کد مطلب: ۴۴۹۹
تعداد بازدید: ۸۰۲
تاریخ انتشار : ۱۳ فروردين ۱۴۰۰ - ۰۷:۰۷
اسلام در یک نگاه| ۲
تحقیقات جامعه شناسان، و محققان تاریخ نیز نشان مى‌دهد که «معبد و پرستشگاه» به صورت ساده؛ یا وسیع و پیچیده، جزیى از زندگى انسان‌ها را تشکیل مى‌داده و مذهب در اشکال مختلفش با تاریخ آنها آمیخته بوده است.

بخش اوّل: دین | ۲


فصل دوّم: ریشه‌های حس مذهبی


سابقه‌ی آشنایى انسان با مذاهب چنان زیاد است که سراسر تاریخ زندگى بشر را در بر گرفته، و تا اعماق دوران قبل از تاریخ هم پیش مى‌رود.
قرآن مجید دین را یک فطرت و آفرینش الهى معرفى مى‌کند که از نخست با سرشت انسان توأم بوده است «فِطْرَتَ اللهِ الَّتِى فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا»[1]
تحقیقات جامعه شناسان، و محققان تاریخ نیز نشان مى‌دهد که «معبد و پرستشگاه» به صورت ساده؛ یا وسیع و پیچیده، جزیى از زندگى انسان‌ها را تشکیل مى‌داده و مذهب در اشکال مختلفش با تاریخ آنها آمیخته بوده است.
«ویل دورانت» مورّخ معروف معاصر پس از آن‌که بحث نسبتاً مشروحى پیرامون «بى خدایى نزد پاره‌اى از ملل» ذکر کرده، چنین مى‌نویسد:
«با وجود اینها مطالبى که ذکر کردیم جزو حالات نادر است «و این اعتقاد کهن که «دین» نمودى است که عموم افراد بشر را شامل مى‌شود با حقیقت موافق است»؛ این قضیّه در نظر شخص فیلسوف یکى از قضایاى اساسى تاریخ و روانشناسى به شمار مى‌رود».
سپس اضافه مى‌کند:
«دین از قدیم الایّام همواره با تاریخ بشر همراه بوده است... و تقوایى است که به هیچ وجه از دل انسان زدوده نمى‌شود».[2]
این سوابق کهن، از نظر روانشناسان دلیل روشنى بر اصالت «حسّ مذهبى» در میان احساسات و غرایز انسانى محسوب مى‌گردد.
«تانگى دو کنتن» مى‌گوید: «حسّ دینى یکى از عناصر اوّلیه، ثابت و طبیعى روح انسانى است».[3]
بدیهى است در آن زمان که سطح افکار انسانها کوتاه و دانش و علوم، پیشرفت قابل ملاحظه‌اى نکرده بود، این احساس درونى (حسّ دینى) به گونه‌اى باور نکردنى با خرافات آمیخته شد ولى به تدریج با پیشرفت علوم از یک سو، و تعلیمات و تلاش‌هاى پى‌گیر پیامبران الهى از سوى دیگر این حس از لوث خرافات پاک شده و اصالت و خلوص خود را باز یافت.


امواج ضدّ مذهبی در قرون اخیر


با این حال حق داریم تعجب کنیم که چرا در قرون اخیر - مخصوصاً از قرن 16 میلادى به بعد - موج شدیدى بر ضدّ مذهب در کشورهاى غربى آشکار شد، و بسیارى از روشنفکران غربى به سرعت از کلیسا فاصله گرفتند، و آنها که مى‌خواستند نسبت به مذهب وفادار بمانند به پاره‌اى از مذاهب شرق و یا نوعى عرفان منهاى مذهب روى آورده؛ و جمع کثیرى به «ماتریالیسم» و مکاتب مشابه آن گرویدند. عدّه‌اى آشکارا به پیکار در برابر کلیسا دست زدند، و عدّه‌اى نیز به همان وضع مذهبى سابق خود وفادار ماندند.
بررسى ریشه‌هاى این موضوع نشان مى‌دهد که این پدیده با توجه به شرایط خاصّ محیط اروپا غیرمنتظره نبود «به عبارت روشنتر»: عوامل جنبش‌هاى ضدّ مذهبى و گرایش‌هاى ماتریالیستى اروپا را، باید در ژست خاصّ کلیسا و چهره‌اى که در برابر رنسانس، و پیشرفت روز افزون دانشمندان علوم طبیعى در زمینه‌هاى مختلف جهان شناسى و کشف اسرار طبیعت به خود گرفته بود؛ جستجو کرد.
هنگامی که کلیساى قرون وسطى (مخصوصاً در قرن‌هاى 13 تا 15) به مبارزه با علم برخاست، و دامنه‌ی این مبارزه را حتّى به قرون 16 و 17 نیز کشاند، و جنبش‌هاى علمى را از طریق تشکیل «انگیز یسیون» و محکمه‌ی تفتیش عقاید سرکوب کرده، فرمان محکومیّت علم را صادر نمود و گالیله را به پاى میز محاکمه کشانده و وادار به توبه از اعتقاد به حرکت زمین کرد، واکنش دانشمندان در برابر چنین تعلیماتى در برداشت.[4]
آنها بر سر دو راهى «علم» و «دین» (البتّه دین به آن صورتى که در آن محیط و زمان معرّفى شده بود) به طور قطع علم را انتخاب کردند زیرا که پایه‌هاى آن را شخصاً با مشاهده و آزمایش محکم کرده بودند.
اشتباه در محاسبه و مقایسه‌ی همه‌ی ادیان با وضع خاصّ کلیساى قرون وسطى، سبب شد که بعضى از دانشمندان به مبارزه با همه‌ی ادیان برخواسته و همه‌ی مذاهب را رسماً نفى کنند و حتّى اصلى را بعنوان «عدم سازگارى دین و علم» ابداع نمایند!.
ولی مطالعه در وضع نهضت علمى اسلام که از همان قرن نخستین آغاز شد، و در قرن دوّم و سوّم هجرى بارور گردید، نشان مى‌دهد که محیط‌هاى اسلامى رنگ دیگرى داشت، چرا که این نهضت به زودى موجب پیدایش دانشمندانى، چون «حسن بن هیثم» فیزیکدان معروف اسلامى و «جابر بن حیان» که غربى‌ها به او «پدر علم شیمى» نام داده‌اند، و ده‌ها تن مانند آنها شد، تا آنجا که کتابهاى آنان، دانشمندانى همچون «راجزر(راجر) بیکن» و «جان کپلر» و «لئوناردوا» را تحت تأثیر خود قرارداد، و جالب این‌که همه‌ی این علم آفرینى‌ها در قرون وسطى و مقارنِ مبارزه‌ی شدید کلیسا با رنسانس و پرچمداران نهضت علمى جدید روى داد.
البتّه نباید فراموش کرد که سهم دانشمندان و متفکرّان ایران در نهضت علمى اسلام بیش از دیگران بود جنبش اسلام - به اعتراف همه‌ی مورّخان شرق و غرب که در پیرامون تمدّن اسلامى بحث کرده‌اند - یک جنبش علمى وسیع را در جهان برانگیخت، که اثر آن در رنسانس و نهضت علمى اروپا به خوبى مشهود است.
بنابراین عواملى که براى فاصله گرفتن روشنفکران از مذهب در غرب وجود داشت، نه تنها در اسلام وجود ندارد، بلکه عواملى درست در جهت مخالف آن دیده مى‌شود.
کوتاه سخن این که:
«نهضت اسلامى» پیوند خاصّى با «نهضت‌هاى علمى» جهان داشت، و به همین دلیل سرچشمه‌ی «پیدایش دانش و علوم فراوانى» شد، در عین حال نمى‌توان انکار کرد که پاره‌اى از مشاجرات و اختلافات میان ملل اسلامى - که از قرن پنجم هجرى به بعد شدّت یافت - کوته بینى‌ها، «عدم درک صحیح تعلیمات اسلام»، گرایش به جمود، و عدم توجّه به روح زمان، سبب عقب ماندگى بسیارى از کشورهاى اسلامى گردید.
از طرف دیگر عدم معرّفى اسلام به معناى واقعى به «نسل جوان» نیز این مشکل را پیچیده‌تر ساخته و به تدریج نقش سازنده‌ی اسلام در زمینه‌هاى مختلف تمدّن بشرى کاهش یافت، تا آنجا که جمعى از جوانان چنین تصوّر کرده‌اند که گویا مسلمانان همیشه به همین صورت کنونى بوده‌اند.
ولى به طور قطع با زنده کردن این تعلیمات و معرّفى صحیح آن به خصوص به طبقه‌ی جوان، دوباره روح نهضت علمى نخستین در مسلمانان زنده خواهد شد.


فصل سوّم: دین در برابر مکاتب فلسفی


دین در تمام اَشکال خود، هر نوع «ماتریالیسم و مادّیگرى» را که جهان هستى را مجموعه‌اى از تصادف‌ها و حوادث حساب نشده و بى هدف معرفى مى‌کند، محکوم مى‌سازد، خواه ماتریالیسم در صورت ساده‌ی خود باشد، یا در لباس «ماتریالیسم دیالیکتیک» که پایه‌ی مارکسیسم و کمونیسم را تشکیل مى‌دهد.
مذهب در محکوم ساختن ماتریالیسم بر یک سلسله اصول کاملاً منطقى تکیه مى‌کند، زیرا:
1ـ تفسیرى که مکاتب مادّى (ماتریالیسم) براى نظم جهان هستى ارائه مى‌دهند، غیر علمى است، چون علم در همه‌ی کاوشهاى خود از یک سلسله نظامهاى دقیق و حساب شده، سخن مى‌گوید که تفسیر آن با تصادفات و رویدادهاى اتفّاقى بدون نقشه و برنامه‌ی حساب شده امکان‌پذیر نیست.
علم مى‌گوید: سازنده‌ی این دستگاه، بزرگترین فیزیکدان و شیمیدان، آگاه‌ترین طبیب و بهترین انسان شناس و عالم طبیعى بوده، زیرا همه‌ی این قوانین را در کار خود پیش بینى کرده و از آن اطّلاع کامل داشته است، در حالى که حوادث و رویدادهاى طبیعى چنین آگاهى و اطلاعى را ندارد.
۲ـ مکاتب مادى «اصل جبر» را به عنوان یک اصل اساسى پذیرفته‌اند، و همه چیز حتى اعمال و حرکات انسان را معلول یک سلسله علل جبرى مى‌دانند، از این رو، همه‌ی تلاشها و کوششهاى انسان در نظر آنها همانند حرکت چرخ‌هاى ماشین خواهد بود؛ بنابراین پذیرش این اصل با قبول هرگونه مسؤولیّت اجتماعى و اخلاقى و انسانى مخالف است. در حالى که مذاهب با پذیرفتن اصل «تکلیف و مسؤولیت» آزادى اراده‌ی انسان را در عمل، شالوده‌ی تعلیمات خود قرار داده‌اند.
ضربه‌اى که قبول این اصل، بر پایه‌ی احساس مسؤولیت، لزوم انجام وظیفه و تحرّک و جنبش، مى‌زند و تأثیر مستقیمى که در توسعه‌ی جنایات و تجاوزات دارد قابل انکار نیست؛ زیرا افراد منحرف به عنوان این که «جبر محیط و زمان، و طرز تربیت»، آنها را به این اعمال وادار کرده، در واقع خود را بیگناه و بدون مسؤولیّت معرفى مى‌کنند، در حالى که قبول اصل آزادىِ اراده و اختیار، مى‌تواند این آثار سوءِ را خنثى کند.
۳ـ مکاتب مادى با قبول «حاکمیّت مادّه» بر همه‌ی شؤون زندگى انسانها، و انحصار ارزش در ارزش‌هاى مادى، در عمل ارزش‌هاى اخلاقى را متزلزل ساخته، و تنها منافع مادّى را، بر روابط اجتماعى و بین‌المللى حاکم مى‌دانند. اثر این طرز تفکّر ناگفته آشکار است، چرا که بدون التزام به اصولى همچون نوع دوستى، اغماض، فداکارى؛ صمیمیّت و محبّت، هیچگاه مشکلات در سطح جهانى حل نشده، و این اصول با حاکمیّت منحصر به فرد مادّه سازگار نخواهد شد.


فصل چهارم: مذهب و آزادی‌های فردی


بعضی تصوّر مى‌کنند که مذهب آزادى انسان را محدود کرده و از رسیدن به پاره‌اى از خواسته‌هاى خود باز مى‌دارد؛ در حالى که هدفِ دستورات مذهبى، جلوگیرى از آزادى‌هاى منطقى نیست بلکه هدف آن، جلوگیرى از به هدر رفتن نیروها و سرمایه‌هاى انسانى در راه‌هاى نادرست و بى‌ارزش است. مثلاً اگر مذهب از نوشابه‌هاى الکلى، قمار و بى‌بند و بارى جنسى جلوگیرى مى‌کند، براى تأمین سلامت روح و جسم افراد، و نظم اجتماع است.
این کنترل اخلاقى همان روح آزادى به معناى واقعى است؛ زیرا آزادى چیزى جز این نیست که انسان بتواند از سرمایه‌هاى وجود خود در مسیر تکامل فرد و اجتماع بهره بردارى کند، «آزادى هرگز به معناى هدر دادن نیروهاى خدا داد در راه هوسرانى و بى‌بند و بارى نیست».
دین از هرگونه آزادى انسان که او را به سوى تکامل در جنبه‌هاى مختلف پیش ببرد حمایت مى‌کند، و همان طور که گفتیم آزادى به معناى صحیح هم چیزى جز این نیست، و غیر آن بى‌بند و بارى خواهد بود. به همین دلیل؛ دین انسان را در استفاده صحیح از مواهب حیات، پوشیدن انواع لباس‌هاى معقول، بهره گرفتن از غذاهاى خوب، لذّات و تفریحات سالم، و خلاصه هرگونه بهره‌بردارى مفید از وسایل زندگى آزاد گذاشته و هرگز انسان را به ترک آن دعوت نمى‌کند، قرآن مجید مى‌فرماید:
«قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللهِ الَّتِى أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَ الطَّیِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ؛ بگو چه کسى زینت‌ها و ارزاق پاکیزه را که خداوند براى بندگانش فراهم ساخته حرام کرده است».[5]
بعلاوه مذهب ما دستور مى‌دهد که ضرورت‌هاى زمان خود را هیچگاه فراموش نکرده «و از آخرین وسایل روز و تکنیک و صنعت آگاه باشیم».
پیشواى اسلام امام صادق(ع) مى‌فرماید: «اَلعالِمُ بِزَمانِهِ لاتَهْجِمُ عَلَیهِ اللَوابِس؛ کسى که از زمان خود و نیازمندى‌هاى آن آگاه است هیچگاه مورد هجوم غافلگیرانه حوادث تاریک واقع نمى‌شود».[6]
دین به ما مى‌گوید: از افکار و آداب و سنن نوین آنچه مفید و شایسته است انتخاب کرده، و آنچه نادرست و غلط است دور بریزیم، و هرگز تسلیم دنباله‌روى‌هاى بى‌قید و شرط، و تقلیدهاى کورکورانه که با استقلال روح و شرافت انسان سازگار نیست، نشویم.
قرآن مجید مى‌فرماید: «فَبَشِّرْ عِبَادِ * الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ اَحْسَنَهُ أُوْلَئکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللهُ وَ اُولئِکَ هُمْ اُولُوا الأَلْبَابِ؛ به بندگان من بشارت ده، آنها که همه‌ی سخنان را مى‌شنوند و سپس از بهترین آنها پیروى مى‌کنند، هدایت یافتگان و صاحبان عقل و خردند».[7]


خودآزمایی


1- از نظر روانشناسان دلیل روشن بر اصالت حسّ مذهبى در میان احساسات و غرایز انسانى کدام است؟
2- چگونه حسّ دینى از لوث خرافات پاک شده و اصالت و خلوص خود را باز یافت؟
3- هدفِ دستورات مذهبى را بیان کنید.
 

پی‌نوشت‌ها


[1]. سوره‌ی روم، آیه‌ی ۳۰.
[2]. تاریخ ویل دورانت جلد اوّل، صفحه‌ی 88 و 89.
[3]. حس دینى یا بعد چهارم روح انسانى، صفحه‌ی 1.
[4]. به کتاب دانشمندان جهان علم نوشته «نارد کوهن» مراجعه شود.
[5]. سوره‌ی اعراف، آیه‌ی ۳۲.
[6]. اصول کافى، جلد اوّل، کتاب عقل و جهل، حدیث 29.
[7]. سوره‌ی زمر، آیه‌ی ۱۷ و ۱۸.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی 
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: