بخش دوّم: اصول اصلی اسلام| ۳
فصل دوّم: معاد و رستاخیز
تصوّر اینکه انسان با مرگ همه چیز خود را از دست داده و به کلى محو و نابود شود، نه تنها وحشتناک است، بلکه عجیب و غیر منطقى هم به نظر مىرسد. به خصوص پس از قبول اصل توحید و خداشناسى، چنین امرى نادرست و نامفهوم است.
آیا تمامى قوانین پیچیدهی رشد و تکامل انسان، براى این است که موجودات ساده و بىارزش تکیاختهاى را به انسان متفکّر و عاقل تبدیل کرده و، سپس این جامعهی انسانى را از هم متلاشى و معدوم سازد تا تمام آثار حیات و تمدّن محو و نابود گردد؟!
به راستى این موضوع باور کردنى و عاقلانه نبوده، و با علم، حکمت و تدبیر آفریدگار، سازگار نمىباشد، و مانند این است که شخصى هوس بازى کارخانهی عظیمى را با دقّت، ظرافت و عظمت هرچه بیشتر ساخته و، سپس با چند دینامیت آن را منفجر و از هم متلاشى سازد.
آیا منطقىتر نیست که قبول کنیم زندگى و بقا به صورت دیگرى پس از مرگ ادامه دارد، و این سلسله تکامل از هم گسسته نمىشود؟
در زندگى ما در این جهان در حقیقت همچون زندگى «جنین» است که پس از قبول یک سلسله تکاملها، به محیط وسیعتر و کاملترى که حتّى تصوّرش هم براى جنین (اگر شعور کافى مىداشت) ممکن نبود، انتقال مىیابد. اگر زندگى انسان منحصر به دوران جنینى بود و همهی جنینها پس از تولّد بلافاصله مىمردند، آیا این زندگى، غیر منطقى و نامعقول نبود؟
بنابراین زندگى انسان در این جهان، پیمودن جادّههاى پر پیچ و خم و صعب العبور تکامل جسمى، فکرى و اخلاقى مقدّمه و سرآغازى براى زندگى عالىتر و وسیعتر در جهانى دیگر است که نسبت آن به زندگى این جهان، همانند زندگى این جهان است نسبت به زندگى «جنینى».
به همین دلیل، خداپرستان جهان عقیده دارند که انسان با مردن نابود نمىگردد، بلکه به جهان دیگرى منتقل مىگردد، که تصوّر تمام جزئیات و خصوصیّاتش براى ما که در چهار دیوار این جهان محصور هستیم، ممکن نیست ولى این قدر مىدانیم که با ترک این جهان، زندگى پایان نمىیابد و جهان دیگرى وجود دارد.
ملاحظهی قوانین جهان آفرینش، و دستگاههایى که «انسان را به سوى تکامل پیش مىبرد»، و این همه حکمت و عظمت که در این جهان به چشم مىخورد، دلیل بارزى براى این حقیقت است.
قرآن مجید مىفرماید: «اَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنَا لاَ تُرْجَعُونَ؛ آیا تصور مىکنید شما را بیهوده آفریدیم و پس از مرگ فانى مىشوید و به سوى ما باز نمىگردید؟».[1]
و نیز مىفرماید: «وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الأُولَى فَلَوْلاَ تَذَکَّرُونَ؛ شما زندگى این جهان را دیدید و شناختید، چگونه از آن پى به وجود جهان دیگر نمىبرید؟»[2]، یعنى مطالعهی این جهان و قوانین مربوط به تکامل انسان، نشانهی این است که جهانى دیگر در پیش رو داریم که این رشتهی تکامل در آن همچنان ادامه یافته و قطع نمىگردد.
قوانین علمی و رستاخیز
امروزه علوم با اکتشافات خود، گامهاى تازه و بلندى به سوى معاد و رستاخیز برداشته است و با بیان اصل «بقاى مادّه و انرژى» رستاخیز و بازگشت به زندگى جدید را که در گذشته از نظر ظاهربینان محال و غیر ممکن جلوه مىکرد، ممکن و منطقى نشان مىدهد.
اصل بقاى مادّه که نخستین بار توسّط «لاوازیه» کشف شد، مسألهی فناى مطلق را از محیط علم بیرون راند، و تصریح کرد که ذرات وجود انسان، هر قدر متلاشى و پراکنده گردد باز هم در دل این جهان وجود دارد، و ممکن است روزى همهی آنها جمعآورى گردد. این نخستین گام به سوى امکان تجدید حیات انسان و بازگشت او به زندگى است.
این قانون که با کشف اجسام «رادیو اکتیو» به وسیلهی «مادام کورى» تکمیل شد و به صورت قانون بقاى «ماده - انرژى» در آمد، نشان مىدهد که نه تنها موادّ این جهان بلکه انرژىهاى آن هم باقى و ثابت است و حتّى دو گانگى که در سابق میان «مادّه و انرژى»، تصوّر مىرفت وجود نداشته، و هر دو قابل تبدیل به یکدیگرند.
به عنوان مثال، امواج صوتى ما هرگز نابود نمىشود و آثار آن در هوا و اشیایى که پیرامون ماست همواره باقى مىماند، و تنها تغییر شکل مىدهد، همچنین است سایر کارهاى ما، بنابراین باید قبول کنیم، افکار، اعمال، و همهی حرکات ما، که نتیجهی تبدیل انرژىهاى مختلف وجود ماست در این جهان باقى مىماند. و این گام دیگرى به سوى رستاخیز و مشاهدهی نتایج اعمال، بلکه مشاهدهی خود اعمال است.
نتیجه اینکه با پیشرفت علوم، مسألهی رستاخیز از آن پیچیدگى که در گذشته داشته، خارج شده و به صورت مسألهی مفهومى در آمده و بطور کامل از نظر علمى مورد قبول واقع شده است.
ایمان به رستاخیز و تربیت انسان
گذشته از اینکه ایمان به رستاخیز معمّاى زندگى و مرگ را به صورت منطقى تفسیر و حل مىکند، آثار گوناگونى در زندگى انسانها دارد که از همه مهمتر دو اثر زیر است:
۱ـ چهرهی مرگ همواره یک چهرهی آزار دهنده براى بشر بوده، و تفکّر و اندیشه دربارهی آن، راحتى و آرامش روح و جان انسان را بر هم مىزند، و افق زندگى را تاریک و به کلى دگرگون مىگرداند.
با قبول زندگى پس از مرگ و رستاخیز، آن هم در جهانى با عظمت و وسیع که همهی مواهب حیات را در سطح عالى و جاودانى دارد، دیگر مرگ آن چهره عبوس و آزار دهنده را ندارد، دیگر مشاهدهی مظاهر مرگ یا پیرى، آرامش روح و جان آدمى را بر هم نمىزند، دیگر اضطراب دائمى و نگرانى همیشگى که بر اثر تصوّر مرگ، ماتریالیستها را آزار مىدهد، ما را ناراحت نمىسازد و به این طریق زندگى آرامتر و مطمئنترى خواهیم داشت.
معتقدان به معاد هنگام لزوم، از فداکارى و شهادت در راه هدفهاى مقدّس، به عنوان دریچهاى به جهانى وسیعتر و عالىتر، استقبال مىکنند.
۲ـ توجه به این حقیقت که آثار اعمال و افکار انسان باقى مانده و در جهان دیگر پس از رشد و نمود با مقیاس بزرگترى به سوى او باز مىگردد، و نیکىها و بدىها به طور دقیق محاسبه شده، و کیفر و پاداش قطعى خواهد داشت به یقین، در اعمال و رفتار انسان اثر مىبخشد.
این عقیده، سرچشمهاى براى جوشش افکار خیر خواهانه، و محیط مساعدى براى پرورش اعمال صالح، در وجود انسان به وجود آورده و روى طغیان غرائز و احساسات اثر مىگذارد، و به نسبت قدرت این عقیده، انسان را در برابر سرکشىها کنترل مىنماید.
استقلال و بقای روح
گرچه ماتریالیستها مىکوشند فکر، ادراک، روح و پدیدههاى روانى را از خواصّ «فیزیکو شیمیایى» مادّه مغزى و سلسلهی اعصاب معرفى کنند و در نتیجه آن را مادّى بدانند، ولى عجز تفسیرهاى مادّى از «روح و پدیدههاى روانى» نشانهی روشنى بر استقلال و عدم مادّیت روح آدمى است، زیرا در پدیدههاى روحى مانند تفکّر، تصوّر و حافظه آثارى مىبینیم که از خواصّ عمومى مادّه نیست از جمله:
۱ـ ما مىتوانیم سیّارات عظیم، کهکشانها، منظومههاى آسمانى، و یا کوهها، بیابانها و دریاهاى پهناور زمین را درست با همان عظمتى که در خارج دارند در فکر خود ترسیم و مجسّم کنیم، در این حالت صورتى بزرگ به بزرگى آسمانها و زمین در ذهن ما نقش مىبندد، و ما این نقشها و صورتهاى ذهنى عظیم را در درون وجود خود مىیابیم.
اکنون این سؤال پیش مىآید که محلّ این صورتها و نقشها کجاست؟
نقشههاى با عظمت ذهنى ما میلیاردها مرتبه از مغز ما بزرگتر است و سلولهاى مغزى و خواصّ آن نمىتواند محلّى براى ترسیم این نقشها باشد، مانند این است که بخواهیم نقشهی کشور ایران را با همان مقیاس واقعى و عینى روى صفحه کاغذى ترسیم کنیم.
بنابراین باید به نیرویى ماوراى مادّه و نیروهاى جسمانى عقیده داشته باشیم تا بتوانیم این پدیده را تفسیر کنیم و گرفتار مشکل «عدم انطباق بزرگ بر کوچک» نگردیم،یعنى یک نیروى غیر مادّى را بپذیریم تا بتوانیم بوسیلهی آن، این نقشهها و صورتهاى عظیم را دریابیم.
2ـ یکى از خواصّ عمومى مادّه «تغییر و تحوّل دائمى و فرسودگى» است که با گذشت زمان صورت مىگیرد، در حالى که تصّورات ذهنى ما وضع ثابتى دارند، و با گذشت زمان، دگرگون یا فرسوده نمىشوند. به طور مثال اگر دوست جوان خود را، چند سال پیش در مجلسى دیده باشیم، پس از پنجاه سال دیگر هنگامى که به یاد آن جلسه مىافتیم، همان نقشه و صورت ذهنى بدون کوچکترین تغییر، فرسودگى و دگرگونى که در حافظه ما باقى مانده در ذهن ما حاضر مىشود. این امر نشان مىدهد که صورتهاى ذهنى، از خواصّ عمومى مادّه برکنارند و نمىتوانند مادّى باشند، زیرا همواره وضع آنها ثابت است.
عدم انطباق کوچک بر بزرگ و عدم دگرگونى صورتهاى ذهنى، دو دلیل از دلایل فلاسفهی الهى بر تجرّد و استقلال روح آدمى مىباشد. (دلایل دیگر را مىتوانید در کتب فلسفه مطالعه نمایید).
از آنچه گفته شد مىتوانیم چنین نتیجه بگیریم که چون روح و پدیدههاى روحى داراى خواصّ عمومى مادّه نیستند، با مرگ جسم از میان نمىروند و پس از جدایى از تن، همچنان به حیات خود ادامه خواهند داد. این موضوع یکى از پایههاى اثبات امکان معاد و رستاخیز است، اگر چه بدون آن نیز، با دلایلى که در گذشته به آن اشاره شد، مىتوان مسأله رستاخیز و معاد را اثبات نمود.
خودآزمایی
1- چرا خداپرستان جهان عقیده دارند که انسان با مردن نابود نمىگردد؟
2- دو اثر مهم ایمان به رستاخیز را بیان کنید.
3- پیشرفت علوم چه تاثیری روی مسألهی رستاخیز داشته است؟ نمونههایی از آن را توضیح دهید.
پینوشتها
[1]. سورهی مؤمنون، آیهی ۱۱۵.
[2]. سورهی واقعه، آیهی ۶۲.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی