درس پنجم؛ امامان دانشمندترین مردم زمان خود هستند
از میان همه امتیازاتی که امامان ما بر دیگران دارند، دو مزیّت بیش از مزایای دیگر درخشندگی دارد، ضمن این که این دو مزیّت، ریشه همه امتیازات دیگر میباشد. این دو عبارتند از: عصمت و علم.
امتیاز عصمت در درسهای گذشته مطرح، و به گونه اختصار، به پارهای از دلائل قرآنی آن اشاره شد.
اینک در این درس، به امتیاز دوم یعنی علم امام میپردازیم.
تردیدی نیست در این که امامان همچون پیامبران، با ارتباطی که مستقیم یا با واسطه با عالَم غیب دارند، آن مقدار از علم و دانش را که برای هدایت و ارشاد مردم زمان خود لازم دارند دارا بوده و حتی براساس دلیلهای روشنی که در دست داریم امامِ هر زمان از تمام مردم زمان خود باید داناتر باشد، زیرا اگر در میان مردم، فردی باشد که علم او از امام بیشتر باشد و با آن حال مجبور شود از امام پیروی کند، این ظلم است و از خداوند متعال شایسته نیست انسانی که علم و فضیلت بیشتری دارد، مجبورش کند از فردی دیگری که در رتبه پایینتر قرار گرفته پیروی کند، بنابراین قبل از هر چیز به حکم عقل، میتوانیم بگوییم امام باید از تمام مردم زمانش اعلم یعنی داناتر باشد.
مرحوم علّامه طباطبایی در تفسیر المیزان، در تفسیر آیه 124 سوره بقره (که در بحث عصمت به آن آیه استدلال نمودیم) میفرماید: از این آیه چند مطلب، به عنوان امتیازات امام، استفاده میشود، از جمله این که:
امام میبایست به تمام نیازهای مادی و معنوی مردم زمان خویش آگاهی داشته باشد و امتیاز دیگری که اضافه میفرماید این است که محال است در میان مردم هر زمان فردی پیدا شود که در فضائل و ملکات نفسانی از امام برتر باشد.[1]
البته این مطلب کاملاً روشن است، زیرا مأموریتی که از سوی پروردگار متعال به عهده امام قرار گرفته، هدایت و راهنمایی انسانهاست و اگر به تمام نیازهای مردم زمان خویش آگاهی نداشته باشد، راهنمایی لازم صورت نخواهد گرفت.
یکی از دلیلهای قطعی که علم امام و ضرورت آگاهی و دانش او را ثابت میکند حدیث معروف ثقلین است.
حدیث مزبور را راویان زیادی از شیعه و سنّی از پیامبر اکرم(ص) نقل کردهاند که پیامبر فرمودند:
«إنّی تارِکٌ فَیکُمُ الثِّقلَیْنِ کِتابَ اللهِ وَ عِتْرَتی أهْل بَیْتی ما إنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِما لَنْ تُضِلُّوا أبَداً.»
«همانا من از میان شما مردم میروم ولی دو چیز سنگین و گرانبها را در میان شما میگذارم، آن دو عبارتند از: کتاب خدا و عترت من، که خانوادهام و اهل بیتم هستند، تا زمانی که شما به این دو چنگ زنید هرگز گمراه نخواهید شد.»
در پارهای از احادیث کهمضمون فوق از پیامبر(ص) نقل شده،اضافه فرمودند:
«وَ إنَّهُما لَنْ یَفْتَرِقا حَتّی یَرِدا عَلَیَّ الْحَوْضِ .»[2]
و همچنین در پارهای از روایات دیگر اضافه فرمودند:
«فَلا تُقَدِّمُوهُما فَتُهْلِکُوا وَ لا تُقَصِّرُوا عَنْهُما فَتُهْلِکُوا وَ لا تُعَلِّمُوهُمْ فَإنَّهُمْ أعْلَمُ مِنْکُمْ.»[3]
«از آن دو جلو نیافتید که هلاک میشوید و همچنین از آن دو عقب نمانید که هلاک خواهید شد به آنان چیزی نیاموزید زیرا آنان از شما داناتر هستند.»
حدیث ثقلین را بیش از سی نفر از یاران پیامبر(ص) از آن حضرت نقل کردهاند و تنها سیصد نفر از دانشمندان بزرگ اهل سنّت، آن را در کتابهای خود آوردهاند.[4]
این حدیث شریف میتواند دلیل عصمت امامان باشد و هم میتواند دلیل علم و آگاهی آنان باشد، زیرا پیامبر(ص) عترت خود را که همان اهل بیتش باشد در کنار قرآن و هم پایه آن قرار داد. از سوی دیگر قرآن وقتی خودش را معرّفی مینماید، میگوید:
لا یَأْتیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ[5]
«کتابی است که هرگز خلاف و باطل در آن وجود ندارد و صد درصد راست و درست و مطابق با واقع است.»
وقتی قرآن به این گونه باشد و پیامبر(ص) بفرماید عترت من مثل قرآن است و هرگز از آن جدا نمیشود، بدیهی است کسی که در پایه قرآن است و هیچگاه از آن جدا نخواهد شد باید همانند قرآن، پاک و درست و مطابق با واقع باشد، لغزش و اشتباهی در او نباشد و همانطور که اگر کسی از قرآن پیروی کند، گمراهی نخواهد داشت، آن فردی که هم پایه قرآن است باید به گونهای باشد که هرکس از او پیروی کند به مقصود برسد و هیچگونه لغزش و انحرافی برای او پیش نیاید، و همین نشانه عالم بودن امام است. همانطور که نشانه پاک بودن و معصوم بودن اوست.
إبن حجر عسقلانی که یکی از دانشمندان اهل سنّت است در کتاب الصواعق المحرّقه میگوید:
پیامبر قرآن و عترتش را ثقلین نامید زیرا هر چیز گرانبها و عظیم و مصونی را ثقل گویند و هر یک از این دو معدن علوم لدنّی و اسرار و حِکَم عالیه و احکام شرعیه میباشند به این جهت پیامبر(ص) به تمسّک به ایشان و آموختن از ایشان امر نموده است.[6]
مرحوم مظفر در کتاب دلائل الصّدق میفرماید:
این که پیامبر(ص) به طور روشن فرمودند: کتاب و عترت از هم جدا نخواهند شد، دلالت میکند بر آگاهی عترت نسبت به آن چه که در کتاب است و همچنین دلالت میکند بر این که آن بزرگان هیچگاه در گفتار و کردار با قرآن مخالفت نخواهند کرد. نکته اول دلیل بر علم امامان و برتری داشتن آنان بر دیگران است و نکته دوم دلیل بر عصمت و معصوم بودن آنان است، همان چیزی که حتماً در امام باید باشد و غیر از آنان در دیگری وجود ندارد.[7]
آنچه که بسیاری از دانشمندان اسلامی در توضیح این حدیث شریف گفتهاند و با کمی دقّت و تأمّل در معنای آن ما نیز میتوانیم آن را دریابیم این است که:
کسی که به قرآن و عترت تمسّک یابد، همیشه و تا ابد از گمراهی مصون خواهد بود و حالا سؤال میکنیم که اگر قرار بود از عترت خطا یا لغزشی سر زند، یا این که اهلبیت پیامبر(ص) آگاهی لازم برای هدایت و ارشاد امّت را نداشته باشند، آیا باز کسی که به قرآن و عترت چنگ زند، مصونیّت خواهد داشت؟ حتماً پاسخ این سؤال منفی خواهد بود، زیرا عقل میگوید کسی که خود اهل خطاست یا دانش لازم جهت راهیابی ندارد، چگونه میتواند دستگیر فردی خطاکار و بیدانش باشد؟
پس از آن که امتیاز علم برای امام از نظر عقل و قرآن و احادیث روشن شد، حالا میپردازیم به شواهد اعلم بودن یعنی داناتر بودن حضرت علی(ع) بعد از پیامبر اکرم(ص) .[8]
مسأله داناتر بودن حضرت علی(ع) از مسائل روشنی است که برای اثبات آن لازم نیست خود را به زحمت بیافکنیم ولی توجه به سه نکته در این زمینه بسیار جالب است:
1. در مرحله اول باید به جایگاه حضرت علی(ع) و نزدیکی او با پیامبر(ص) توجه نمود و این حقیقت را دقّت کرد که شخصیّت عظیم علمی حضرت علی(ع) همواره با آموزشهای مستقیم و بدون واسطه پیامبر(ص) شکل گرفت. وی از همان اوان کودکی که در مهد رسالت پرورش یافته، از پستان وحی نوشید و در دامان نبوت نشو و نما نمود.[9]
خود آن حضرت در خطبه قاصعه از این واقعیّت سخن میگوید:
«شما جایگاه من نزد رسول خدا(ص) و آن نزدیکی ویژه و منزلت برجسته را خوب میدانید او مرا در خانه خود قرار داد در حالی که کودکی بیش نبودم، مرا به سینه خود چسبانده و در بستر خود جای داده و بدنش را به من نزدیک ساخته و از بوی خوش خود مرا میبویانید... از همان کودکی خداوند یکی از برترین فرشتگانش را همراه پیامبر کرده که ارزشهای اخلاق را شب و روز به او بیاموزد و من نیز از او پیروی میکردم همچو بچه شتری که در پی مادرش روان است و او همه روزه مرا بهرهای تازه از اخلاقش میرساند و فرمانم میداد که به او اقتدا نمایم و از او پیروی کنم و همه ساله در حراء همسایگی میگزید و جز من احدی او را نمیدید و هرگز اسلام در یک خانه جمع نیامد مگر در خانه پیامبر(ص) و خدیجه(س) و من سومین آنها بودم، درخشش وحی را دیده و بوی خوش نبوت را استشمام میکردم. به تحقیق نعره ناامیدانه شیطان را به هنگام نزول وحی شنیدم، پرسیدم ای رسول خدا! چیست این ناله؟ فرمود: شیطان است که از تلاشهای خود در جهت اغواء و انحراف بندگان ناامید گشته است، تو هر آن چه را که من میبینم و میشنوم، میبینی و میشنوی جز آن که، پیامبر نیستی ولی تو وزیر من بوده و بر راه خیر میباشی.[10]
و به این ترتیب شخصیّت بارز این شاگرد شایسته مکتب، شکل گرفته و او در تمام مراحل زندگی دوشادوش و در کنار پیامبر(ص) طی طریق نمود و از مخزن عظیم علوم و اسرارش بهره گرفت. این شاگرد هوشمند هر فرصتی را برای آموختن، غنیمت میشمارد.
به ایشان گفتند چرا شما بیش از همهی اصحاب رسول خدا(ص)، از او حدیث نقل میکنی؟
فرمودند: آنگاه که از او میپرسیدم، مرا باخبر میساخت و چون سکوت میکردم، خود آغاز به سخن میفرمود. [11]
او همچنین میفرمود: همه روزه دو بار بر پیامبر خدا(ص) وارد میشدم، بامدادان و شامگاهان.[12]
و میفرمود: به خدا سوگند هیچ آیهای نازل نشد مگر آن که دانستم درباره چه و کجا و بر چه کسی نازل شده است و پروردگارم به من درونی پرسشگر و زبانی گشوده روان و گویا بخشیده است.[13]
و میفرمود: این گونه نبود که همه اصحاب پیامبر(ص)، همیشه از او سؤال کنند، بلکه دوست داشتند رهگذری از راه برسد و از پیامبر سؤال کند و آنان بشنوند ولی بر من چیزی نمیگذشت مگر این که از آن پرسیده و آن چه را میشنیدم حفظ میکردم.[14]
احادیث نجوایی حکایت از رازگوییهای طولانی حضرت علی(ع) با رسولخدا(ص) دارد. ترمذی در باب مناقب علی(ع) روایت میکند: پیامبرخدا(ص) در روز طائف علی(ع) را نزد خود فراخواند و سر در گوش او فرو برد. برخی گفتند این رازگویی چقدر به درازا انجامید؟ و پیامبر(ص) فرمود: من نبودم که با او چنین کردم، بلکه خداوند آن را خواست.[15]
از آن جا که علی(ع) در آموختن، دمی نمیآسود، وقتی آیه نجوا نازل شد که خداوند در آن آیه میفرماید: هرگاه خواستید با پیامبر(ص) به صورت نجوا (یعنی درِ گوشی) صحبت کنید، اول صدقه بدهید... [16] حضرت علی(ع) یک دینار داشتند آن را به ده درهم تبدیل کرده و ده راز علمی را از پیامبر(ص) پرسید و هر بار درهمی را صدقه داد تا این که حکم این آیه نسخ شد و این حکمی بود که تنها کسی که به آن عمل کرد، حضرت علی(ع) بود تا این که نسخ گشت و حکم برداشته شد.[17]
عطش آموختن همواره در او موج میزد و از سوی دیگر پیامبر(ص) نیز همیشه و همه لحظات به او میآموختند حتی در آخرین لحظه حیات خود، حبیبش علی(ع) را نزد خود خواند، سر بر دامان او نهاده و این رازگویی ادامه یافت تا آن که بدرود حیات گفت.[18]
میفرمود: پیامبر خدا(ص) هزار باب دانش به من آموخت که از هر یک هزار باب دیگر گشوده میشود.[19]
آنچه ملاحظه میفرمایید از موارد آموختن آن حضرت از پیامبر(ص) ، مخصوص به خود او بود و برای احدی از اصحاب، میسّر نگشت و تا ابد ویژگی انحصاری حضرت علی(ع) باقی ماند.
2. دومین نکتهای که باید بدان توجه کرد این است که در کتابهای حدیث که دانشمندان شیعه و سنّی در جمعآوری احادیث پیامبر(ص) با زحمتهای زیاد، آن را تدوین کردهاند، به احادیث زیادی برمیخوریم که از برجستگی علمی حضرت علی(ع) سخن دارد.
مثلاً احادیثی که پیامبر(ص) او را دروازه شهر علم، ظرف دانش خود، داناترین مردم، عالمترین انسانها به علم داوری، تبیینگر سنّت برای امّت و... معرّفی میکند.
بخشی از آن احادیث را اشاره میکنیم:
الف: حدیث مدینة العلم؛
«أنَا مَدینَۀُ العِلْمِ وَ عَلیٌّ بابُها فَمَنْ أرادَ الْعِلْمَ فَلْیَأْتِ الْباب .»[20]
«من شهر دانش و علی دروازه آن است، پس هر که طالب دانش است باید از دَر آن وارد شود.»
حدیث مدینۀ العلم از جمله احادیث متواتر است. یعنی راویان زیادی آن را روایت کردهاند و بسیاری از صاحبان صحاح[21] و کتابهای دیگر این حدیث را بیان کردهاند. علّامه امینی در کتاب الغدیر جلد ششم، ص 61 تا 77، 143 نفر از محدّثان اهل سنّت را نام میبرد که این حدیث را ذکر کردهاند.
ب: حدیث شریف دیگر؛
«أنَا دارُ الْحِکْمَۀِ وَ عَلِیٌّ بابُها.»[22]
«من خانه حکمتم و علی درب آن است.»
ج: حدیث شریف دیگر؛
«عَلِیٌّ بابُ عِلْمی وَ مُبَیِّنٌ مِنْ بَعْدی لِاُمَّتی ما اُرْسِلْتُ بِهِ.» [23]
«علی دَرِ دانش من، و بیانکننده شریعت من برای امّتم پس از من میباشد.»
د: حدیث شریف دیگر؛
«یا عَلی أنْتَ تُبَیِّنُ لِاُمَّتی مَا اخْتَلَفُوا فیهِ مِنْ بَعْدی.» [24]
«ای علی! تو برای امّتم تبیین میکنی آن چه را که پس از من در آن اختلاف ورزند.»
هـ : به حضرت فاطمه(س) فرمودند؛
«زَوَّجْتُکَ خَیْرُ اُمَّتی أعْلَمُهُم عِلْماً وَ أفْضَلُهُمْ حِلْماً وَ أوَّلُهُمْ سِلْماً.» [25]
«تو را به بهترین فرد امّتم، داناترین، بردبارترین و پر سابقهترین امّتم در اسلام، تزویج نمودم.»
و: در جای دیگر میفرماید؛
«عَلِیٌّ عَیْبَۀُ عِلْمی»[26]
«علی ظرف دانش من است.»
ز: در حدیث شریف دیگر؛
«أقْضاکُمْ عَلِیّ» [27]
«قویترین شما در قضاوت علی است.»
مجموع اینگونه احادیث، ثابت میکند که به طور قطع و یقین حضرت علی(ع) داناترین امّت است.
3. نکته سومی که توجه بدان، لازم است، این است که پس از وفات پیامبر(ص) در نتیجه یک اقدام ناگهانی، حق وصایت و خلافت از علی(ع) و خاندان او سلب شد ولی نیاز امّت به سرمایه علمی او همواره باقی مانده و این خورشید درخشان هرگز از درخشندگی و تابش باز نایستاد، و به شهادت تاریخ، خلفای سه گانه در قضاوتها و همچنین مسائل سیاسی و تدبیر جنگ هیچگاه خود را بینیاز از رایزنیهای مهم و حسّاس با او ندیدند، و این خلیفه دوم بود که بارها به خدا پناه میبرد از معضله، یعنی مشکلی که در آن ابوالحسن نباشد.[28] زیرا در همه مشکلاتی که برای او رخ میداد، به وجود آن حضرت، و کاردانی ایشان در حل آن مشکلات، دلگرم بود، و همچنین اعتراف میکرد و به آن حضرت میگفت: «لَوْلاکَ لَاْفتَضَحْنا» «اگر تو نبودی، حتماً رسوا شده بودیم»، و بسیار میگفت: «لَوْلا عَلِیٌ لَهَلَکَ عُمَر» «اگر علی نبود، عمر هلاک شده بود.»[29] بسیاری از دانایان صحابه، خود را همواره ریزهخوار خوان علوم بیکران علوی میدیدند. إبن عباس میگفت: «وَ ما عِلْمی وَ عِلْمُ أصْحابِ مُحَمَّدٍ فِی عِلْمِ عَلِیٍّ إلّا کَقَطْرَۀٍ فی سَبْعَۀِ اَبحُْرٍ»[30] «دانش من و اصحاب پیامبر، در برابر دانش علی، همچون قطرهای است در برابر هفت دریا.»
و میگفت: به خدا سوگند اگر
و عبدالله بن مسعود میگفت: قرآن به هفت حرف نازل شده و هر حرفی ظاهری دارد و باطنی، و دانش ظاهر و باطن قرآن نزد علی است. [32]
و میگفت: علی برترین و داناترین مردم پس از پیامبر بود، من او را همچون دریایی یافتم که همواره جاری است. [33]
ابوطفیل میگفت: من خود علی(ع) را در حال سخنرانی دیدم که میفرمود: از من بپرسید، زیرا سوگند به خدا از هیچ چیز تا روز قیامت نمیپرسید مگر آن که با شما از آن سخن میگویم و از من بپرسید درباره کتاب خدا، زیرا سوگند به خدا هیچ آیهای نیست مگر آن که میدانم آیا شب و یا روز، در دشت و یا کوهساران، نازل شده است. [34]
به عقیده شیعه، امامان اهل بیت(ع)، از تمامی علوم قرآن و سنّت و اسرار و دقایق شریعت برخوردار بوده و بخش اعظم علوم آنان، همان معارف قرآن و سنّت است که نزد آنان به ودیعت و امانت نهاده شده است.
منابع علوم آن بزرگواران را به چند دسته میتوان تقسیم کرد که بازگشت آنها عمدتاً به همان مطلبی است که از پیامبر اکرم(ص) به آنان به ارث رسیده است.
1. استفاده مستقیم یا با واسطه از پیامبر(ص) ؛ در برخی از روایات آمده که مثلاً امام صادق(ع) میفرماید:
«حَدَّثَنی أبی عَنْ أبیهِ زَیْنُ الْعابِدین عَنْ أبیهِ الحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أمیرِ الْمُؤْمِنینَ عَنْ الرَّسُولِ الْأکْرَمِ.»
«پدرم فرمود: از قول پدرش، امام زینالعابدین(ع) و ایشان از پدرشان امام حسین(ع) و ایشان از حضرت امیرالمؤمنین(ع) و ایشان از پیامبر اکرم(ص).»
به این ترتیب سلسله سند را در گفتارشان به پیامبر اکرم(ص) میرسانند و در جای دیگر امام صادق(ع) میفرماید:
«سخن پدرم سخن جدّم، و سخن جدّم سخن امام حسین(ع) و سخن امام حسین سخن امام حسن(ع) است و سخن امام حسن سخن امیرالمؤمنین(ع) و كلام امیرالمؤمنین کلام رسول خدا(ص) مى باشد، كه سخن رسول خدا گفتار خداوند متعال خواهد بود.»[35]
به این ترتیب، همانطور که ملاحظه میکنید حضرت امام صادق(ع) فرمایشات خودشان را با چند واسطه به فرمایشات پیامبر اکرم(ص) رسانده و سند گفتارشان را استفاده از پیامبر(ص) معرّفی میفرمایند.
2. نوشتههایی که از حضرت علی(ع) باقی مانده است، و این نوشتار، مطالبی است که حضرت رسول(ص) املاء فرموده و امیرالمؤمنین(ع) یادداشت نمودهاند، و در روایات ما از این یادداشتها به جفر و جامعه یاد میشود و یکی از میراثهای پیامبر(ص) است که از امامی به امام بعد به ارث منتقل شده است[36]، که برخی از فرمایشات خود را به آن یادداشتها مستند فرمودهاند، امامصادق(ع) میفرمایند:
نزد ما صحیفهای است به طول هفتاد ذراع[37] که به املاء رسول خدا(ص) و خط علی(ع) است، همه حلال و حرام، حتی اگر کسی جراحتی بر دیگری وارد کرد، دیهای که بابت آن باید بپردازد در آن صحیفه نوشته شده است و از امامباقر(ع) روایت شده است که:
در این خانه صحیفهای است به درازی هفتاد ذراع به املاء رسول خدا و خط علی(ع) و اگر مردم از ما پیروی کنند ما براساس آنچه که خداوند نازل کرده حکم کرده و از آنچه در این صحیفه است تجاوز نمیکنیم. و نیز آن حضرت در جای دیگر به برخی از اصحاب خود فرمودند:
اگر ما به رأی و میل خود با شما سخن میگفتیم، حتماً هلاک میشدیم ولی با احادیثی که از پیامبرخدا(ص) ذخیره نمودهایم، سخن میگوییم.[38]
3. استفاده از قرآن و فرمایشات پیامبر(ص) ؛ و این نتیجه تدبّر دقیق آن بزرگان در قرآن و سخنان پیامبر(ص) میباشد. از آن جا که امامان احاطه کامل بر علوم و رموز قرآن و سنّت دارند، هیچ چیز بر آنان پنهان نبوده و همهی احکام و مطالبی که میفرمایند، عین سخن قرآن و سنّت بوده و یا از اصول کلی و قواعد عام آن استفاده شده است. امام صادق(ع) در این زمینه میفرمایند:
«ما مِن شَیءٍ إلّا وَ فیهِ کِتابٌ أو سُنَّة.»[39]
«هیچ چیز نیست مگر این که آن را اصلی است در کتاب و سنّت پیامبر.»
و از طرفی، باتوجه به اعتقادی که شیعیان نسبت به امام دارند، هیچگاه امام در استفاده از قرآن و سنّت و تطبیق قواعد کلّی آن بر موارد خاص، دچار اشتباه نمیشود و حکم و فتوای امام، همان حکم واقعی الهی است، به عبارت دیگر، استفادهای که امام از قرآن و سنّت میفرماید، مانند اجتهاد مجتهدان نیست که احتمال خطا و اشتباه در آن وجود داشته باشد، بلکه صد درصد مطابق با واقع بوده و خطا و خلاف و انحرافی در آن راه ندارد.
4. اشراقات الهی؛ علاوه بر موارد گذشته، امام(ع) برخی از علوم را از طریق الهام دریافت میکند، این نیروی الهام که گاهی مرتبه ضعیف آن در برخی افراد دیگر در بعضی موارد به طور ناخودآگاه پیدا میشود و به آن جهت، یک نوع آگاهی در یک مورد خاص را دریافت مینماید، ولی امام(ع) به خاطر داشتن نفس پاک، بالاترین مرتبه الهام را دارد به گونهای که در هر مورد که اراده کند میتواند از این نیروی قدسی استفاده نموده، و هر مطلبی را که بخواهد یا هر نکتهی مشکل علمی را که اراده کند، میتواند از این طریق، دریافت نماید.
تاریخ زندگانی امامان، خود گواه این مطلب است که آن بزرگواران که ظاهراً در مدرسهای درس نخوانده و نزد استادی تعلیم نیافتهاند، هیچگاه در پاسخ پرسشی، کلمه «لا أدری» یعنی نمیدانم را بر زبان جاری نکرده و جواب پرسشی را به تأخیر نینداختند در حالی که در شرح حال هیچ دانشمند و نابغهای از دانشمندان اسلامی و دیگران نمییابیم که نزد استاد یا استادانی تعلیم نیافته باشد و یا این که در تمام علوم و معارف، توانایی داشته به گونهای که هر سؤالی از آنها شود، بتوانند پاسخ مثبت بدهند.
به شهادت قرآن و روایات، در امّتهای گذشته نیز افراد مخلصی بودهاند که برخوردار از این گونه اشراقات و الهامات غیبی بوده و بدون این که الفبای این گونه آگاهی را در مدرسهای و نزد استادی بخوانند، براساس لیاقتی که داشتهاند خداوند به آنان عنایت فرموده است.
در سوره کهف آیه 66 در مورد یکی از این افراد پاک و مخلص میفرماید:
وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنّا عِلْماً
«او را از نزد خویش، یک نوع آگاهی مخصوصی را تعلیم دادیم.»
در سوره نمل، آیه 40 یکی دیگر از این افراد را میستاید و قدرت عجیبی را از او بازگو میفرماید.
اصل داستان از این قرار است: حضرت سلیمان به کسانی که دور او نشسته بودند، فرمود: کدامیک از شما توانایی دارید تخت ملکه سبا را از راه دور نزد من حاضر کنید؟ در این میان فردی از جن، گفت: من تخت را به حضور شما میآورم پیش از آن که از جایگاه خود برخیزید. ولی فرد دیگری که نزد او پارهای از علم کتاب بود، گفت: من این کار را انجام میدهم پیش از این که چشم شما به هم بخورد. حضرت سلیمان نگاه کرد، تخت را در حضور خود مشاهده فرمود.
آن چه که مهم است، این است که قرآن کریم در مورد این فرد میفرماید: یک نوع آگاهی مخصوص که از آن تعبیر میکند به «عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ» را دارا بود و توانست این کار سنگین را به این صورت انجام دهد.[40]
در سوره قصص آیه 7 میفرماید:
وَ اَوْحَیْنا اِلی اُمِّ مُوسی اَنْ اَرْضِعیهِ ....
«ما به مادر موسی وحی کردیم که فرزندت را شیر ده و سپس او را به دریا بیافکن.»
ملاحظه میفرمایید در این آیه یک نوع اشراق و الهام خاصّی را قرآن در مورد مادر حضرت موسی نسبت میدهد.
بنابراین همانطور که در امّتهای گذشته، این نوع آگاهی که از آن تعبیر به الهام یا اشراق میشود، وجود داشته است و قرآن کریم، چنین دانشی را برای آنان ثابت میفرماید، در این امّت نیز افرادی این چنین که این ویژگی علمی را داشته باشند وجود دارد و آنان همان جانشینان پیامبر(ص) و امامان ما هستند.
در فرمایشات امامان(ع) این گونه دانش را با واژه محدَّث، یعنی کسی که از عالم غیب به او سخن گفته میشود معرّفی فرمودهاند.
محمد بن مسلم میگوید: در نزد امام صادق(ع) از محدَّث سخن به میان آمد. آن حضرت فرمودند: او صدا را میشنود ولی شخص فرشته را نمیبیند. راوی پرسید: فدایت شوم، از کجا معلوم شود که این صدای فرشته است؟ فرمود: به او سکینت و وقاری بخشیده میشود تا بفهمد سخن فرشته است.[41]
باتوجه به این توضیحات، دیگر جای این نیست که در محدَّث بودن امامان، شک شود، زیرا امکان این مسأله در امّتهای گذشته ثابت شده و خود آن بزرگواران هم این مسأله را شهادت دادهاند.
ناگفته نماند فرق بین پیامبر و امام در این نوع از آگاهی آن است که پیامبر در هنگامی که فرشته از سوی خداوند او را آگاه میسازد، میتواند فرشته را ببیند ولی امام فقط صدای او را میشنود، و در اصطلاح آن چه را که پیامبر از فرشته دریافت میدارد وحی گفته میشود ولی امام را به خاطر دریافتی که از فرشته دارد محدَّث میگویند.
هدف ما از طرح مسأله عصمت و علم امام
آن چه که ما را وامیدارد روی دو مسأله عصمت و علم امام ایستادگی نموده و با استفاده از قرآن و فرمایشات پیامبر(ص) ثابت کنیم، امامان و جانشینان پیامبر(ص) هم معصوم بوده و هم از نظر علمی در بالاترین سطح ممکن برای یک بشر و در نتیجه دانشمندترین مردم زمان خود بودهاند، این است که:
ما سخنان قاطع و محکمی از قرآن و سنّت پیامبر داریم که زعامت سیاسی امّت و پیشوایی و حکومت بر مسلمانان و همچنین مرجعیّت علمی و وسیله حل مشکلات و معضلات علمی را فقط و فقط امامان از اهلبیت(ع) معرّفی فرموده، بنابراین گرچه در زمان ما مسأله خلافت و جانشینی پیامبر(ص) به آن صورت مطرح نیست ولی باید توجه داشته باشیم براساس دلیلهای قاطعی که داریم از روزی که پیامبر(ص) از دنیا رفتهاند تا امروز و تا روز قیامت، مرجعیّت علمی در امر دین و دنیا، امامان هستند و در هر مسألهای که به گونهای به زندگی دنیا و یا آخرت ما ربط پیدا میکند باید به سراغ اهل بیت(ع) برویم و پاسخ سؤالات گوناگون خود را از آن بزرگان بگیریم.
مرحوم علّامه مظفر در این زمینه میفرماید:
در این زمانه اثبات خلافت شرعی و سلطه و حاکمیّت الهی ائمه برای ما مهم نیست. زیرا این مسأله برعهده تاریخ بوده و اکنون زمان آن سپری شده و اثبات آن، زمان را دوباره به عقب برنمیگرداند. بلکه آنچه که اکنون برای ما مهم میباشد ضرورت رجوع به آنان و اخذ احکام شرعی و دستورات پیامبر(ص) از طریق ایشان است و گرفتن احکام شرعی از راویان و مجتهدانی که از آبشخور اهل بیت(ع) سیراب نبوده و از پرتو انوارشان بهرهای نگرفتهاند موجب دور افتادن از راه صواب خواهد شد و انسان مکلّف را نسبت به فراغت ذمّه از واجبات و تکالیف مطمئن نخواهد کرد.
چرا که با فرض وجود اختلافات حل نشدنی در آراء مذاهب مختلف، برای مکلّف مجالی برای تغییر نمیماند و لازم است جستجوی خود را تا آن جا ادامه دهد که با انتخاب مذهب خاصّی بین خود و خداوند، حجّت قاطع یافته و با پیروی از آن، عهدهاش فارغ از مسئولیت و تکلیف شود.[42]
در خاتمه گفتار، برای این که هدفی که ما از طرح این مباحث داریم (یعنی همان مرجعیّت علمی امامان اهل بیت) بیشتر در اذهان دوستان نقش بگیرد، دو حدیث معتبر از فرمایشات پیامبر خدا(ص) را گوشزد میکنیم:
1. أبوذر غفاری به نقل حاکم نیشابوری از پیامبر(ص) نقل میکند که فرمودند، آگاه باشید مَثَل اهل بیت من در میان شما مَثَل کشتی نوح است هر که در آن جای گرفت نجات یابد و هر کس از آن تخلف ورزید غرق گشت. [43]
2. عبدالله بن عباس از پیامبر(ص) روایت میکند که فرمودند:
ستارگان، وسیله امنیّت مردم زمین هستند از این که غرق شوند و اهل بیت من مایه امنیّت امّت من میباشند از این که اختلاف یابند و پراکنده شوند. پس اگر قبیلهای از عرب، با آنان (اهل بیت) مخالفت ورزند دچار پراکندگی شده و دار و دسته شیطان خواهند شد.[44]
از این نمونه سخنان، از پیامبر اکرم(ص) در مورد اهل بیت(ع) بسیار است که ما به عنوان نمونه به این دو حدیث بسنده کردیم.
در پایان، بخاطر اهمیّت مطلب،تکرار میکنیم که در یک نگاه مصلحتجویانه، واقعبینانه و خیرخواهانه،آنچه که درزمان ما با مصالحعمومی امّتاسلامی سازگار بوده و ثمره عملی هم دارد، طرح مرجعیّت علمی اهلبیت(ع) میباشد. به همین جهت در طی دهههای اخیر گروهی از عالمان روشن ضمیر و آگاه به زمان، اهمیّت این موضوع را درک نموده و به این حقیقت دست یافتند که مناقشات خصومتآفرین، تحریککننده و تعصّببرانگیز در موضوع اثبات خلافت بلافصل علی(ع) و حقانیّت یا عدم حقانیّت خلفا و موضوعات سیاسی مشابه، فاقد ثمره لازم بوده و تنها به تشدید خصومتها و تعمیق شکاف میان فرزندان امّت خواهد انجامید، در حالی که طرح موضوع مرجعیّت علمی اهل بیت(ع)، در گفتگوهای بین مذاهب میتواند اثر عمیق در کاهش اختلافات و تقریب و نزدیکی بیشتر بین پیروان مذاهب داشته باشد.
خودآزمایی
1. چه امتیازاتی در امامان(ع) وجود دارد که ریشهی همه ی امتیازات است؟
2. چرا امام باید به تمام نیازهای مردم خویش، آگاهی داشته باشد؟
3. إبن حجر عسقلانی دربارهی معنا و مصداق ثقلین چه میگوید؟
4. چرا امیرالمؤمنین(ع) بیش از همهی اصحاب از رسول اکرم(ص) حدیث نقل میکردند؟
5. ماجرای نزول آیه نجوا چه بود؟
6. حدیث مدینة العلم چیست؟
7. چرا خلیفه دوم بارها جمله «لَوْلا عَلِیٌ لَهَلَکَ عُمَر» را به زبان آورد؟
8. بنابر اعتقادات شیعه امامان(ع) به چه چیزهایی علم دارند؟
9. منابع علوم امامان(ع) چیست؟
10. فرق پیامبر و امام در دریافت آگاهی از طریق الهام چیست؟
پی نوشتها: