در این مناجات با حضور قلب مىگوییم: اى خدا، من از دشمنى سرسخت و نیرومند فرار كردم و اگر فرار نكرده بودم دشمن بر من غالب مىشد و سعادت من از بین مىرفت». پیوسته در معرض دشمنان خطرناكى هستیم كه ما را رها نمىكنند و مىخواهند ما را از خدا دور كنند. این دشمنان عبارتند از:
1. نفس
طبق روایتى از حضرت رسول(ص) كه مىفرماید: اَعْدى عَدُوِّكَ نَفْسُكَ الَّتی بَیْنَ جَنْبَیْكَ؛[1] سرسختترین دشمنان، خواستههاى شیطانى و شهوانى خود فرد است كه سرگرم شدن به آنها موجب دورى از مقام قرب الاهى است.
یعنى علاوه بر گناهان كبیره و اعمال حرام، حتّى خواستههاى نفسانى حلالْ مانع كمال و دست كم موجب ایستایى انسان مىگردند.
یک خاطرهی سودمند
تازه ازدواج كرده بودم كه یكى از بزرگان به عنوان تفقّد از شاگرد كوچك خود، به منزل ما آمد. براى ایشان شیرینى آوردم. وقتى كه اندكى از آن شیرینى را میل كرد به من فرمود: «این شیرینى مانند سنگى بود كه به پاى یك پرنده بستند و مانع از پرواز او مىشود». مىخواست به من بفهماند كه گاهى امور حلال نیز مانع رسیدن به كمالاتى برتر و بالاتر مىگردند و لذایذ حلال دنیا آدمى را از سیر و حركت باز مىدارند تا چه رسد به حرام و گناه كه آدمى را به قعر جهنم مىكشاند.
پس جوانانى كه در عنفوان جوانى هستند و هنوز صفات ناپسند نفسانى در آنان رسوخ نكرده، بكوشند و با تمرین سعى كنند كه با خواستههاى دل هر چند حلال، مخالفت كنند و با پرداختن به مستحبات (و یا واجباتى كه امروزه خیلى زیادند و نوبت به مستحبات نمىرسد) نفس خود را مهار كنند. جوانها تا جوان هستند طبق فرمودهی امام(قدس سره) باید قدر جوانى خود را بدانند كه با ارادهی خود خیلى از كارها را مىتوانند انجام دهند.
2. شیطان جنّى
بر اساس آیه شریفهاى كه از زبان شیطان نقل مىكند كه به خداوند عرض كرد: «فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ»[2]، شیطان دشمن قسم خوردهی ماست و این مطلب به صورت یك ضربالمثل نیز در آمده است. این قسم بزرگى است كه شیطان یاد كرده كه همهی فرزندان آدم را گمراه خواهد كرد.
3. شیطانزادگان
بر اساس آیهی «إِنَّهُ یَراكُمْ هُوَ وَقَبِیلُهُ»[3]، شیطانزادگان و اطرافیان او دار و دستهی شیطان جنّى هستند و از دشمنان ما مىباشند كه سنگر گرفته و ما را از درون سنگر خود مىبینند، ولى ما آنها را نمىبینیم و نمىفهمیم از كجا به سوى ما تیراندازى مىكنند تا خود را از تیررس آنها دور كنیم و چارهاى اندیشیده و پاسخ مناسبى به آنان بدهیم.
4. شیاطین انسى
بر اساس آیهی «شَیاطِینَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ»[4]، شیطان جنّى شاگردانى از آدمىزادگان تربیت كرده كه كمتر از او نبوده و گاهى قدرتمندتر از او به وسوسهی آدمیان مىپردازند و به همین خاطر در سورهی ناس دستور استعاذهی از آنها را چنین صادر فرموده است: «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النّاسِ ... مِنَ الْجِنَّةِ وَالنّاسِ»[5] به همین جهت عذاب بعضى از شیاطین انس از عذاب شیاطین جن بالاتر و بیشتر است.
پس شیاطین جنّى و انسى و شیطانزادگان و نفس آدمى، دشمنان سرسختى هستند كه همواره از درون و بیرون ما را تعقیب، و به صورتها و حیلههاى مختلفْ وسوسه مىنمایند. باید همواره توجّه داشت كه در تیررس آنهاییم و هر گاه زمینهی گناه فراهم شود در نزدیكى دام آنها قرار گرفتهایم، همانند تاجرى كه با تمام طلاها و یا چكهاى مسافرتى خود در بیابان دچار دُزد گشته كه باید به سرعت فرار كند، ما نیز باید همینگونه از شرّ این دشمنان به سوى خداوند فرار كنیم.
بنابر لازم است چند چیز را بدانیم:
1. دشمنانى داریم كه همواره در تعقیب ما هستند و مىخواهند سرمایههاى ایمان و معرفت ما را بدزدند.
2. به تنهایى از عهدهی این دشمنان بر نمىآییم و به همین خاطر است كه امیرمؤمنان(ع) مىفرمایند: «اِلهی قَلْبى مَحْجُوبٌ وَ نَفْسی مَعْیُوبٌ وَ عَقْلی مَغْلوُبٌ وَ هَوائی غالِبٌ؛[6] خداوندا، قلب من محجوب و نفس من معیوب و عقل من مغلوب و هواى نفس من غالب است».
3. باید از چنگ این دشمنان به سوى كسى فرار كنیم كه ما را از شرّ نفس، شیطانهاى جنى و شیطانهاى انسى حفظ كند.
4. این فرار به معناى دویدن دل و جدا شدن از هوسها است، وگرنه نفس همیشه با ما است و فرار از آن بىمعنى است و خدا هم همه جا هست و جاى مخصوصى ندارد؛ «فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللهِ».[7]
***
وَ وَقَفْتُ بَیْنَ یَدَیْكَ مُسْتَكیناً لَكَ مُتَضَرِّعاً اِلَیْكَ راجیاً لِما ثَوابى لَدَیْكَ؛ و ایستادهام روبهروى تو در حالى كه مسكین تو و متضرع به سوى تو و امیدوار به ثوابى كه نزد تو است مىباشم.
حال كه در بیابان زندگى از چنگ گرگهاى خونخوار فرار كردیم و به بارگاه با شكوهى پناه بردیم، كاملاً با صاحب آن خیمه و خرگاه روبهرو مىگردیم.
بین یدیك تعبیرى است عربى و ریشه در روابط انسانى دارد. انسان ممكن است به چند گونه در حضور كسى بایستد:
اوّل: در سمت راست او قرار گیرد؛
دوّم: در سمت چپ او قرار گیرد؛
سوّم: كاملا روبهروى او قرار گیرد.
تنها در صورت سوّم است كه كاملاً با او مواجه شده است. از این حالت مواجهه در عربى تعبیر به بین یدیه مىگردد.
پس وقتى كاملاً با خداوند مواجه مىشویم، باید تمام توجّه به او باشد تا بتوانیم در مناجات خود حال و شور و سوز و گدازى داشته باشیم.
این حالت تسلیم كسى است كه هیچ كارى از او ساخته نیست، مانند مالباختهاى كه تمام ثروت خود را از دست داده و یا بیمارى كه در حال جان كندن است و هیچ اراده و اختیارى از خود ندارد، این حالت بیچارگى و فروتنى و تضرّع است.
روانشناسان از دیرباز گفتهاند كه در وجود انسان، شادى و غم، خنده و گریه، و ترس و وحشت سرشته شده و هر یك از آنها در جایى مصرف و كاربرد دارد؛ زیرا وجود اینها بیهوده نیست. پس گاهى باید بخندد تا سلامتى و شادابى به دست بیاورد؛ گاهى باید بگرید تا به احساسات و عواطف خود پاسخ بدهد؛ گاهى باید خشم بورزد؛ گاهى محزون باشد و گاهى شادمان شود و اشك شوق بریزد.
خداوند مىفرماید: «تَرى أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ.[8] برخى از كشیشان و راهبان را مىبینى كه به خاطر شناخت حق و حقیقت اشك شوق مىریزند». یا مانند حضرت شعیب كه از شوق لقاى الاهى گریههاى طولانى داشته است.
در پیشگاه الاهى كه قادر مطلق است و ما هیچ طلبى از او نداریم بلكه گناه هم انجام دادهایم، باید با گریه و زارى خواستههاى خودمان را مطرح نماییم و امید به پاداش و ثواب الاهى داشته باشیم. بنابراین مناجاتكننده با این دعا به دو حیثیت وجودى خویش اشاره مىكند:
«1. در موقعیتى هستم كه از دشمنان فرار كردم؛
2. اكنون در اینجا با حال تضرّع و بىاعتمادى كامل به خویشتن، ایستادهام».
* * *
وَ تَعلمُ مَا فِی نَفسِی وَ تخبرُ حَاجتی وَ تَعرف ضَمیرِی وَ لا یَخفى عَلیكَ أمر مُنقلبِی وَ مَثوای وَ مَا أریدُ بِه من مَنطقِی و اتَفوه بِه من طَلبتِى وَ ارجُوهُ لِعاقبتِى وَ قَد جَرَت مَقادیركَ عَلیّ یَا سَیدِى فَیمَا یَكونُ مِنى الَى اخر عُمرِى مِن سَریرتِى وَ عَلانیتِى وَ بِیدكَ لَا بِیدِ غَیركَ زِیادتِى وَ نَقصِى وَ نَفعِى وَ ضرى؛ و تو آنچه را كه در سینهی من است مىدانى و از حاجت من خبر دارى و درون من را مىشناسى و پایان تحولات و توقفگاه من بر تو پوشیده نیست و آنچه كه مىخواهم بگویم و حاجتم را بر زبان بیاورم و براى پایان كار خود امیدوارم مىدانى. و اى خداى من قضا و قدر تو بر من تا پایان عمر خواه نهان و خواه آشكار جارى شده است و زیادى و نقصان و نفع و ضرر من به دست تو است نه به دست دیگرى.
انسان در حال مناجات باید از یكسو خود و كاستىها و ضعفهاى خود، و از سوى دیگر خصوصیّات و ویژگىهاى خداوند را كه با او مواجه است ببیند. در این فراز از مناجات شعبانیه به ویژگىهاى پروردگار اشاره مىشود كه عبارتند از:
1. علم الاهى نسبت به حال و موقعیّت انسان
اولین ویژگى خداوند كه در این فراز به آن اشاره شده، علم و آگاهى وسیع و همهجانبهی خدا به انسان است، چون هرگز به كسى كه شناختى از انسان نداشته، موقعیّت او را ندانسته و امكان فریب خوردن او وجود دارد، نمىتوان پناه برد و با او مناجات كرد. علم الاهى با چند عبارت مطرح شده است:
الف) «تعلم ما فى نفسى» انسانى كه مىداند خداوند از تمام ابعاد وجودى او با اطلاع است، نمىتواند آنگونه كه در مقابل انسانهاى دیگر نقش بازى مىكند، خود را براى خداوند به گونهاى كاذب جلوه دهد، بلكه باید صادقانه، در مقابل خدایى كه از تمام اسرار وجودى او با اطلاع است حاضر شود و چیزى را نپوشاند و در مقام فریبكارى و دروغگویى بر نیاید.
ب: «تخبر حاجتى» خدایا، تو بهتر از من از نیازهایم خبر دارى، گاهى انسان به نیازمندىهاى خود توجه ندارد و تنها بر اثر فشار یك سلسله غرائز حیوانى از قبیل گرسنگى و تشنگى و سرما و گرما و شهوت و... مىفهمد كه غذا، آب، وسایل گرمكننده و سردكننده، همسر و مسكن مىخواهد، ولى هزاران نیاز دیگر است كه انسان از آنها خبر ندارد و احساس نیاز او مرحله به مرحله برایش پیش مىآید.
برخى از خواستههاى درونى ما زیر پردهاى قرار گرفته و به قدرى پیچیدهاند كه از خود ما نیز پوشیدهاند. چه بسا انسان مىخواهد كارى بكند، ولى انگیزه و دلیل آن را نمىداند، مثلاً، انگیزهی بسیارى از رفتارهاى او خود كمبینى و یا حسادت و یا خودنمایى است، هر چند به صورت خیرخواهى یا كشف حقیقت و یا كسب ثواب جلوه كند و اگر احیاناً، كسى به او تذكّر بدهد باور نمىكند و او را متّهم به بدگمانى مىنماید. این همان چیزى است كه در روانشناسى به عنوان شعور ناخودآگاه، نیمهآگاه در برابر شعور آگاه مطرح مىگردد.
خداوند از لایههاى زیرین روح ما آگاه است حتى اگر خود ما به لایههاى نخستین آن نیز پى نبرده باشیم. ما گاهى چیزهایى را مىخواهیم كه هیچ تجربهاى از آن نداشته، و یا آنها را ندیده و نشنیده و یا آثار آن را درك نكردهایم، در حالى كه خداوند همهی آن نیازها را مىداند.
ج) «و تعرف ضمیرى» خدایا تو بهتر از من باطن مرا مىشناسى؛ یعنى در باطن و دل من خواستههایى است كه من خودم از آن آگاه نیستم ولى تو آنها را خوب مىشناسى.
د) «و لا یخفى علیك امر منقلبى و مثواى»[9] نهتنها به آنچه كه موجود است آگاه هستى، بلكه به آیندهی من و دگرگونىهاى حال من و اینكه به چه نقطهاى ختم مىشوند نیز آگاهى، چرا كه حالات من هر روز دگرگون مىشوند، ولى سرانجام به خط پایان مىرسند و من در جایى ثابت اقامتْ مىكنم و از حركت باز مىمانم. بنابراین، ما مواجه با كسى هستیم كه نهتنها الآن بلكه آینده ما را تا ابدیت مىداند؛ نهتنها از اعماق دل ما در حال حاضر با خبر است، بلكه از سرنوشت نهایى ما نیز آگاه است.[10]
ﻫ) «و ما ارید ان ابدئ به من منطقى و اتفوه به من طلبتى» آنچه را كه مىخواهم به زبان بیاورم و به آن لب بگشایم مىدانى.
و) «و ارجوه لعاقبتى» و آنچه را كه براى سلامتِ پایان كار خودم به آن امید دارم، نسبت به آن آگاه هستى.
اینها مربوط به بخش نخستین این مناجات بود كه اشاره به ویژگى نخست خداوند یعنى علم الاهى مىنماید.
خودآزمایی
1- انواع دشمنان را نام ببرید.
2- مناجاتكننده با این دعا به به کدام جنبههای حیثیت وجودى خویش اشاره مىكند؟
3- علم الاهى با چه عبارتهایی مطرح شده است؟ هر کدام را توضیح دهید.
پینوشتها
[1]. بحارالانوار، ج 67، ص 36.
[2]. ص (38)، 82.
[3]. اعراف (7)، 27.
[4]. انعام (6)، 112.
[5]. ناس (144)، 1 و 6.
[6]. بحارالانوار، ج ۸۴، ص ۳۴۱.
[7]. بقره (۲)، 11۵.
[8]. مائده (۵)، ۸۳.
[9]. منقلب یعنى نقطهاى كه انقلابات و تحولات به پایان مىرسند و مثوى یعنى جایگاه ابدى و اقامتگاه ثابت.
[10]. به طور مكرر عرض كردهایم كه خداوند اصرار دارد تمامى پدیدهها را به خود نسبت دهد و در عین حال اسباب ظاهرى و واسطهها را نیز نفى نمىكند. مثلاً، آفتاب مىتابد و آب دریا بخار مىشود و به صورت ابر در مىآید و ابر در اثر جابهجا شدن هوا و سرد و گرم شدن آن حركت مىكند و تبدیل به آب شده و باران مىبارد و عوامل باران نهتنها براى مردم امروز كه دوران پیشرفت علم است، حتى براى مردم روزگار قدیم واضح و آشكار بوده، ولى خداوند تعالى بارها در قرآن هر مرحله از مراحل پیدایش باران را به خود نسبت داده است و مىفرماید:
وَأَرْسَلْنَا الرِّیاحَ لَواقِحَ (حجر (15)، 22)؛ خداوند این ابرها را بارور كرد.
وَأَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً؛ (انعام (6)، 99) خداوند باران را بارانید. سُقْناهُ لِبَلَدٍ مَیِّتٍ (اعراف (7)، 57) خداوند ابرها را جابجا كرد و به سرزمین مرده سوق داد.
فالِقُ الْحَبِّ وَالنَّوى؛ (انعام (6)، 95) خداوند هسته را مىشكافد و گیاه را مىرویاند و...».
نهتنها در رابطه با امور طبیعى، بلكه كارهاى آدمیان را در عین حال كه فاعلیّت انسان را نفى نمىكند به خود نسبت مىدهد كه تحت عنوان توحید افعالى در مباحث كلامى مطرح است.
حضرت ابراهیم(ع) آن بزرگ قهرمان توحید در ضمن مطالبى اشاره به همین موضوع نموده و مىفرماید: «
وَالَّذِی هُوَ یُطْعِمُنِی وَیَسْقِینِ * وَإِذا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ؛ (شعراء (26)، 79 و 80) یعنى خداوند به من غذا و آب مىدهد و وقتى كه مریض مىشوم مرا شفا مىدهد».
نكته جالب آنكه نمىگوید: آب را در ظرف ریخته و به دست من مىدهد بلكه بالاتر از آن مىفرماید: «خداوند آب را به من مىنوشاند و غذا را نیز همینطور به من مىخوراند».
و خداوند نیز مىفرماید: «
أَأَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزّارِعُونَ؛ (واقعه (56)، 64) یعنى آیا شما كشاورزى مىكنید و یا خداوند كشاورز است»؟
شما تنها هنرى كه دارید با دهها وسیله و ابزار كه آنها را نیز خداوند در اختیار شما قرار داده، تنها دانه را زیر خاك كرده و به آن آب و كود مىدهید. اما رویانیدن و زیاد كردن و به صورت غذا درآوردن دانه كار خداست. در روایات آمده است كه هر پدیدهاى كه در جهان هستى پیدا مىشود باید چند مرحله را بگذراند:
«علم خدا، اذن خدا، مشیّت، اراده، قضا، قدر، امضا». (هر كدام از این كلمات معانى خاصّ خود را دارند كه با تأمّل و دقت فرق آنها روشن مىگردد).
این مراحل هفتگانه را در یك جمله خلاصه نموده و مىفرماید: «
إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ كُنْ فَیَكُونُ (یس (36)، 82)
خداوند مراحل چندگانه یك كار اختیارى مانند ایمان را نیز به خود نسبت داده و مىفرماید:
«
وَما كانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلاّ بِإِذْنِ اللهِ؛ (یونس (10)، 100) هیچ انسانى ایمانى نمىآورد مگر به اذن الاهى».
چنانكه كار غیر اختیارى انسانها مانند مرگ را به خود نسبت داده و مىفرماید:
«
وَما كانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلاّ بِإِذْنِ اللهِ؛ (آل عمران (3)، 145) هیچ انسانى نمىمیرد مگر به اذن پروردگار».
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله محمدتقی مصباح یزدی