سخنى دربارهی اكسیر محبّت
جاذبه اشیاء مادّى، همانند جاذبهاى كه نیوتون به عنوان جاذبهی عمومى كشف كرده و نیز مانند جاذبه آهن و آهنربا، باعث شده كه برخى از فیلسوفان معتقد شوند كه در اشیاء مادى هم یك شعور مرموز و ضعیفى وجود دارد و این كششْ دلیل آن شعور مرموز و ضعیف است، ولى دانشمندان علوم تجربى این مطلب را نپذیرفتهاند.
همانند این جذب و كشش كه بین اشیاء مادّى وجود دارد، یك كشش آگاهانه (و نه فیزیكىِ بىاختیار) بین یك شىء و دل انسان وجود دارد. این جاذبه را كه یك جاذبهی روحى آگاهانه است، محبّت مىنامیم. كششى كه انسان آن را درك مىكند و گویا جاذبهاى در موجودى هست كه انسان را به طرف خود مىكشاند. حال این كشش و جاذبه گاهى بین دو انسان است كه دو موجود با شعورند و گاهى بین یك شىء مادى بىشعور و انسان. مثل جاذبهاى كه بین یك گُل زیبا و انسان وجود دارد. گُلْ انسان را به سمت خود مىكشاند بدون آنكه درك و شعورى داشته باشد و این مرتبهی ضعیف از محبت است.
محبّت بین انسان و خداوند بالاترین و بهترین مراتب جاذبه و كشش است چرا كه خداوند داراى بالاترین مراتب درك و شعور است و این كشش، آگاهانه و برخاسته از شعور و دوسویه است حتّى اگر در آغاز یكطرفه باشد سرانجام به طرفین منتهى مىگردد. خداوند در قرآن مىفرماید: «فَسَوْفَ یَأْتِی اللهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ».[1]
یا به قول شاعر:
چه خوش بى مهربانى هر دو سر بى
و نیز این آیه قرآن كه اشاره به همین مطلب دارد: رَضِیَ اللهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ.[2]
امّا بحث از عوامل این محبّتْ طولانى و مفصّل است كه غزّالى در ربع آخر احیاءالعلوم به نام منجیات در باب المحبة و الشوق و الانس و الرضا بحث كرده و مرحوم فیض عیناً آن را در المحجة البیضاء آورده است.[3]
سادهترین راه ایجاد محبّت به خداوند
یكى از سادهترین عوامل محبّت به خدا همان راهى است كه خود حضرت حق به حضرت موسى(ع) آموخته است.[4] آنجا كه مىفرماید: «یا مُوسى حَبِّبْنی اِلى خَلْقی؛[5] اى موسى، من را نزد بندگانم محبوب گردان و كارى بكن كه مرا دوست داشته باشند». حضرت موسى(ع) عرض كرد: «چگونه مىتوانم این كار را انجام دهم؟» خداوند فرمود: «نعمتهاى من را به یاد آنها بیاور».
خداوند این ویژگى را در روح بنىآدم قرار داده است كه اگر بدانند كسى بىطمع و بدون چشمداشت به آنها خدمت مىكند او را دوست خواهند داشت.
البتّه این اثرى است طبیعى نه اختیارى، هر چند انسانها در داشتن این استعداد متفاوت هستند و میزان شكرگزارى و قدردانى در آنها متفاوت است، ولى امكان ندارد كسى به هیچ وجه او را دوست نداشته باشد. هر خدمتى كه موجب جلب محبت انسان مىشود، هزاران هزار برابر آن را خداوند به انسان عطا كرده علاوه بر اینكه كسانى را هم آفریده و اراده و اسباب این خیر را هم در آنها ایجاد کرده تا بتوانند به او خدمت كنند. مثلاً محبّت مادر كه پاكترینِ محبّتها است، فطرى، بدون چشمداشت و مثالزدنى در ادبیات همهی اقوام و ملل جهان است. مادرى كه براى فرزند خود فداكارى مىكند، داراى محبّتى است كه خداوند در او قرار داده كه اگر فرزند خود را نوازش نكند، و نتواند به او شیر بدهد ناراحت مىشود. محبّت این مادر و خدمات هر انسان دیگرى گرچه بسیار ارزش دارد ولى با نعمتهاى الاهى كه از هر طرف گسترده است قابل قیاس نیست. موجودات ذىشعور و بىشعور، زمین و آسمان، ابر و باران، خورشید و دریا و كوه و... همه و همه نعمتهاى الاهى هستند. نعمتهایى كه وسعت آنها بسیار بیشتر از خدماتى است كه دیگران به انسان مىكنند.
ما محبّت مادر را مىبینیم ولى محبّت خدا را نادیده مىگیریم و به همین خاطر نمىدانیم چقدر ما را دوست دارد، اگر چشمى باز شود و دلى آگاه گردد و محبّت خدا را درك كند، خواهد فهمید كه اگر همه محبتهاى دنیا و محبّتهاى مادران جهان جمع شوند در مقابل محبّت خداوند چون قطرهاى در مقابل دریا و دانهاى در دامن فضا بلكه كمتر از آن است. و درك این معنى شعورى فوق شعورهاى عادى مىطلبد.
نگاهى گذرا به نعمتهاى الاهى
تنها به یك اندام كوچك بدن مثل چشم توجّه كنید كه چه عضوهایى در آن به كار رفته و اگر یكى از آنها از كار بیفتد، چشم از كار مىافتد و انسان حاضر است بهایى گزاف بپردازد تا بینایى خود را به دست آورد. ولى ما قدر این نعمت را نمىدانیم. ارزش سایر اعضا و اندامهاى ما با مقایسهی چشم معلوم مىشود.
بالاتر از آن ابزار فكر و تعقّل آدمى است كه اگر تمام اعضاى بدن كسى كاملاً سالم و زیبا باشند ولى عقل او ناقص باشد هیچ ارزشى نخواهند داشت.
آیا خداوند اینها را به انسان فروخته است؟ آیا در مقابل آنها پولى گرفته است؟ چشم، گوش، دست، پا، انگشتان، قلب، ریه، كبد و این اندامهاى فراوانى كه هر كدام نقش بزرگى در حیات ما دارند را رایگان در اختیار ما قرار داده است.
كسى كه حاضر است كلیه یا قلب یا برخى از اندامهاى خود را به نیازمندى اهدا كند چقدر موجب محبّت و امتنان مىگردد و بیمار و بستگان فردى كه به او اهدا شده نسبت به اهداكننده چقدر علاقمند مىشوند، حال بنگرید كه خدایى كه همهی این اندامها را رایگان به ما داده چقدر بر ما منّت دارد.
پس سادهترین راه محبّت به خدا، كه یكى از آثارش دست برداشتن از گناه است، فكر كردن درباره نعمتهاى خدا است. علاوه بر نعمتهایى جسمانى، عقل و انبیا(ع) و كتاب آسمانى كه براى هدایت ما فرستاده شده، موقعیتى كه در جامعه داریم، عیبهایى كه خداوند آنها را نادیده گرفته و پوشانده، هر كدام نعمتهاى پرارزش الاهى هستند. آیا این خداى مهربان دوست داشتنى نیست؟
* * *
اِلهی انْظُرْ اِلَیَّ نَظَرَ مَنْ نادَیْتَهُ فَاَجابَكَ وَاسْتَعْمَلْتَهُ بِمَعُونَتِكَ فَاَطاعَكَ؛
خداوندا، به من نگاه كن، نگاه كسى كه او را ندا كردى و او نیز تو را پاسخ داد، و تو او را به یارى خود فراخواندى و او نیز تو را اطاعت نمود.
براى توضیح این فراز از مناجات، به چند نكته باید توجه شود:
1. بیان شد كه زبان مناجات زبان تضرّع، طلب آمرزش و امثال اینها است و لحن خاصّى را مىطلبد.
2. بین ما و خداوند یك سلسله نسبتها است كه همواره ثابت هستند و هیچ تغییرى نمىكنند مثل نسبت خالق و مخلوق كه هیچگاه تغییر نمىكند. همیشه خداوند خالق و ما انسانها مخلوق هستیم. رازق و مرزوق و امثال اینها نیز از نسبتهاى غیر قابل تغییرند. نسبتهایى هم وجود دارد كه به واسطهی تغییر ما انسانها تغییر مىكنند. مثلاً ما كه شایستگى رحمت الاهى را نداشتیم با تغییراتى مىتوانیم مشمول رحمت او شویم. پس حال ما تغییر كرد نه رحمت كه همواره در حال ریزش است. پس در حال گناه نسبت بین ما و خدا «رحمت ندادن» و پس از آمرزش نسبت «رحمت دادن» است.
3. رابطهی بین ما و خدا تكوینى است و تابع قرارداد نمىباشد، ما نمىتوانیم آن را تغییر بدهیم. مانند خدایىِ خدا و مخلوق بودن ما؛ خداوند تكویناً خالق ماست و هیچ مخلوقى نمىتواند این رابطه را تغییر دهد. حتّى خود خداوند هم این رابطه خالق و مخلوق بودن را تغییر نمىدهد، چرا كه قدرت به مُحال تعلق نمىگیرد و چون محال است كه بشر خدا بشود، پس تغییر این رابطه ممكن نیست.
پس خداوند تكویناً پروردگار و خالق و مدبّر و رازق ما است. معمولاً اسماى حسنى كه در دعاى جوشن كبیر و امثال آنها (غیر از چند وصف مثل حىّ و علیم و... كه چه ما باشیم و چه نباشیم خداوند زنده و عالم است) ذكر شدهاند داراى مفاهیم اضافى هستند یعنى یك رابطه بین مخلوقات و خدا در نظر گرفته شده كه گاهى این رابطه تكوینى و غیر قابل تغییر است و گاهى قراردادى است، یعنى باید با اختیار خود كارى انجام بدهیم تا این رابطه تغییر كند و از خدا مىخواهیم كه این رابطه را تغییر دهد. افراد معمولى غالباً كارهایشان هم شامل خوبىها مىشود و هم بدىها. مثلاً ایمان به خدا و مناجات با او، از كارهاى خوب ما است و خداوند بر اساس حالات مختلف ما، نسبتهاى مختلفى با ما دارد. در هنگام اطاعت یك رابطه، و در حال سركشى رابطهاى دیگر.
در این فراز از مناجات عرض مىكنیم: خداوندا، گناهكار هستیم و در عین حالْ ایمان به تو آوردیم.
خداوندا! تو مىتوانى به دو گونه به ما نگاه كنى: یا به گناهانمان نگاه مىكنى كه در این صورت ما عاصى هستیم و تو عصیانشده، و یا به كارهاى خوب مثل ایمان و اطاعت ما نظر مىافكنى كه در این صورت ما مطیع هستیم و تو مطاع؛ خدایا! مانند اهل اطاعت به ما نگاه كن نه اهل گناه. نظر مهر به ما بیفكن نه نظر قهر. در برخى از دعاها مىخوانیم: «اُنْظُرْ اِلَیْنا نَظْرَةً رَحیمَةً»[6] یعنى كارى كن من شرایطى در خود به وجود بیاورم كه لیاقت نظر مهر تو را داشته باشم. البته همین گفتوگو و مناجات، علامت تغییر حال است؛ تغییر از حالت غفلت و بىخبرى به حالت توجّه و اُنس.
خداوندا! مىتوانى در مقام یك عزیز، مقتدر، جبّار و قهّار به یك عبد ذلیل و عاصى نگاهى كنى و مىتوانى در مقام یك مولاى مهربان و رحمن و رحیم به یك بندهی عذرخواه و فروتن و فرمانبردار كه در هنگام ندا تو را اجابت و در هنگام فراخوان، تو را اطاعت نموده است، نگاه كنى.
به نظر من نادیته اضافه به مفعول است چون متعلق به نظر مىباشد، یعنى منظور الیه، كسى است كه نداى تو را اجابت كرده (نه اینكه نگاه كرده است). تو مرا در قرآن فراخواندى و گفتى: ادعونى و من اجابت كردم. من را به كارى گماردى و من هم اطاعت كردم. البتّه آن كار را با یارى و همراهى تو انجام دادم. مثلا قدرتى كه تو در وجود من آفریدى و یا توفیقى كه مرحمت فرمودى. پس به من از سر خشم نگاه نكن.
***
یا قَریباً لا یَبْعُدُ عَنِ الْمُغْتَرِّ بِهِ وَ یا جَواداً لا یَبْخَلُ عَنْ مَنْ رَجا ثَوابَهُ؛
اى خدایى كه نزدیك هستى و از فریبخوردگان فاصلهاى ندارى، و اى بخشندهاى كه نسبت به كسى كه امید به پاداشت دارد بخل نمیورزى.
سالها از او دور بودیم و حالا مىخواهیم به او نزدیك شویم. پس باید اسم قریب را به زبان آورد و گفت: اى كسى كه نزدیك به منِ گستاخ[7] هستى من كه جسارت كردم و فریب شیطان خوردم و مقام و عظمت تو را فراموش كردم.
و نیز اسم جواد را باید بر زبان آورد و گفت: اى بخشندهاى كه حتى نسبت به كسى كه امید ثواب ندارد بخل نمیورزى. جواد كسى نیست كه تنها به هر كس كه شایستگى دارد چیزى بدهد بلكه به همه، چه لایق و چه نالایق، عطا مىكند، زیرا سخن از من رجا ثوابه است نه من یستحق ثوابه. صفت جواد داشتن تو اقتضا مىكند كه هیچكس را محروم ننمایى.
* * *
اِلهی هَبْ لی قَلْباً یُدْنیهِ مِنْكَ شَوْقُهُ و لِساناً یُرْفَعُ اِلَیْكَ صِدْقُهُ وَ نَظَراً یُقَرِّبُهُ مِنْكَ حَقُّهُ؛
خداوندا، به من قلبى كه شوق آن مرا به تو نزدیك مىسازد و زبانى كه صدق آن به سوى تو صعود كند و نگاهى كه حقیقت آن مرا به تو نزدیك گرداند، عطا بفرما.
در این فراز از مناجات سه درخواست به پیشگاهالاهى مطرح مىگردد:
1. قلبى كه اشتیاق به خداوند داشته باشد؛
2. زبانى راستگو و صادق؛
3. نگاهى برخاسته از حق و یا نگرش حق.
شاید مىتوانستیم این سه درخواست خود را به این شكل هم مطرح كنیم: الهى هب لى قلبى شائقا و لسانا صادقا و نظراً حقّاً ولى براى هر كدام از اینها وصفى جداگانه گفته شده كه عبارتند از:
اوّل) دلى كه شوق آن، انسان را به خدا نزدیك كند. پس نهتنها دلى مشتاق نیاز است بلكه شوق آنچنان باشد كه موجب نزدیك شدن به خدا گردد؛
دوّم) زبانى كه راستگویى آن انسان را به سوى خدا بالا ببرد. پس نهتنها زبانى راستگو نیاز است بلكه صدق و راستگویى آن باید موجب بالا رفتن به سوى خدا گردد؛
سوّم) نگاهى كه حقیقت آن موجب نزدیكى به خدا شود. پس نهتنها نگاه حق نیاز است بلكه حقیقت آن باید موجب تقرب به پیشگاه خدا گردد. و به احتمال قوى منظور از نظر در اینجا بصیرت است نه نگاه با چشم سر. یعنى نگرش و بینشى داشته باشم كه بینش حقّ او، انسان را به خدا نزدیك گرداند.[8]
درخواست اوّل این فراز از مناجات قلب مشتاق به خداست به گونهاى كه باعث نزدیكى صاحب قلب به پروردگار گردد. حال باید دید كه شوق به خداوند به چه معنى است؟ آنگاه بررسى كرد كه چگونه قلب مشتاق مىتواند انسان را به خدا نزدیك گرداند.
خودآزمایی
1- آیه «رَضِیَ اللهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ» اشاره به کدام موضوع دارد؟
2- یكى از سادهترین عوامل محبّت به خدا را ذکر کنید.
3- سه درخواست که در «اِلهی هَبْ لی قَلْباً یُدْنیهِ مِنْكَ شَوْقُهُ و لِساناً یُرْفَعُ اِلَیْكَ صِدْقُهُ وَ نَظَراً یُقَرِّبُهُ مِنْكَ حَقُّهُ» به پیشگاه الهی مطرح مىگردد را بیان کنید.
پینوشتها
[1]. مائده (5)، 54: پس به زودى خداوند قومى را خواهد آورد كه آنها را دوست مىدارد و آنها نیز خداوند را دوست مىدارند.
[2]. مائده (5)، 119: خداوند از آنان راضى و آنها از خداوند راضى هستند.
[3]. غالب مباحث غزالى پخته و سنجیده و حساب شده است هر چند داراى انحرافاتى نیز هست و مرحوم فیض(رحمه الله) كوشیده است تا آنها را تنقیح كرده و اشتباهات و روایات ضعیف و نادرستى را كه از متصوّفه نقل كرده حذف كند و به جاى آنها روایات اهلبیت(ع) را قرار بدهد. كتاب المحجة البیضاء كتابى بسیار با ارزش است كه در باب اخلاق بهتر از آن كه همان متن منقح شدهی احیاء العلوم است وجود ندارد. وى در اوّل جلد هشتم (از چاپهاى هشت جلدى) در باب محبّت بحث كرده است.
[4]. حضرت موسى(ع) پیغمبرى بود كه بیشترین گفتوگو را با خداوند داشته است و به همین مناسبت كلیمالله نامیده شده است.
[5]. مستدرك الوسائل، ج 12، ص 240.
[6]. دعاى ندبه: به ما نگاه مهربانانه بیفكن.
[7]. اغترّ به و به معناى گستاخى است. اغترار به جاى اجتراء یعنى جرأت به خود دادن از باب اشراف یا تضمین یا استعاره یا كنایه اخص به لازم است. و اما غرور در ما غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِیمِ به معناى فریفتن است و فریبخورده جرأت پیدا مىكند و بر مولاى خود شورش مىكند.
[8]. بر حسب ظاهر لفظ، ضمیر یقربه به نظر برمىگردد ولى بعید است كه مراد این باشد، بلكه اینجا از مواردى است كه ضمیر به مصاحب مرجع برمىگردد یعنى باید چنین گفت: نظرا یقربه منك حقه یعنى نظرى به من بده كه صاحب نظر را كه من باشم به تو نزدیك كند.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله محمدتقی مصباح یزدی