کرد که بعد از آن حضرت رهبری با او باشد، ولی حضرت نپذیرفتند مشهور است.[6]
اصل دیدگاه شعیه در مورد جانشینی پیامبر (ص) مطلبی است که در زمان آن حضرت به دستور خدا و بهوسیلهی شخص پیامبر (ص) به همه مردم اعلام شد و در آن زمان کسی با آن مخالف نکرد، بلکه همه مردم حتّی کسانی که بعدها جریان سقیفه را به وجود آوردند، شادی کردند و ضمن بیعت آن را تبریک گفتند، امّا توطئهها و نقشهکشیهای سرّی را از همان لحظه شروع کردند و تا آنجا پیش رفتند که میخواستند پیامبر (ص) را ترور کنند.
بعد از پیامبر (ص) مسئله بهصورت بحرانی متجلّی شد و مخالفان با شدّت و قساوت فوقالعاده به اسم مصلحت وارد عمل شدند و با تهدید و جوّسازی فضایی را به وجود آوردند که در نهایت با برنامهای که پیامبر (ص) اعلام کرده بودند، مخالفت نمودند تا آنجا که نسبت به مقام قدُس حضرت زهرا (س) مرتکب اهانت و جسارت شدند و سیر تاریخ مسلمین را از مسیری که پیامبر (ص) معیّن کرده بود، منحرف نمودند.
با خشونت بیاندازهای که نشان دادند، حتّی حرمت یگانه فرزند پیامبر را هتک نمودند؛ البتّه در سالهای اوّل دو تفکر شیعی و سنّی با تدبیری که امیرالمؤمنین علی (ع) در پیش گرفتند، بهطور شدید و علنی رودررو قرار نگرفت و فقط مسئله در اذهان آنان که به مشروعیت حکومت میاندیشیدند باقی بود و سایرین هم که بیتفاوت یا وابسته به حزب حاکم بودند، بحثی از آن به میان نمیآوردند و چه بسا که آن را پایان یافته میشمردند ولی افرادی مثل عمربن خطاب متوجه بودند که با وجود آن برنامههای اعلام شده از سوی پیامبر (ص)، عملشان همواره از لحاظ مشروعیت، مورد سئوال قرار خواهد گرفت، لذا با اعمال سیاستهای خاصّی از بازگشت مردم به آن تفکر اصیل اسلامی جلوگیری میکردند و به همین علّت بود که تا حدود یک قرن و نیم روایتِ حدیث از پیغمبر (ص) را ممنوع کردند و چون عمر میدانست پس از او اگر برای کنارزدن علی (ع) چارهای نیندیشد حتماً او روی کار خواهد آمد، نقشهی تازهای کشید.
او میدانست اگر آن وصیّت را - که معلوم نشد واقعی است یا عثمان در وصیّتنامه نوشت - به ابوبکر نسبت ندهد بعد از مرگ عمر تفکر شیعی بهصورت شدیدتر دوباره مطرح و نقشههای آنها نقش بر آب خواهد شد.
ازاینرو مسئله شورای شش نفری را طراحی کرد و طوری برنامه آن را تعیین نمود که امیرالمؤمنین (ع) باز هم خانهنشین شود. با این حال در اینجا نیز برنامه تعیینشده از سوی پیامبر (ص) در خاطرهها تجدید شد و بالاخره در اواخر دورهی عثمان که مظالم وی موجب خشم و نفرت عموم، نسبت به او شد و مسلمانان را به قیام بر علیه او برانگیخت. به این ترتیب، بار دیگر مسئله جانشینی پیامبر (ص) از نو مطرح گردید و بسیاری از صحابه به همان دستور اصلی پیامبر اسلام (ص) بازگشتند و علی (ع) را جانشین بهحقّ پیامبر (ص) اعلام کردند و اطاعت و جهاد در تحت فرمان او را بالاترین عبادات دانستند.
بنابراین عقیدهی شعیه دربارهی جانشینی پیامبر (ص) هیچگاه به فراموشی سپرده نشد و قلب مردم همیشه از تعلّق خاطر به اهلبیت (ع) و اینکه آنها مظلوم واقع شده اند و حقّشان غصب شده است، خالی نبود و گفتههای شخصیتها و شعر شعرایی چون فرزدق در برابر هشام،[7] مطرح بودن این دیدگاه شیعی را آشکار میسازد و حتّی فردی مثل موسی بن نصیر - حاکم آفریقا که غلام او طارق، اسپانیا را فتح کرد - با اینکه جزو کارگزاران حکومت بنیامیّه بود از طرفداران تفکر شیعه است و سرانجام با آن همه خدماتی که از او صادر شد، به همین خاطر اموالش مصادره شد و از کار برکنار گردید.[8]
حتّی کار به آنجا منجرّ شد که این دیدگاه در خاندان معاویه و یزید نفوذ کرد و پسر یزید بن معاویه بهطور رسمی، جدّ و پدرش را محکوم و به حقّ حضرت علی (ع) و اهلبیت (ع) اعتراف کرد[9] و در دوره بنیعباس هم مسئله به همین وضع بود.
حقّانیت تفکر شیعی و اصالت آن، اگرچه از نظر سیاست حکومتی نمیبایست مطرح شود و پیروان این تفکر نباید مسئولیتهای دولتی داشته باشند، ولی کار به آنجا رسید که خود حکّام ظالم و غاصب بنیعباس مثل منصور و هارون و مأمون، متوجه حقّانیت این تفکر شیعی شدند، هر چند در عمل آن را سرکوب میکردند.
«منتصر» و برخی دیگر از حاکمان بنیعباس در نتیجه گسترش تفکر شیعه در زمینه جانشینی پیامبر(ص) به این دیدگاه تمایل پیدا کردند و حتّی گفتهاند «ناصر» که در زمان وی سرداب غیبت در سامرا بازسازی شد خود را شیعه معرّفی کرد و نقل میکنند که خود را نایب حضرت امام دوازدهم حضرت مهدی(ع) میدانست.
از مجموعه این مطالب معلوم میشود، اسلام راستین که همان تفکر شیعی و اسلام مطرح در عصر رسالت است، در طول این چهارده قرن مطرح بوده است و تاریخ در به وجود آمدن این دیدگاه هیچ دخالتی نداشته است؛ بلکه وجود این دیدگاه در پیدا شدن حرکتها و نهضتها و قیامها و حوادث بزرگ مؤثّر بوده است و به عکس آن چه برخی افراد بسیار ساده و کماطّلاع فکر میکنند باید گفت: حکومت شیعی در مصر، آفریقا و دیالمه در ایران و عراق و بالاخره قیام صفویه، همه حوادثی بودند که دیدگاه شیعی آنها را به وجود آورد وگرنه آنها در به وجود آمدن این دیدگاه هیچ نقشی نداشتهاند.
خودآزمایی
1- پیریزی و شکلگیری تشیّع در چه زمانی بوده است؟ توضیح دهید.
2- از آیه 83 سوره نساء چه استفادهای میشود؟
3- چرا تا حدود یک قرن و نیم روایتِ حدیث از پیغمبر(ص) ممنوع بود؟
پینوشتها
۱. بخاری، صحیح، ج۵، ص ۱۲۷-۱۳۸؛ مسلم نیشابوری، ج۵، ص ۷۶، و دیگر منابع معتبر شیعه و اهلسنّت.
۲. صدوق، کمالالدین، ص۴۰۴، خزاز قمی، کفایةالاثر، ص۲۹۶؛ محدّث نوری، کشفالاستار، ص۷۸-۷۹.
۳. نساء، ۸۳.
۴. صفار، بصائرالدرجات، ص ۳۰-۳۱، صدوق، الامالی، ص۵۰۰، ۶۱۶؛ همو، کمالالدین، ص۲۳۴-۲۴۰.
۵. صفار، بصائرالدرجات، ص ۳۰-۳۱، کلینی، الکافی، ج۱، ص۳۲؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۲، ص۹۲.
۶. ابنهشام، السیرةالنبویه، ج۲، ص۲۸۹؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۸۴؛ ذهبی، تاریخالاسلام، ج۱، ص۲۸۶؛ ابنکثیر، البدایة والنهایه، ج۳، ص۱۷۱؛ همو، السیرةالنبویه، ج۲، ص۱۵۷-۱۵۸.
۷. مفید، الاختصاص، ص۱۹۱-۱۹۳؛ فتال نیشابوری، روضةالواعظین، ص۲۰۰-۲۰۱؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج۳، ص۳۰۶-۳۰۸؛ ابنکثیر، البدایة والنهایه، ج۹، ص۱۲۶-۱۲۸.
۸. ابنقتیبه دینوری، الامامة والسیاسه، ج۲، ص۱۰۵-۱۰۹؛ ابناثیر جزری، الکامل، ج۴، ص۵۶۶؛ شوشتری، قاموسالرجال، ج۱۰، ص۳۰۱.
۹. ابنقتیبه دینوری، الامامة والسیاسه، ج۲، ص۱۰؛ قمی، الاربعین، ص۵۰۲-۵۰۳؛ قندوزی، ینابیعالموده، ج۳، ص۳۶.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
حضرت آیت الله العظمی لطف الله صافی گلپایگانی