بخش دوّم: اصول اصلی اسلام| ۲
خداشناسی در قرآن
آیات فراوانى از کتاب آسمانى ما قرآن مجید، به تقویت روح ایمان و خداشناسى اختصاص دارد و همواره روى استدلالات زندهی علمى تکیه کرده است. قرآن در بیشتر آیات توحید، به طریق اوّل (مطالعهی نظام آفرینش) اشاره کرده و همگان را به مطالعهی این نظام شگفتانگیز دعوت مىنماید؛ در این راستا گاهى به اسرار آفرینش آسمانها اشاره کرده و مىفرماید:
«اِنَّ فِى خَلْقِ السَّمَواتِ وَ الْاَرْضِ وَ اخْتِلاَفِ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ لَأَیَاتٍ لِّأُوْلِى الأَلْبَابِ؛ در آفرینش آسمانها و زمین و آمد و شد (منظّم) شب و روز، نشانههاى روشنى براى اندیشمندان و صاحب نظران است».[1]
و گامى به راههاى دیگر اشاره کرده، و از زبان ابراهیم، قهرمان توحید چنین مىگوید:
«رَبِّىَ الَّذِى یُحْىِ وَ یُمِیتُ؛ پروردگار من آن کسى است که زندگى و مرگ از اوست».[2]
در اینجا به مسئلهی زندگى و مرگ و دلالت آن بر وجود آفریدگار اشاره شده و این در حقیقت همان راه دوّمى (وکت و تکامل) است که سابقاً اشاره شد.
در قرآن مجید صدها آیه در زمینهی توحید و خداشناسى وجود دارد که در آنها ریزهکارىهاى جالب آفرینش، و عظمت این دستگاه، مورد توجّه قرار گرفته است. بررسى این آیات کتاب مستقلّى را مىطلبد که اسرار علوم طبیعى و قرآن در آن به هم آمیخته و بحث شیرینى را بوجود مىآورد.
بیخدایی وجود ندارد
با توجّه به استدلالات علمى گذشته، براى اثبات وجود خدا ممکن است این پرسش پیش آید که چرا بسیارى از دانشمندان و بنیانگذاران علوم طبیعى، راه انکار را پیمودهاند؟
پاسخ این پرسش چندان مشکل نیست، چرا که کمتر دانشمندى را مىتوان یافت که در اعماق سخنان خود، به وجود یک عقل کل و یک مبدأ علم و قدرت معتقد نباشد، اگر چه در نامگذارى و تعبیر از آن، الفاظى غیر از «خدا» و «الله» را بکار برد.
به گفتهی «فلیسبن شاله» فیلسوف معروف:
«هیچ بىخدایى وجود ندارد، هرکس به طرزى به او مىاندیشد و هرکس به گونهاى او را درک مىکند».[3]
کسى که به هنگام بحث دربارهی ساختمان قلب مىگوید «طبیعت، براى این منظور در میان بطنها، و دهلیزهاى قلب، دریچهاى قرار داده تا خون از بطنها به دهلیزها باز نگردد و جریان آن به هم نخورد» و به این ترتیب براى طبیعت «هدف، قصد، برنامه و عقل» قائل مىشود، آیا مىتوان گفت منظورش از کلمهی «طبیعت» عوامل فاقد شعور و ارزش است؟! یا باید گفت منظور او «خدا» است، اگر چه کلمهی طبیعت را به جاى آن به کار برده است.
نظیر این تعبیرات را، که همه گواه بر ایمان به وجود یک عقل کل است، در کلمات غالب دانشمندان مادّى مىیابیم که براى طبیعت، هدف، برنامه، اراده و قصد را قائل شدهاند، و اینها همه گواه بر این است که منظورشان از کلمهی «طبیعت»، عوامل فاقد شعور و قصد نیست، بلکه آنها در واقع نام طبیعت را بر «خدا» نهادهاند.
صفات خدا
به همان اندازه که خداشناسى و اثبات وجود خدا، روشن و آسان است، پى بردن به صفات و کنه ذات او مشکل و پیچیده است. زیرا قبل از هر چیز، باید بدانیم که او وجودى ازلى و ابدى بوده و از نظر علم، قدرت، زمان و مکان بىنهایت است، در حالى که هستى، قدرت و علم ما، هر قدر زیاد و وسیع هم باشد محدود و متناهى است. بنابراین وجود محدود و متناهى چگونه مىتواند هستى «نامحدود و غیر متناهى» را بطور کامل درک کرده و به کنه ذات او پى برد؟!
به عنوان مثال جوجهاى که در درون پوستهی محدود تخم پرورش یافته، و یا جنینى که در رحم مادر قرار دارد، آیا مىتواند از آنچه در اعماق فضاى بیکران و در دل کهکشانها روى مىدهد آگاه باشد، و این رویدادها را آن چنان که هست درک کند؟ به یقین تصوّر این امور، براى آن غیر ممکن است.
این سخن به این معنا نیست که ما نمىتوانیم صفات خدا را به اندازهی توانایى فکر قدرت عقل و اندیشهی خود دریابیم؛ بلکه ما از مطالعهی نمودها و پدیدههاى این جهان به خوبى درمىیابیم که او:
«عالم است»، زیرا تنوع شگفتانگیز و فوقالعاده در حیات و زندگى موجودات زمین و آسمانها نشانهی علم و توانایى او بر همه چیز است.
«حىّ» است، زیرا حیات به معناى واقعى، چیزى جز مجموعهی علم و قدرت نیست، و خداوند هم عالم است و هم قادر، بنابراین او «زنده» است.
«مرید و مدرک» است یعنى داراى «اراده» و «ادراک» است «به همان دلیل سابق».
«بصیر و سمیع» است، یعنى همه چیز را «مىبیند و هر صدایى را مىشنود»، چرا که او محیط و آگاه بر همه چیز است.
«ازلى و ابدى» است، یعنى، همیشه بوده و همواره خواهد بود.
اینها قسمتى از صفات اوست که «صفات ثبوتیّه» نامیده مىشود، یعنى صفاتى که جنبهی اثباتى داشته و در ذات او هست.
از طرفى:
چون هستى او از هر نظر بىنهایت و کامل است. «جهل، عجز، نیاز و نقص» در وجود او راه ندارد، چون هستى او از هر نظر بى نهایت و کامل است.
«شریک و شبیه» ندارد، زیرا فرض دو وجود بىنهایت از تمام جهات، ممکن نیست، و اگر دو وجود فرض کنیم، حتماً هر دو محدود خواهند بود، چرا که هر کدام فاقد هستى دیگرى است.[4]
«جسم» ندارد، زیرا همه اجسام محدودند، و روزى متلاشى شده و اتمهاى آنها تجزیه گردیده و سازمان آنها در هم مىریزد، بنابراین یک وجود ازلى و ابدى نمىتواند جسم باشد، چرا که جسم در معرض زوال، تجزیه و همه گونه دگرگونى است.
اینها را «صفات سلبیّه» مىنامند، زیرا در ذات پاک خدا راه ندارد.
توحید زیربنای تعلیمات دینی
مسألهی توحید و یگانگى در اسلام اهمّیّت فوقالعادهاى دارد، و در واقع در همهی عقاید و تعلیمات اسلامى، به نحوى گنجانده شده است:
1ـ در تعلیمات اسلام نه تنها هرگونه اعتقاد به «شرک (بت پرستى)، ثنویت» (دو گانه پرستى)، تثلیث (سه گانه پرستى) و مانند آن طرد شده، بلکه ذات خداوند را حقیقت واحد و خالى از هرگونه «اجزاى ترکیبى» (هستى مطلق و بىانتها) معرفى مىکند، بنابراین نه او «مانند» دارد و نه «اجزاء»، این مرحله را «توحید ذات» مىنامند.
2ـ صفات متعدّدى از قبیل «علم»، «قدرت»، «ازلیّت» و «ابدیّت» که براى ذات خدا ذکر مىکنیم همه به یک چیز باز گشته و عین ذات اوست، چرا که او هستى بىنهایت است و هستى بىنهایت یک حقیقت بیش نیست و همهی کمالات و صفات کمال را در بر دارد، این مرحله را «توحید صفات» مىنامند.
3ـ براساس تعلیمات اسلام، پرستش، عبادت و بندگى مخصوص ذات یکتاى خداست و غیر او را نمىتوان پرستید، نه خورشید و نه ستارگان و نه افراد بشر، چرا که همه «مخلوق» و «آفریده»اند و نیازمند به او هستند، پس تنها او شایستهی عبادت، است. این مرحله را «توحید عبادت» مىنامند.
۴ـ براساس یک مطالعهی دقیق، همهی کارها و قدرتها در جهان به خداوند باز مىگردد، چرا که او آفریننده و خالق اصلى و سرچشمهی همهی قدرتهاست، و اگر ما کارى انجام مىدهیم نیروى لازم براى انجام آن را، او به ما داده است، طبق این نظر مىتوان گفت: همهی کارها به کمک او و از اوست، و هیچکس قدرت مستقلّى در برابر قدرت بىپایان او ندارد. این مرحه را «توحید افعال» مىگویند.
امّا باید دانست که نفوذ اراده و قدرت او در همهی کارها مانع از اختیار و مسؤولیّت ما در برابر کارهایمان نیست، چرا که او «آزادى اراده به ما عطا کرده»، و خواسته است که ما آزاد بوده و آزاد بیندیشیم و راه خود را به سوى زندگى بهتر در این جهان و جهان دیگر «آزادانه» انتخاب کنیم. او به ما محبّت کرده و همهی وسایل لازم براى رسیدن به این هدف را در اختیار ما قرار داده است.
انسان و آزادی اراده
انسان در کارهاى خود مجبور نبوده، بلکه داراى «اختیار و آزادى اراده» است. آزادى اراده موهبتى است که خداوند به ما عطا کرده، و به خاطر داشتن آن در برابر کارهایمان مسؤول هستیم.
دلیل بارز این موضوع، این است که افراد مقصّر را به خاطر تخلّفهایى که کردهاند ملامت کرده و از متجاوزان و خائنان به دادگاه شکایت مىنماییم و آنها را «محاکمه» کرده و به کیفر اعمالشان مىرسانیم؛ حتّى آنها که مدعّى جبرند و انسان را در اعمال خود مجبور مىدانند در عمل همهی این کارها را در مورد مقصّران و متجاوزان انجام مىدهند.
اگر انسان در اعمال خود مجبور است (مجبور در برابر یک ارادهی ازلى، و یا مجبور در برابر ساختمان خاصّ روحى، جسمى و محیط تربیتى خود) محاکمه، کیفر، دادگاه و ملامت معنا ندارد، نه نیکوکار وظیفه شناس در خور تقدیر است و نه بد کار شایسته ملامت، محاکمه و کیفر، زیرا همه در کار خود مجبورند و محاکمهی چنین کسانى از عدالت دور است. بنابر شیوهی عمل روزانه ما و همهی متفکّران و عقلاى جهان، گواه بر اختیار و آزادى ارادهی همهی انسانها و «ابطال عقیدهی جبر است».
خدا موهبت آزادى را به ما داده است، ولى ما موظّفیم از این آزادى سوءِ استفاده نکرده و نیروى خود را در راه سعادت خود و اجتماع بسیج کنیم.
ما هیچگاه به نام آزادى فکر یا آزادى عمل، مجاز نیستیم به دنبال هر مکتب و فکر نادرستى گام برداشته و یا هر کار خلافى را مرتکب شویم، چرا که این آزادى نیست، بلکه هرج و مرج و بىبند و بارى است.
خودآزمایی
1- قرآن در بیشتر آیات توحید چگونه بیانی دارد؟
2- چرا بسیارى از دانشمندان و بنیانگذاران علوم طبیعى، راه انکار خدا را پیمودهاند؟
3- «توحید عبادت» و «توحید افعال» را شرح دهید.
پینوشتها
[1]. سورهی آلعمران، آیهی ۱۹۰.
[2]. سورهی بقره، آیهی ۲۵۸.
[3]. «متافیزیک» تألیف فلیسین شاله، صفحهی 69.
[4]. بحث صفات خدا بحث فلسفى پیچیدهاى است که باید با دقتّ مورد بررسى قرار گیرد؛ براى توضیح بیشتر به کتاب «خدا را چگونه بشناسیم» مراجعه شود.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی