یکی از بحثهای جالب توجه و از سوی دیگر یکی از دلیلهای مکتب شیعه بر لزوم و ضرورت پیروی از امامان اهل بیت(ع) حدیثی است که از پیامبراکرم(ص) نقل شده و جانشینان آن حضرت را دوازده نفر (نه کم و نه زیاد)، بیان داشتهاند.
در این بحث لازم است به چند نکته توجه نمود:
الف: اصل حدیث
ب: روایان حدیث و کسانی که از میان اهل سنّت، حدیث مزبور را از آن روایان نقل نمودهاند.
ج: تطبیق فرمایش پیامبر(ص) با دوازده شخصیّت که مدّعی جانشینی آن حضرت بودهاند.
امّا اصل حدیث
چون حدیث مزبور از راویان متعدّد و در موارد گوناگون از پیامبر اکرم(ص) نقل شده بااینکه مضمون همه آنها یکی است ولی تعبیرات مختلف است ازجمله؛
در حدیثی که جابر بن سمرة نقل میکند میگوید: «سَمِعتُ رَسولَ الله یَقولُ إثْنا عَشَرَ أمیراً فَقالَ کَلِمَةً لَم اسْمَعها فَقالَ أبی قالَ کُلُّهُم مِن قُرَیشٍ.»[1]
از رسول خدا(ص) شنیدم که میفرمود دوازده نفر امیر هستند سپس کلمهای را فرمود که من نشنیدم پدرم گفت: فرمودند همه آنها از قریش هستند.
در روایت احمد چنین آمده است: «تَکونُ لِهذِهِ الاُمَّة إثنا عَشَرَ خَلیفَةً.»[2]
«برای این امّت دوازده نفر خلیفه میباشند.»
در روایات مسلّم این عبارات آمده:
«إنَّ هذَا الأمرِ لایَنقَضی حَتی یَمضی فیهِم إثنا عَشَرَ خَلیفَةً» «لایَزالُ أمرَ النّاسِ ماضیاً ما وَلیُّهُم إثنا عَشَرَ رَجُلاً» «لایَزالُ الإسْلام عَزیزاً إلی إثنا عَشَرَ خَلیفةً» «لایَزالُ هذَا الدّینِ مَنیعاً إلی إثنی عَشَرَ خَلیفَةً» «لایَزالُ الدّین قائماً حَتی تَقُومُ السّاعَة أو یَکونُ عَلَیهِم إثنا عَشَرَ خَلیفَةً»[3]
«همانا این امر نمیگذارد مگر اینکه در میان آنان دوازده نفر خلیفه بوجود آید» «همچنان کار مردم گذرا خواهد شد، مادامی که دوازده مرد بر آنها سرپرستی کند» «همچنان اسلام، محترم و گرامی خواهد ماند تا آنگاه که دوازده خلیفه باشد» «همچنان دین برپاست تا قیامت یااینکه بر شما دوازدهخلیفه باشد.»
عبارتی که حاکم در مستدرک نقل میکند این است:
«لایَزالُ أمرَ اُمَّتی صالِحاً حَتی یَمضی إثنا عَشَرَ خَلیفَةً»[4] «همچنان کار امّت من در جهت صلاح و شایستگی است تا زمانی که دوازده خلیفه حکومت میکند» نکته مهم آن است که در تمام این عبارات مختلف که در این زمینه از رسول خدا(ص) نقل شده در آخر آن جمله «کُلُّهُم مِن قُرَیشٍ» «تمام آنها از قریش هستند» ذکر شده است.
در مسند احمد نقل شده از مسروق که گفت نزد إبن مسعود نشسته بودیم و او بر ما قرآن میخواند در این وقت مردی از او پرسید، ای أبو عبدالرّحمان آیا هیچگاه از پیامبر خدا(ص) پرسیده بودید که چند خلیفه بر این امّت حکومت خواهد کرد؟
عبدالله مسعود جواب داد از زمانی که به عراق آمدهام احدی از من این را نپرسیده بود سپس گفت: بلی از پیامبر خدا(ص) پرسیدیم و او پاسخ گفت، دوازده تن به عدد نقیبان بنیاسراییل.
در این احادیث نشانهها، صفات و عدد پیشوایان تعیین شده ولی ذکری از اسامی آنان به میان نیامده است و اما اوصافی چند از جمله این که اسلام توسط ایشان، عزیز، منیع، قائم، صالح، ظاهر میشود و همگان از قریشاند و عدد آنها نیز دوازده نفر است آمده است، بنابراین باید ببینیم اولاً این حدیث با این مضامین مختلف، تا چه اندازه قرص و محکم است و راویانی که آن را نقل کردهاند و کسانی که آن را در کتابهای خود نوشتهاند چه کسانی هستند و بعد از آنکه طبق روال دیگر احادیثی که مورد توجه دانشمندان قرار میگیرد و ضمن قبول آنها بر خود لازم میبینند به آنها عمل کنند، این حدیث نیز مانند آنها صدورش از رسول خدا(ص) قطعی و هیچگونه خدشهای در آن راه نیافت، نوبت میرسد به نکته سوم یعنی تطبیق دوازده شخصیّت که بعد از رسول خدا(ص) جانشینی آن حضرت را به عهده داشتهاند با این حدیث مسلّم و قطعی.
امّا نکته دوم:
خیال میکنم در ضمن بیان نکته اول، نکته دوم یعنی روایان حدیث و کتابهایی که این حدیث را به صورت یک فرمایش قطعی و مسلّم از پیامبر(ص) نقل کردهاند، تا اندازهای روشن شد، زیرا صرفنظر از دانشمندان شیعه که این حدیث را پذیرفته و در کتابهای خود نقل کرده و در کنار آن احادیث دیگری از پیامبر(ص) آوردهاند که در آنها اسامی دوازده نفر به طور کامل و روشن بیان شده است، عالمان بزرگ اهل سنّت و کسانی که کتاب و نظراتشان مورد قبول و پذیرش دیگر عالمان و پیروان مکتب اهل سنّت است از قبیل بخاری، احمد حنبل، مسلم و طبرانی و غیره این حدیث را با مضامین مختلف از پیامبر(ص) نقل نموده و آن را به عنوان یک حدیث صحیح و مسلّم در کتابهای خود آوردهاند:
و امّا نکته سوم: یعنی تطبیق این حدیث با دوازده شخصیّتی که بعد از رسول خدا(ص) سِمَت جانشینی آن حضرت را به عهده گرفتهاند میباشد.
کسانی که از اهل سنّت این حدیث را نقل کردهاند نتوانستهاند به صورت یکسان و متّفق دوازده نفر را معرّفی کنند کسانی که مورد قبول مسلمانها بوده و از نظر رفتار و کردار قابل پذیرش باشند.
إبن حجر عسقلانی در کتاب «فتح الباری، شرح صحیح البخاری» در ذیل عبارتی که بخاری نقل میکندکه رسول خدا(ص) فرمودند:یَکونُ إثنا عَشَرَ أمیراً بحث مفصّلی در این زمینه دارد، و اقوال زیادی را از دانشمندان اهل سنّت نقل کرده که هر کدامشان راهی را رفته و سخنی مخصوص به خود دارند که دیگری آن را نپذیرفته و حتی بیشتر آنها از معرّفی دوازده نفر سکوت کردهاند.[5]
سلمان إبن ابراهیم قندوزی حنفی در کتاب ینابیع المودّة در شرح حدیث مزبور چنین میگوید؛
یحیی بن معین در کتاب «عمده» از بیست طریق این حدیث را نقل کرده که جانشینان پیامبر(ص) بعد از آن حضرت دوازده نفر هستند که تمام آنها از قریش میباشند در صحیح بخاری از سه طریق نقل شده و در صحیح مسلم از نه طریق و در سنن أبی داود از سه طریق و در سنن ترمذی از یک طریق و در کتاب حمیدی از سه طریق، سپس به نقل پارهای از آنها میپردازد بعد از آن از کتاب سیّد علی همدانی نقل میکند از عبدالملک بن عمیر از جابربن سمرة که گفت با پدرم خدمت پیامبر(ص) بودم شنیدم که میفرمود بعد از من دوازده خلیفه خواهند بود و سپس صدای مبارک خود را آهسته کرده چیزی فرمودند. به پدرم گفتم با صدای آهسته چه فرمودند؟ گفت: فرمودند تمام آنها از بنیهاشم هستند، بعد از آن روایاتی را از حضرت علی(ع) و سلمان فارسی و إبن عباس با مضامین مختلف در این زمینه نقل میکند و بالأخره در مورد تطبیق این فرمایش با اشخاصی که بعد از پیامبر(ص) به عنوان جانشین آن حضرت خلافت کردند چنین میگوید. برخی از محقّقین برآنند که احادیثی که در زمینه عدد جانشینان پیامبر(ص) از آن حضرت رسیده است و در تمام آنها عدد دوازده به چشم میخورد بسیار زیاد و نزد تمام محدّثان مشهور است ولی با مرور زمان باتوجه به حوادث و رویدادهایی که در جامعه اسلامی رخ داده روشن است که مقصود پیامبر(ص) از این احادیث دوازده امام و جانشین آن حضرت از اهلبیت آن بزرگوارند نه دیگران، زیرا اگر بگوییم منظور آن حضرت چند جانشینی هستند که از اصحاب پیامبر(ص) بودهاند درست نیست زیرا عدد آنان به دوازده نمیرسد و اگر بخواهیم این حدیث را به پادشاهان اموی و بنیامیّه تطبیق دهیم درست نیست زیرا اولاً عدد آنان از دوازده بیشتر است و ثانیاً آنها معمولاً ستمگر بودند و غیر از عمر بن عبدالعزیز حاکمان دیگر اموی ظلمها و جنایات فاحشی از آنها نقل شده و ثالثاً آنها از بنیهاشم نیستند. زیرا به طوری که ملاحظه فرمودید در یکی از این احادیث پیامبر(ص) فرمودند: تمام آنها از بنیهاشماند و همین که پیامبر(ص) در بیان این جمله «وَ کُلُّهُم مِن بَنی هاشِمٍ» صدای خود را آهسته نمودند، تأیید میکند این مطلب را (که مقصود پیامبر(ص) همان دوازده امام از اهلبیت خود حضرتند) زیرا آنها که زمان صدور این حدیث از رسول خدا(ص) در مجلس حضور داشتند جانشینی اهلبیت(ع) را دوست نداشتند. سپس اضافه میکند و نیز این حدیث با شاهان عباسی نیز قابل انطباق نیست زیرا اولاً آنها از دوازده نفر بیشترند و ثانیاً آنها این آیه شریفه را که خداوند میفرماید قُل لا أسئَلُکُم عَلَیهِ أجراً إلّا المَوَدَّةَ فِی القُربی[6] «بگو، برای رسالت و پیامبری خود پاداشی از شما طلب نمیکنم مگر مودّت و محبّت به خویشاوندانم را» رعایت نمیکردند و با خویشان و عترت رسول خدا(ص) رفتار خوبی نداشتند و همچنین به مضمون حدیث کساء و آنچه در باب فضیلت عترت پیامبر(ص) در آن آمده است توجه نداشتند. بنابراین ناگزیریم این حدیث را (که مسلّم و مورد قبول همگان است) تنها و تنها بر دوازده امام از اهل بیت پیامبر(ص) منطبق سازیم زیرا آنها هر کدامشان در زمان خود، داناترین مردم زمان خود بودند و از همه مردم شریفتر، و ورع و تقوای آنان بیشتر بوده و بالأخره از نظر حسب و نسب از دیگران برترند و چون با تقواتر بودند در نزد پروردگار متعال گرامیترند دانش آنان پشت به پشت به جدّشان رسولخدا(ص) میرسد و ازهر جهت وارث میراث آن حضرتند وبالأخره دانشمندان و اهلتحقیق و کشف و آنها که در فهم و درایت توفیقاتی از خداوند متعال داشتهاند چنین میگویند. مؤیّد این مطلب، و این انطباق حدیث ثقلین و احادیث فراوان دیگری است که از رسول خدا(ص) در باب فضیلت و امتیازات اهل بیت(ع) رسیده است[7] و ما اضافه میکنیم، از جمله مطالبی که این حدیث شریف را مخصوص امامان اهل بیت(ع) میسازد،احادیث دیگری استاز رسولخدا(ص) که در آنها دوازده نفر را نام بردهاند و در برخی از احادیث دیگر اولین جانشین و آخرین آنها را نام بردهاند، فرمودهاند اولین جانشین من علی(ع) و آخرین آنها مهدی(ع) است و در برخی از احادیث بعد از حضرت علی(ع) نام امام حسن(ع) و امام حسین(ع) را نیز برده و فرمودهاند و نه نفر دیگر از نسل امام حسین(ع) که آخرین آنها مهدی(ع) است. جالب آن است که اولاً این دسته از احادیث نیز فراوان از آن حضرت نقل شده و جالبتر اینکه بسیاری از آنها را محققانی همچون صاحب ینابیع المودّة، و دیگران از دانشمندان اهل سنّت در کتابهای خود آوردهاند. یکی از محقّقین شیعه نیز در این زمینه چنین میفرماید: آنچه از این روایات (احادیثی که در بردارنده عدد دوازده است) به دست میآید این است که:
1. عدد امراء و یا خلفا دوازده تن بیشتر نیست.
2. این جانشینان با نصّ (تصریح و معرّفی شخص پیامبر(ص) یا امام پیشین) تعیین میشوند. زیرا چنانچه ملاحظه فرمودید در روایتی که إبن مسعود نقل فرموده حضرت رسول(ص) آنان را به نقیبان بنیاسراییل تشبیه فرمودند و خداوند درباره نقیبان بنیاسراییل چنین میفرماید:«وَبَعَثْنا مِنهُم إثناعَشَرَ نَقیباً»[8] «ما از میان آن ها دوازده نقیب برگزیدیم» خداوند در این آیه شریفه گزینش نقیبان را به خود نسبت داده بنابراین همچنان که نقیبان بنیاسراییل را خداوند برگزیده جانشینان پیامبر(ص) نیز میبایست از سوی خداوند گزینش و توسط رسول خدا(ص) اعلام شود.
3. این احادیث وجود جانشینان را مادامی که اسلام باقی است لازم دانسته تا این که قیامت بر پا شود.
باتوجه به مطالب بالا این احادیث تنها با مبنای اعتقادی شیعیان که تنها دوازده جانشین برای پیامبر(ص) قائل هستند هماهنگ است.
ولی در اینجا توجه به یک نکته ضروری است و آن این که مقصود پیامبر(ص) از این که بعد از ایشان دوازده نفر جانشین آن حضرت هستند این است که این افراد که نام آنها در احادیث دیگر کاملاً مشخص شده شایستگی امامت و جانشینی را دارند، نه دیگران و شایستگی داشتن آنان، به این معنی نیست که حتماً باید حکومت هم در دست آنان باشد. بدین معنی که اگر حکومت نداشتند پس جانشین آن حضرت نبودند، خیر آنچه از فرمایش ایشان به دست میآید همان لیاقت و شایستگی و کاردانی آن افراد مخصوص است که از هر جهت مجهّز به ابزار لازم رهبری و حکومت میباشند چه از نظر علم، تقوا، سیاست، مصونیّت از خطا و لغزش و غیره، اما در عین حال ممکن است مردم زمان براساس زور و ستم، یا جاهطلبی یا تعصّب یا مسائل دیگر، نگذارند آنان بر کرسی حکومت بنشینند ولی آنها خلیفه هستند. خلیفه شرعی، قدرت خود را از خداوند میگیرند و منافات ندارد که حاکمیّت و سلطه ظاهری در دست دیگران باشد. بنابراین توجه فرمودید که این دسته از روایات و فرمایشهای رسولخدا(ص) تنها و تنها با اعتقاد پیروان مکتب اهلبیت(ع) که امامت و رهبری دوازده امام را پذیرفتهاند درست درمیآید و بس، و اگر ما این عقیده را نپذیریم و نظر پیروان اهل بیت(ع) را در مورد دوازده جانشین پیامبر(ص) قبول نکنیم میبایست این همه روایت و حدیث پیامبر(ص) را خالی از تفسیر بدانیم و بگوییم پیامبر(ص) فرمودند ولی ما از او چیزی نمیفهمیم. نکته قابل ذکر این است که این روایات زمانی در کتابهای اهل سنّت وارد شده که هنوز عدد امامان شیعه کامل نشده بود بنابراین نمیتوان احتمال داد که این احادیث مجعول است ضمن اینکه همه آن بزرگان هم درستی و صحّت صدورش را پذیرفتهاند.
حدیث ثقلین
ازجمله مطالبی که عالمان شیعه به پیروی از پیشوایان معصوم خود بر حقانیّت مکتب مقدّس اهلبیت(ع) بدان استدلال کردهاند حدیث معروف ثقلین است.
حدیث شریف ثقلین از جمله احادیثی است که از نظر سند در بالاترین درجات اعتبار و از نظر دلالت نیز کاملاً روشن و برای همه افراد مفهوم است.
این حدیث، بدون تردید «متواتر» بوده و اسناد آن واجد تمامی شرایط و ضوابط «تواتر» میباشد بسیاری از عالمان شیعه و غیرشیعه به بررسی اسناد این حدیث همّت گمارده و آثار و کتابهایی را در این زمینه از خود به جا گذاشتهاند، از جمله آنها میتوان به کتاب عبقات الأنوار نوشته دانشمند بزرگ مرحوم میرحامد حسین هندی و نیز رساله حدیث ثقلین منتشر شده از سوی دارالتقریب وابسته به دانشگاه الأزهر مصر اشاره نمود.
صاحب کتاب عبقات، این حدیث را از بیش از سی تن از صحابه پیامبر(ص) و همچنین از نوزده نفر از تابعان یعنی کسانی که خود پیامبر(ص) را ندیده ولی اصحاب پیامبر(ص) را دیده و از آنها روایت میکنند نقل فرموده است.
إبن حجر مکّی در کتاب «الصواعق» راویان این حدیث را بیست و چند نفر ذکر کرده و در کتاب عبقات، فهرستی بیش از سیصد نفر از علما و محدّثین اهلسنّت مشاهده میشود که این حدیث شریف را به اسناد گوناگون در کتابهای خویش آوردهاند.
برخی از این منابع عبارتند از: صحیح مسلم، سنن ترمذی، سنن دارمی، خصایص نسّایی، مسند احمد بن حنبل، مستدرک حاکم نیشابوری، ذخایر العقبی نوشته محبّالدّین طبری، حلیة الأولیاء، أبونعیم اصفهانی، کنزالعمّال متّقی هندی، المعجم الکبیر طبرانی، سنن بیهقی، تفاسیر رازی، ثعلبی، نیشابوری، إبنکثیر، سیوطی، و خازن و دهها کتاب تاریخی و رجالی و غیره دیگر.
حدیث مزبور را طبق نوشته مسند احمد تألیف احمد بن حنبل یکی از رؤسای مذاهب اهل سنّت ارائه میکنیم:
«رُوِیَ عَن اَحمَد بنِ حَنبَل فی مُسنَدِهِ بِإسنادِه إلی أبی سَعیدِ الخَدرِی قالَ:
قالَ رَسولُ الله(ص) إنّی قَد تَرَکتُ فیکُمُ الثَقَلَین ما إن تَمَسَّکتُم بِهِما لَن تَضَلُّوا بَعدی وَ أحدهما أکبر مِنَ الآخَر، کِتابَ الله وَ عِترَتی أهلَ بَیتی ألا وَ أنَّهُما لَن یَفتَرِقا حَتی یَرِدا عَلَیَّ الحَوضِ.»
«احمد ابن حنبل در کتاب مسند از أبوسعید خدری (از اصحاب پیامبر(ص)) نقل میکند که پیامبر(ص) فرمودند: همانا من در میان شما دو یادگار گرانقدر را میگذارم، که یکی از آن دو بزرگتر از دیگری است، کتاب خدا، و عترت و خاندانم، توجه داشته باشید آن دو هرگز از یکدیگر جدا نمیشوند تا کنار حوض «کوثر» بر من وارد شوند.»
همین مضمون را بیش از سیصد نفر از دانشمندان اهلسنّت در کتابهای خود نوشتهاند که تمامی آنها با نام و نشانی دقیق مشخصاند.[9]
توجه فرمایید حدیثی با این مضمون و با این وسعت و گستردگی ناقلان و نویسندگان، از رسول خدا(ص) نقل شده به گونهای که هرگز احتمال دروغ بودن و جعل و اینکه راویان حدیث با یکدیگر تبانی کرده و همدست شده باشند تا مطلب نادرستی را از آن حضرت نقل کرده باشند تصور نمیشود.
بعد از باورکردن و پذیرفتن اصل حدیث، نوبت میرسد به نکات و مطالبی که از این حدیث باید استفاده کرد.
اینک توجه شما خواننده محترم را به آن نکات به ترتیب جلب میکنیم:
1. اولین نکتهای که از این حدیث شریف استفاده میشود این است که اهلبیت پیامبر(ص) نیز همچون قرآن باید مورد تبعیّت قرار گیرند، و همانطوری که کتاب شریف آسمانی ما، قرآن، تمام آیات آن درست و میبایست از همه آنها پیروی شود، اهلبیت پیامبر(ص) که به فرموده این حدیث همیشه همراه قرآن هستند، تمام رفتار و کردار و گفتار آنها درست و سزاوار پیروی و تبعیّت است.
استفاده این نکته از این حدیث شریف، تنها منحصر به ما نیست بلکه جمعی از دانشمندان اهل سنّت نیز این نکته را استفاده کردهاند از جمله:
الف: طیبی در شرح حدیث میگوید: از این حدیث میفهمیم که باید هم به قرآن و هم به اهلبیت(ع) تمسّک نمود یعنی تمسّک به قرآن آن است که به آنچه در آن آمده عمل کنیم، فرمانهای او را به کار بریم، و آنچه را که نهی فرموده مراقب باشیم تا هرگز بدان دست نیالاییم، ولی معنی تمسّک به عترت آن است که آنان را دوست بداریم و رفتار آنان را سرمشق خود قرار دهیم.[10]
ب: تفتازانی بعد از نقل حدیث میگوید: آیا نمیبینی که رسول خدا(ص) اهلبیت(ع) را قرین و همراه کتاب خدا قرار داده در این که تمسّک به آن دو انسان را از گمراهی نجات میدهد، و معنی تمسّک به کتاب چیزی جز دریافت آگاهی و هدایت از آن نیست، و همین نکته عیناً معنی تمسّک به عترت است.[11]
ج: إبن حجر در شرح حدیث میگوید: توجه کنید! رسول خدا(ص) قرآن و عترت را که همان خانواده و نزدیکان او هستند به «ثقلین» نامگذاری فرموده زیرا «ثقل» عبارت است از هر شیء نفیس و سنگینی که مصونیّت از خرابی و فساد دارد. و این نامگذاری بدان جهت است که هر کدام از قرآن و عترت معدن علوم دینیه و اسرار و حکمتها و احکام شرعیه هستند و به همین جهت پیامبر(ص) مردم و مسلمانان را تشویق فرموده که بدان دو اقتدا نموده و در محضر آن دو شاگردی کنند. [12]
نظیر این گفتار را قاری در شرح الشفا و مناوی در فیض القدیر و عزیزی در السراج المنیر و شهاب خفاجی در نسیم الریاض و زرقانی در شرح المواهب الدنیه و... گفتهاند.[13]
مرحوم مظفر در این زمینه میفرماید: پیامبر اکرم(ص) براساس روایتی که علّامه حلّی در نهج الحق و احمد حنبل و ثعلبی نقل کردهاند قرآن و عترت را دو جانشین خود قرار داده و فرموده من در میان شما دو جانشین میگذارم، کتاب خدا و اهل بیت من و همانا این دو هرگز از هم جدا نخواهند شد تا کنار حوض بر من وارد شوند.
و روشن است که خلافت و جانشینی هر چیزی به حسب همان چیز است، جانشینی قرآن برای پیامبر(ص) به این است که احکام و مواعظ و تعالیم اخلاقی و... آن حضرت را برای نسلهای بعدی ارائه میفرماید ولی جانشینی انسان (یعنی عترت) به این است که امام و رهبر جامعه باشند و همچون خود پیامبر(ص) بتواند آنچه را که امّت به او نیاز دارند اقامه فرماید و با دشمنان و مخالفین نبرد کند.[14]
2. دومین نکتهای که از این حدیث شریف استفاده میشود این است که پیامبر(ص)، پیروی از اهلبیت(ع) و اقتداء به آنها را همچون پیروی از قرآن معرّفی فرموده پس معلوم میشود آنها را جانشین خود قرار داده بدین ترتیب استفاده میکنیم که جانشینان پیامبر(ص) حتماً باید همان اهلبیت(ع) آن حضرت باشند، و دیگران موظفند که از اهل بیت(ع) پیروی کنند. نظر برخی از دانشمندان اهل سنّت در استفاده این نکته از فرمایش رسول خدا(ص) بدینگونه است:
الف: محمّد مبین لکنهوی در کتاب وسیلة النجاة میگوید:
معنی حدیث این چنین است: از خدا بترسید و حقوق اهل بیت(ع) را رعایت کنید و اطاعت از آنها و محبّت به آنها را شعار خود قرار دهید زیرا همانگونه که امتثال احکام قرآن واجب است همچنین اطاعت اهل بیت(ع) و انقیاد در برابر دستورات آنها به تمام وجود و محبّت به آنها و جایگزین کردن اعتقاد به آنها در قلب، واجب و فریضه است.[15]
ب: محمّد امین سندی در دراسات اللبیب میگوید:
ما در این حدیث شریف دقّت کردیم و چنین برداشت کردیم که پیامبر(ص) تصریح فرمودهاند به اینکه باید به خاندانش تمسّک جوییم و اینکه پیروی از آنها همچون پیروی از قرآن انسان را به روشنی و وضوح به حق میرساند، و اینکه پیروی از آنها فرمان الهی است که به صورت قرص و محکم از سوی او صادر شده، نکته دیگری که از این حدیث شریف میفهمیم این است که خاندان پیامبر(ص) تا روزی که در کنار حوض کوثر بر آن حضرت وارد شوند هیچگونه عیب و نقصی که آنها را از صلاحیّت پیروی افت دهد نخواهند یافت.[16]
3. سومین نکتهای که به گفته بسیاری از دانشمندان از این حدیث شریف استفاده میشود این است که:
کلمه ثقلین دلالت بر لزوم پیروی از قرآن و عترت دارد.
توجه کنید در اولین نکته عرض کردیم قراردادن اهلبیت(ع) کنار قرآن دلیل بر لزوم پیروی از آنان است ولی در اینجا عرض میکنیم، این ضرورت پیروی از اهلبیت(ع) را بسیاری از دانشمندان اهل سنّت از کلمه ثقلین استفاده کردهاند، آنان گفتهاند.
منظور از نامگذاری قرآن و عترت به ثقلین این است که به ما بفهمانند عمل کردن به دستورات قرآن و عترت و پیروی کامل از آنها و رعایت حقوق آنها کاری است مشکل و ثقیل.
کسانی که این برداشت را از این کلمه حدیث داشتهاند از دانشمندان اهلسنّت، حدود 20 نفر هستند که هرکدام در کتابهای خود سخنی نظیر آنچه گفته شد نوشتهاند.[17]
4. در بعضی از نقلها و برخی از راویان که این حدیث را از رسولخدا(ص) نقل کردهاند به جای واژه تمسّک واژه اعتصام آمده از جمله:
در حدیثی که جابر از رسول خدا(ص) نقل کرده بعد از آنکه میفرماید دو شیء گرانقدر را در میان شما گذاشتم که هرگز بعد از من گرفتار گمراهی نشوید. اضافه میفرماید:
بسیاری از مفسّران اهل سنّت در ذیل آیه: وَاعتَصَموا بِحَبلِ الله ... گفتهاند:
وَاعتَصَمُوا یعنی تَمَسَّکوا... بنابراین واژه اعتصام به معنی تمسّک یعنی چنگ زدن است و همانطور که در حدیثی که از احمدبن حنبل نقل شد از واژه تمسّک، ضرورت پیروی از قرآن و عترت را استفاده کردیم در حدیث جابر و دیگران که واژه اعتصام آمده نیز همان ضرورت پیروی از آن دو را استفاده میکنیم.[18]
5. در پارهای از نقلها روایت مزبور را این چنین گفتهاند:
«إنّی تَرَکْتُ ما إنْ أخَذتُم لَنْ تُضِلُّوا...»
«من در میان شما به جا گذاشتیم چیزی را که اگر آن را اخذ کنید در این نقل به جای واژه تمسّک یا واژه اعتصام واژه اخذ به کار برده شده است.»
در متنی که در صحیح ترمذی و مسند احمد و طبقات إبن سعد و صحیح نسایی و... آمده از این واژه استفاده شده و روشن است که واژه اخذ نیز مانند تمسّک و اعتصام، به معنی اقتدا و دنبالهروی و عمل به سیره آنان است. یکی از دانشمندان اهل سنّت به نام قاری میگوید مقصود از اخذ، تمسّک به محبّت آنان و حفظ حرمت آنها و عمل به گفتارشان و تکیه بر آراء آنهاست.
و یکی دیگر به نام شهاب خفاجی میگوید: ما إن أخَذتُم یعنی هرگاه به آنها تمسّک جویید و از آنان پیروی کنید و به دستوراتشان عمل نمایید.[19]
6. در برخی از عباراتی که راویان در این حدیث از رسول خدا(ص) نقل کردهاند آمده است: «لَن تُضِلُّوا إن إتَبَعتُمُوهُما» «هرگز گمراه نمیشوید اگر از آن دو (قرآن و اهل بیت) متابعت کنید.»
در متنی که حاکم در مستدرک و إبن حجر در الصواعق المحرّقه و دهلوی در ازالة الخفاء و شیخ سلیمان قندوزی در ینابیع المودّة آوردهاند از واژه «اتباع یعنی پیروی کردن» استفاده شده و معنی اتباع برای همه کس روشن است و دیگر نیازی به توضیح نیست.[20]
7. در پارهای از متنها، رسول خدا(ص) در آخر فرمایش خود سه بار فرمودند: « أذکُرکُمُ الله فَلی أهل بَیتی» «خدا را به شما یادآور میشوم در مورد اهل بیتم»، و بدون تردید این جمله و تکرار آن بدین صورت دلیل بر وجوب و ضرورت پیروی از آنان است، همانطوری که شیخ حسین کاشفی در الرسائل العلّیه گوید:
در تکرار این جمله آن هم سه بار، دلیل روشنی است بر ضرورت بزرگداشت اهل بیت(ع) و محبّت پیروی از آنان.[21]
8. در تمام متون مختلفی که این حدیث را راویان گوناگون گزارش کردهاند، این جمله به چشم میخورد:
«إنَّهُما لَن یَفْتَرِقا ...» «یعنی قرآن و عترت هرگز از هم جدا نمیشوند...» و این عبارت به نوبه خود فرمانی است از آن حضرت بر تمسّک به اهلبیت(ع)، و همین نکته را جمعی از دانشمندان اهل سنّت بیان کردهاند از جمله:
مناوی در فیض القدیر میگوید:
در این جمله «إنَّهُما لَن یَفتَرِقا» به ضمیمه «إنّی تارِکٌ فیکُم» رسولخدا(ص) تصریح فرمودهاند به اینکه قرآن و عترت دو شیء متصل به هم و جدا ناپذیرند که آن حضرت آن دو را جانشین خود قرار داده و به امّت سفارش فرمودند با آن دو رفتار خوبی داشته و حقوق آن دو را بر خواستههای خود مقدّم بدارید و در دین خود به آن دو تمسّک جویند، اما تمسّک به کتاب روشن است زیرا کتاب، منبع علوم دینی و احکام شرعی و گنجینه حقایق و دقایق است، امّا تمسّک به عترت از آن جهت که ارتباط با آنان موجب پاکی باطن و طهارت نفس میشود و وقتی نفس انسان طهارت یافت اخلاق او نیز اخلاق حسنه میشود و با این طهارت نفس و اخلاق حسنه بهتر میتواند معارف دینی را دریافت کند.[22] مرحوم مظفر (از بزرگان دانشمندان شیعه) در این زمینه میفرماید:
همین که رسول خدا(ص) به صراحت فرمودهاند، قرآن و عترت از یکدیگر جدا نمیشوند، دلیل بر این است که اهلبیت(ع) به آنچه که در کتاب خدا آمده کاملاً آگاهند و هرگز در مقام عمل و گفتار با قرآن مخالفت نمیکنند و نکته اول یعنی آگاهی آنان به علوم قرآن دلیل بر برتری آنان در جهت امامت و رهبری امّت است و نکته دوم یعنی مخالفت نکردن با قرآن در عمل و گفتار، دلیل بر عصمت آنان است که این خود نیز یکی از شرایط امامت است، از این حدیث میفهمیم آنان، از هرگونه خطا و لغزش مصون و محفوظاند و غیر از آنان کس دیگری دارای عصمت نیست.[23]
9. یکی دیگر از نکات مهم این حدیث شریف عبارتی است که در آخر حدیث فرمودهاند، فرمودند: «فَانظُروا کَیفَ تَخلُفونی فیهِما» «توجه داشته باشید، که چگونه سفارش مرا بعد از من در مورد آن دو (قرآن و عترت) به کار میبندید.» برخی از دانشمندان اهل سنّت نیز از این جمله استفاده کردهاند که میبایست پس از رحلت پیامبر(ص) فقط از قرآن و عترت و اهلبیت(ع) پیروی کرد.
10. از نکات مهمی که باید در این حدیث توجه شود عبارت روایت أبوذر است أبوذر این مضمون را در ضمن بیان مفصّلی از رسول خدا(ص) نقل میکند صاحب ینابیع المودّة میگوید:
سلیم بن قیس هلالی میگوید: زمانی که من و حبیش بن معتمر در مکّه بودیم دیدیم أبوذر ایستاد و حلقه در کعبه را گرفته چنین گفت:
هر کس مرا میشناسد میشناسد و هر که مرا نمیشناسد، من جندب بن جناده، أبوذر هستم، سپس گفت ای مردم همانا از پیامبر شما شنیدیم که میفرمود: مَثَل اهلبیت من در میان شما مَثَل کشتی نوح(ع) است که هر کس در آن سوار شد نجات یافت و هر کس آن را رها کرد هلاک شد و میفرمود: مَثَل اهلبیت من در میان شما مثل «باب حطّه»[24] بنیاسراییل است که هر کس از آن وارد میشد آمرزیده میشد و میفرمود: همانا من در میان شما چیزی را به یادگاری میگذارم که اگر بدان تمسّک جویید هرگز گمراه نمیشوید، کتاب خدا و عترت من و این دو هرگز از هم جدا نخواهند شد تا کنار حوض «کوثر» بر من وارد شوند.
همین که أبوذر این سه حدیث را با هم ذکر نموده این نکته را میفهماند که همانطوری که حدیث اول و دوم ضرورت پیروی از اهلبیت(ع) را میرساند، حدیث سوم یعنی حدیث ثقلین نیز دارای همان معنی است جالب آن است که این حدیث همانطوری که دلالت میکند بر ضرورت پیروی از اهل بیت(ع) همچنان دلالت دارد بر شایسته بودن حضرت امیرالمؤمنین(ع) و مقدّم بودن آن حضرت به امامت و ولایت، همانطوری که برخی از دانشمندان اهل سنّت، این حدیث را دلیل بر امامت و فضیلت حضرت امیرالمؤمنین(ع) دانستهاند از جمله:
سمهودی بعد از نقل این حدیث برداشتهای خود را از این روایت بیان نموده و میگوید چهارمین نکتهای که من برداشت میکنم این است که: این حدیث تشویق میکند افراد را که به امامان اهل بیت(ع) که در گذشته امامت داشتهاند تمسّک جویند و شایستهترین فردی که از میان آنان میبایست بدو تمسّک جست پیشوای آنان و عالم آنها علی بن ابیطالب رضی الله عنه است که در دقایق علم و فضل و فهم سرشار و حسن رفتار و ثبات قدم، مقدّم بر آنهاست. همین مطلب را دارقطنی از معقل بن یسار نقل میکند که گفت: از أبوبکر شنیدم که میگفت: علی بن ابیطالب، عترت رسول خداست یعنی کسی است که پیامبر مردم را به تمسّک به او ترغیب فرموده است.
و به همین جهت است که در روز غدیر رسول خدا(ص) آن حضرت را بدین کرامت مخصوص داشت که دربارهاش فرمود: هر کس من مولای اویم علی مولای اوست. بار خدایا دوست بدار آن کس که علی را دوست دارد و دشمن بدار آن کس که با او دشمنی ورزد و جریان غدیر و فرمایش پیامبر(ص) در آن روز حدیث صحیح است و تردیدی در درستی آن نیست.[25]
11. از این حدیث میفهمیم که همانطوری که قرآن تا روز قیامت باقی است، باید از خاندان پیامبر(ص) هم تا روز قیامت، فردی که بتواند امّت را رهبری کند و شایستگی پیشوایی داشته باشد وجود داشته باشد، زیرا پیامبر(ص) فرمودند: آن دو تا روز قیامت از یکدیگر جدا نمیشوند. بنابراین اعتقاد به امام دوازدهم و زنده بودن آن حضرت را نیز میتوان از این حدیث نتیجه گرفت چنانچه برخی از علمای سنّی نیز این برداشت را از حدیث داشتهاند:
سمهودی در این زمینه میگوید: از این حدیث استفاده میشود ضرورت وجود یک فرد از اهلبیت(ع) در هر زمان تا روز قیامت است، شخصی که صلاحیّت برای پیشوایی و تمسّک و توسل به او داشته باشد، همانطوری که کتاب خدا تا روز قیامت باقی است و به همین جهت است که اهلبیت پیامبر(ص) مایه امنیّت مردم زمین هستند اگر روزی آنها بروند و از این خاندان شخصیّتی در آن حدّ نباشد اهل زمین نیز خواهند رفت. إبن حجر میگوید: احادیثی که مردم را به تمسّک و اقتدا به اهلبیت(ع) تشویق کرده، در ضمن به این نکته نیز اشاره دارد که وجود یک شخصیّت شایسته برای پیشوایی از خاندان پیامبر(ص) تا روز قیامت حتمی است، همانطوری که قرآن تا روز قیامت باقی خواهد بود و به همین جهت است که خاندان پیامبر(ص) وجودشان مایه امنیّت مردم زمین است.
بدین ترتیب براساس آنچه گفته شد یکی از سخنان مسلّم پیامبر اکرم(ص) در مورد اهلبیت(ع) خود همراهی و عدم تفکیک آن عزیزان از قرآن است و این سخن ضمن بیان یک فضیلت و امتیاز مهم برای خاندان پیامبر(ص) ، راه را به امّت اسلامی نشان میدهد که اگر به این نکته توجه دارند که قرآن برای همیشه فرا راه امّت قرار گرفته و آیات و مفاهیم آن عالیترین درس زندگی است، ولی این کتاب و علوم و محتویات آن هیچگاه از خاندان پیامبر(ص) و راهنماییهای آنان جدا نیست یعنی فهم معارف قرآن بدون معارف اهلبیت(ع) ممکن نیست.
خودآزمایی
1. آیا در کتب اهلسنّت روایاتی مبتنی بر امامان دوازده گانه وجود دارد؟
2. آیا در روایات نام امامان(ع) ذکر شده است؟
3. جانشینان پیامبر(ص) باید از سوی چه کسی انتخاب شوند؟چرا؟
4. آیا میتوان احتمال داد که روایات در مورد امامان دوازده گانه جعلی است؟چرا؟
5. حدیث ثقلین از نظر سند چه جایگاهی دارد؟
6. پیامبر(ص) در حدیث ثقلین چه چیزی را جانشین خود معرّفی می کند؟
7. کلمه ثقلین دلالت بر چه چیزی دارد؟
8. جملهی «إنَّهُما لَن یَفْتَرِقا ...» در حدیث ثقلین بیانگر چیست؟
9. باب حطّه چیست؟
10. سمهودی از علمای اهلسنّت از حدیث ثقلین چه برداشتی کرده است؟
پی نوشتها:
24. این حدیث شریف اشاره دارد به جریان بنیاسرائیل که بعد از سرگردانی زیاد و محرومیت از ورود به شهر بیتالمقدس، یا شهر و دیار دیگر به آنان خطاب شد که هماکنون وارد آن شهر شوید و با حالت سجده و خضوع از دروازه شهر وارد شوید و بگویید «حطّه» یعنی پروردگارا لغزشها و گناهان ما را از ما بردار، باتوجه به این جریان رسول خدا(ص) اهل بیت خود را تشبیه به باب حطّه فرموده یعنی همچنانکه باب حطّه وسیله آمرزش بنیاسرائیل بود، اهل بیت من وسیله آمرزش امّت هستند.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
علی ریخته گرزاده تهرانی